این دولت بنفش چه
میخواهد
در سر ما بگنجاند؟
محمدرضا برزگر
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز کویت بر ندارم روز و شب
جان روز و جان شب ای جان تو
انتظارم،
انتظارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز و شب
روز و شب را میشمارم
روز و شب
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
میزنی
تو زخمهها
بر میرود
تا بگردون زیرو زارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
)مولانا(
ضربالمثل معروفی است که میگوید اگر
میخواهی بر عرب حکومت کنی باید آنها را
سیر نگهدارید، اما اگر میخواهید به عجم
حکومت کنی باید آنها را گرسنه نگهداری.
متأسفانه شاه سابق ایران به این موضوع
پینبرد و یا نخواست تا آن را به مرحله
اجرا دربیاورد. اما از وقتی که آخوندها در
ایران حکومت را در دست گرفتند به خوبی
توانستند با استفاده از این سیاست کثیف بر
مردم نفود پیدا کنند و کشورهای غربی نیز
با تحریم کردن ایران کمک شایانی به حکومت
ایران کردند.
تحریمها باعث شد تا عملاً دست
حکومتداران ایران برای انجام دزدیهای
کلان باز باشد؛ تحریمها باعث شد تا
سیاستمداران ایران کشورهای غربی را مسبب
فقر و بیچارگی مردم ایران معرفی کنند.
آری تحریم موهبتی بود که سیاستمداران
نالایق ایران با توسل به آن دست به تاراج
و به یغما بردن حق مردم ایران زدند؛
آخوندها به خوبی میدانند تا وقتی که
ایران تحریم است، تا وقتی که مردم ایران
در فقر به سر میبرند و گرسنگی میکشند
حکومت آنها هم پایدار خواهد بود همانطور
که با اتهام جنگ شیشه عمر عدهای شکست،
امروز نیز با پایان یافتن تحریم شیشه عمر
این حکومت خواهد شکست.
بنابراین حکومتمداران تمام سعی و تلاش
خود را برای به شکست کشاندن مذاکرات به
کار میبندند و در این مورد چه اصولگرایان
و چه اصلاحطلبان هیچکدام تلاشی برای
بهبود وضع معیشت مردم انجام ندادند و
نخواهند داد، چون در صورت برداشته شدن
تحریمها آخوندها دیگر بهانهای برای دزدی
پیدا نخواهند کرد و مجبور خواهند شد تا
برای تکهای نان بالای منبر رفته و روضه
کربلا بخوانند.ای
کاش مردم ایران قبل از آن که به
اصلاحطلبان رأی بدهند از آنها میپرسیدند
شما چه چیزی را میخواهید اصلاح کنید؟
مردم ایران باید بدانند چه اصلاحطلب و چه
اصولگرا یک هدف مشترکی دارند و آن بیچاره
کردن مردم است آنها هیچگاه رفاه و آسایش
مردم را نمیخواهند و در این مدت عملکرد
آنها مشخص شده است اصلاحطلبان حیواناتی
هستند بسیار مکارتر که دام را خوب
میشناسند آنها بدون آن که به دام بیافتند
با حرفهای خود مردم، مردم را در دام خود
اسیر کردهاند.آقای
روحانی باید میگفت در این کشور ویران شده
چه چیزی را میخواهد اصلاح کند. آقای
روحانی این لباسی را که مدت ٣٦ سال است به
تن این مردم کردهاید، اینک پوسیده است و
باید جای خود را به لباس تازهتری بدهد.
آقای روحانی شما خشونت را محکوم میکنید،
شما دین را از خشونت جدا میدانید اما
مردم ایران فراموش نکردهاند اصلاحطلبان
امروزی کسانی هستند که که هزاران مخالف
سیاسی خود را به نام دین و با عناوینی چون
مفسد فیالارض و محاربه با خدا و رسول خدا
به چوبهدار سپردند.
مردم هنوز یادشان نرفته اصلاحطلبان
امروزی زمانی دختران جوان را قبل از آن
اعدام کنند به آنها تجاوز میکردند تا
مبادا به بهشت بروند.
مردم هنوز یادشان نرفته به دستور شماها
دهها روستای کُردنشین را به بهانه مبارزه
با احزاب با خاک یکسان نموده و دهها پیر
و جوان و کودک را قتلعام کردید.
رئیس جمهور تدبیر و امید، تدبیری که شما
بر این مردم اندیشیدهاید در فقر و فلاکت
نگهداشتن آنها است؛ امید که شما برای این
مردم به ارمغان آوردید زهری است که مرگی
تدریجی را برای آنها به همراه دارد. شما
میخواهید چه چیزی را اطلاح کنید؟،
آیا وقت آن نشده است که با شجاعت اعلام
کنید عروسک خیمه شب بازی بیش نیستید که
دیگران شما را کنترل میکنند.
آقای روحانی شما میتوانید همه تقصیرات را
به گردن دولت سابق بیندازید؛ شما
میتوانید آنها را باعث عملی نشدن
وعدههای داده شده معرفی کنید، اما
برهمگان روشن شده است در این مدت شما هیچ
دستاوردی به جز ساختن موشک و اسلحه مرگبار
چیز دیگری نداشتید. آقای روحانی چه
اصلاحطلب چه اصولگرا در این مدت با به
راه انداختن جنگ زرگری فقط سعی داشتید تا
مردم را سرگرم کرده و برای به خاک سیاه
نشاندن این مردم از هیچ تلاشی فروگذار
نبودید؛ وقتی آقای احمدینژاد دولت خود را
دولت امام زمانی معرفی میکند و سرانجام
دزد از آب درمیآید.
وقتی هوگو چاوز را شهید میخواند دیگر
تکلیف شما مشخص است و در عوض آقای جنتی
نیز به خود اجازه میدهد تا مرگ شاه
عربستان را تبریک گوید و شادی کند بدون
آنکه کسی پیدا شود و جلوی این افسار
گسیختگان را بگیرد.
آقای روحانی خانه از پای بست ویران است
گناه دیگران نیست که شما مجسمه قلابی
(شیردال) را به جای مجسمه اصلی وارد ایران
میکنید و کلاه به این بزرگی را سر شما
میگذارند و شما خر کیف میشوید.
این گناه دیگران نیست که شما نان را چهل
درصد گران میکنید و بعد به بهانه مبارزه
با گرانی ده درصد نان را ارزان میکنید و
به خود میبالید، این گناه دیگران نیست که
شما عرضه ندارید با فساد مبارزه کنید در
زندانهای ایران کسانی هستند که بهخاطر
یک سرقت موبایل سالهاست در زندان بهسر
میبرند، اما آقای رحیمی که میلیونها
دلار از سرمایه این کشور را خرج
الواطیهای خود کرده است به پنج سال محکوم
میشود، نگویید قوه قضاییه مستقل است که
آن وقت به عقل شما شک میکنم.این
گناه دیگران نیست که شما به بعضی کشورها
نفت میفروشید ولی در عوض پول از آنها
برنج آلوده، سنگ قبر و مهر نماز وارد
میکنید. آقای روحانی شما که جرأت ندارید
تا قانونی را که خودتان نوشتهاید (اصل
پانزدهم قانون اساسی) را به مرحله اجرا
بگذارید چطوری میتوانید با فسادی که تمام
مسئولین را دچار ساخته است، مبارزه کنید؟
آقای روحانی شما از مردم میپرسید چگونه
میتوانیم در صرفه جویی آب یکدیگر را کمک
کنیم؛ آیا شما فکر نمیکنید علت کم
بارندگی در ایران دروغهایی است که به نام
قرآن و خدا تحویل این مردم ساده میدهید؟
آیا بهخاطر ظلم وستمهایی نیست که شما در
حق این مردم روا میدارید؟
آقای روحانی شما که خود را علامه قرآن
میدانید، شما که نخود هر آش شده و در هر
زمینهای نظریه میدهید آیا میدانی
خداوند در قرآن بارها به دروغگویان لعنت
فرستاده است.
خداوند، مردم ایران را از شر دشمنان و
دروغگویان محافظت بفرماید؛ امروزه در جهان
سیاست، سیاستمداران دنیا دیگر نمیخندند،
دیگر دوران خندههای سیاسی به پایان رسیده
است مگر اینکه بخواهند چهره زشت خود را
پشت خندههای ژوکوندی مخفی نگهدارند.
بنابراین توصیه من به شما این است که از
این به بعد به خودتان فشار نیاورید و به
جای اینکه بیهوده انرژی خود را صرف
خندههای عوامفریبانه بکنید تمام تلاش
خود را صرف مبارزه با فساد دولتمداران
بکنید.
آقای روحانی در یاسای (قانون) چنگیرخان
مغول آمده است؛ اگر در ایالتی و یا شهری
دزدی، قتل و یا فساد زیاد شد فرماندار آن
منطقه را گرفته و گردنش را بزنید زیرا اگر
او مسئول خوبی بود اجازه نمیداد که این
همه فساد و قتل و جنایت رخ بدهد؛ و امروز
ایران و مردم ایران نیازمند کسی است تا
بتواند با تکیه به مردم مسئولین فاسد را
بدون هیچگونه اغماضی نابود کند، و در آخر
من به عنوان یک ایرانی از آخوندها
میخواهم بابت همه دروغهایی که به مردم
گفتند، بابت همه خیانتهایی که در حق مردم
ایران مرتکب شدید از آنها عذرخواهی بکنید
و طلب حلالیت بکنید تا خداوند شما را مورد
لطف خود قرار دهد.
حقوق زن، هنگام طلاق در جمهوری اسلامی
ایران
کبری(مارال)
الیاسیعمله
این ماه مروری دارم بر مواد قانونی ناظر
بر طلاق و چگونگی اجرای آن توسط دادگاه
های خانواده در ایران.
در
قوانین امروز ایران زن و مرد در امر طلاق
دارای حقوق برابر نیستند. شوهربدون ارایه
مدرک و دلیل هر وقت بخواهد می تواند، زن
خود را طلاق بدهد.، البته به شرط پرداخت
مهریه، اجرت المثل و نفقه سه ماه و ده
روز. در ضمندادگاه نمی تواند خواسته طلاق
را اگر شوهر طرح کرده باشد رد کند. در این
پرونده ها مهم نیست که زن از طلاق سرباز
می زند. قانون به شوهر اختیار مطلق برای
طلاق داده. اما او را ملزم به مراجعه به
دادگاه کرده است.
اما زن اگر به دادگاه برای طلاق مراجعه
کند باید انواع مدارک و شهود را ارایه
داده و به دادگاه ثابت کند که از طرف شوهر
در مشقت به سر می برد. بدیهیست که کار
آسانی نیست و در بیشتر موارد برخورد می
کند با نگرش قاضی درباره حقوق زن. قاضی
اگر برای زن در ذهنیت خود شان کامل انسانی
قایل نباشد به سهولت با طلاق حسب خواسته
زن موافقت نمی کند و گاهی زن سال ها
سرگردان و بلاتکلیف است. در این جلسه حقوق
مالی زن مانند مهریه و اجرت المثل توضیح
داده می شود و اینکه متاسفانه به علت عدم
تعادل بین حق طلاق زن و مرد، در بیشتر
پرونده ها زن برای اخذ طلاق مجبور می شود
همه حقوق مالی خود را بذل و بخشش کند.
زنان ایرانی در حال حاضر از مهریه های
بالا همچون ابزاری برای طلاق استفاده می
کنند.
طبق
ماده ۱۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر
«الف/ هر
زن و یا مرد بالغی حق دارد بدون هیچگونه
محدودیت از نظرنژاد، ملیت، تابعیت یا
مذهب با همدیگر زناشوئی کنند و تشکیل
خانواده دهند. در تمام مدت زناشوئی و
هنگام انحلال آن، زن و شوهر در کلیه امور
مربوط به ازدواج دارای حقوق مساوی
میباشند.
ب/
ازدواج باید با رضایت کامل و آزادانه زن و
مرد واقع شود.»
در خصوص
حق بر خانواده، میثاق بین المللی حقوق
مدنی سیاسی نیز در ماده ۲۳ مقرر
میدارد
«...
۲-حق نکاح و تشکیل خانواده برای زنان و
مردان از زمانی که به سن ازدواج میرسند
به رسمیت شناخته میشود. ۳ -هیچ نکاحی
بدون رضایت آزادانه و کامل طرفین آن منعقد
نمیشود. ۴ -دولتهای طرف این میثاق تدابیر
مقتضی به منظور تأمین تساوی حقوق و
مسئولیتهای زوجین در مورد ازدواج در مدت
زوجیت و هنگام انحلال آن اتخاذ خواهند
کرد...»
میثاق
بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و
فرهنگی نیز در ماده ۱۰ میگوید
«..
ازدواج باید با رضایت آزادانة طرفین
که قصد آن را دارند واقع شود.»
کنوانسیون رفع همه اشکال تبعیض علیه
زنان نیز طی ماده ۱۶ عنوان
میدارد
«۱ـ دول
عضو به منظور رفع تبعیض از زنان در کلیه
امور مربوط به ازدواج و روابط خانوادگی
کلیه اقدامات مقتضی به عمل خواهند آورد و
به ویژه بر اساس تساوی مردان و زنان موارد
ذیل را تضمین خواهند کرد:
الف ـ حق
یکسان برای ورود به ازدواج؛
ب ـ حق
یکسان در انتخاب آزادانه همسر و صورت
گرفتن ازدواج تنها با رضایت کامل و
آزادانه دو طرف ازدواج؛
ج ـ حقوق
و مسئولیتهای یکسان در طی دوران زناشویی
و به هنگام جدایی؛
د ـ حقوق
و مسئولیتهای یکسان به عنوان والدین، صرف
نظر از وضع روابط زناشویی، در مسائلی که
به فرزندان آنان مربوط میشود؛ در کلیه
موارد منافع کودکان از اولویت برخوردار
خواهد بود...»
ماده ۱۱
، ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده
۶ میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی
نیز حق آزادی انتخاب شغل را برای همه به
رسمیت شناختهاند. بنابراین نه زن و نه
مرد نمیتوانند محدودیتی برای یکدیگر در
انتخاب شغل مورد نظر خویش ایجاد کنند چه
قبل و چه پس از ازدواج.
طبق
ماده ۱۱۰۵ قانون مدنی
«درروابط زوجین ریاست خانواده ازخصائص
شوهراست.»
بنابراین
روشن است که ازهمان ابتدا قانون گذار
تبعییض در حقوق زوجین را به رسمیت شناخته
است به طوری که تمامی روابط زناشویی در
مفهوم عام و خاص را تحت الشعاع قرار داده
و زن را تبدیل به موجودی وابسته میکند.
در جلسه گذشته برخی مطالب مربوط به روابط
زوجین که ناقض حق بر بدن و آزادی حرکت بود
مورد بررسی قرار
گرفت.
در
قوانین ایران و فقه اسلامی طلاق یک ایقاع
(عمل حقوق یکجانبه) است که از سوی مرد یا
نماینده او واقع میشود. یعنی پایان رابطه
ازدواج ناشی از اراده مرد است نه اراده
مشترک طرفین. حتی در
طلاق خلع و مبارات
که با توافق زوجین انجام میشود این توافق
انگیزهٔ طلاق است و صیغهٔ طلاق را شوهر
اجرا میکند .و در طلاقی که به درخواست زن
واقع میشود نیز باز همین وضعیت برقرار
است و این دادگاه است که شوهر را وادار به
طلاق میکند و اگر خودداری کرد حاکم شرع
با ولایتی که دارد به جای شوهر صیغهٔ طلاق
را اجرا میکند.
در
جمهوری اسلامی
ایران، همانطور که گفته شد مرد با مراجعه
به دادگاه حق تقاضای طلاق دارد.
زن نیز
در شرایط خاصی میتواند با مراجعه به
دادگاه تقاضای طلاق کند. بعضی از این
شرایط عبارتاند از:
·
ترک زندگی
خانوادگی توسط زوج حداقل به مدت شش ماه
متوالی و یا نه ماه متناوب در یک سال بدون
عذر موجه
·
اعتیاد زوج
به یکی از انواع
مواد مخدر
یا ابتلای آن به یکی از
مشروبات الکلی
که به اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورد
و امتناع یا عدم امکان الزام وی به ترک آن
در مدتی که به تشخیص پزشک برای
ترک اعتیاد
لازم بوده است..
·
محکومیت
قطعی زوج به بیش از پنجسال حبس
·
ضرب و شتم
یا سوء رفتار زوج که برای زوجه غیرقابل
تحمل است.
·
ابتلای زوج
به بیماریهای صعبالعلاج روانی و جسمانی
·
مرد حق
طلاق را هنگام عقد به زن داده باشد.
·
برای رسمیت
طلاق خواندن
صیغه
طلاق در حضور دو مرد شاهد لازم است.
در قوانین ایران به
پیروی از
فقه امامیه
سه شیوه برای وقوع طلاق
ذکر شدهست.
روش اول
خواست مرد است؛ در مادهٔ ۱۱۳
قانون مدنی ایران
آمدهاست که: «مرد هر وقت که بخواهد
میتواند زن خود را طلاق دهد».
روش دوم
تقاضای طلاق توسط زن از دادگاه
روش سوم
طلاق توافقی زن و شوهر که به
طلاق خلع و مبارات
معروف است و نوع خاصی از طلاق با شرایط
خاص خود محسوب میشود.
انتقاداتی که به اختیار
نامحدود مرد در انجام طلاق گرفته میشد
باعث شد تا
قانون حمایت خانواده ۱۳۴۶
صدور گواهی عدم امکان سازش از سوی دادگاه
را پیش از انجام طلاق لازم بداند و شرایطی
هم برای درخواست صدور این گواهی مقرر شده
بود.
البته مشخص نبود که
آیا این قانون اختیار نامحدود مرد در طلاق
را از بین برده یا خیر. یعنی مرد می ةواند
بدون وجود شرایطی که در این قانون آمده
درخواست طلاق بدهد یا نه. تا اینکه
قانون حمایت خانواده ۱۳۵۴
به تصویب رسیده و به طور صریح ماده ۱۱۳۳
را نسخ کرده و تلاش کرد تا نوعی تساوی را
در امور ازدواج و طلاق بین زن و مرد
برقرار کند. در این قانون آزادی مرد در
طلاق محدود به موارد خاصی شده و پنج شرط
دیگر علاوه بر شرایط ماده ۱۱
قانون حمایت خانواده ۱۳۴۶
برای امکان درخواست طلاق اضافه شد که
عبارت بودند از
زندانی
شدن زن یا مرد برای دورهای مشخص،
اعتیاد،
ازدواج مجدد مرد بدون رضایت زن، ترک زندگی
خانوادگی از طرف هریک از آنها، محکومیت
قضایی هر یک از آنها که موجب لطمه به
حیثیت خانوادگی دیگری شود.
علاوه بر موارد قانون
۱۳۴۶، در قانون ۱۳۵۴ این توضیح آمد که
ماده ۱۱ هم برای زن و هم برای مرد اعتبار
دارد. با وقوع
انقلاب اسلامی
و با تصویب
قانون دادگاههای مدنی خاص
(۱۳۵۸) برخی از مواد قانون حمایت خانواده
۱۳۵۴ نسخ شد. در ماده ۳ این قانون آمده
بود: «موارد طلاق همان است که در قانون
مدنی و احکام شرع مقرر گردیده ولی در
مواردی که شوهر به استناد ماده ۱۱۳۳ قانون
مدنی تقاضای طلاق میکند، دادگاه بدواً بر
حسب آیه کریمهٔ ... مورد را به داوری
ارجاع میکند و در صورتی که بین زوجین
سازش حاصل نشود اجازهٔ طلاق را به زوج
خواهد داد». به این ترتیب در ایران امروز
مردی که بخواهد همسرش را طلاق بدهد ابتدا
باید دادگاه رجوع کند و دادگاه هم سعی به
سازش بین او و همسرش خواهد کرد و اگر این
اتفاق نیفتاد اجازهٔ طلاق را صادر خواهد
کرد.
زن نیز در دو حالت
میتواند از دادگاه تقاضای طلاق کند.
اول اینکه در زمان
ازدواج یا پس از آن، از شوهر
وکالت
برای طلاق گرفته باشد. اعطای چنین وکالتی
به عنوان یک
شرط ضمن عقد ازدواج
رایج است و در این حالت زن به نیابت و
نمایندگی از شوهر طلاق را اجرا میکند.
دوم اینکه یکی از شرایط
مقرر در قانون مدنی برای درخواست طلاق زن
وجود داشته باشد.
این شرایط به طور کلی
به سه دسته تقسیم میشوند؛
اول خودداری یا عجز
شوهر از دادن
نفقه،
دوم
عسر و حرج
که به معنی دشواری غیرقابل تحمل زندگی
مشترک است
سوم نیز مفقودالاثر شدن
شوهر برای بیش از چهار سال. عسر و حرج
شامل موارد متعددی از جمله ابتلای شوهر به
بیماریهای مسریه صعبالعلاج، ضرب و شتم
یا سوء معاشرت مستمر، محکومیت به حبس ۵
سال یا بیشتر، ترک زندگی خانوادگی، اعتیاد
به مواد مخدر و مشروبات الکلی میشود.در
سطح جامعه زناني كه سرپرستي ندارند از
زنان ديگر آسيب پذيرتر هستند و بيشتر اين
مشكلات از يك سوي توسط جامعه و خانواده و
از سويي ديگر توسط مسايل اقتصادي بر آنها
تحميل مي شود و باعث مي شود كه آنها تحت
فشارهاي روحي و رواني بسياري قرار گيرند .
اين در حالي است كه
بيش از 89 درصد از زنان طلاق گرفته هيچ
نفقه اي دريافت نكرده اند و به دليل اينكه
بيشتر زنان در خارج از خانه به شغلي مشغول
نيستند و حتي در صورت داشتن مدرك تحصيلي
عالي، بسياري از آنها پس از ازدواج بنا به
هر دليلي دست از كار كشيده اند، اما پس از
طلاق، براي يافتن شغلي مناسب و تامين خود
دچار مشكلات بسياري مي شوند و طبق همان
تحقيق تنها 16 درصد از زنان مطلقه شاغل
هستند .
متاسفانه ديدگاه
ناپسند جامعه نسبت به زنان طلاق گرفته به
خودي خود براي آنها مشكلات بسياري را پديد
آورده است. در پايان؛ في واقع براي حمايت
از زنان طلاق گرفته نياز به فرهنگ سازي و
لايه برداري از تفكرات كهنه و خرافه پرستي
(كه اين روزها بدبيني هم چاشني آن شده
است) از هر گونه تدوين قانون و تبصره و
ماده اي مهمتر است و بايد پذيرفت كه زن
طلاق گرفته بعد از تحمل فشار روحي و رواني
در خانه همسر سابقش حق دوباره زيستن و
داشتن يك زندگي آرام را داراست.
سیاست فقیرسازی اقلیتهای
قومی و مذهبی
رضا امیری
حکومت ایران در طول سالهای
بعد از انقلاب 57 عمدتاً به وسیله مداحان
وابسته به خود در مناسبتهای
مختلف که به جشن و عزاداری امامان شیعه
اختصاص دارد به اهل سنت و مقدسات آنان
توهین میکند اما از سوی دیگر از وحدت
شیعه و سنی میگوید.
اصل 19 قانون اساسی ایران اما تصریح کرده
است؛ مردم ایران از هر قوم، نژاد و
قبیلهای که باشند از حقوق مساوی برخوردار
هستند و رنگ، زبان و نژاد برای آنان
امتیاز نخواهد بود.
اصل 12 قانون اساسی هم میگوید؛ دین رسمی
اسلام شيعه اثنی عشری است اما مذاهب دیگر
اسلام اعم از شافعی، حنفی، مالکی، حنبلی
وغیره دارای احترام کامل هستند و نباید
آنان را تحت فشار قرار داد با وجود این
اصل قانون اساسی اما حقوق اقلیتهای قومی،
مذهبی و نژادی در ایران شکل میگیرد به
عنوان مثال هیچ کدام از اقلیتها در مدرسه
به زبان مادری خودشان تحصیل نمیکنند؛ که
این برخلاف 27کنوانسیون بینالمللی حقوق
مدنی و سیاسی مبنیبرحقوق افراد متعلق به
اقلیتهای قومی دینی و زبانی میباشد. اما
ستمی که بر مردم مرزنشین و سنی مذهب از
طرف حکومت ضدبشری ایران به ویژه سیستان و
بلوچستان وارد میشود بسیار دردناک است،
من خود به عنوان شخصی که مدتی را در
سیستان و بلوچستان شهر مرزی میرجاوه به
عنوان سرباز بودهام از نزدیک شاهد
ظلمها، ستمها و تبعیضها در حق این مردم
فلاکت زده بودم. با توجه به شرایط اقلیمی
این منطقه که از نظر خشکسالیها و نبود
کارخانجات به حد کافی برای ایجاد اشتغال،
مردم این سرزمین با فقر بسیار شدیدی دست و
پنجه نرم میکنند و برای تأمین مخارج
زندگی خود با مشکل روبروهستند.
این مردم بیدفاع از نداشتن بیمارستانهای
مناسب، بهداشت مناسب و حتی آب آشامیدنی
شرب رنج میبرند.به علت نداشتن مدارس
مناسب حدود 32 درصد از جوانان این استان
در روستاها از تحصیل محرومند و بیسواد
هستند، در واقع سیاست جمهوری اسلامی
برخلاف شعار برابری در جامعه با سیاست
فقیرسازی در این مناطق وسیلهای برای اهرم
فشار و سرکوببر این مردم بیدفاع میباشد
که این خود باعث بهوجود آمدن گروهکهای
تروریستی در منطقه میشود، و باز هم دود
آن به چشم مردم بیگناه میرود
.سیستان
و بلوچستان یکی از بالا ترین آمار بیکاری
در استانهای ایران را دارد که این خود
باعث بهوجود آمدن انواع و اقسام شغلهای
کاذب در سیستان شده است که مردم برای
تأمین مخارج زندگی مجبور به انجام آن
هستند؛ مثل سیگار فروشی، فروختن گالن
گازوئيل یا بردن یک توپ پارچه به آن طرف
مرز و بسیاری کالاهای مصرفی دیگر که خیلی
از مواقع هم به خاطر برخورد نیروهای
انتظامی مجبور به دادن رشوه و یا از دست
دادن اجناس خود میباشند.
بنده شخصاً آنها را از نزدیک مشاهده
کردهام و رفتارهای زننده نیروهای پلیس
در این منطقه به شدت بیرحمانه و مغایر با
اعلامیه جهانی حقوقبشر است تا جاییکه
شاهد بودم، نیروهای پلیس پیرمردی را با
مقداری آبانبه دستگیر کرده بودند و این
شخص با التماس از مأموران میخواست تا او
را رها کنند؛ مدام میگفت «اینها خرج
خانوادهام هست» و با سختی با آن سن بالا
پیاده آنها را برای فروش آورده بود؛ افسر
پلیس هم بیتوجه به التماسهای او اجناس
را پس نمیداد و میگفت، اگر زیاد حرف
بزنی خود تو را هم دستگیر میکنم.
اما آن پیر مرد که چارهای جز التماس به
پیش این مزدوران حکومت نداشت باز هم
التماس کرد و آن افسر با عصبانیت آب
میوهها را بر زمین کوبید و سیلی محکم به
صورت آن پیرمرد زد که واقعاً صحنه بسیار
دردناکی بود؛ پیرمرد بیچاره با گریه از
آنجا رفت. برخوردهای نیروهای انتظامی که
به دستور خود سران حکومت با مردم آن منطقه
صورت میپذیرد بسیار زننده و وحشیانه است،
که هنوز هم بعد از گذشت سالها از آن زمان
در ذهنم باقی مانده است.
میتوان گفت برخلاف اعلامیه جهانی
حقوقبشر کرامت انسانی افراد را زیر سئوال
برده و تحقیر میکنند؛ بیشتر از آن که
بخواهند حافظ امنیت مردم باشند آنها را
مورد آزار و اذیت قرار میدهند. زندگی در
سیستان و بلوچستان بسیار سخت و دشوار است
اما حکومت ایران هیچگونه توجهی به آن
ندارد و در واقع نمیخواهد که داشته باشد؛
و همه روزه شاهد دستگیری فعالین بلوچ و
مبلغین دینی اهلسنت این منطقه هستیم،
بیشتر این افراد در دادگاههای فرمایشی به
احکام سنگین زندان و یا اعدام محکوم
میشوند.
مردم این منطقه حتی اجازه ندارند مناسک
مذهبی خود را بجا بیاورند، که این هم
مغایر قانون اساسی و اعلامیه جهانی
حقوقبشر میباشد
.
حق
زندگی
نادر زندی
حتماً هر روزه در گوشه كنار كشورمان
خبرهای هولناكی در مورد به قتل رسيدن
تعدادی از هموطنان به گوشتان رسيده است، و
اينجا اين سئوال پيش میآيد كه آيا اين
عدالت است كه چنين مجرمانی مجازات نشوند؟
اگر مجازات میشوند، چگونه؟ اعدام يا
زندان؟
از دو خاستگاه میتوان با اعدام مخالف بود
يكی از موضع حقوقبشری و كرامت انسان، و
اين كه اين قبيل مجازاتها قصاوت قلب را
در جامعه موجه میسازد و نهادينه میكند،
كشتن انسان به دست انسان را با عنوان
مجازات مجرم عادی میسازد در حالی كه در
بسياری از حيوانات كشتن غير همنوع در چرخه
حيات وجود دارد اما همنوع خود را نمیدرند.
خاستگاه دوم اينكه اين نوع مجرمان را
نبايد با قائل شدن كرامت انسان به محاكمه
كشيد و اعدام آنها مجازات مناسبی نيست
زيرا او در برابر جنايت خويش فقط يك لحظه
درد يا نگرانی از مرگ را تحمل میكند و
سپس همه چيز تمام میشود.
اين عادلانه نيست كه چنين موجوداتی پس از
آن همه قصاوت و ارتكاب جنايت و داغ ابدی
كه بر دل خانوادهها مینهند آرام و آسان
كشته شوند؛ اين يك پاداش است نه مجازات.
اين مجرمان نبايد اعدام شوند بلكه بايد تا
پايان عمر در زندان و در شرايطی سخت بهسر
برند تا همانطور كه رنج و اندوه را تا
پايان عمر بر خانوادهای تحميل كردهاند
خود نيز دستكم به اندازه يك نفر اين رنج
را متحمل شوند و اين مجازات عادلانهتر
است.
هر چند نتيجه هر دو خاستگاه نفی اعدام است
اما در نگاه اول بازپروری مجرم در اولويت
است و بر آن است كه مجازات اعدام تاكنون
نتوانسته است جلوی وقوع جرم و جنايت را
بگيرد.
نگاه دوم انتقامجويانه است و طبق آن
زندان بدتر از اعدام است و عطش انتقام را
نيز بهتر سيراب میكند و زندان را تجويز
میكنند. اما در مقابله با نگاه دوم اين
پرسش مطرح میشود كه آيا رواست چنين مجرمی
را كه برای او ارزش و كرامتی قائل
نشدهايم فقط به خاطر عطش انتقام سالهای
سال در زندان نگه داريم و يك زندان با
تعدادی نيروی انسانی و خوراك و پوشاك را
برای او فراهم كنيم آن هم از طريق خزانه
دولت و ملت فقط بهخاطر این كه رنجی
طولانیتر را بر وی تحميل كنيم؟
هنگامی كه اين پرسشها و پاسخها ادامه
يابد در میيابيم اينجا همان نقطهای است
كه عدالت با مخمصه روبرو میگردد. گرچه
تدبير و عقلانيت حكم میكند با اقدامات
پيشگيرانه مخمصه عدالت و عاطفه را كاهش
داد و جامعه را از درگير شدن با اين اين
تراژدی دور كرد.
پارادايم حقوقبشر مجازات اعدام را عملی
وحشيانه میداند و جهان را به لغو هر گونه
مجازات مرگ در قوانين كشورها فرا
میخواند. گرچه بسياری از كشورهای اسلامی
نيز اعلاميه جهانی حقوقبشر را
پذيرفتهاند ولی در چند ماده اعلاميه
اختلافاتی با آن دارند و اعلام تحفظ يا
شرط مینمايند.
يكی از مهمترين آنها مجازات اعدام است و
از آنجا كه قصاص از احكام و آيات محكم
قرآن است و مسلمانان نمیتوانند از آن در
گذرند موضوع اعدام و قصاص سالهاست كه
موجب كشمكش ميان دنيای اسلام و جهان غرب
گرديده است و همواره از مصاديق نقض
حقوقبشر شمرده شده است.
پيشينه دفاع از حقوقبشر را برخی
نويسندگان به قرنهای دورتر باز
میگردانند اما آغاز شكلگيری چنين
پارادايمی در سطح بينالمللی را «اعلاميه
حقوقبشر و شهروند فرانسه» در سال
١٧٨٩(سال انقلاب فرانسه) میدانند كه در
مقدمه قانون اساسی فرانسه نيز گنجانيده شد
و به تدريج به صورت موجی به ساير كشورها
رفت.
پس از جنگ جهانی دوم و در سال ١٩٤٥ به
ابتكار آمريكا سازمان ملل متحد تشكيل شد و
اعلاميه جهانی حقوقبشر در دهم دسامبر با
رأی مثبت ٤٨ دولت از ٥٦ دولت عضو سازمان
ملل به تصويب رسيد هيچ رأی مخالفی وجود
نداشت ولی رأی ٨ دولت ممتنع بود. اين
اعلاميه ضمانت اجرائی نداشت لذا دو ميثاق
بينالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی
و ميثاق بينالمللی حقوق مدنی و سياسی به
منظور الزامآور كردن اعلاميه برای
كشورهای عضو در تاريخ ١٦ دسامبر ١٩٦٦ به
تصويب مجمع عمومی سازمان ملل رسيد و ميثاق
دوم نيز در ٢٣مارس ١٩٧٦ قدرت اجرائی پيدا
كرد. طبق ميثاق بينالمللی مدنی و سياسی ،
از نظر حقوقبشر اصل براجتناب از اعدام
است. در بند ٢ ماده ٦ اين ميثاق آمده است
در كشورهايی كه مجازات اعدام لغو نشده
صدور حكم اعدام جايز نيست مگر در مهمترين
جنايات، برطبق قانون لازمالاجرا در زمان
ارتكاب جنايات، در بند ٥ ماده ٢ نيز آمده
است (حكم اعدام در مورد جرايم ارتكابی
اشخاص كمتر از ١٨ سال صادر نمیشود و در
مورد زنان باردار قابل اجرا نيست) سرانجام
در اول مارس ١٩٨٥ كشورهای اتريش، سوييس،
نروژ، آلمان، سوئد، بلژيك، هلند، پرتغال،
اسپانيا، يونان، ايسلند، لوگزامبورگ،
فرانسه و دانمارك مجازات اعدام را بهطور
رسمی و به كلی لغو كردند؛ ايالات متحده
آمريكا تقريباً تنها كشور غربی است كه
مجازات اعدام هنوز در آن اجرا میشود.
دولت ايران در سال15/١/1347ميثاق را امضا
و در ارديبهشت ٥٤ آن را به تصويب مجلس
رسانيد و دولت جمهوری اسلامی هيچگونه قيد
و شرط و ملاحظهای بر آن نزده است و دولت
جمهوری اسلامی وارث اين تعهد بیقيد و شرط
است و به لحاظ دگرگونی مبنايی در نظام
حكومت در اين راه با دشواری و احياناً
تناقضهايی مواجه است.
در اينجا ٤ ادله و راهكار را به اختصار
بيان میكنم كه به تنهايی كافی است كه
مجازات مرگ لغو گردد
١-
چنان كه برخی فقها مانند علامه حلی، محقق
حلی، آيت اله خوانساری و ديگران باور
دارند اساساً اجرای حدود و قصاص منحصر به
عصر حكومت امام معصوم و صرفاً در صلاحيت
اوست و حدود قصاص گرچه حكم خداوند است ولی
در روزگار غيبت امام معصوم از نظر شيعيان
اجرای آن جايز نيست.
٢-
از باب تزاحم و نيز تبعيت احكام از مصالح
و مفاسد، اگر در روزگار كنونی اجرای
مجازات مرگ به مشوش شدن سيمای دين
بيانجامد تعطيلی آن واجب است
.
٣-
مطابق نظريه آيتاله خمينی حكومت شرعی
میتواند احكام اوليه و فروعدين را
بنابر مصلحت تعطيل كند چه رسد به اجرای
احكامی كه با وجود در قرآن بودن در زمره
فروع دين به شمار نمیآيند مثل تعطيل حج
به دستور امام خمينی در سال ٦٦.٤-
كشورهايی كه به معاهدات بينالمللی پيوسته
و اعلاميه حقوقبشر و ميثاقين را امضا
كردهاند از باب ادله قرآنی وجوب وفای به
عهد، قوانين بينالمللی حقوقبشر بر
قوانين داخلی آن حكومت دارد و بايد قوانين
داخلی خويش را مطابق قانون لغو مجازات
اعدام مگر در مهمترين جرايم تغيير دهند.
و اما ديدگاههای مخالف اعدام در غرب
١-
تفاضای مجازات اعدام بسيار غيرمنطقی و
مستبدانه است.
٢-
قربانيان مجازات اعدام غالباً اقليتهای
نژادی و تهيدستان هستند.٣-
مجازات مرگ مانع جرم نمیشود.
٤-
مجازات مرگ برای مالياتدهندگان بيش از
حبس ابد هزينه دارد.
٥-
خطاهای اجتنابناپذير اخلاقی، قانونی
وحقيقی به سيستمی منجر میشود كه بايد
اشتباهاً تعدادی از متهمين بیگناه كشته
شوند.
٦-
زمانی كه همگان درباره مجازات جايگزين شدن
حبس ابد بدون آزادی با قول التزام و
درباره نتايج مجازات اعدام كاملاً آگاه
شوند حمايت عموم نسبت به مجازات اعدام
اساساً كاهش میيابد.
و در آخر اعدام و قصاص دو مقوله
جداگانهاند و از آنجا كه اعدام جعل حكومت
است میتوان با تعديل قوانين و تبديل
مجازات اعدام به مجازات حبس از آمار
ناخوشايند اعدام در ايران كه خود به
تقويت فرهنگ خشونت میانجامد كاست.
بر گرفته از قسمتی از كتاب حق حيات نوشته
عمادالدين باقی
An den Herrn Präsident
Azadeh Radbakht
Es geht hier um die Versprechen, die der
Herr Präsident uns vor der Wahl gemacht
hat, um unsere Stimmen zu bekommen. Er
hat über viele Pläne gesprochen und auch
über die Hoffnung auf eine Forsetzung
seiner Regierungpolitik. Nur durch diese
Versprechen, kann er nun auf dem
Sitzplatz Nummer Eins im Pastor sitzen.
Natürlich kann ich jetzt über die Leute
schreiben, die wiederum den
Verheissungen eines Mullahs glaubten.
Aber dieses Thema ist nicht neu. Jene
Menschen, die vor weniger als 4 Jahren
genug Erfahrung an Erniedriung und
Unterdrückung, Lüge und Tod von
geliebten Menschen gesammelt hatten,
glaubten 2013 ein weiteres Mal, dass
sie das Schicksal des eigenen Landes
selbst wählen würden - das Schicksal,
das seit 35 Jahren in Dunkelheit und
Elend liegt. Und sie gingen wieder ohne
böse Gedanken und aufgeregt an die
Urnen hin..
Abgesehen von meinen leichtgläubigen
Leuten sprechen wir hier vom Herren
Präsidenten.
Kleine und grosse Versprechen waren es,
derer Rohani während seines Wahlkampfs
und der frühen Tage seiner Regierung
mehr als "zweihundert" gemacht hat.,
Aber ich bringe hier nur die wichtigsten
zur Diskussion:
Versprechungen zur Wirtschaft,
wirtschaftliche Belange, waren der
wichtigste Teil seines eigenen
Engagments im Wahlkampf: Ökonomische
Zwänge, eine beispiellose Rezession,
Arbeitslosigkeit, Wohnungsprobleme,
Inflation,... sind Probleme, die bis
jetzt nicht nur nicht gelöst wurden,
sondern sogar schlimmer geworden sind.
Kurzfristige Regierungspläne zur
Bekämpfung der Inflation sind, mehr als
ein Jahr seit Beginn seiner
Präsidentschaft, nicht gelöst.
Eigentlich müssten seine Versprechen
einen riessen Aufschwung in der
Wirtschaft in nur 100 Tagen seit Beginn
seiner Amtszeit gebracht haben.
Aber bei seinem ersten Auftritt im
Fernsehen als Präsident wiess Rohani
alle Schuld von sich und schob diese auf
die letzte Regierung. Dies trieb er so
weit, dass der 100 Tage Report zum
Mängelbericht der vorherigen Regierung
wurde. Mit seiner eigenen Politik aber,
konnte der Präsident nicht überzeugen.
Weitere politische Versprechungen,
diplomatischer Art, hat er mit
Unterstützung seines hervorragenden
Wahlwerbungsteams im Film "Sheikh"
überzeugend unter das Volk gebracht. Die
Parole lautete "Damit Zentrifugen und
Industrie im Schwung sind.“
Daneben hat er in seinem Wahlprogramm
Extremismus und Gewalt als die größten
Gefahren für Ethik, Management ,
Sicherheit und Stabilität bezeichnet.Er
hat Solidarität und Frieden als
wichtigste Ziele für die Gesellschaft
und die Menschen genannt.,Jedoch hat
der Herr Doktor dabei nicht gesagt, dass
happy zu sein und zu singen eine
Verletzung des Friedens im Iran ist, er
hat in seinen Versprechungen nicht
gesagt, dass Volleyball schauen
Jugendliche ins Gefängnis bringt und
auch nicht, dass Frauen wegen
inakzeptabler Bekleidung mit Säure
bestraft würden.
Ein weiteres Motto des Präsidenten waren
politische Freiheiten. Seiner Ansicht
nach, waren die Probleme unserer
Gesellschaft nicht Journalisten. Er hat
gesagt, dass wir viel grössere Probleme
hätten und wir müssten die Lösungen
finden, um unsere dringenden Probleme zu
lösen.Herr
Präsident, wissen Sie, dass wir zurzeit
mehr als vierhundert Zeitungsredaktionen
haben, die geschlossen wurden? Wissen
Sie, dass wir heute mehr politische
Gefangene denn je haben? Und übrigens,
wieso haben Sie nicht aufgehört,
Menschen an den Galgen zu hängen?
Unsere Probleme sind heute: die Trennung
von Männern und Frauen an Arbeitsplatz
und Bildungsstätten, die Gestattung der
Ehe zwischen Vater und adoptierter
Tochter, Morde, Zwangsamputationen, die
Zerstörung unseres kulturellen
Zusammenlebens durch Verbote und
Demütigungen, Jugendliche, die ihre
Jugend nie erlebt haben, Millionen
Werkarbeiter ohne Vertrag und soziale
Absicherungen, die kein Stück Brot für
ihre Kinder bringen können,
wissbegierige Menschen, die keine
Möglichkeit haben zu studieren und
gleichzeitig Nepotisten, die trotz
völliger Verblödung mit Leichtigkeit
Stipendien und Titel erringen.
Herr Präsident, meine alten Eltern
brauchen medizinische Versorgung und
Renten. Sie benötigen nur minimale
Ausstattung für ihr Wohl und ihr Leben,
sie wissen nicht, wie man "Atomzentrifuge"
schreibt. Sie wollen und brauchen
bestimmt nicht "Uran". Ein bisschen
Wohlergehen ist für sie ausreichend.
Die Kinder meines Lands brauchen ein
Buch zum Lesen und einen Bleistift zum
Schreiben, sie wollen bloss einen Ball
zum Spielen. Angereichertes Uran für Sie
und Ihre Vettern, brauchen wir nicht!
Sie haben gesagt, die Auszahlung der
seit zwei Jahren überfälligen Gehälter
der Werkarbeiter, würde die erste
Maßnahme Ihrer Regierung sein. Sie haben
gesagt, Ihre Regierung muss sich mit
Erwerbsarmut beschäftigen. Wir aber
haben gesehen, wie Sie Werkarbeiter
wegen Streiks und der Einforderung ihres
Lohns ins Gefängnis gebracht haben. Wir
haben Angriffe iranischer
Revolutionsgarden gegen Werkarbeiter
gesehen.
Herr Präsident, entsprechend Ihrer
Aussage, wäre die Wiederholung des
staatlichen Ausnahmezustands und
fortwährende Unterdrückung direkt Ihre
und Rahbars (Khameneie) „Schuld“! Und
wie ist es jetzt? Unterdrückung wird
immer stärker.
Wessen Verantwortung ist das? Sie haben
gesagt, dass sie nicht Kriegsstrategien
sondern Recht studiert hätten. Aber
geraten nicht die Rechtsbücher, die Sie
studiert haben, in Konflikt mit den
Menschenrechtprinzipien von Rahbar? Sind
sie alle akzeptabel?
Sie haben Wohlstand und mehr Freiheit
für junge Leute versprochen. Sie
versprachen die Schaffung von
Arbeitsplätzen. Sie haben gesagt, dass
Sie den Schlüssel besitzen, um alle
Schlösser zu öffnen.
Die Schlösser zu Arbeitslosigkeit,
Drogenabhängigkeit,....Was ist denn
passiert? Wieso haben Sie nur jene
geöffnet?
Sie blockieren jeden Tag eine neue
Website, Facebook, Twitter, Viber,
Whatsapp sowie weitere zahlreiche
Nachrichten und Wissenschaftlichen
Websites. Muss die gesamte Kommunikation
verboten werden, damit Sie sich in
Sicherheit wähnen?
Die Akhoonds (Mullahs) machen einen
guten Job! Auch Sie sind einer von ihnen,
Sie waren ja auch vorher einer von ihnen
und Sie bleiben einer von ihnen. Aber am
Ende muss ich sagen, Ihr Schlüssel ist
rostig und funktioniert nicht mehr.
Vielleicht ist das nicht Ihre Schuld,
Sie und Ihre Sippe und alle anderen
Akhoonds machen immer ihren Job. Rauben,
stehlen und schlachten gehören mit euch
und eurer Religion zusammen. Vielleicht
ist es doch unsere Schuld, die des
iranischen Stimmvolks, dass die guten
Schlösser nicht aufgeschlossen werden,
weil wir, die Leute von Persien, die
stets stolz auf ihre Geschichte und
Kultur sind, schlussendlich doch immer
einen Mullah wählen.
Die Berlinale findet ihre politische
Stimme wieder
Sara Manzari
در فیلم
تاکسی
که جایزه اول برلینانه را از آن خود ساخت
حنا سعیدی بازیگر خردسال می گوید معلم شان
به آنها گفته برای آنکه فیلم قابل پخش
بسازید باید دقیت کنید که حجاب و شئونات
اسلامی در آن رعایت شده باشد وگرنه فیلم
قابل پخش نخواهد بود.
جعفر پناهی اجازه خروج از کشور را نداشت
اما خواهر زاده اش را دعوت می کنند به
عنوان بازیگر فیلم تاکسی روی صحنه برود و
جایزه خرس طلایی برلین را تحویل بگیرد.
جعفر پناهی در اعتراضات سال
۸۸
بازداشت و سپس بیست سال ممنوع از کار شد.
Taxi (Persian:
تاکسی)
is a 2015 Iranian drama film starring
and directed by Jafar Panahi. The film
premiered in competition at the 65th
Berlin International Film Festival where
it won the Golden Bear and the FIPRESCI
Prize. In 2010, Panahi was banned from
making films and travelling.
L'ours d'or du festival du film de
revient à Panahi qui n'a pas le droit de
sortir d'Iran et à qui on interdit de
faire des films depuis 20 ans.
Une des jeunes actrices de ce film
déclare "mon professeur a dit que si on
veut que son film soit vu il vaut mieux
que le film obéisse aux lois du
véritable hijab islamique.
Ein iranischer Regisseur unter
Hausarrest hat den Goldenen Bären
gewonnen. Die Berlinale hat damit ein
Zeichen für die Freiheit der Kunst
gesetzt. Am Ende ist der
65. Berlinale
die Quadratur ihres Kreises geglückt.
Denn was will, was muss sie nicht immer
alles sein: Als drittes der drei großen
Filmfestivals neben Cannes und Venedig
soll sie bitteschön selbst noch ein paar
heiße Stars auf den Teppich locken. Sie
soll Weltpremieren feiern (und nicht
etwa nur nachreichen, was anderswo
bereits seit Wochen im Kino läuft). Sie
soll künstlerisch Anspruchsvolles zeigen
und politisch sein. Manches Mal ist die
Berlinale über so viele Anforderungen
auch schon gestolpert.
Diesmal verblüffte der Wettbewerb mit
einem bemerkenswert vielschichtigen,
vielstimmigen Programm. Es gab die
Auseinandersetzung mit Freiheit,
Missbrauch, sexueller Unterdrückung,
Ausbeutung – hochpolitisch alles. Aber
dennoch lag man als Dauergast nicht
irgendwann bleischwer im Kinosessel.
Bemerkenswert war die Subtilität in der
Umsetzung, das Kunstvolle und mitunter
sogar Komische. Es lohnt sich, das
konnte man hier wieder erleben, die Welt
auch durch einen Film zu betrachten,
statt immer nur durch die Massenmedien.
Genau das hat die Jury am Samstagabend
mit ihren Auszeichnungen honoriert. Am
Ende erhielt der Film den Goldenen Bären,
der all das auf besonders mutige Weise
und gleichzeitig wundersam leicht
miteinander zu verbinden wusste: Jafar
Panahis unter iranischem Hausarrest
gedrehtes Mockumentary
Taxi.