آثار
تخریب محیط زیست در ایران
غلامعلی اخلاقی
درخت در نماد شناسی اسطورهای جهان یکی از پیچیدهترین
نمادهاست و در فرهنگ همهی ملتهای جهان و به خصوص در
فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام همواره ارزشی نمادین
داشته است و همچون پدیدهای رمزآلود و ارزشمند در باور
بسیاری از مردم این سرزمین نمادی از زندگی بوده است.
در عالم خلقت درخت همواره ارتباط میان زمین و آسمان
تعبیر شده و تداعی زندگی و حیات و پویایی آن را نمایان
ساخته است. در آیین میتراییسم یا مهرپرستی که پیش از
ظهور زرتشت در ایران رواج داشت درختان بسیار مقدس
بودهاند. در فرهنگ کهن ایرانی هر آن چه که داده
خداست, پاک و دوست داشتنی است و بنابر اعتقاد ایرانیان
به عنوان بخشش خدایی در خور حمایت است. در فرهنگ
ایرانی زرتشت, ایزدان یا فرشتگان به عنوان آفریده
اهورا مزدا حامی و پشتیبان عناصر و پدیدههای طبیعی به
شمار میرفتند. ایرانیان باستان حتی درختان را تجسم
انسانهای نیکوکار میدانستند که پس از مرگ به درخت
تبدیل شده تا زندگی جاوید پیدا کنند. در نماد اساطیری
نیز درخت رمز آفرینش کیهان است که سر آن تمام سقف
آسمان را پوشانده و ریشههایش در سراسر زمین دوانیده
شده است. شاخههایش در پهنهی جهان گسترانیده و قلبش
جایگاه آتش آذرخش است و خورشید و ماه و ستارگان در
میان شاخ و برگهای آن همچون میوههای تابناک
میدرخشند.برای
ایرانیان تمامی درختان به ویژه درختان چنار و سرو از
احترام ویژهای برخوردار بودهاند به گونهای که حتی
بسیاری عقیده داشتند که زرتشت درخت سرو را از بهشت به
ایران آورده است. به همین روی میبینیم درختان کهنسال
چند هزار ساله در جای جای ایران هنوز جنبه تقدس خود را
حفظ کردهاند. اسطوره آفرینش زرتشت از آب و گیاه در
داستان سیاوش یکی دیگر از این موارد است. سیاوش ایزد
خورشید, برکت و فراوانی و خدای کشتزارهاست که زندگی و
مرگش نمادی از رویش و سترونی بوده است. سیاوش کشته
میشود و از خون او گیاه سیاوشان میروید. از تمام
افسانههای گیاهی چنین بر میآید که درخت موهبتی است
خدایی که انسان باید به دیده احترام به آن بنگرد و از
آزار و قطع آن خودداری نماید مگر آن که به کفاره گناه
خود قربانی کند. در اوستا هم صدمه به گیاهان و درختان
گناه بزرگی است. زرتشت درختکاری و آبادانی زمین را
کرداری نیک میدانسته و معتقد بود که هرکس درخت
کهنسالی را قطع نماید یکی از منسوبینش خواهد مرد. در
دین اسلام نیز درخت از جایگاه خاصی برخوردار است.
خداوند در قرآن کریم در آیات بسیاری از درختان یاد
میکند. و با تعبیرهای زیبا سبزی و گیاهان را جلوه
حیات میداند. در تعدادی از آیات قرآن از درختی نام
برده شده که ریشههایش در بهشت و شاخههایش در زمین
است و نماد زندگی و انسانهای پرهیزکار است.همچنین
روایتهای گوناگونی از پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین
در مورد قداست درختان و کوشش در حفظ و نگهداری آن و
مذمت در قطع آنها نقل شده است.یکی
از رایجترین احادیث از پیامبر اسلام این است که
میفرماید: «شکستن شاخه درختان مانند شکستن بال
فرشتگان است.»حضرت
علی (ع):« پرهیز از قطع درختان سرسبز بر طول عمر انسان
میافزاید.»امام
صادق (ع): «قطع بیرویه درختان میوهدار عذاب سخت الهی
را در پی دارد.»از
مجموع این مطالب در مییابیم که چه قبل و چه بعد از
اسلام در فرهنگ ایرانیان اهمیت به طبیعت و قداست آن به
لحاظ یک موهبت خدادادی دارای جایگاه ویژه و ارزشمندی
بوده است. و آثار و شواهد موجود در یافتههای نوشتاری
و ابزار و وسایل زندگی گذشتگان این مرز و بوم همگی
حکایت از آمیختگی شالودهی زندگی آنان با طبیعت, گیاه
و درختان داشته است. و به طور کلی انسان همواره به
خاطر این که حیات خود را در گرو طبیعت میدانسته به
عناصر طبیعت, آب و خاک, هوا, گیاه و حیوان توجه
میکرده است.در
کشور ما که درصد سال اخیر فنآوری لجام گسیخته با شتاب
بیشتری به سوی آن هجوم آورده است, با وجود قدمت و
سابقهی تاریخی در اهمیت و حفظ طبیعت, متأسفانه نقش
طبیعت و پاسداشت حرمت آن هم در زمره مسایل بیاهمیت
قرار گرفته و به تبع آن درخت و جنگل نیز جایگاه ارزشی
خود را از دست داده است و در این چند ساله اخیر این
روند سیر صعودی و فاجعهانگیز نیز پیدا کرده است. در
حالی که میدانیم از دیرباز در باورهای آیینی, دینی و
ملی ما ایرانیان درخت از جایگاه ویژه برخوردار بوده
است. و ایرانیان از جمله نخستین ملتهایی در جهان
بودهاند که به وضع قوانین زیست محیطی همت گماشتند.
وضع این قوانین از سوی مردمانی با فرهنگ بوده که به
اهمیت حفظ محیط زیست کاملاً آگاه بودند و به پاسداری
از منابع طبیعی ایمان و اعتقاد داشتند.حال
در شرایط کنونی باید دید که چه حوادث و تغییراتی در
طول زمان بوجود آمده که وضعیت میحط زیست ایران را در
حوزه حفظ جنگلها و درختان به مرحله بحران و فاجعه
رسانده است. در این نوشتار بر آنیم که به بررسی وضعیت
موجود و یافتن ریشهها و علتهای پیدا و ناپیدای
ویرانی, تخریب و قطع درختان و جنگلها در ایران
بپردازیم.در
حالی که از کشاورزی به عنوان «محور توسعه» نام برده
می شود, هماکنون یک دهم فرسایش خاکهای جهان مربوط به
ایران است و اگر روند تخریب خاک در ایران با سرعت فعلی
ادامه یابد در سی سال آینده تمام زمینهای حاصلخیز
ایران نابود خواهند شد.از
سوی دیگر هر سال یک و نیم میلیون هکتار (9 درصد) از
خاکهای مرغوب ایران به بیابان تبدیل میشود و سالانه
یک تا یک و نیم هکتار به مساحت کویرهای ایران افزوده
میشود. این در حالی است که برای تشکیل هر سانت خاک
100 سال زمان لازم است . جالبتر آن است که بدانیم در
100 سال گذشته 9 میلیون تن از خاک بارور کره زمین
فرسایش داشته که بیشترین حد تخریب آن در کشورهای در
حال توسعه است.جنگلهای
ایران نیز وضعیت بهتری ندارند. به طوری که در هر ثانیه
360 متر مربع از سطح جنگلها و مراتع کشور تخریب
میشود. به بیان دیگر در هر 5 سال یک میلیون هکتار از
جنگلهای ایران نابود میشود. و یا سالانه یک و نیم
درصد از جنگلهای ایران از دست میرود. اگر این روند
ادامه یابد در 60 سال آینده اثری از جنگلهای امروزی
ایران باقی نخواهد ماند.در
حال حاضر با تخریب 33 درصد از جنگلهای ایران, وسعت 18
میلیون هکتاری این جنگلها به 4/12 میلیون هکتار کاهش
یافته است و سهم هر ایرانی از جنگل به 2/0 هکتار یعنی
یک چهارم میزان جهانی آن (8/0 هکتار) رسیده است که این
آمار حاکی از فقر و کمبود شدید کشور در این زمینه است.
کشور ایران در حال حاضر بین 56 کشور دارای جنگل در
جهان, مقام چهل و پنجم را داراست. بر پایه گزارش
کارشناسان فائو (سازمان خواروبار و کشاورزی ملل متحد)
چنان چه سطح جنگلهای یک کشور از 25 درصد خاک آن کمتر
شود آن کشور از نظر وضعیت محیط زیست انسانی در وضعیت
بحرانی به سر میبرد. این درحالی است که سطح پوشش جنگل
و مرتع در ایران 5/7 درصد از مساحت کشور است. حال با
این شرایط فاجعهانگیز, اجرای طرح ملی نهضت سبز نیز
چندان جدی گرفته نشده است. در حال حاضر مساحت مناطق
چهارگانه طبیعی (مناطق حفاظت شدهی پارک ملی, آثار
طبیعی و پناهگاههای حیات و حش) در ایران تنها 48/4
درصد از کل سرزمین است. در حالی که طبق استانداردهای
جهانی حداقل سطح این مناطق با ید معادل با 10 درصد از
مساحت هر سرزمین باشد. از میان این مناطق چهارگانه
طبیعی ایران نیز بسیاری از آنها با بحرانهای جدی
زیست محیطی رو به رو هستند که برای نمونه میتوان به
مواردی از آن اشاره کرد.پارک
ملی خجیر و سرخه حصار (در شرق تهران), مناطق حفاظت شده
ورجین و البرز مرکزی، پارک ملی لار, جنگلهای پارک
لویزان, پارک ملی گلستان, جنگلهای حرا در جنوب کشور,
دشت مغان, پوشش گیاهی و جانوری تنگه بلاغی شیراز,
جنگلهای مازندران, دشت بوئین زهرا پارک ملی بختگان
فارس و
...با
روند فعلی قطع درختان در جنگلهای شمال و جنگلهای
حفاظتی و حمایتی سایر نقاط کشور در سالهای آینده شاهد
بروز سیل در استانهای سرسبز کشور حتی گیلان و
مازندران خواهیم بود. علاوه بر اینکه کشور را از یک
منبع مهم اقتصادی محروم میسازیم, محیط زیست را نیز در
معرض خطر نابودی قرار خواهیم داد. باید دانست که جنگل
به عنوان منبع تولید چوب و سلولزیکی از منابع مهم
اقتصادی کشورها محسوب میشود. و چون جزء منابع طبیعی
تجزیه شونده است هموار پایدار بوده و برخلاف نفت و
معادن با بهرهبرداری درست، پایانناپذیر نیز هست.
-
ویژگی جنگلهای ایران و موقعیت آن : مساحت جنگلهای
ایران حدود 12 میلیون هکتار است که معادل 3/7 درصد
مساحت کشور میباشد. در گذشته نه چندان دور! مساحت
جنگلهای ایران به 18 میلیون هکتار میرسید که در اثر
افزایش جمعیت و توسعه شهرها و اراضی کشاورزی و تأسیسات
و صنایع و همچنین تخریب جنگلها, کاهش قابل توجهی
یافته است.
-
مناطق جنگلی ایران به پنج ناحیه رویشی تقسیم میشوند:
-
ناحیه هیرکانی (خزری) که نوار سبز شمالی کشور را تشکیل
میدهد.
-
ناحیه ایرانو – تورانی که به طور عمده در مرکز ایران
پراکنده شدهاند.
-
ناحیه زاگرس که عمدتاً جنگلهای بلوط غرب کشور را
تشکیل میدهد.
-
ناحیه خلیج فارس که در نواحی ساحلی جنوب پراکنده است.
-
ناحیه ارسبارانی که متشکل از گونههای نادر و منحصر به
فرد است.
آمار نشان میدهد که از جنگلهای کشور 3/1 میلیون
هکتار تجاری و صنعتی, 6/0 میلیون هکتار مخروبه (شمال)
و 5/10 میلیون هکتار حفاظت شده در غرب و جنوب کشور
قرار دارد.
-
اهمیت جنگلها و ویژگی آنها
•
کنترل آبهای سطحی و تغذیه آبهای زیرزمینی
اراضی جنگلی به دلیل ریشه دواندن گیاهان و درختان و
فعالیتهای میکروارگانیسمهای موجود در جنگلها موجب
نفوذ بارش در خاک و ذخیره آن میشود و به طوری که هر
هکتار جنگل قادر به ذخیرهسازی 500 تا 2000 متر مکعب
آب است. زمان نفوذ یک لیتر آب در جنگل حدود 7 دقیقه
ودر اراضی کشاورزی 46 دقیقه است. در مناطق غیرجنگلی
این زمان حدود 4 ساعت میباشد.به
عبارتی توان نفوذپذیری بارشها در خاکهای جنگلی 40
برابر بیشتر از اراضی غیرجنگلی است. درختان با حفظ آب
و جلوگیری از جاری شدن آن در سطح خاک باعث تسهیل نفوذ
آب در خاک شده و نقش مؤثری در تشکیل سفرههای زیرزمینی
ایفا میکنند. با قطع درختان و نابودی جنگلها و تخریب
پوشش گیاهی قدرت حفظ و ذخیرهسازی آب در خاک کاهش
مییابد. و چون درختان جنگلی ایران از نوع پهن برگاند
و از آنجا که درختان پهن برگ زمان زیادی را برای رشد
احتیاج دارند لذا جنگلهای ایران زمان بیشتری را برای
احیاء مناطق از بین رفته نیاز دارند.
•
نقش جنگلها در مبارزه با آلودگی هوا
درختان در جلوگیری و کاهش آلودگی هوا نقش اساسی دارند.
هر هکتار جنگل تا 68 تن گرد و غبار را هر بار در خود
رسوب میدهند. این موضوع برای مناطق بیابانی و شهرهایی
که مورد تهاجم شنهای روان قرار میگیرند, بسیار حایز
اهمیت است.
•
تأثیر جنگلها در مبارزه با فرسایش و حفظ و تولید خاک
جنگل به کمک شاخ و برگ درختان از سرعت باد میکاهد و
با ریشه گیاهان خاک را حفظ میکند و مانع از ایجا
فرسایش میشود. به همین علت داخل جنگل هوای آن کمتر
تبخیر میشود و خطر خشک شدن خاک که از شرایط مهم آغاز
فرسایش است از بین میرود.
•
تأثیر جنگلها در تلطیف هوا و تعدیل آب و هوای یک
منطقه
جنگلها آلودگیهای زیست محیطی در هوا را جذب کرده و
گاز اکسیژن را که یک ماده حیاتی است, پس میدهند.
درختان سبب تولید اکسیژن و کاهش درجه حرارت زمین و
افزایش رطوبت هوا میشوند. هر هکتار جنگل سالانه 5/2
تن اکسیژن تولید میکند.
•
نقش اقتصادی جنگل : به لحاظ اقتصادی در آمد جنگل به دو
صورت ملموس و غیرملموس بررسی شده است. در صورت احیاء
جنگلهای شمال و غرب و جنوب کشور و استفاده کامل از
استعداد تولید جنگل در یک برنامه دراز مدت, درآمد
سالیانه کشور از آن معادل 280 میلیارد ریال میشود. که
این مبلغ بیش از نیمی از درآمد تولیدات نفتی است.
درحالی که درآمد حاصل از نفت روزی پایان خواهد یافت
ولی جنگل به علت یک واحد تولیدی پایا با درآمد مستمر
میتواند نقش اقتصادی ارزندهای در دراز مدت داشته
باشد.و
در نهایت اهمیت جنگل به عنوان تفرجگاه برای انسان و
بستری برای تولید مواد دارویی و صنعتی در کشور محسوب
میشود.
دانش زیست بوم شناختی, امروزه با بهرهگیری از تمامی
دستاوردهای علمی, اقتصادی و اجتماعی خود را تا سطح
بالاترین قوانین جهان مشمول ارتقاء داده است. این دانش
به ما میگوید که چگونه با اعمال مدیریتهای غیرعلمی و
ناکارآمد میتوان یک زیست بوم را به کلی نابود ساخت و
یا در مقابل با یاری جستن از کار کارشناسی علمی و
اعمال مدیریت صحیح بر منابع, آن زیست بوم را فعال و
پویا حفظ کرد.سرنوشت
جنگلهای ایران یک تراژدی تمام عیار زیست محیطی است.
روند تخریب و تبدیل رو به گسترش جنگلهای کشور, آینده
این زیست بوم حیاتی را در هالهای از ابهام فرو برده
است. اگر به تاریخچه و سابقه جنگلداری در ایران رجوع
کنیم میبینیم که نخستین نهاد در سال 1298 خورشیدی تحت
عنوان «دفتر یا دایره جنگل» شکل گرفت در سال 1300
خورشیدی به «بنگاه جنگل» تغییر نام یافت. بعد از آن
«اداره مستقل جنگلبانی», در سال 1322 خورشیدی سازمان
جنگلها و مراتع کشور, در سال 1341 به وزارت منابع
طبیعی تغییر نام یافت. بعد در سال 1346 «سازمان
جنگلها و مراتع» در وزارت کشاورزی و عمران روستایی,
... سازمان جنگلها و مراتع کشور, در وزارت جهاد
سازندگی در سال 1370 و سرانجام سازمان جنگلها و مراتع
کشور با ادغام جهاد سازندگی و وزارت کشاورزی و تشکیل
وزارت جهاد کشاورزی, آخرین نهاد مسئول اداره جنگل در
طول هشت دهه گذشته این وزارتخانه میباشد.پروفسور
دوپلانول», جغرافیدان فرانسوی, ایران باستان را
سرزمینی پوشیده از جنگلها و بیشهزارها دانسته است.
مورخان معتقدند که یکی از مشکلات عبور لشکریان اسکندر
مقدونی, وجود جنگلهای انبوه بوده است. به عنوان مثال
از اصفهان تا دزفول چنان پردرخت بوده است که از
راههای باریکه جنگل دو نفر همراه با هم قادر به عبور
نبودهاند! «بوبک» جغرافیدان آلمانی که نخستین نقشه
پوشش گیاهی ایران را در سال 1330 تهیه کرده است,
مینویسد: «مساحت جنگلهای ایران در حدود 6/1 مساحت
جنگلهای پیشین است». جنگلهای شمالی ایران که براساس
تصاویر ماهوارهای طی سالهای 54-53 حدود 2 میلیون و
640 هزار هکتار بودهاند در سال 68-67 به حدود 2
میلیون و 480 هزار هکتار کاهش یافته و در سال 81-80
نیز به 2 میلیون و 50 هزار هکتار رسیده است. طی دوره
1381-1353 بیش از 22 درصد از مساحت جنگلهای شمالی
کشور کاسته شده است.در
این مدت استانهای گلستان با 27 درصد, گیلان 22 درصد و
مازندران 21 درصد با کاهش جنگل رو به رو بوده است.بنابر
اعلام سازمان حفاظت محیط زیست, عدم توجه به ارزشهای
زیست محیطی و تنوع زیستی, بهرهبرداریهای مجاز ولی
بیرویه, غیراصولی و کم زمان, بهرهبرداریهای غیرمجاز
و قاچاق, نبود هماهنگی و نظارت کافی در مدیریت و
بهرهبرداری خارج از ضوابط زیست محیطی از معادن داخل
جنگل, جاده سازی بدون رعایت ملاحظات زیست محیطی (بیش
از 6 هزار کیلومتر), واگذاریهای بدون برنامه در داخل
جنگل و تغییر کاربری اراضی جنگلی و ... از عوامل کاهش
مساحت جنگلهای کشور شده است. این آمار و ارقام که
نشان از سرعت حیرتآور تخریب جنگلها در ایران دارد به
اندازهای است که همه شیفتگان به سلامت کرهزمین و
محیط زیست را نگران کرده است,برای
کشوری که نظام آن براساس قوانین اسلامی پیریزی شده
است از بین بردن و هدر دادن سرمایه و اموال ملی کاری
غیرقابل بخشش و اغماض است. لازم است بدانیم که در
احکام فقهی دین اسلام جنگلها از مهمترین سرمایه ملی
هر کشورند و جرو “انفال“ محسوب میشوند. بر پایه
روایات متعدد از امامان معصوم (ع) جنگلها, معادن,
درهها و هر زمین بایری که مالک خاص ندارد در حکم
“انفال“ است. و اجماع فقها و متخصصان در شریعت اسلامی
بر این حکم در کتابهای فقهی آنان آورده شده است. امام
خمینی (ره) در این باره در کتاب المکاسب چنین نوشته
است: سر کوهها, درهها, جنگلها و هر زمین بایر... از
آن امام علیه السلام (حکومت اسلامی) است. و هرگونه
تصرف در آن باید با نظارت و اجازه حکومت اسلامی باشد.
ایشان همچنین بر این اشاره داشتند که: «معادن جنگلها,
زمین چه آباد و چه بایر اگر مالک نداشته باشد, ارث کسی
که وارث ندارد, خشکی, دریا و فضا از آن دولتهاست, به
عبارت دیگر این اموال از اموال ملی است و دولتها بر
طبق مصلحت ملتهایشان در آنها حق تصرف دارند.»قطع
درختان مخالف با حکم حکومتی است. پیروی از حکم حکومتی
واجب است و بسیاری از فقها آشکارا به آن فتوا
دادهاند. حکم حکومتی عبارت است: قوانینی که از سوی
حکومت اسلامی با نظارت ولی فقیه صادر میشود.»در
مسئله از بین بردن جنگلها نیز به هر میزانی که ولی
فقیه قطع درختان جنگلها را ممنوع کند تخلف از آن حرام
است. در آیات متعدی نیز خداوند نابود کردن جنگلها و
مراتع و نسل حیوانات را در حکم فساد در زمین تعبیر
کرده است. مرحوم علامه طباطبایی در کتاب تفسیر المیزان
چنین آورده است: «تغذیه انسان از گیاهان و حیوانات
فراهم میآید و حیوان نیز غذای خود را از گیاهان بدست
میآورد. بدینسان گیاهان رکن اساسی و بنیادی تغذیه
بشر است و انسان از طریق کاشت, داشت و پرورش به آنها
دست مییابد و به این دلیل خداوند فساد را در گرو
نابودی کشت و نژاد قرار داده است». باتوجه به این
تفاسیر و تعالیف علما و فقهای اسلامی به نظر میرسد از
مصداقهای روشن و فساد در زمین قطع درختان و تخریب
جنگلهاست. و آنان که از سر طمع ورزی و یا به هر دلیل
دیگر ناجوانمردانه به نابودی درختان دست یازند در زمره
مفسدان در زمین قرار میگیرند و باید در انتظار کیفر
الهی باشند. متأسفانه روند تخریب و قطع درختان در
مرحله بحران قرار دارد. آتشسوزیهای عظیم و گسترده در
جنگل گلستان که طی سالهای گذشته به عمد یا بر اثر
سهلانگاری و عوامل جوی در چندین نوبت اتفاق افتاد و
منجر به نابودی بیش از صدها هکتار از درختان جنگلی شد
و حجم بزرگی از درختها و گونههای مختلف گیاهی از بین
رفتند. غیر از آتشسوزی در جنگلها یکی از علل نابودی
درختان قطع آنها توسط افراد و یا برخی سازمانها و
ارگانهای دولتی و غیردولتی است که صورت میگیرد. در
عملیات ترمیم و احداث جاده در پارک گلستان توسط وزارت
راه 12 هزار اصله درخت که اغلب از درختان کهنسال با
عمری بیش از 70 سال و از گونههای غیرقابل تکثیر همچون
بلوط بودند, قطع شد و علت آن معارض بودن این درختان در
مسیر ترمیم جاده اعلام شد که آن را نیز مقابله با سیل
هرساله استان گلستان قلمداد کردند. سازمان محیط زیست
که در تفاهمنامه سال 85 حذف کاربری جاده و خروج آن از
جنگل را امضاء کرده بودند مجوز انجام این تخریب را به
گونهای صادر کردند و علت آن را اقدام در جهت جلوگیری
از وقوع سیل عنوان نمودند. در حالی که در عمل با قطع
درختان در ارتفاعات, ریزش باران بدون هیچ مانعی به
پایین سرریز شده و منجر به سیل و خرابی میشود. قطع
درختان در تهران تا به حدی افزایش یافته که اداره
حفاظت محیط زیست استان تهران بیشتر آمار شکایت مردمی
را همین مسئله عنوان کرده است.تهران
قدیم به درختان چنار آن معروف بوده است و باغهای آن
بیشتر, باغهای باقیمانده تهران از چند دهه گذشته در
شمال شهر است. گران شدن قیمت زمین و وسوسه سود سرشار
آنها و نبود قانون محکمی در منع از بریدن درختان همگی
عواملی شدند که نابودی باغها و درختان را در پی داشت.
گفته میشود سرانه فضای سبز در پایتخت در حال حاضر 7/5
متر مربع برای هر نفر است درصورتی که این رقم باید 9
متر مربع باشد. آتشسوزی گسترده جنگلهای بلوط غرب
کشور, قطع درختان جنگل سرخه حصار و لویزان, تغییر
کاربری 204 هزار متر مربع از جنگلهای منطقه حفاظت شده
البرز مرکزی در بخش کجور مازندران و دهها موارد دیگر
همگی حکایت از به صدا در آمدن زنگ خطری است که
سالهاست نابودی حیات طبیعی را اعلام میکند. همان
گونه که آمارهای فائو حکایت از آن دارد که ایران حدود
دو سوم جنگلهای خود را در کمتر از ربع قرن از دست
داده است. بانک جهانی نیز در انتشار گزارشی وضعیت
نابودی جنگلها در ایران را چنین اعلام کرده است:
خسارت ناشی از قطع درختان جنگلی و نابودی جنگلهای
خزری سالانه 906 میلیون دلار برابر با 7 میلیارد و 212
میلیون ریال و 8/0 درصد از تولید ناخالص داخلی است.
براساس این گزارش از 5 منطقه جنگلی کشور خزری, تورانی,
ارسباران, زاگرس و پوشش گیاهی خلیج فارس میانگین
سالانه نابودی جنگلهای خزری در ایران 45 هزار هکتار
معادل 4/2 درصد از کل مساحت جنگلهای این ناحیه و 3/0
درصد از مساحت کل جنگلهای کشور است. جنگلهای زاگرس
54 هزار هکتار معادل 1/1 درصد از مساحت جنگلهای این
منطقه و 4/0 درصد از مساحت کل جنگلهای کشور را تشکیل
میدهد.
همچنین سالانه 27 هزار هکتار از جنگلهای «ایرانی –
تورانی» معادل 8/0 درصد از کل مساحت جنگلهای این
منطقه و 2/0 درصد از کل مساحت جنگلهای کشور نابود
میشوند که در مجموع بدون احتساب جنگلهای «ارسباران»
و «خلیج عمانی» سالانه 125 هزار هکتار از جنگلهای
کشور نابود میشوند که این رقم معادل یک درصد از کل
جنگلهای کشور است.بیان
این آمار گزارش حکایت از فاجعه جبرانناپذیر در زیست
بوم ایران دارد. متأسفانه در کشور ما منابع طبیعی
تجدید شونده مانند جنگلها و مراتع طی سالیان دراز
تنها به عنوان منبع تولید علوفه و چوب و تأمین اراضی
مورد نیاز توسعه امور کشاورزی, صنعتی و شهرسازی تلقی
شده و نابودی جنگلها و مراتع را موجب شده است. در
نتیجه با از بین رفتن پوشش گیاهی تولید مواد غذایی و
ظرفیتهای نفوذپذیر آب در خاک کاهش یافته و حتی
ذخیرهسازی آب و مخازن سدها به علت فرسایش خاک و
انباشتگی مخازن سدها از گل و لای در عمل امکانپذیر
نخواهد بود عدم توجه به اقلیم خاص کشور مبنی بر تناوب
خشکسالی و ترسالی که ویژگی جداناپذیر اکثر نقاط کشور
است از سوی مسئولین و عدم توجه به قانونمندیهای
طبیعی و اجرای برنامهای غیرخردمندانه در بسترهای
طبیعی که حاصل تجربه و فرد جمعی در گذشتههای دور بوده
است, باعث شده که ریشههای درختان جنگلهای کهن قطع و
جای آن را نهالهای ضعیف بگیرد. وقتی باغهای کهنسال و
انبوه قطع و ساختمان جای آن را میگیرد, وقتی جادههای
غیرضروری تعادل آبخیزها (کوهستانها) را به هم میزند,
وقتی ویلاسازی غیرضروری در دل آبخیزها حتی تا ارتفاعات
کوهها که به عنوان بستر محافظ برف و باران محسوب
میشوند, ساخته میشود و وقتی درهها و کانالهای
طبیعی رودخانهها هر روز تنگتر میشود و یا به خیابان
تبدیل میگردند, حاصل آن اتفاقاتی است که نام حوادث
غیرمترقبه بر روی آن میگذارند نظیر سیل چند باره در
تهران و یا سایر شهرستانها که اگر از آن درس گرفته
نشود باید منتظر عواقب وخیمتری هم باشیم.در
قسمت پایانی, تهدیدهای وارد شده بر زیست بوم کشور را
میتوان در عنوانهای زیر دستهبندی کرد:
1-
ضعف قوانین و عدم هماهنگی و نظارت کافی در مدیریت
2-
تغییر کاربری اراضی و عدم استفاده صحیح از زمینها
3-
احداث جادهها بدون رعایت ملاحظات زیست محیطی
4-
معضلات اقتصادی و اجتماعی
5-
چرای بیرویه توسط دامداران
6-
تجاوز به حریم جنگلهای طبیعی
7-
عدم توجه به ارزشهای زیست محیطی و تنوع زیستی
8-
افزایش جمعیت و پیامدهای شهرنشینی و صنعتی شدن بدون
برنامه مدون و صحیح
9-
تغییر کاربری اراضی جنگلی به کشاورزی که باعث بر هم
خوردن تعادل اکوسیستم و کاهش و تهدید گونههای گیاهی و
جانوری میشود
10-
تغییر کاربری اراضی جنگلی به مناطق مسکونی و صنعتی
نگهداری و حفظ محیط زیست علاوه بر تصویب قانونی در اصل
پنجاهم قانون اساسی که ناظر بر وظیفه عمومی جهت حفاظت
از محیط زیست میباشد, قوانین و آییننامههای دیگری
را به تصویب مراجع ذیصلاح رسانده است که شامل
آییننامه اجرایی حفاظت و بهسازی محیط زیست (مصوب در
سال 1354) میباشد. دیگری قانون حفاظت و حمایت از
منابع طبیعی و ذخایر جنگلی (مصوب1371). تصویب این
قانون گونه های درختانی از قبیل شمشاد، سرو، ارس،
فندق، گون، سرخدار، خمره ای، ... در سراسر کشور را جزو
ذخایر جنگلی محسوب و قطع آن را ممنوع کرده است.پیشنهادات
: فرهنگ و نگرش مردم نسبت به پدیدههای اجتماعی آنقدر
که میتواند در تحقق آرمانهای یک جامعه نقش تسهیل
کننده داشته باشد, اگر درست شکل نگیرد به صورت مانعی
در راه رسیدن به اهداف جامعه جلوهگر خواهد شد. توسعه
فرایندی پیچیده و چند بعدی است. لذا ایجاد نگرش صحیح
نسبت به ابعاد آن به فعالیتهای فرهنگی و آموزشی
بیشتری نیاز دارد و اگر به این مهم توجه کافی نشود
باعث بروز نگرشهای نادرست و عدم هماهنگی و همراهی
عموم مردم در فرایند توسعه میشود. در این راستا برای
پیشگیری از جنگلزدایی عوامل مختلفی باید لحاظ شود که
مسایل فرهنگی در زمره مهمترین آنهاست. اهمیت به
مقوله فرهنگسازی در این زمینه چنان است که مقام معظم
رهبری در بخشی از سخنان خود به مناسبت هفته منابع
طبیعی اظهار داشتند: «برای چنین اقدامی البته ابعاد
گسترده فرهنگی و اهمیت افزایش آگاهی و آموزش عمومی
نباید فراموش شود... برای سرسبز نگاه داشتن کشور باید
نهضتی فراگیر به پا شود, نهضتی که آحاد مردم در آن
سهیم باشند.ِ»در
مجموع ارایه راهکارها و پیشنهادهایی که میتواند در
حفظ و نگهداری از محیط زیست و تنوع گونههای زیستی
مؤثر واقع شود شامل موارد زیر میباشد:
-
ارتقای آگاهی عمومی نسبت به محیط زیست و مشارکتهای
مردم
-
ایجاد نظامهای اطلاعاتی و تحقیقاتی تنوع زیست محیطی
در کشور
-
بهرهبرداری پایدار از منابع تنوع زیستی
-
ایجاد مدیریت نظاممند حفاظت از تنوع زیستی
-
آموزش و آگاهی به مسئولین تصمیمگیرنده درخصوص معضلات
محیط زیست و بالا بردن اطلاعات آنها برای مقایسه
ارزشهای اقتصادی با ارزشهای محیط زیست.
-
ایجاد هماهنگی لازم بین دستگاهها و سازمانها در امور
منابع طبیعی جهت بهره برداری از این منابع
-
تشدید مجازات متجاوزین بر عرصههای منابع طبیعی و
افراد و ارگانهایی که مبادرت به تخریب جنگلها
میکنند.
-
تخصیص بخشی از درآمد نفت به حفاظت از گونههای نادر
-
حل معضل تعرض دام ها و چرای بیضابطه در مراتع و انجام
طرح خروج دام از جنگلها
-
تأمین سوخت مردم جنگلنشین از سوی سازمانهای ذیربط
برای جلوگیری از تعرض آنان به درختان جنگل
-
تهیه شناسنامه جامع گیاهی و جانوری کشور
-
ساماندهی فعالیتهای احیای عرصههای جنگلی و مرتعی
-
وضع قوانین زیستمحیطی جهت حفظ ثروتهای طبیعی کشور و
اجرای صحیح و قانونی مراحل واگذاری اراضی به واحدهای
صنعتی و تولیدی.
و کلام آخر اینکه تخریب و آلودگی محیط زیست به دست همه
ما انجام میشود که میتوان با رفتار مسئولانه و آموزش
و گسترش فرهنگ, روند پرشتاب آن را تا حدود زیادی کند
کرد.
بهائیت در ایران
رضا امیری
نقض سیستماتیک حقوق بهاییان در ایران از صدر حکومت
ایران نشئت میگیرد، در ایران حاضر بهایی ها از اکثر
حقوق شهروندی محروم هستند.
یکی از مهمترین آنها حق تحصیل میباشد بهایی ها حدود 30
سال است که نمی توانند به دانشگاه با وجود نخبگان
زیادی که در این اقلیت هستبروند ، از امنیت شغلی
برخوردار نیستند نمی توانند شغل مناسبی داشته باشند به
دلیل بهایی بودن در کارهای دولتی اجازه وارد شدن
ندارند
.
حتی بیزنس های شخصی هم غریب به اتفاق تعطیل میشود. به
عنوان مثال در شهر سمنان اکثر مغازه های بهایی تعطیل
شده اند و صاحبانآنها در زندان هستند فقط به جرم بهایی
بودن حق مالکیت هم ندارند و اموالشان هم مصادره میشود
کاملاً بدون دلیل . کودکان بهایی خیلی وقتها جلویی بچه
های دیگر تحقیر میشوند بخاطر دینشان، و اما مشکلات
بهاییان تا جایی هست که مردگان بهاییان هم در آسایش
نیستند چوناز طرف دولت با بولدوزر قبرستانهای بهایی ها
را ویران میکنند. در واقع این مشکلات در قانون اساسی
ایران نهادینه شده است و بهاییت درایران به رسمیت
شناخته نمیشود.
در حالی که طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر تمام افراد
میبایست خارج از رنگ نژاد دین مذهب جنسیت از تمام حقوق
شهروندی برخوردار ومساوی باشند.
ولی متاسفانه کار بدانجا رسیده است که بهاییت در ایران
جرم محسوب می شود و خانواده های بهایی هیچگونه حقی در
ایرانندارند و عده ای نا آگاه که قطع به یقین از طرف
حکومت ایران حمایت می شوند دست به آزار و اذیت بهاییان
می زنند خود نظام هم به صورتسیستماتیک آنهارا مورد
آزار و اذیت قرار میدهد و حقوق شهروندی آنها را
نادیده می گیرد وهمه روزه شاهد دستگیری بهاییان فقط به
جرمبهایی بودن هستیم
.
و چه خانواده های را که از هم میپاشد بهاییان که
میکوشند تا با کمترین امکانات مناسک و مراسم های مذهبی
خود را به فرزندان خود آموزش بدهند ولی با مخالفت
حکومت روبرو هستند. به طور مثال بنیاد یاران که اعضای
آن از هفت نفر تشکیل میشد همگی دستگیر و به حکم های
سنگین زندان محکوم شدند که حتی این افراد از حقوق
اولیه زندان هم مثل ملاقات حضوری یا غیر حضوری ویا
تلفن و مرخصی محروم هستند. به طور مثال خانم فریبا
کمال آبادی که یکی از اعضای گروه یاران که به علت
بهایی بودن بیست سال حکم گرفته اجازه شرکت در مراسم
عروسیدخترش را نیافت مادری که هفت سال است در زندان به
سر می برد و یک بار هم مرخصی نیامده، خانم کمال آبادی
حتی تقاضا کرده بود که با دستبند در مراسم عروسی
فرزندش ترانه حاضر شود که با تقاضای او موافقت نشد.
و این مادر با نوشتن نامه ای به فرزندش اکتفا کرده، من
سعی کردم که گوشه ای از رنج های این مادر را در نامه
ای که نوشته بود رابنویسم.
در این لحظه که قلم به دست گرفته ام و برایت می نویسم
دریای سرور در من موج میزند و امواج شعف بر ساحل قلب
می کوبد.برخی
چنین گمان کنند که درد و رنج همواره با حزن و اندوه
ملازم است اما اینگونه نیست. چه که می توان در اوج درد
و رنج در فضای بی کران سرور بال گشود و در آسمانهای
رفیع شادمانی پرواز نمود. این درد چیست و این سرور
کدام است؟این درد، درد فراق است، درد هجر مادری است که
سالیانی چند از کودکش دور گشته، بی مدد زبان برایش
ترنمات عاشقانه سروده، با هیکل خیال تنگ در آغوشش
فشرده و گرمایش بخشیده، بی چشم سر برآمدن و بالا
کشیدنش را نگریسته و اکنون با چشم روح، او را آراسته و
برازنده در لباس سفید عروسی نظاره می کند.این
درد، درد فراق است، درد هجر کودکی است که از مادر جدا
گشته و بی آنکه سهمش را از حق مادری بستاند، رشد کرده
و بالیده. در لحظات تلخ و شیرین کودکی، در اوقاتی که
سخت نیازمند گرمای مادر بوده اورا در کنارش نداشته و
اکنون نیز در زیباترین و با شکوه ترین لحظات حیاتش، در
مراسم ازدواجش جای مادر را خالی می یابد.این
درد رایحه ای دلپذیر دارد زیرا آکنده از عطر خوش سرور
است: این سرور، سرور مادری است که کودکش را جوانی
برازنده می یابد، او را مصمم و استوار میبیند، کردارش
را متین، انتخابش را فرید و آمالش را منیع مشاهده می
کند و انتخابش را می ستایدو
.این
سرور، سرور کودکی است که معنای هجر مادر را در می یابد
و با گام نهادن در مسیر خدمت این معنا را غنا می بخشد
و اکنون دست در دست فرید مسیر خدمت را با قوت و سرعتی
افزون تر از قبل می پیماید.
ترانه و فرید عزیزم: می دانم که مرا به خاطر تمامی
قصورهایم خواهید بخشید. می دانم که عذر مرا از عدم
حضورم در این شادترین اوقات حیاتتان خواهید پذیرفت.
ی دانید که با تار و پود جانم و با تمامی سلولهای
وجودم در کنارتان هستم و دعایم در فضای مراسمتان آکنده
است. می دانید که تمامی تلاشم را برای حضورم به کار
گرفته ام: می دانید که برای شرکت در مراسم ازدواجتان
درخواست مرخصی نموده ام و امروز پس از گذشت حدود 7 سال
از در بند شدنم حتی در شرایطی چنین خاص با درخواستم
موافقت نکرده اند. می دانید که پس از رد درخواست
مرخصیم تقاضای اعزام چند ساعته ولو تحت الحفظ و با
دستان بسته و با حضور مامور نموده ام. حتی هم بندی های
مهربانم نیز طی ارسال مکتوبی به مسوولین، این درخواست
را از جانب خود مطرح ساختند.
اگرچه موافقت اولیه با این درخواست، موجب امیدواری و
شادی شما شد و سعی نمودید برنامه هایتان را تغییر و با
شرایط جدید تطبیق دهید، اما پس از چند روز با آن نیز
مخالفت گردید
.پس
از اعلام این مخالفت به من، زمانی که از دفتر کارشان
خارج شدم، خود به دنبالم فرستادند و قول انجام سومین
درخواستم یعنی اجرای عقد در زندان اوین را دادند. قرار
شد اتاقی در ساختمان اجرای احکام در اختیارمان گزارده
و عقد با حضور حداکثر ده نفر برگزار گردد و من این
قرار نهایی را تلفنی به اطلاعتان برسانم. اگر چه شما
از مخالفت با اعزامم محزون شدید ولی با اعتماد به قول
مسوولین به این آخرین امکان دل بستید و بار دیگر
برنامه هایتان را تغییر و با شرایط جدید تطبیق دادید،
اما سرانجام اعلام نمودند که با شق سوم نیز مخالفند و
چنین شد که من امکان حضور در عزیز ترین لحظه ی حیاتمان
را نیافتم.می
بینید با چه روشی با زندانی رفتار می شود؟
و چه شکنجه ی نامحسوسی به کار بسته می شود؟ گویی با
سنگی و چوبی بی جان روبرویند که هر نوع به آن ضربه
زنند با آن بازی کنند و پرتابش نمایند چیزی حس
نکند.(اما سخت در اشتباهند زیرا در آن هنگام نه ما، که
خودشان همچون آن سنگ و چوبند و از تمامی احساسات
انسانیشان عاری چه که قادر به درک احساسات عمیق مادری
و فرزندی نیستند).
ترسشان از کیست و بیمشان از چه؟
از مادری است که فقط و فقط به جرم اعتفاد به دیانت
بهایی باید بیست سال از ایام حیاتش را در زندان
بگذراند و پس از گذشت حدود هفت سال حتی برای چند ساعت
از شرکت در مراسم ازدواج فرزندش محروم باشد؟
جرم من زیباترین جرم عالم است.
جرمی است که نه تنها من بلکه تمامی نسل های آینده ی من
نیز به آن افتخار می کنند. جرمی است که در طی تاریخ،
تمامی اولیا و انبیا به جهت داشتن آن متاعب عظیمه و
مصائب شدیده دیده اند. جرم من پرستش خداوند یکتا و
اذعان به حقانیت تمامی ادیان الهی است. جرم من کوشش به
جهت تحقق آرمان وحدت عالم انسانی و صلح عمومی است. جرم
من پروراندن آرزوی خدمت به عالم بشری در سر و عشق آدمی
در دل است.جرم من تلاش در احیای کشور مقدسمان ایران و
اعتلا و سرافرازی آن است.بگذارید
باز هم برایتان از سرور بگویم که با تابش و درخشش بی
نظیرش تجلیات درد و رنج را بی رمق، بل محو می سازد.ترانه
ی گلم، اگر با جدایی من، به ظاهر از موهبت داشتن مادر
محروم شد از موهبت بزرگ تر مادری مهربان تر بهره مند
گردیدی و فریبای دیگری آغوش پر مهرش را بر تو گشود.
همان طور که در طول حیاتت آغوش گرم مادران دیگری را
نیز تجربه کرده ای: عالیه زرین کار، فیروزه اولادی،
فریبا اشراقی و بسیاری از عزیزان دیگر و اینچا من با
قلمی عاجز و بیانی نا توان، عشق و ایثارشان را ارج می
نهم.جلوه
ی دیگر سرور و شادکامی نصیب من است: من نیز اگرچه از
همراهی و زندگی در کنار دو دخترم محروم شده ام، اما به
داشتن دختران عزیزی مفتخر گشته ام که علاوه بر من،
ایران و ایرانیان به داشتن ایشان افتخار خواهند نمود.کسانی
که با کمالات و قابلیاتی بی نظیر بهای گزاف گذر عمر،
استعداد و جوانی خود در زندان را در ازای کسب عزت و
سربلندی ایران عزیز می پردازند. این است تحقق آرمان
ما:جهان یک خانواده گردد و روابط آدمیان همانند روابط
مادران و دختران ؛ پدران و پسران و خواهران و برادران،
عاشقانه شود.
تماشای اعدام در ملاء عام ممنوع
محمد رضا حقیقت بین
ما نسلی هستیم که زمان بچگی مون بوسیدن، رقصیدن و
برهنه بودن توی فیلمها سانسور میشد؛ اما جنگ، کشتن و
خونریزی سانسور نمیشد.
نتیجهاش این میشود؛ که عکسی برهنه جنجال بر پا
میکند،
ولی تماشای اعدام در ملأعام خیر!
کجائیم؟ چه هستیم؟ که هستیم؟
محمدرضا برزگر
دیر بازیست در این شهر شلوغ،هر کجا می نگرم
غنچه ها پژمرده اند و چهره ها افسرده
نفسی هست ولیکن همه دلها مرده
هدفی هست اگر، نیست به جزء لغمه نانی
شرفی هست در گروه جاه و مقانی
همه افسرده غمگین همه افسرده از این دین
همه تسلیم به تقدیر همه محکوم به تحقیر
نه امید است به ماندن نه شوقی ست به رفتن
همه مقرور از آن چیز که بودیم و از آن کار که کردیم
همه از کورش و جمشید چه مستیم
غافل از این سخن تلخ
*امروز*
در اندیشه تاریخ
این روزها از سوی مردمان فرهنگ دوست و کوشندگان میراث
فرهنگی در ایران خبرهای هولناکی به گوش می رسد؛
خبرهایی از یک برنامه ی جديد حساب شده برای ویران کردن
تخت جمشید، پاسارگاد، و برخی دیگر از بناهای تاریخی
قبل از اسلام ایران؛ بناهایی که حکومت اسلامی ـ از روز
نخست تسلط اش بر سرزمین مان ـ آنها را «طاغوت» نام
داده و برخی از سران حکومتی از ابراز نفرت درباره آن
ها ابایی نداشته اند. اما، به دلیل وجود سازمان هایی
چون یونسکو از یک سو، و مردمانی علاقمند و هوشیار نسبت
به تاریخ و فرهنگ شان از سویی دیگر، امکان نابودی آن
ها را به طور مستقیم نداشته و همواره ناگزير به ابزاری
دیگر متوسل شده است.
یکی از این ابزارها «توسعه، عمران و آبادانی» بوده
است.
سال هاست که می بینیم در کنار، و یا حتی در قلب ِ، تک
تک محوطه های تاریخی ايران جاده و پل و میدان و مسجد و
تکیه ساخته اند و با اين کار محوطه های ارزشمند محو و
یا دستخوش ویرانی شده انداز سوی ديگر، ده ها سازمان و
موسسه ی ریز و درشت بوجود آمده که، با به خدمت گرفتن
افراد کم سوادی به نام تاریخدان، و یا سه چهار تنی از
تاریخدان ها و باستانشناسانی تحصيل کرده اما وابسته،
سعی کرده اند تا با «دروغین بودن» این آثار توجه به
آنها را بيهوده نشان داده و يا حتی نفرت از آن ها را
در دل جوان های بپراکنند.اکنون
با وجود همه ی تبلیغات منفی و چپاول ها، ویران سازی ها
و نابود کردن هایی که در این 36 سال بوده اما،
خوشبختانه، هیچ کدام نتوانسته از ارزش های فرهنگی و
تاریخی این آثار در نزد ايرانيان، و به ويژه جوان ها،
بکاهد؛ همان جوان هایی که سال هاست شانس این را نداشته
اند که در مورد تاریخ و فرهنگ ایرانی شان در کتاب های
آموزشی و رسانه های داخلی مطلبی بيابند و هر چه هم که
آموخته اند برآمده از جستجوی هوشیارانه ی خودشان از
منابع جهانی و تلاش های کارشناسان و باستانشناسان
دلسوز بوده است. اکنون آنها، به جای نفرت، به فرهنگ و
تاریخ و میراث تاریخی خودشان آگاهانه عشق می ورزند،
بطوری که ـ بر اساس عکس ها، فیلم ها، ویدئوهای موجود
از رفت و آمد جوان ها به محوطه های فرهنگی و تاریخی
کاملا روشن است که تعداد علاقمندان به این آثار هزارها
برابر بیش از قبل از انقلاب شده است.این
خبرها طنز نیستند و از آغاز به کار استراتژی های ویران
کننده ی جديدی حکايت دارند. مثلاً، جدا از خبرهایی که
از جانب کوشندگان میراث فرهنگی می رسد، همين دو روز
پیش مطلبی در سايت روز آنلاین منتشر شده که نویسنده ی
آن آقای دکتر آخانی، کارشناس ارزشمند میراث طبیعی،
است.(
نویسنده در این مطلب، و از قول یک منبع معرفی نشده،
خبر می دهد که، اخيراً و بی سر و صدا، «تفاهم نامه» ای
بين «سازمان میراث فرهنگی» و «سازمان محیط زیست» رد و
بدل شده تا «در مناطق حساس گردشگری "فعالیت های تنوع
زیستی" اجرا کنند». فکر می کنم که آن منبع از تفاهم
نامه ای گفته است که در اوایل سال 1393 بسته شده و به
امضای خانم ابتکار و آقای سلطانی فر است. در این تفاهم
نامه درباره «حفظ و نگاهداری اجزای تنوع زیستی اعم از
گیاهی، جانوران خشکی زی و آبزیان واقع در باغ ها، برکه
ها، موزه ها، کاخ ها، وسایر اماکن تاریخی» می گوید. و
اکنون به بهانه حفظ آن ها می خواهند تغییراتی در وضعیت
محوطه های تاریخی ـ باستانی بدهند.
(2)بر
اساس مطلبی که آقای دکتر آخانی نوشته اند، قرار است که
اولین اقدام شان عبارت باشد از اجرائی کردن «طرح ایجاد
یک حجله» در کنار تخت جمشيد برای دو یوزپلنگ جوان که
در حال حاضر، با تلاشهای سازمان حفظ محیط زیست، دوران
نامزدی خود را طی میکنند!
مقامات سازمان حفظ محیط زیست قبلاٌ اعلام کرده بودند
که: «کوشک و دلبر، دو یوز پلنگی هستند که به مکان
نامعلومی منتقل شدهاند تا دوران ماه عسل خود را
گذرانده و با جفت گیری فرزندانی به دنیا آورند».صرف
نظر از اينکه گویا حکومت اسلامی، که از آغاز یکی از
کارهایش ترتیب دادن ازدواج های دایم و موقت و یک ساعته
و دو ساعته برای جوانان «مومن و معتقد» بوده است تا،
به توصیه ی رهبرشان، «امت اسلام را زیاد کنند»، تازگی
ها به فکر حیوانات هم افتاده و نگران آن شده اند که
مبادا یک وقت دوباره تعداد شیر و پلنگ "کافر" زیاد
شوند! و قرار شده که برای اسلامی کردن این امر خیر، و
از آنجایی که کشور ما زمین و بیابان و کویر و دشت و
کوه ندارد! حدوداً در 10درصد از محوطه ی تخت جمشید، که
هم جزو میراث ملی و هم در فهرست میراث جهانی است، باغ
حیوانات تأسيس کنند و بخشی از آن را هم برای جفت گیری
یوزپلنگان ایرانی در نظر بگیرند!
این ابتکار ظاهراً مضحک، طرفداران میراث فرهنگی را به
شدت نگران کرده و آنها به این در و آن در می زنند تا
تفهيم کنند که «این نوع اقدامات به محوطه ی تخت جمشید
و آثار و بناهای آن آسیب می رساند». اما سرمایه داران
مبتکر و منتخب «سازمان میراث فرهنگی آقای روحانی» قول
داده اند که در انجام اين کار لطمه ای به تخت جمشید
نخورد. یکی از اشخاص ذينفع در مصاحبهای با روزنامه ی
«غرب» فرموده است: «اینکه می گویند تخت جمشید آثار
باستانی با ارزشی دارد حرف غلطی است. آنجا چهار تا
دیوار خرابه است و چند تا کنده کاری است که ما با
استفاده از هنرمندان تحصیل کرده در سوئیس و مشورت یک
شرکت ایتالیایی میتوانیم مجسمههائی به مراتب قشنگ
تری را جایگزین این خرابهها کنیم. ما با بهترین
معماری میتوانیم سرسرای کاخ کورش را بازسازی کنیم. ما
باغ ایرانی در آنجا می سازیم. حتی می توانیم شیر
ایرانی را هم وارد کنیم. در وسط تخت جمشید استخر بزرگی
بنا می کنیم که در آن لوتوس به طور طبیعی رشد کند. ما
زیستگاه کروکودیل ایرانی را در وسط تخت جمشید بازسازی
می کنیم و صدای غرش یوز پلنگ ایرانی و شیر ایرانی را
با دهها بچه قد و نیم قد به گوش و دید گردشگران
میرسانیم. اینجوری بچههای ما هم گذشته تاریخی و هم
با تنوع زیستی کشور بیشتر آشنا می شوند. زحمت و پولش
از من، سودش از شما!»علاوه
بر این برنامه، سازمان میراث حفظ محیط زیست دولت آقای
روحانی هم تصميم گرفته است که بر دیوارهای تخت جمشید
پوشش گیاهی و پیچکی بسازد تا به قول خودشان: «دیوارهای
بی روح تخت جمشید سبز و زیبا شوند!»اگر
این "ابتکار!" به نظر برخی نشانه ی بی اطلاعی و بی
خبری و بی دانشی سازمان میراث فرهنگی و همکاری و
همدستی با سرمایه گذارهایی بدور از فرهنگ و سودجو است،
از نظر کوشندگان میراث فرهنگی اما، که 36 سال است شاهد
ویرانگری های سیستماتیک آثار فرهنگی و تاریخی غیر
مذهبی ایران بوده اند، کاملاً روشن است که ديگربار
یورش تازه ای از سوی حکومت تدارک دیده شده تا بی سر و
صدا بخش اعظمی از میراث جهانی کشورمان به نابودی
کشانده شود؛ همان میراث غیر مذهبی و باستانی که رهبر
همينحکومت اسلامی آن را «میراث طاغوت» نام گذاری کرده
و به خواست و دستور او و امثال اوست که ذره ذره ی خاک
ایران درو کرده می شود تا یا این میراث را ویران کنند
و یا آن چه را که قابل حمل و نقل است از کشور خارج و
به فروش برسانند. وگرنه ساده ترین مردمان هم می دانند
که هیچ بی خردی بناهای تاریخی را «چهار تا دیوار
خرابه» نمی بیند، و هیچ نادانی دیوارهای شکسته یک بنای
ثبت شده ی جهانی را خراب نمی کند تا بر جایش ساختمانی
نو و دیوارهایی سالم و «قشنگ» بسازد.در
عين حال، اکنون دیگر تقریباً همه ی دوستداران فرهنگ و
تاریخ با این شگرد حکومت اسلامی آشنا شده اند که در هر
تعويض حکومتی به خرابی ها و ويرانی ها اقرار می شود
اما مسئوليت آن به گردن «قبلی ها» می افتد. به همين
روش است که گردانندگان سازمان میراث فرهنگی نيز در هر
دولت تازه ای مسئولین قبلی را «فاسد و دزد» و «ناآشنا
به امور» می خوانند اما خود، پس از چندی، تبدیل به
همان قبلی ها می شوند.مسئولان
سازمان میراث فرهنگی دولت آقای روحانی هم در آغاز کار
به درستی مسئولین میراث فرهنگی دوره ی احمدی نژاد را
فاسد و دزد و ویرانگر نامیدند، اما اکنون تنها تفاوت
خودشان با قبلی ها آن است که مأموران احمدی نژاد فقط
آثار شناخته نشده را ویران می کردند و یا می دزدیدند و
به خارج می بردند و اماکنی چون تخت جمشید و بیستون و
پاسارگاد و چغازنبیل و امثالهم را به دست باد و باران
سپرده بودند تا به مرور زمان خراب شوند، حال آنکه اين
نوآمدگان تحت عنوان اينکه می خواهند همه چیز ظاهری تر
و تمیز داشته باشد و صدای سازمان های بین المللی هم در
نیاید برنامه هایی می ریزند تا با همين «تر و تمیز»
کردن همه چيز را از ریشه بر کنند و به جایش باغ
حیوانات و هتل و مسافرخانه و مسجد و تکیه گاه، و البته
«قدمگاه مقام معظم رهبری» را «قشنگ» بسازند.اما
بنظر من آنها نیز چون بیشتر حکومت های دیکتاتور و ضد
فرهنگ ؛ در خیالات خام خود به سر می برند.
آن ها نمی دانند که با این اعمال ویرانگرانه نه می
توانند فرهنگ و تاریخی را محو کنند که مردمان طی قرن
ها، با گوشت و پوست و اندیشه و توان خویش آن را ساخته
اند. و نه می توانند در قرن بیست و یکم تاریخ و فرهنگ
خشن، و تبعیض گرای خود ساخته شان را به اجبار جای آن
بنشانند.من
یقین دارم که کوشندگان میراث فرهنگی ایران در داخل و
خارج اگر چه لشگر وسیعی نیستند، و اگر چه امکانات
اندکی دارند، اما از آنجا که لشگریان فرهنگی هستند که
در ذات و گوهر خود مهرآفرین و خردمدار است، در مقابل
این ویران گری ها و در مقابل این تبعیض های غیر انسانی
فرهنگی می ایستند و به این آقایان می آموزند که: در
زمانه ی ما تاریخ را نمی توان کشت.
سن ازدواج در ایران اسلامی
کبری (مارال) الیاسی عمله
یکی از معضلات جامعه زنان در جمهوری اسلامی ایران سن
ازدواج دختران است که متاسفانه با معیارهای جهانی و
حقوق بشر متفاوت است در زیر نگاهی به وضعیت سن ازدواج
دختران در ایران را بطور گذرا دارم.
به دلیل قدرت شرع در ایران سن ازدواج هم متاثر از
اندیشه و قوانین شرعی بعد ورود اسلام به ایران در
اختیار پدر و بخشی از حقوق پدری تلقی میشده (البته
هنوز هم همچنین است) انجام میشد و اولین بار برای رسمی
نمودن و قانونی نمودن سن ازدواج در 80 سال قبل بر اساس
قوانین ایران طبق ماده 1041 قانون مدنی مصوب سال 1313
سن ازدواج برای دختران 15 سال و برای پسران 18 سال بود
و در شرایط خاص و با ارائه گواهی دادگاه دختران از 13
سالگی وپسران از 15 سالگی می توانستند ازدواج کنند.
بنابراین ازدواج زیر 13 سال کاملا ممنوع بود .
سپس بر اساس قانون حمایت خانواده مصوبه در سال 1353 سن
ازدواج را برای دختران به 18 سال وبرای پسران به 20سال
افزایش داد وبا گواهی دادگاه در صورت وجود مصلحت فقط
برای دختران به 15 سال کاهش می یافت . و متاسفانه
مجددا در اصلاحات سال 1361 قانون مدنی ماده 1041 که
ممنوعیت ازدواج کودکان را اعلام میکرد مغایر شرع تشخیص
داده شد ونکاح قبل از بلوغ به شرط رعایت مصلحت توسط
قیم یا ولی دختر (پدر و یا جد پدری) جایز شناخته شد.
نکته مهم این که در قانون جدید به اجازه از دادگاه
نیازی نبود.در سال 1379 مجلس شورای مجلس شورای اسلامی
تلاشی برای تغییر ماده 1041 صورت گرفت اما در شورای
نگهبان خلاف شرع تشخیص داده شد و به مجمع تشخیص مصلحت
نظام ارجاع شد.لزوم اخذ مجوز دادگاه برای ازدواج
کودکان از سال 1381 وارد قوانین ایران شد تا پیش از آن
تشخیص مصلحت فقط به عهده ولی کودک که ( پدر یا جد
پدری) کودک بود.
هم اکنون نیز هرچند اخذ مجوز دادگاه الزامی است اما در
صورت ازدواج بدون اخذ مجوز مجازات و جریمه ای در
قوانین ایران پیش بینی نشده است.به هر حال بر اساس
ماده 646 قانون مجازات اسلامی برای ازدواج بدون اجازه
ولی کودک مجازات شش ماه تا دوسال حبس را در نظر گرفته
است.بر اساس مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام در 1 تیر
1381 این ماده به این شکل تغییر یافت :( عقد نکاح دختر
قبل از رسیدن به سن 13 سال تمام شمسی وپسر قبل از
رسیدن به سن15 تمام شمسی منوط است به اذن ولی به شرط
مصلحت با تشخیص دادگاه صالح است.) معیارهای دادگاه
ایران برای صدور اجازه ازدواج کودکان معمولا شامل
درخواست مشورت از پزشکی قانونی درمورد رسیدن کودک به
بلوغ و پرسیدن سوالاتی از دختر می شود .
روند کار در هر دادگاه ممکن است متفاوت باشد و تشخیص
دادگاه هم به شدت متاثر از شرع و عرف منطقه است.کودک
پس از رسیدن به بلوغ حق رد یا فسخ ازدواج را ندارد مگر
اینکه مصلحت او در هنگام ازدواج رعایت نشده باشد که در
این صورت حق قبول یا رد برای او موجود است .بسیاری از
فقها در رساله های عملیه خود متعه (صیغه یا ازدواج
موقت ) صوری کودک برای شخص دیگر را به عنوان روشی برای
محرم شدن پدر یا مادران آن کودک با همسر طفل توصیه می
کنند هر چند در صورتی که امکان بهره گیری جنسی از کودک
نباشد در مورد صحت آن تردید وجود دارد.این در حالی است
که بر اساس ماده یک کنوانسیون بین المللی حقوق کودک
مبنی بر این که تمام افراد زیر 18 سال کودک محسوب
میشوند.این میثاق بین المللی همچنین ازدواج کودکان را
ممنوع اعلام کرده وایران نیز آن را امضا کرده
است.کنوانسیون بین امللی حقوق کودکان در تاریخ 20
نوامبر 1989 مورد پذیرش مجمع عمومی سازمان بین املل
متحد قرار گرفت و از 2 سپتامبر (سی روزبعد از بیستمین
سند تصویب یا الحاق )لازم الاجرا شده است .این قانون
در تاریخ 1/12/1372 در مجلس شورای اسلامی امضا شد و در
تاریخ 11/12/1372 به تایید شورای نگهبان رسید، با
عنایت به پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر و امضا
کنوانسیون جهانی حقوق کودک متاسفانه بر اساس آماری که
دولت ارائه نموده در9 ماه نخست سال 1392 بیش از 5
درصد زنانی که ازدواج کرده اند کمتر از 15 سال سن
داشته اند یعنی بر اساس آمار رسمی ازدواج حداقل 31هزار
دختر بچه زیر 15 سال طی این مدت به ثبت رسیده است.در
سه ماه اول سال 1393 تعداد این زنان 7440 بوده است .با
توجه به این نارسائی جامعه می بینیم که همچنین بر اساس
آمار سال 1389 تعداد 37000 کودک 10 تا18 ساله طلاق
گرفته ویا بیوه بوده اند.در هر سال 800 دختر 10 تا 14
سال و15000 دختر 15 تا19 سال در ایران طلاق گرفته اند
.
البته میتونیم باورهای شرعی و عرفی و همچنین فقر را از
عوامل و دلایل اینگونه ازدواج ها زود هنگام بدانیم .از
پیامدهای این ازدواج زود هنگام می توان به افزایش
بیسوادی وکم سوادی در میان زنان ، چند زنی، پدیده خود
سوزی، فرار از خانه و همسر کشی اشاره کرد.
امیدوارم که با توجه به کنوانسیون حقوق کودک که ایران
هم از امضا کنندگان ان است و در ان ضرورت آگاهی رسانی
عمومی وجود دارد در اختیار همکان قرار گیرد تا به مرور
زمان این اندیشه های شرعی و عرفی کمرنگتر شود .در زیر
قسمتهائی از کنوانسیون حقوق کودک مرتبط با موضوع سن
ازدواج را میاورم .
ماده 1 کنوانسیون حقوق کودک : از نظر اين كنوانسيون
منظور از كودك افراد انساني زير سن 18 سال است
مگر اين كه طبق قانون قابل اجرا در مورد كودك،
سن بلوغ كمتر تشخيص داده شود.
ماده4 کنوانسیون حقوق کودک: كشورهاي طرف كنوانسيون
اقدامات اجرائي و قانوني لازم را جهت تحقق حقوق
شناخته شده در اين كنوانسيون معمول خواهند داشت.
كشورهاي طرف كنوانسيون با توجه به حقوق
اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي اقداماتي را در جهت به
كارگيري حداكثر منابع موجود خود و در صورت لزوم در
چارچوب همكاريهاي بينالمللي به عمل خواهند
آورد.ماده 6 کنوانسیون حقوق کودک
1. كشورهاي طرف كنوانسيون حق ذاتي هر كودك را
براي زندگي به رسميت خواهند شناخت.
2. كشورهاي طرف كنواسيون ايجاد حداكثر امكانات را
براي بقا و پيشرفت كودك تضمين خواهند نمود.ماده 12
کنوانسیون حقوق کودک
1. كشورهاي طرف كنوانسيون تضمين خواهند كرد كودكي
كه قادر به شكل دادن به عقايد خود ميباشد،
بتواند اين عقايد را آزادانه درباره تمام
موضوعاتي كه مربوط به وي ميشود ابراز كند.
به نظرات كودك مطابق با سن و بلوغ وي بها داده
شود.
2. بدين منظور، خصوصاً براي كودك فرصت هايي فراهم
آورده شود تا بتواند در هر يك از مراحل دادرسي
اجرائي و قضايي مربوط به وي به طور مستقيم يا
از طريق يك نماينده يا شخصي مناسب به طريقي كه
مطابق با مقررات اجرائي قوانين ملي باشد، ابراز
عقيده نمايد. ماده 16 کنوانسیون حقوق کودک: 1. در
امور خصوصي، خانوادگي، يا مكاتبات هيچ كودكي
نميتوان خودسرانه يا غيرقانوني دخالت كرد يا هتك
حرمت نمود.
2. كودك در برابر اين گونه دخالتها و يا هتك
حرمتها مورد حمايت قانون قرار دارد.
زندگی مردم ایران در جهنم خامنه ای
شهرام
مسعود وزیری
پایمال
شدن هر روزه حقوق بشر در ایرانِ گرفتار حکومت اسلامی
صدای همۀ برابری طلبان و آزاد اندیشان را در آورده
است. حکومتی که جز زبان خشونت و زبان تهدید و ارعابِ
مردم ، راهی برای اداره جامعه و برقراری آرامش و
گفتگوی محترمانه با مردم خویش نمی شناسد. ملت ایران در
خلال 36 سال خلافت اسلامی خمینی و خامنه ای هر روز
شاهد افزایش بی عدالتی ها و هتک حرمت ها و بستن
روزنامه و سانسور بیشتری بوده اند،اینک به گونه ای
باورنکردنی هرچه بیشتر انزجار خود را از شیوه های
سرکوب و خفقان اسلامی و نابودی سرمایه های ملی خود
ابراز می کنند .
کانون مدافعان حقوق بشر در گزارش خود با اشاره به
توقيف مجلهها و روزنامه و محدوديت برای آثار هنری و
سينمايی در دی ماه 1393، اعلام کرد که اين توقيفها و
محدوديتها نشاندهنده ناشکيبايی حاکميت در تحمل شنيدن
صدای متفاوت است. به اعتقاد این کانون، پيشرفت و توسعه
کشور در گرو ارتباطات آزاد و نشر آزادانه افکار و
انديشهها و تحمل نظر مخالفین است و توقيف روزنامهها
را خطری برای اعتدال و اصلاحات عنوان کرد.
ایران یکی از سرکوبگرترین کشورهای جهان در عرصه آزادی
اطلاعرسانی است. در رده بندی جهانی آزادی مطبوعات در
سال ٢٠١٤این کشور ، از میان ۱۸۰ کشور در رده ۱۷۳ قرار
دارد. گزارشگران بدون مرز توقیف روزنامهی مردم امروز
را به دستور دادستانی تهران محکوم می کند. این
روزنامهی اصلاحطلب در تاریخ ۲۷ دی ماه ۱۳۹۳ برای
انتشار عکس جرج کلونی در صفحه نخست خود و استفاده از
نقل قول وی در تیتر «من هم شارلی هستم» در شماره ۲۳ دی
ماه روزنامه، توقیف شده است. رسانهی افراطی کیهان که
بلندگوی علی خامنهای است نه تنها به توقیف روزنامه
راضی نشده است که در شماره دیروز خود، خواهان بازداشت
روزنامهنگاران و به ویژه سردبیر روزنامه محمد قوچانی
شده است. سردبیر مردم امروز پیش از این توضیح داده بود
که این تیتر و عکس پیش از انتشار شماره جدید شارلی
ابدو منتشر شده است.
گذشته از این جمهوری اسلامی به عنوان دشمن شماره یک
ماهواره و اینترنت برای بسیاری از مردم جهان ناشناخته
نیست. مسدود سازی، کنترل بر شرکت های خدمات دهنده
اینترنت، رصد و مهار ارتباطات، حمله های سایبری،
بازداشت و زندانی کردن وبلاگ نویسان و شهروند
وبنگاران، اعمالی رایج در ایران هستند. سه نهاد اصلی
کارگزار سیاست سرکوب آنلاین در ایران عبارتند از:
شورای عالی فضای مجازی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،
کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه.
در این جهنم خامنه ای فاصله طبقاتی و اختلاف فاحش بین
10 در صد اقشار مرفه و وابستگان رژِم با 90 در صد
اکثریت جامعه به شکلی باورنکردنی در حال فزونی بوده
است بطوری که در حاشیه بازدید معاون امور زنان ریاست
جمهوری ایران از یک مرکز نگهداری از زنان آسیب دیده،
اعلام شد که تعداد زنان کارتنخواب در ایران به شکل
تصاعدی در حال افزایش است. بی گمان با ارتقا تورم و
افزایش قیمت ها از یک طرف و طلاق و آسیب های اجتماعی
روزافزون ،زنان و کودکان در زمره قربانیان مظلوم و بی
پناه این شکاف های طبقاتی و نابسامانی های اجتماعی چون
اعتیاد، طلاق، فحشا و زنان بی خانمان خواهند بود.
مدیرعامل موسسه طلوع بینشانها که یک سازمان
مردمنهاد برای حمایت از کارتنخوابها در ایران است
گفت:
در تهران ۵۰۰ زن کارتن خواب وجود دارد و لازم است به
امور آنها رسیدگی کنیم. چهار سال قبل تعداد زنان
کارتن خواب تهران ۲۰۰ نفر بود اما به صورت تصاعدی این
آمار در حال افزایش است و ما باید تلاش کنیم که مشکلات
این افراد را سامان دهیم. البته این سخنان و بیان بخشی
از واقعیات هیچ دردی از زنان بی پناه و کودکان کار
درمان نمی کند و حکومت ورشکسته اسلامی هیچ برنامه و
راهکاری برای سامان دهی اساسی و حل معضلات جوامع فقیر
نشین ایران ندارد . طبیعی است با کاهش شدید قیمت جهانی
نفت از 86 به 35 دلار، دولت روحانی جز نیمه کاره رها
کردن طرح های عمرانی و افزایش حقوق نیروهای سرکوبگر
بسیج و سپاهیان غارتگر و قاچاق چی، به منظور خفه کردن
کارگران و اعتراض کنندگان، راهی در برابر خود نمی
بیند.
به هر روی ظرف استبداد خامنه ای پر شده و در آینده
باید شاهد به خیابان آمدن معترضین و تظاهرات گرسنگان و
لشکر بیکاران و بی خانمان ها باشیم.
نگرشي بر زندگي اجتماعي پیروان سایر ادیان در اواخر
عصر صفوي
نادر زندی
هنگامي كه اعراب مسلمان به ايران حمله كردند و ايران
را اشغال كردند ايرانيان به صورت مردمي كه تحت انقياد
اعراب و مسلمانان هستند به حساب آمدند.عده اي از
ايرانيان به زور يا به ميل خود مسلمان شدند و داراي
مزاياي محدودي شدند و عده اي هم كه مي خواستند دين و
آيين خود را حفظ كنند مجبور بودند قوانين سنگيني را
اجرا كنند تا در كشورشان بمانند.
عصر صفوي عصر شگفت انگيزي در تاريخ ايران است.اين
دوران با تاجگذاري شاه اسماعيل آغاز و با فتح اصفهان
توسط محمود افغان به پايان مي رسد. در اين عصر براي
اولين بار شيعه اثني عشري مذهب رسمي ايران مي شود، شاه
اسماعيل مي پنداشت كه براي پياده كردن مذهب شيعه
دوازده امامي در ايران وظيفه الهي بر عهده او واگذار
شده است و او مي بايد تمام مردم ايران را به هر صورتي
و به هر بهايي به اسلام و مذهب شيعه در آورد كه در اين
راه مي توان به قتل عام مردم تبريز، طبس و مرو اشاره
كرد.با
استقرار حكومت مذهبي در ايران امكان وجود و ابراز ديگر
اعتقاد ها و انديشه ها وجود نداشت و تمام نظام حكومت
در خدمت مذهب قرار گرفت.
مساله تابعيت و مليت عوض شد ،سني مذهب ،بلوچ،كرد،هراتي
، خراساني و ترك ايراني ديگر تابع دولت صفوي نبودند
آنها مي بايست شيعه اثني عشري مي شدند و يا از محدوده
دولت صفوي خارج مي گشتند.به
هر روي عصر صفوي در ايران با استقرار حكومتي بر مبناي
يك مذهب مجاز و يك نوع عقيده و انديشه؛ جايي براي
دگرانديشان نبود و اقليت هاي مذهبي ايراني (يهوديان و
زرتشتيان) هم جاي مناسبي در نظام فكري دولت صفوي
نداشتند.اين عصر را ميتوان يكي از تاريكترين دوران
زندگي يهوديان ،زرتشتيان و حتي سني مذهبان در ايران
دانست.يكي
از اسفبارترين رويداد هايي كه براي يهوديان در ايران
رخ داد در عصر صفوي است.
شاه عباس دوم با تحريك مستقيم محمد بيك اعتماد الدوله
و بر مبناي فتواي مذهبي يكي از علماي شيعه فرمان داد
كه تمام يهوديان ايران بايد تغيير دين دهند و قبول
اسلام كنند در غير اينصورت از خانه هاي خود و شهر ها
إخراج خواهند شد.دليلي كه براي اين فرمان آورده شد اين
بود كه مسلمانان اعتقاد داشتند يهوديان نجس هستند و
زندگي آنها در كنار مسلمانان موجب نجس شدن آنها ميگردد.در
آن دوران نزديك به بيست هزار خانواده يهودي در ايران
مجبور به پذيرش اسلام شدند.يهوديان تنها اقليت مذهبي
نبودند كه در زمان شاه عباس دوم از اصفهان اخراج شدند
بلكه اين فرمان براي ارمنيان اصفهان هم اجرا شد.طي اين
فرمان ارمنيان از شهر اصفهان اخراج شدند كه عده اي به
جلفاي اصفهان كوچانده شدند و عده اي هم مجبور شدند به
محله اي ماربانان كه محله اي ارمني نشين در نزديكي
جلفا بود نقل مكان كنند.
انگيزه اخراج ارمني ها با انگيزه هايي كه بر ضد
يهوديان آوردند كمي تفاوت داشت در مورد يهوديان نجس
بودن خود آنها را دليل آوردند ولي در مورد ارمني ها
نجس كردن آب را بهانه كردند و تفاوت ديگر اين بود كه
به يهوديان حكم شد كه تغيير دين بدهند و مسلمان شوند
ولي در مورد ارامنه فقط دستور اخراج از شهر را دادند.در
ماجراي پذيراندن اسلام به يهوديان دو فرد نقش اساسي و
عمده داشتند:
١-شاه
عباس دوم
٢-محمد
بيك اعتماد الدوله وزير اعظم كه او از سال ١٠٦٤ تا
١٠٧١ قمري به مدت ٧ سال عهده دار صدراعظمي شاه عباس
دوم بود و فاجعه اي كه براي يهوديان در سال ١٠٦٦ رخ
داد و اخراج ارمنيان از اصفهان در زمان صدر اعظمي او
به وقوع پيوست.حكم نجس بودن يهوديان و دستور اخراج
ارمنيان و مجبور كردن يهوديان براي تغيير دين يك
مساله شرعي است و بدون فتواي يكي از علماي مذهبي صفوي
اين كار إمكان پذير نبود و خود اعتماد الدوله يك عالم
مذهبي نبود كه بتواند فتواي مذهبي صادر كند.عالمان
بلند پايه صفوي كه در حدود سال١٠٦٦ قمري زندگي مي كرده
اند عبارتند از: شيخ بهائي عاملي (معروف به شيخ
بهائي)- علي نقي كمره اي -محمد تقي مجلسي-ملا محمد
باقر سبزواري -ملا محسن فيض كاشاني شرايط و احكامي را
براي اهل ذمه بيان كردند :شيخ بهائي عاملي
(953ق-1030ق):در جبل عامل (جنوب لبنان امروزي) به دنيا
آمد و در سال ١٠٣٠ قمري در گذشت.او تقريبا ٣٥ سال پيش
از واقعه سال ١٠٦٦ قمري فوت مي كند.بدين ترتيب نقش
مستقيمي در واقعه آن سال براي يهوديان نداشته است ولي
زندگي و ديدگاه هاي او از اين نظر مورد بررسي قرار مي
گيرد كه ديدگاه هاي او باعث ايجاد محدوديت و فشارهاي
بسياري بر يهوديان و زرتشتيان در زمان شاه عباس اول شد
به طوري كه بعدها نظراتي كه او در مورد اهل ذمه ارائه
كرده است تشابه بسيار زیادي با ديدگاه هاي ديگر علماي
شيعه پس از عصر او دارد و پايه اي شده است براي
محدوديت هاي بعدي اهل ذمه.شيخ
بهايي داراي تاليفات بسياري است كه يكي از آثار فقهي
او كتاب جامع عباسي است كه به زبان فارسي است.احكام
اهل ذمه در كتاب جامعه عباسي را به اختصار به شرح زير
مي باشد:شيخ
بهايي عاملي باور داشت كه جهاد با يهوديان ،مسيحيان و
زرتشتيان واجب است تا آن كه آنان مسلمان شوند و يا اين
كه پرداخت جزيه را طبق شرايطي بپذيرند.شرايط
و احكام جزيه به اختصار:
-هر
فرد ذمي بايد پرداخت جزيه را قبول كند و سالانه آن را
پرداخت نمايد.
-مقدار
جزيه توسط امام يا نايب امام در آخر هر سال تعيين مي
گردد.
-اهل
ذمه ملزم به پيروي از احكام مسلمانان هستند.
-مسلمانان
را نبايد از راه به در كنند.
-پرستش
گاه و عبادت گاه در كشور هاي اسلامي ايجاد نكنند.
-كتاب
هاي ديني خود را با صداي بلند نخوانند و ناقوس كليسا
را به صدا در نياورند.
-خانه
هاي خود را بلند تر از خانه مسلمانان نسازند.
-بايد
لباس هاي متفاوت با لباس مسلمانان بپوشند.
-در
جاده ها راه نروند بلكه بايد از جاده ها منحرف شوند.
-حق
خريد و فروش و تملك قرآن را ندارند.
و اما ديدگاه هاي ديگر شيخ بهايي در مورد اهل ذمه(به
اختصار(
١-او
اعتقاد داشت كه كافران چه اهل ذمه باشند و چه حربي نجس
هستند.
٢-فروختن
كتاب قرآن به كافر حرام است.
٣-رفتن
به مجلس عروسي كافر مكروه است.
٤-گواهي
اهل ذمه بر مسلمانان درست نيست.
٥-كشتن
يهودي ،مسيحي،زرتشتي كفاره ندارد.
٦-در
محاكم شرعي ،مسلمان را ميتوان بر اهل كتاب مقدم داشت.
شيخ علي نقي كمره اي شيرازي اصفهاني (١٠٦٠ق در گذشت):
١-دين
و سياست از يكديگر جدا نيست.
٢-امور
قضاوت در حيطه و اختيار مجتهدان است و رجوع به غير
ايشان رجوع به طاغوت محسوب ميشود.
كمره اي در عقايد شيعه صفوي خود بسيار إفراطي بود تا
حدي كه اعتقاد داشت اهل سنت مانند كفارند و نمي توان
با آن ها ازدواج كرد و حتي غذاي آنان مانند غذاي
يهوديان ،مسيحيان نجس مي باشد.
محمد تقي مجلسي(١٠٠٣ق-١٠٧٠ق(
:او نيز اقداماتي براي نشر حديث هاي شيعه كرد.اقدام او
به نگارش شرحي بر كتاب ( من لا يحضره الفقيه) شيخ صدوق
در عالم شيعه از ارزش خاصي برخوردار است.كتاب هاي او
يكي به عربي به نام روضه المتقين و يكي فارسي به نام
لوامع صاحبقراني نگاشت.او
شكر خداي را به جا مي آورد و معتقد بود كه نعمت عظيمي
است كه در زمان او در تمام اصفهان يك مسلمان سني يافت
نمي شود و در مورد يهوديان نظر مساعدي نداشت،ارتباط و
نشست و برخاست با آنان را عذاب الهي براي مسلمانان مي
پنداشت.او
عقيده داشت كه اهل ذمه براي طلب باران بيرون نروند و
اعياد خود را ظاهر نسازند.با
مسلمانان در تجارت شريك نشوند.بر
مبناي فتواي اين شخص ،شاه عباس دوم فرمان داد كه
ارمنيان و يهوديان از شهر اصفهان اخراج شوند.ملا
محمد باقر سبزواري (١٠١٧ق-١٠٩٠ق(:سبزواري
به حكمت علاقه مند بود و به آثار حكماي يونان توجه
داشت و بر خلاف بسياري از علماي شيعه اعتقاد بر طهارت
اهل كتاب داشت.ملا
محسن فيض كاشاني:او بر خلاف پاره اي از علماي صفوي كه
عقيده داشتند سياست بايد كلاً تابع شرع باشد معتقد بود
كه سياست به دو نوع شرعي و عرفي تقسيم مي شود.سياست
عرفي يا سياست ضروريه سياستي است كه تنها به حفظ
اجتماعي ضروري انسان ها مي پردازد او اين سياست را به
نام سياست دنيويه هم تعبير كرده است.او
اعتقاد داشت كه سياست گاهي از شرع فرمان مي گيرد و
گاهي هم به شرع نه مي گويد.
سلطنت شاه سليمان (١٠٧٧-١١٠٥(
:پس از مرگ شاه عباس دوم فرزند او شاه سليمان به سلطنت
رسيد. در زمان شاه سليمان فشار بر اهل ذمه بيشتر شد.
به عنوان مثال كليساها و راهبان مسيحي تا زمان شاه
سليمان از پرداخت ماليات معاف بودند ولي در زمان شاه
سليمان طبق فرماني كه او در سال ١٠٨١ قمري صادر كرد بر
كليساها ماليات بست. مالياتي كه از توان پرداخت
ارمنيان خارج بود و در زمان شاه سليمان زرتشتيان كرمان
را از داخل شهر اخراج كردند و آنان را مجبور كردند كه
در خارج شهر مسكن گزينند.محمد
باقر مجلسي نماد خشك انديشي:او فرزند كوچك محمد تقي
مجلسي است .او بسيار متعصب و خشك انديش بود و با هر
دگرانديشي مخالفت ميكرد و نفوذ زيادي بر شاه سليمان
داشت
.خلاصه
اقدامات او:شكستن
بت هنديان مقيم اصفهان - مخالف و ضد صوفيان بود .او
صوفيان را به شدت تحت فشار و آزار قرار مي داد تا حدي
كه مراكز آنان را بست و تمام مراسم و برنامه هاي آنان
را ممنوع كرد.
-موسيقي
را حرام مي دانست.
-او
شاهنامه را قصه دروغ مجوسان مي شمرد.
سلطنت شاه سلطان حسين (١١٠٥-١١٣٥(:پس
از مرگ شاه سليمان پسرش شاه سلطانحسين به سلطنت رسيد
.او نيز زير نفوذ شخصيت فوق العاده نيرو مند و مؤثر
محمد باقر مجلسي بود.اين دوران اوج گيري ستيز با
دگرانديشان بود.
او نوشيدن شراب را ممنوع كرد ولي خود به حد افراط شراب
مي نوشيد.او دستور داد زرتشتيان ايران بايد به دين
اسلام در آيند.
در آن هنگام زرتشتيان در محله اي به نام گبرآباد در
جنوب جلفا زندگي مي كردند.طبق دستور شاه همگي آنها را
به زور مسلمان كردند گروهي از روي ترس و عده اي با
تشويق و وعده و سپس نام محل آنها را از گبرآباد به
حسين آباد تغيير دادند.در
اين دوره فشار بر يهوديان نيز افزايش پيدا كرد.
شاه سلطان حسين سعي كرد كه ارمنيان را به دين اسلام در
آورد به همين منظور براي خوار و خفيف كردن و تحت فشار
قرار دادن آنها فرماني صادر كرد كه ارمنيان مجبور به
اجراي آن بودند كه به چند مورد اشاره مي كنم:
-آنها
بايد چاك گريبان خود را از پشت ببندند.
-سواره
به بازار نروند.
-
در ايام باراني به بازار ودكان وارد نشوند تا مبادا
خيسي لباسشان مسلمانان را نجس كند.
-دستور
داده شد كه مسيحيان بايد تابوت معدومان را حمل كنند.
اين فشار ها و محدوديت ها سبب شد كه ارمنيان راهي كشور
هاي ديگر از قبيل هند و روسيه شوند و همچنين فشار بر
سني مذهبان افزايش و جور و ستمي كه حكمران دربار شاه
سلطان در حق افغانان سني مذهب روا داشتند فتنه افغان
ها را در پي داشت و اين فتنه از ارمغان هاي آن خشونت
ها است.تبليغات
و آثار ضد مسيحي و ضد يهودي در عصر صفوي:در عصر صفوي
با حضور كشيشان مسيحي در ايران ،جدال هاي رديه نويسي
بين كشيشان و فقيهاي صفوي در گرفت.كشيشان مسيحي در
خارج از ايران كتاب هايي در مورد مذهب اسلام منتشر مي
كردند و فقيهاي صفوي هم كتاب هايي بر ضد دين يهود و
مسيح مي نوشتند.آنها سعي مي كردند ثابت كنند كه اديان
مسيح و يهود منسوخ شده است و در كتاب هاي انجيل و
تورات تحريفاتي صورت گرفته است.آثار
نوشتاري به جا مانده از عصر صفوي ،
١-مير
سيد احمد علوي عاملي از فقهاي عصر صفوي است او سه كتاب
در مورد رد مسيحيت و يك كتاب در رد يهوديت نوشته است.
الف:لوامع رباني در رد شبهات نصراني / ب- مصقل صفا /
ج:لمعات ملكوتيه
٢-ظهرالدين
تفرشي با كتاب نصره الحق در رد مسيحيت
٣-محمد
خليل بن محمد اشرف قايني رساله اي با عنوان (رد نصارا(
٤-صالح
بن حسين رساله اي با عنوان بيان الواضح المشهود من
فضايح النصاري و اليهود نوشته است.
با توجه به دشمني كه علماي صفوي در عصر صفويه با
صوفيان داشتند رساله هاي بسياري هم در رد صوفيان نوشته
شده است كه عبارتند از:
١-رساله
رد صوفيه نوشته ملا محمد طاهر قمي
٢-
رساله در رد جماعت صوفيان نوشته علي قلي جديد الاسلام
٣-
مونس الا برادر در رد صوفيان نوشته شيخ الإسلام طاهر
قمي
٤-سلوه
الشيعة و قوت الشريعة نوشته سيد محمد بن محمد مير
لوحي
يكي ديگر از شيوه هايي كه در عصر صفوي به كار مي بردند
تا اقليت هاي مذهبي را تحت فشار قرار دهند و آن ها را
وادار به قبول اسلام كنند قانون ارث بود.قانون به اين
صورت بود كه اگر يكي از أعضاي خانواده اقليت هاي مذهبي
تغيير مذهب مي داد و مسلمان مي شد پس از مرگ بزرگ
خانواده تمام ارث به فرد نو مسلمان مي رسيد و ديگر
افراد خانواده از ارث محروم مي شدند.فقه اسلامي با دو
ديدگاه كاملا متفاوت با موضوع ارث برخورد كرده است
بيشتر فقهاي شيعه موافق دادن تمام ارث به وارث مسلمان
هستند ولي بيشتر فقهاي اهل سنت معتقدند كه مسلمان از
كافر ارث نمي برد
.بر
گرفته از كتاب درد اهل ذِمه نوشته يوسف شريفي
یارسان حکایت اهل حق های محروم از حق...
سهیلا
مرادی.
اهل حق یا یارسان آیینی عرفانی با خاستگاه کردی هست و
یکی از بزرگترین اقلیتهای دینی در ایران. ولی بسیاری
از مردم از وجودشان و آنچه بر سرشان می رود بی
آگاهند،که کرمانشاه، کلاردشت، هشتگرد و رودهن از جمله
شهرهایی هستند که جمعیت قابل توجهی از مردم اهل حق را
در خود جای داده اند و هم چنین در بخشهایی از لرستان
،آذربایجان و شمال ایران و نیز در شهرهای همدان ،قزوین
، کرج و تهران گروههایی از پیروان آیین یاری به صورت
جمع های متمرکز سکونت دارند و خارج از مرزهای ایران
در کردستان عراق و ترکیه هم شاهد حضور شماری از مروم
اهل حق هستیم که با نامهای کاله ای و علوی خوانده می
شوند.
هر چند آمار دقیقی از جمعیت مردم اهل حق در ایران و
جهان وجود ندارد ولی یکی از محققان یارسانی بنابر
محاسبات خود جمعیت این دین را در ایران بین دو و نیم
تا سه میلیون نفر و در خارج از ایران نیز بیش از یک و
نیم میلیون نفر تخمین زده است. از معدود مشکلات این
عزیزان در ایران میتوان نخست اشاره ای داشت به عدم
استخدام پیروان آیین یارسان،به مدت 35 سال ،از انقلاب
اسلامی تا کنون ،که نمی توانند در ادارات استخدام شوند
و به عنوان یک شهروند ایرانی از این حق محرومند و به
گونه ای رفتار می شود که گویا اصلا جامعه یارسان یا
اهل حق وجود خارجی ندارند و آنقدر فشارها بر پیروان
آیین یارسان زیاد است که طی سالها شاهد خود سوزی بسیار
زیادی از جوانان یارسانی بودیم که این خودسوزیها در
اعتراض به تبعیض ها و اهانت های وارد شده به پیروان
این آیین بودند. در اعتراض به هتک حرمت شهروندان
یارسانی توسط مقامات قضایی و امنیتی و همچنین توهین به
آیین یارسان.در اعتراض به دستگیری شهروندان یارسانی و
مورد شکنجه قرار دادن آنها و به زور تراشیدن سبیل های
آنها که یکی از نشانه های آیین یارسان می باشد.که چند
تا از این خودسوزیها در جلوی فرمانداری شهر همدان صورت
گرفت و منجر به مرگ این عزیزان شد.آقای سیاوش حیاتی
سخنگوی مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان در طی یک
سخنرانی این جمله را خطاب به حاکمان جمهوری اسلامی
گفتند :
35 سال به نام دین یک نسل از ما را سوزاندید و
متاسفانه نسل دوم ما در اعتراض به بی قانونیهای شما
خود را سوزاندند، شما می خواهید در دنیا عدالت بر قرار
کنید ولی در مملکت خودمان مانده اید... چنین توهینها و
بر خوردهایی که از سوی جمهوری اسلامی در قبال اقلیتهای
دینی و خصوصا آیین یارسان می شود در طول سالها بوده و
پیروان این آیین همیشه تحت تبعیض و ستم بوده اند.
جمهوری اسلامی این دین را به رسمیت نمی شناسد و پیروان
آن از هرگونه حقوق شهروندی و اجتماعی محروم هستند و در
صورت آشکار شدن باور و دین آنان ، بلافاصله از محل کار
یا تحصیل اخراج میگردند.روحانیون اسلام آنان را مرتد و
نجس خوانده و از حقوق مساوی با دیگر شهروندان در مراجع
قصایی و حقوقی برخوردار نیستند