آشنایی با کانون | نشریه | مواضع و بیانیه ها | درخواست عضویت | ارتباط با ما

ماهنامه بشریت شماره 159

 

جلسه ماهانه کانون دفاع از حقوق­بشر در ایران نمایندگی‌ سوئیس ۹ مای ٢٠١۵

 احمد کاظمی­زاده

اين جلسه در تاريخ شنبه  ۹ ماه مای 2015 مصادف با  ١۹ اردیبهشت ماه ١٣٩٣ ساعت ١۵:٠٠ در شهر زوريخ مكاني به نام كازاما برگزار گرديد. درابتدا آقای محمود نوربخش مسئول جلسه بعد از سلام و خيرمقدم باخواندن ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق­بشر كه می­گويد:

الف) هر کس حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه انتخاب نمايد، شرايط منصفانه و رضايت­بخشی برای کار خواستار باشد و در مقابل بيکاری مورد حمايت قرار گيرد.­

ب) همه حق دارند که بدون هيچ تبعيضی در مقابل کار مساوی، اجرت مساوی دريافت دارند.­

ج) هرکس که کار می­کند به مزد منصفانه و رضايت­بخشی ذی­حق می­شود که زندگی او و خانواده­اش را موافق شئون انسانی تأمين کند و آن را در صورت لزوم با هر نوع وسائل ديگر حمايت اجتماعی، تکميل نمايد.

 د) هرکس حق دارد که برای دفاع از منافع خود با ديگران اتحاديه تشکيل دهد و در اتحاديه­ها نيز شرکت کند؛ جلسه را آغاز كردند و در ادامه ايشان برنامه اين جلسه نمايندگى سوييس را براى حضار قرائت كردند .

اولین سخنران این جلسه آقای نادر زندی فعال حقوق­بشر بودند؛ ایشان سخنرانی خود را با موضوع "دریاچه ارومیه در معرض نابودی" آغاز کردند.

آقای نادر زندی در ابتدای صحبت­های خود به موقعیت جغرافیایی درياچه اروميه پرداختند­. درياچه اروميه در شمال غرب ايران بين استان­های آذربايجان­شرقی و غربی واقع شده است. اين درياچه با مساحتی بالغ­بر ٥٨٢٢ كيلو­مترمربع بيستمين درياچه جهان از لحاظ وسعت محسوب می­گردد. طول درياچه از ١٣٠ تا ١٤٦ كيلومتر متغير بوده و عرض درياچه در پهن­ترين قسمت ٥٨ كيلومتر و در كم عرض­ترين ١٥ كيلومتر است. درياچه اروميه دارای ١٠٢ جزيره كوچك و بزرگ می­باشد؛ كه بزرگترين جزيره آن جزيره كبودان نام دارد و تنها جزيره­ای است كه در آن آب شيرين يافت می­شود، حوضه آبريز درياچه اروميه شامل ١٥ رودخانه و ٧ رودخانه فصلی می­باشد. ایشان در ادامه عوامل مؤثر­بر كاهش سطح آب درياچه اروميه را رسیدگی کردند.

1-   عوامل انسانی؛ تأثيرگذارترين عوامل عامل انسانی است. اين عوامل شامل استفاده بی­رويه از منابع آب­، توسعه بی­رويه كشاورزی در أطراف درياچه، سدسازی­های متعدد، فاضلاب صنعتی­، پل ميان­گذر­، حفر چاه­های عميق كه مانع از آب زير­زمينی به درياچه می­شود. در بخش كشاورزی علاوه­بر افزايش سطح كشت الگوی كشت هم در جهت محصولات آب تغيير كرده است. برای مثال می­توانم به باغ­های كه ايجاد شده كه مصرف آب زيادی دارند و از آن طرف جمعيت منطقه درياچه در سی سال گذشته ٢.٢ برابر شده است؛ و در مورد سد سازی­ها­: در اين دو دهه ٢٢ سد در حوزه اروميه احداث شده كه البته ٨ سد به بهره برداری رسيده و مابقي در مرحله مطالعات و اجرا هستند. ٣٦ سد در آذربايجان شرقی احداث شده كه ٢٢ سد به بهره­برداری رسيده است و ٤ سد هم در كردستان ايجاد شده و يا در دست احداث است.

2- تغييرات اقليمی؛ كه می­توان به كاهش بارش­، خشكسالی­های منطقه­ای و افزايش دما اشاره كرد. راهكار­هايی برای نجات­: ارائه راهكارهايی برای صرفه­جویی در مصرف آب به­خصوص در بخش كشاورزی­، افزايش ورود آب به درياچه و هدايت منابع آبی. بارور كردن ابرها­، افزايش راندمان آبياری، بهبود الگوی كشت و رعايت حق آب درياچه اروميه، ساماندهی آب­های زيرزمينی و توقف پروژه­های سد­سازی.

 آقای زندی در ادامه عنوان کردند تبعات خشك شدن درياچه اروميه این­گونه است­، با توجه به ميزان نمك بالای درياچه اروميه در صورت خشك شدن درياچه و وزش بادهای حاوی نمك به شهرها و زمين­های كشاورزی اطراف درياچه بسيار مخرب است بايد دقت داشته باشيم وجود نمك در شهرها باعث تخريب ساختمان­ها و خودروها شده و همچنين باعث شور شدن زمين­های كشاورزی شده و آنها را نابود می­كند. شوری آب درياچه هم اكنون بالای ٣٠٠ گرم در ليتر است كه اين شوری باعث می­شود آرتميا جانور بومی درياچه اروميه قدرت توليد مثل خود را از دست داده و كاهش آرتميا در درياچه موجب می­شود كه نسل فلامينگو كه غذای اصلی آن آرتميا است در معرض خطر قرار می­گيرد كه همين امر خطر كاهش تنوع زيستی اين اكوسيستم بی­نظير را افزايش می­دهد. در صورت عدم اقدام مؤثر در نجات درياچه اروميه اين بمب نمكی ٨ ميليارد تنی مشكلات بسيار عديده­ای ايجاد می­كند.

آقای نادر زندی در پایان به از بين رفتن پوشش گياهی درياچه ارومیه و تبعات آب و هوايی استان پس از خشك شدن آن پرداختند. ثابت شده است كه وجود توده­های بزرگ آب تا حدی می­تواند قاره­ای بودن آب و هوا را از بين ببرد كه اين امر برای درياچه اروميه نيز صادق است اين گفته به اين معناست كه در حال حاضر درياچه اروميه می­تواند ميان گرمترين دمای ماه سال و سردترين دمای ماه سال تعادل ايجاد كند و هوای ملايمی را برای ساكنان منطقه ايجاد كند .آقای زندی گفتند اميدواريم كه مسئولان با راهكارهای مناسب مانع از خشك شدن اين درياچه زيبا شوند.

در ادامه آقای محمود نور بخش مسئول جلسه ضمن تشکر از آقای نادر زندی از آقای رضا امیری در خواست کردند تا سخنرانی خود را با عنوان مسیحیان ایرانی در حکومت اسلامی آغاز کنند .

آقای رضا امیری فعال حقوق­بشر سخنرانی خودرا این­گونه آغاز کردند ، قوانين بین­المللی آزار و اذیت و تبعیض براساس مذهب را به شدت ممنوع می­کند. ماده 18 (2) میثاق بین­المللی حقوق مدنی و سیاسی که ایران آن را تصویب کرده است در این مورد می­گوید، هیچکس نباید مورد اکراهی واقع شود که به آزادی او در داشتن و یا قبول یک مذهب و یا اعتقادات مورد انتخاب او آسیب برساند. ماده 27 میثاق مدنی و سیاسی اضافه می­کند که اعضای گروه­های اقلیت مذهبی نباید از حق اظهار نظر و انجام فرائض دینی خود محروم گردد .

ماده 13 قانون اساسی ایران مسیحیت را به عنوان آئین یکی از اقلیت­های دینی  به رسميت می­شناسد و ماده 14 آن در این مورد تصریح می­کند همه مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند، ماده 26 آزادی اجتماعی جوامع دینی را تضمین می­کند .آقای امیری عنوان کردند ولی متأسفانه در عمل می­بینم که حقوق این اقلیت در کشور ایران رعایت نمی­شود و همیشه از طرف خود حکومت مورد ظلم قرار گرفته می­شوند، به طوری که فشارهای زیادی چه در مراسم­های مذهبی و یا مناسک آنها وارد می­شود .با این که این اقلیت در کشور بسیار فعال می­باشند در زمینه­های مختلف اقتصادی و یا صنعتی مجبور به ترک کشور می­شوند تا از این نگاه­های تبعیض­آمیز رها شوند. اما نوکیشان مسیحی در ایران با مشکلات فراوانی روبرو هستند. طبق قانون جمهوری اسلامی اگر شخص مسلمانی تغییر دین بدهد، مرتد شناخته می­شود و جرم او اعدام و یا زندان­های طولانی مدت می­باشد که این مغایر با اعلامیه جهانی حقوق­بشر است که می­گوید هر شخص حق دارد که دین و یا مذهب خود را آزادانه انتخاب کند­. با توجه به این که در طی این سال­های بعد از انقلاب حکومت اسلامی ایران با رفتارهای زننده خود وظلم­های که به اسم اسلام­بر مردم روا داشته است و جوانان زیادی از قشرهای مختلف با تحقیق و مطالعه از دین اسلام خسته شده و تغییر دین داده و یا می­خواهند بدهند با این­گونه مشکلات و یا تبعات روبرو می­شوند.آقای رضا امیری گفتند؛ به طور مثال نوکیش مسیحی سعید عابدینی 32 ساله که تبعه آمریکا می­باشد، برای دیدار خانواده خود به ایران سفر کرد که تا کنون در زندان به­سر می­برد و دور از همسر و فرزندش می­باشد با توجه به این که دولت آمریکا و مجامع  بین­المللی درخواست آزادی بی­قید شرط او را داشتند همچنان در بند رژیم اسلامی ایران است­؛ و یا کشیش یوسف نظرخانی که از سال 2009 دستگیر شد و تا کنون در زندان به­سر می­برد و تلاش­های سازمان­های‌ حقوق­بشری راه به جایی نبرده و هنوز هم در زندان است .اما در مورد کلیسای خانگی به این علت به وجود آمده چون در کلیساهای معمولی افراد اطلاعات معمولاً آنجا را تحت کنترل خود دارند و افراد نوکیش از ترس این که شناسایی نشوند اقدام به تأسیس کلیسای خانگی می­کنند برای انجام مراسم و مناسک خود که این کلیساها هم معمولاً بعد از چند مدت شناسایی شده و خیلی از این نوکیشان را دستگیر می­کنند. به طور کل تغییر دین در ایران بسیار مشکل می­باشد، به همین دلیل خیلی از نوکیشان مسیحی مجبور به ترک وطن شده تا بتوانند با حفظ عقايد جان خود را هم حفظ کنند.­ به امید روزی که دیگر شخصی را برای عقاید و افکارش در بند نبینیم .

 آقای امیری در ادامه صحبت­های خود را با خواندن شعری با عنوان کاش بشود تغییری  ایجاد، از سروده­های خودشان به پایان بردند .

کاش بشود تغییری ایجاد در زندگی

تا برای لقمه­ای نان نکنند پیش هر ناکس بندگی ­

زندگی آنقدر ندارد ارزش

کاشکی اعتقادی باشد راستی و درستی­،هست با ارزش

در این شهر شلوغ و پرهیاهو همه چی دلگیر است

کودکی که سر خرید اسباب­بازی با پدر و مادرش درگیر است

دختری که داشتن عشق مثل راه رفتن بر لبه شمشیر است

پسری که نرسیده به آرزوها از زندگی سیر است

پدر و مادری که همه آرزویش خوشبختی فرزندش بود

ترس این زندگی وحشتناک خواب را از چشمانشان ربود

رهبری که حرف شب و روزش بود دشمن

مردمی که دیگر امیدی نبود در دلشان روشن

بوی خیانت می­آید از همه جا

نیست فرقی  بین بیت رهبری یا دربار شاه

سرانش همه از دم خائن

دقیقاً مثل قصه معبد و کائن

حال این روزهایم بسیار ناجور است

انگار تحمل این زندگی برایم زور است

کاش روزی رسد نبینیم این همه بدبختی

کاش ببینیم مردم را در خوشی بدون سختی

آرزویم دیدن خود انسان است

نه آدم­های انسان­نما که خود حیوان است

البته که حیوان ببخشد سخنم

ازواژه انسان شرمنده منم

شرمنده منم شرمنده منم شرمنده منم

در ادامه آقای محمود نوربخش ضمن تشکر از آقای امیری از آقای محمد­جاوید گوانی درخواست کردند که بخش اول سخنرانی خود را  به مناسبت ۲۴ آوريل سال روز کشتار سال ۱۹۱۵با عنوان ارامنه، فرياد عدالت‌خواهی را برای حضار قرائت کنند.

آقای محمد­جاوید گوانی در شروع سخنرانی خود گفتند در هنگامه جنگ جهانی اول امپراطوری عثمانی آخرین نفس­ها را می­کشید، ترک­های عثمانی وضعیت اسفناکی داشتند. سرزمین­های تحت قیومیت آنها از شرقی­ترین نقطه آناتولی و آسیای صغیر تا غربی­ترین نقطه شمال آفریقا بود، و اینک در آغازین سال­های قرن پرآشوب بیستم این مناطق یک به یک سرود استقلال­طلبی را سر می­دادند.

آخرین برگ برنده امپراطوری عثمانی برای احیای شوکت و عظمت آن، همراهی با متحدین به رهبری آلمان­ها در صف بندی جدید جهانی بود؛ ارمنستان یکی از همین مناطق بود. در حقیقت وقتی به ساختار قومی مردمان مناطق تحت قیومیت عثمانی نگاه می­کنیم، متوجه تفاوت قومیت مهاجمان اولیه ترک به این منطقه خواهیم شد. آسیای صغیر، عراق عرب (­بین­النهرین سابق­) لبنان و فلسطین امروزی، بخش­هایی از عربستان، شمال آفریقا، بخش­هایی از شرق اروپا و بالکان، قسمت­های جنوبی قفقاز شامل اران و ارمنستان (­غربی و قسمت­هایی از شرقی­) و حتی بخش­هایی از مناطق غربی ایران، همگی ساکنانی قدیمی با تمدن و فرهنگی درخشان بودند که ترکان در مقابل آنان حکم مهاجمانی ناخوانده را داشتند.

در حقیقت ترکان عثمانی بازماندگان ترکان سلجوقی بودند که سال­ها بر تمام سرزمین­های اسلامی از نقاط غربی چین تا شمال مصر حکمرانی داشتند. ترکان سلجوقی مشروعیت خود را از خلیفه عباسی می­گرفتند. از معروف­ترین آنان سلطان جلال­الدین ملکشاه و وزیر ایرانی و معروف وی خواجه نظام­الملک (­صاحب کتاب سیاست­نامه­) بود. پس از هجوم وحشتناک مغولان به ایران، بخشی از ترکان سلجوقی به سرزمین­های غرب بین­النهرین به خصوص شام منتقل شدند و خود را سلجوقیان روم نامیدند. پس از آرامش تدریجی هجوم مغولان و نخستین شکست­های آنان از ممالیک مصری، سلجوقیان روم اندک اندک پایه­های خود را در شام و مناطق اطراف آن مستحکم کردند. سلجوقیان روم پس از تثبیت قدرت خویش حملات خود را به بیزانس و بازماندگان آن آغاز کردند. این حملات که در سال­های پایانی جنگ­های صلیبی بود، سرانجام با فتح قسطنتنیه به دست سلطان­محمد دوم (­فاتح­) امپراطوری پرشوکت و تاریخی بیزانس را پس از سیزده قرن در 1453 میلادی سرنگون کردند و به یاد جد بزرگشان عثمان نام خود را عثمانی نهادند.

آقای گوانی در ادامه سخنرانی خود گفتند ارمنستان در کجای جهان است؟

پیش از پاسخ به این پرسش باید به این نکته توجه کرد که ارامنه بیش از آن­که یک قوم باشند، یک دین و مذهب هستند که به دلیل محدوده جغرافیایی خود و وفاداری همیشگی به آئین خویش در مقابل تمام ادیان و مذاهب مهاجم یا غیر­مهاجم شکلی بسته را گرفته­اند. شواهد نشان داده است مردمانی که در این منطقه می­زیسته­اند از لحاظ نژادی ترکیبی از آریایی­های مهاجر و اقوام بومی هستند. منتهی این مردمان برخلاف دیگران ساکنان منطقه به سادگی تسلیم مذاهب دیگر نشده­اند. همسایگان آنان ادیان بسیاری را تجربه کرده­اند، از زرتشت تا مسیحیت و سپس اسلام راه درازی است که تمام همسایگان آنان این راه را طی کرده­اند. امروز نیز ارامنه را به دلیل همین پایبندی تاریخی به کیش خود به همین نام می­شناسند. ارمنیان از دیدگاه نژادی آمیزه­ای از هوری-اورارتویی­ها، لووی­ها و فریژی­های تراکی هستند. هوری-اورارتویی­ها از نژاد قفقازی یعنی خویشاوند با گرجی­ها و چچن­های امروزی بودند. لووی­ها از خویشاوندهای نزدیک هتیت­ها بودند و همچون هتیت­ها ریشه هندواروپایی داشتند. فریژی­های تراکی هم هندواروپایی بودند. دسته سوم همان دسته­ای است که زبان ارمنی را با خود به قفقاز آورد. این دسته سوم یعنی فریژی­ها به احتمال زیاد از سرزمین تراکی یعنی بلغارستان امروزی به قفقاز کوچیده است. پس بنابر­این ارمنی­ها از دیدگاه نژادی حدود دو سوم هند و اروپایی و یک سوم قفقازی­اند. همچنین بعدها با آریایی­های هند و ایرانی نیز آمیزش داشتند. زبان ارمنی نیز یک زبان کاملاً هندواروپایی است و با زبان فارسی خویشاوندی دارد. افزون­بر این زبان ارمنی واژه­های مشابه بی­شماری از زبان پارتی قدیم که یکی از زبان­های ایرانی است وام گرفته بگونه­ای که زبانشناسان نخست ارمنی را یکی از زبان­های ایرانی می‌پنداشتند. آقای گوانی به این نکته اشاره کردند که نام ارمنستان برای نخستین بار در بزرگترین کتیبه تخت­جمشید واقع در دیوار جنوبی آن، نزدیک پلکان ورودی دیده شده؛ در این کتیبه داریوش شاهنشاه هخامنشی، نام ارمینه را به عنوان یکی از ساتراپ­های ایرانی بیان می­کند. این نام در سنگ نبشته آرامگاه داریوش تکرار شده؛ همچنین 8 سنگ نبشته نیز در کاخ صد ستون منسوب به خشایارشاه وجود دارد که در آنجا نیز نام ارمینه آورده شده. ارمینه یا همان ارمنستان در دوران هخامنشی همواره یکی از ساتراپ­های ایرانی بود. مذهب آنان عمدتاً زرتشتی یا مذاهب محلی بود. از آنجا که یکی از خاستگاه­های اصلی زرتشتی­گری آذربایجان بود ارمنستان نیز قطعاً به دلیل نزدیکی جغرافیایی یکی از همین نقاط تبلیغ زرتشتیان بود. پس از سقوط هخامنشیان به دست اسکندر و روی کار آمدن سلوکیان، همین وضعیت حفظ شد، لیکن جدایی یکی دیگر از شعبه­های نژاد آریایی از سرزمین مادری در دوران اشکانی رقم خورد. تبلیغ مسیحیت در این مناطق به دلیل آزادی مذهبی دوران اشکانی، سبب پذیرش آئین مسیحیت مردمان ارمینه شد. هنوز مشخص نیست چرا فقط در این منطقه از شرق مسیحیت به طور قطع پذیرفته شد. ندای استقلال­طلبی آنان از هنگام پذیرش مسیحیت رومیان توسط کنستانتین نبود. حمایت رومیان از آنان تنها بهانه­ای برای مقابله با ایران بود. کشمکش ایران و روم بر سر ارمنستان در دوران ساسانی نیز ادامه داشت. ارامنه پیش از آن­که مسیحیت در روم پذیرفته شود به این آئین گرویده بودند و حتی تابع کلیسای خود بودند که این تابعیت تا به امروز نیز حفظ شده است. به هر حال آنچه از گذشته مانده نشان­دهنده این است که سرزمین باستانی ارمنستان منطقه­ای شامل ارمنستان کنونی، قره­باغ واقع در جمهوری آذربایجان فعلی که آن را ارمنستان­شرقی و دیاربکر، ارزروم و خاربرت واقع در شرق ترکیه فعلی را ارمنستان­غربی. آقای محمد­جاوید گوانی در ادامه سخنرانی خود به موضوع ارمنستان پس از اسلام پرداختند . ورود اسلام به مناطق ایرانی و سپس فتح شام توسط اعراب مسلمان، سقوط امپراطوری ساسانی و عقب نشینی­های پیاپی روم شرقی یا بیزانس را در پی­داشت. برخورد نرم حاکمان مسلمان در این دوران اندک­اندک آنان را از فشار­های خارجی رها کرد. ارامنه مدتی به عنوان یکی از مناطق تحت حاکمیت خلیفه اسلام بود ولی بعدها یک کشور کمابیش مستقل را تشکیل داد. این حاکمیت تقریباً تا دوران سلجوقی ادامه یافت. منطقه قفقاز، اران (­جمهوری آذربایجان فعلی­) و ارمنستان (­شامل تمام مناطق آن­) مناطقی عموماً مستقل بودند این استقلال حتی در زمان استیلای مغولان نیز کمابیش حفظ شد. اما با شروع امپراطوری صفوی اوضاع ارمنستان دگرگون شد. شروع کار صفویان از آذربایجان و شهر اردبیل بود و طبیعی است که توجه آنان به مناطق اطراف بیشتر باشد. پدر و جد ­شاه اسماعیل در جنگ علیه شروان، که همان مسیحیان شمال­غرب ایران بودند، کشته شدند. شاه اسماعیل صفوی نیز ارمنستان و شروان و جنوب قفقاز را ضمیمه خاک خود کرد. با این حال با شکست وی در جنگ چالدران این منطقه برای اولین بار به دست سلاطین عثمانی رسید، هرچند که پیش از این نیز ارمنستان­غربی در دست ترکان عثمانی بود. ایشان گفتند پس از آن­که عثمانیان در جنگ با ایران صفوی تمامی سرزمین ارمنستان و حتی گرجستان و آذربایجان ایران را متصرف شدند شاه عباس کوشید تا ارمنستان را باز پس بگیرد و در طی بیست سال جنگ ایرانیان توانستند قسمت شرقی ارمنستان و مناطق مهمی چون ایروان ، نخجوان و قره باغ را تصرف کنند­. بدین ترتیب ارمنستان به دو پاره ارمنستان­شرقی تحت حاکمیت ایران و ارمنستان­غربی تحت حاکمیت عثمانی تقسیم شد­. البته بعدها طی جنگ­های ایران و روس و با دو معاهده گلستان و ترکمانچای در سال 1828 ارمنستان شرقی که شامل نخجوان و قره­باغ نیز می­شد به دولت روس واگذار گردید.

 

آقای گوانی متذکر شدند همانطور که گفته شد اوایل قرن نوزدهم آغاز انحطاط عثمانی بود که تا اوایل قرن بیستم به طول انجامید. در همین دوران دولت عثمانی به مشکلات شدید اقتصادی و مالی گرفتار شده بود، تا آنجا که حتی قادر نبود حقوق کارکنان و خدمتگزاران خود را بپردازد. همچنین تبعیض شدیدی بین ترک و غیرترک که شامل ارامنه، یونانیان، کردها، بلغارها و اسلاوها، اعراب و ... برقرار بود. این تبعیض بین مسلمان و مسیحی که به آنها نام کافر داده بودند در کشور عثمانی غوغا می­کرد.

با گذشت زمان کشورهای تحت حاکمیت عثمانی یک به یک و به بهانه­های مختلف از حاکمیت سلطان عثمانی جدا شدند. با مداخلات اروپائیان و روسیه مناطق اروپائی و مدیترانه­ای امپراطوری­، مونته نگرو، بلغارستان­، بوسنی­، هرزگوین­، لبنان­، کویت­، مقدونیه­، آلبانی­، مصر و تونس از امپراطوری جدا شدند. اما جالب آن بود که اروپاییان حامی اقلیت مسیحی در حاکمیت عثمانی، هرگز به فکر دفاع از ارامنه نبودند. شاید دلیل آن را بتوان در جدایی ارامنه و عدم تابعیت آنان از کلیسای واتیکان دانست. ارامنه حتی میان مسیحیان ارتدکس نیز محبوبیتی نداشتند. دلیلش هم همان جدایی آنان از مسیحیان کاتولیک و ارتدکس بود. در اینجا بخش اول سخنرانی آقای گوانی به پایان رسید و آقای نوربخش مسئول جلسه با تشکر از آقای گوانی بابت سخنرانیشان 10 دقیقه تنفس اعلام کردند. به­مناسبت ١۹ اردیبهشت ماه سالروز در گذشت فرزاد کمانگیر آخرین صحبت­های ایشان خطاب به معشوقه­اش در قالب یک فایل صوتی برای حضار پخش گردید. آقای گوانی در قسمت دوم سخنرانی خود به "آغاز کشتار ارامنه" پرداختند .

نخستين کشتار تاريخی ارامنه در 1895 - 1896 توسط سلطان عبدالحميد به وقوع پيوست. او در اين کشتار، قبايل کرد را به­عنوان مبارزان «حميديه» به کار گرفت. پس از سرنگونی عبدالحميد در سال 1908، «کميته اتحاد و پيشرفت» قانون اساسی را برپايه حقوق مدنی يکسان برای شهروندان عثمانی اعلام کرد. اما اميد به روزهای بهتر چندان نپاييد. در اين ميان قتل عام آدانا پيش آمد و شد لکه سياهی در پرونده ترک‌های جوان. ارامنه که از وجاهت و ظلم وی به جوش آمده بودند، با ترکان مشروطه­طلب و آزادیخواه متحد و علیه سلطان عثمانی شورش کردند. لیکن جواب خوبی نگرفتند! ارامنه تصور می کردند با روی کار آمدن جماعت به اصطلاح روشنفکر دوران ستم عثمانی به پایان رسیده اما خیال باطلی بود! در سال 1909 در شهر آدانا نزدیک به 30000 ارمنی با عنوان حمایت از عبدالحمید قربانی شدند، حال آن که ارامنه از پیش­قراولان نبرد با سلطان مستبد عثمانی بودند. حال باید پرسید کدام دادگاه ترک توانسته یک شبه 30000 نفر را محاکمه و در جا قصاص کند؟! اما فاجعه اصلی هنوز در راه بود. جنگ جهانی اول آغاز شده بود. آقای گوانی گفتند؛ قبل از آغاز جنگ جهانی اول (1914) حدود دو­و­نیم میلیون نفر ارمنی در قلمرو امپراطوری عثمانی زندگی می­کردند ، اما پس از سال 1923 یعنی بعد از قتل عام نهایی ارامنه فقط تعدادی اندک (50,000 نفر­) آن­هم در شرایطی بسیار اسفناک در قسطنتنیه­، استامبول امروزی­، زندگی می­کردند. باقی این افراد کجایند؟! همه چیز از تابستان 1914 میلادی یعنی آغاز جنگ جهانی اول شروع شد. همین زمان است که عثمانی به آلمان می­پیوندد و در خیل متحدین قرار می­گیرد. جنگ جهانی است و باید هرچه سریعتر موضوع ارامنه را حل کرد. ارامنه به تدریج نوای استقلال­طلبی سر داده­اند اما هیچ حامی خارجی قدرتمندی ندارند و حتی بعضی دول نظیر آلمان، که متحد نزدیک عثمانی بود به شدت با این جدایی مخالف بود. همین آلمان­ها بعدها در این کشتارها به سران عثمانی کمک نیز می­کردند! جهان نیز درگیر جنگ جهانی است، پس هیچ کسی نمی تواند ندای مخالفت را سر دهد. در آن زمان ترکان جوان تحت کمیته اتحاد و ترقی­، زمام امور را در دست داشتند . سه تن از رهبران اصلی این حزب به نام­های محمد­طلعت پاشا وزیر اعطم وقت ترکیه­، اسماعیل­انور پاشا وزیر جنگ و احمد­جمال پاشا که اندیشه­های پان ترکیستی نژاد­پرستانه و گرایش به آلمان داشتند، در رأس امور قرار گرفتند­. طلعت پاشا با کمک یاران خود در "تشکیلات مخصوصه" که سازمان پلیس مخفی عثمانی بود به مطالعه امکان اجرای این طرح نشست و سر آخر به مدیریت بهاء­الدین شاکر که آن زمان عضو کمیته مرکزی "اتحاد و ترقی" و مسئول شاخه سیاسی "تشکیلات مخصوصه" بود، توانست آن را به اجرا درآورد. ایشان یادآور شدند انهدام کامل نژاد ارمنی توسط این کمیته و به­ویژه سه شخص فوق به شکلی دقیق­، برنامه­ریزی شده و محرمانه طرح­ریزی شد­. هر چند که این کشتار­ها در سال­های 1915 و 1916 ادامه داشت، لیکن در روز 24 آوریل 1915 به­دستور دولت عثمانی حدود 300 نفر از رهبران، روحانیون، اندیشمندان، نویسندگان و سیاستمداران ارمنی دستگیر شده و پس از انتقال به کشتارگاه همگی آنها به­جز اسقفی به نام کومیتاس (­او نیز هوش و هواس خود را در اثر آنچه که دیده بود ، از دست داد) به­طرز فجیعی سلاخی شدند و این سرآغاز قتل عام بود. همچنین در همان روز حدود 5000 نفر از ارامنه استامبول در کوچه­ها و منازلشان به قتل می­رسند.

پس از آن بود که سربازان ارمنی در جبهه­های جنگ را خلع سلاح کرده و پس از انتقال آنان به گردان­های بیکاری در پشت جبهه (راه­سازی و خدمات) آنان را گروه گروه به قتل رساندند . رهبران و کسانی­که توانایی هدایت و رهبری مردم را داشتند به قتل رسیدند­، مردان و کسانی­که نیروی مقاومت جامعه ارمنی محسوب می­شدند نیز در ارتش کشته شدند. حالا دیگر دولت بزرگ عثمانی مانده بود و ملت بی­دفاع ارمنی بدون هیچ رهبر و مغز متفکری. دیگر چه چیز می­توانست مانع اجرای سیاست ضد­بشری آنان گردد­؟ بهانه ترکان عثمانی حمایت ارامنه از دولت روسیه بود اما آیا این دلیل قانع­کننده­ای است؟ سیاست نژآد­پرستانه ضد ارمنی عثمانی از زمان سلطان­عبدالحمید اوج گرفت، آیا در آن زمان هم جنگی بود که روس­ها حامی ارامنه شوند؟ همانطور که گفته شد ارامنه به دلیل عدم اطاعت از پاپ همواره قومی مهجور در مقابل دیگر مسیحیان بودند. پس چه جایی برای حمایت باقی می­ماند؟ ارامنه از نخستین اصلاحگران بودند. این اصلاح­گرایی ارامنه در ایران نیز وجود داشت. رهبران بسیاری از احزاب و گروه­های مشروطه­خواه ایرانی از ارامنه بودند، آیا فقط دو میلیون ارمنی که تحت قیومیت ترکان عثمانی بودند ندای حمایت از روس­ها را سر می­دادند؟ چرا چنین منش و رفتاری در قبال اقلیت ارمنی ایران، که بزرگترین اقلیت مذهبی ایران را شامل می شدند، مشاهده نشد؟ آقای گوانی در ادامه عنوان کردند به هر حال پس از گذشت آن زمان و زمانی­که اوضاع بر­وفق مراد بود، آنها به شهرها و روستاهای ارمنی­نشین رفته و آنها را به این بهانه که در منطقه جنگی قرار دارند و باید به جاهای امن منتقل شوند­، از خانه­هایشان بیرون کشیدند­. مأموران حتی فرصت نمی­دادند تا آنان غذا­، لباس و لوازم ضروری را به همراه خود بردارند­. آنان دسته­های ارمنی را که بیشتر آنها را زنان­، کودکان و سالخوردگان تشکیل می­دادند­، به­صورت کاروان­هایی به طرف تبعیدگاه روانه می­ساختند­. تبعید­گاهی که برای آنان در نظر گرفته شده بود، صحرای مرکزی سوریه واقع در منطقه درالزور در نزدیکی شهر حلب بود، جائی­که قرار بود در زیر آفتاب­سوزان از تشنگی و گرسنگی بمیرند­. مأموران ترک از رسیدن هر گونه آذوقه و مواد غذایی به ارامنه­، به شدت جلوگیری می­کردند. دولت برای سرعت بخشیدن به کشتار ارامنه­، گروه­هایی را از زندانیان جنایتکار و بی­رحم ترک و کرد­، تشکیل داد­. آن زندانیان به شرط شرکت در کشتار کاروان­های تبعیدی ارمنی از زندان آزاد می­گشتند­. آنها در سر راه مسیر کاروان­های تبعیدی قرار گرفته و تا آخرین نفر را به وحشیانه­ترین شکل قتل عام می­کردند و اندک چیزهایی هم که داشتند غارت می­کردند. آوارگی و تبعید آنان به صحرای سوزان سوریه از چشمان دیگران دور نماند.   در ادامه ایشان گفتند دختران ارمنی برای آن­که آتش شهوت ژاندارم­ها ناموس آنها را نشانه نرود، گیسوان خود را کاملاً می­تراشیدند و یا سر و صورت خود را می­پوشانیدند­. مأموران ترک و ساکنین محلی برای خاموش کردن آتش شهوت خود، حتی از تجاوز به اجساد زنان مرده کاروان نیز خودداری نمی­کردند. در بسیاری از موارد از یک کاروان چند ده­هزار نفری فقط عده­ای انگشت شمار به تبعیدگاه می­رسید و در اغلب موارد همگی تلف شده یا قتل عام می­شدند. مادران ارمنی برای آن­که کودکانشان از گزند قتل عام در امان بمانند، آنان را به التماس به خانواده­های کرد و یا حتی ترک می­سپردند. بسیاری در بین راه طاقت نیاورده، جان باختند. رودخانه­های دجله و فرات همواره از اجساد ارامنه پر بود­. گاهی اعدام­های دسته­جمعی ارمنیان و جنایات وحشیانه جلادان ترک سبب می­شد تا در مواردی اندک همسایگان کرد به یاری ارامنه اقدام کنند، هر چند که خود کردها نیز از یاری به ارامنه وحشت داشتند هر کرد یا حتی ترکی که از ارامنه حمایت می­کرد، کشته می­شد­. جنایات آنان به­حدی بود که تعدادی از سیاستمداران ترک همچون صلال استاندار آلپو (حلب) و یا مظهر استاندارد آنکارا با کشتار ارامنه مخالفت ورزیده و از کار برکنار شدند. جلادان در ترابوزان واقع در ساحل جنوبی دریای سیاه روش جدیدی از کشتار را در پیش گرفتند. آنان دسته­های ارمنی را در قایق­های کوچک سوار کرده و آنان را از قایق به دریا می­ریختند. در بعضی شهرهای دیگر مانند وان نیز از همین روش برای کشتار استفاده می­شد؛ بعضاٌ تبعیدیان را در رودخانه های دجله و فرات نیز غرق می­کردند. آقای محمد­جاوید گوانی در آخرین قسمت موضوعی سخنرانی خود به یک واقعیت تاریخی اشاره کردند .

کشتار ارامنه با تمام شواهد موجود انکار­ناپذیر است. اگر چنین چیزی وجود ندارد چرا دولت ترکیه بعدها هرگز حاضر نشد اسناد خود را برای عدم واقعیت نشان بدهد. حتی اگر بپذیریم که ناسیونالیست­های تندرو ارمنی (­که معلوم نیست تا پیش از این کجا بودند!­) به عثمانی پشت کرده و به اردوی روس­ها پیوسته باشند، بازهم به یک نکته می­رسیم که آیا این موضوع و حمایت درصدی از ارامنه دست ترکان عثمانی را برای قتل عام ارامنه باز می­گذاشت؟ آیا این ناسیونالیست­ها نمی­توانستند در میان اقلیت ارمنی ایران نفوذ کنند؟ جمعیت ایران در آن زمان به مراتب از ارمنستان کمتر بود اما این جدایی­طلبی هرگز دیده نشد. حتماً دلیلی بر این جدایی­طلبی بود. آیا این دلیل جز ستم ترکان عثمانی بر ارامنه نبود؟   آقای گوانی گفتند شمار قربانیان هر چه باشد، فاجعه انسانی 1915 به جای خود در تاریخ باقی است. اما برای ارائه روایتی غیرجانبدارانه می­توان در آغاز قرن بیستم، شمار ارمنیان امپراتوری عثمانی چیزی در حد یک میلیون و پانصد هزار تن بود یعنی ده درصد جمعیت آناطولی آن روز. با مقایسه این رقم و نتایج سرشماری­های بعدی و نیز مهاجرت­های غیر­اجباری، شاید قبول ششصد تا هشتصد هزار قربانی به واقعیت نزدیک­تر باشد؛ و هنوز پرسش اصلی باقی است، ضرب­المثلی میان ایرانیان رایج است که می گوید: «­سر بی­گناه هیچ وقت بالای دار نمی­رود­». کشتار قطعاً واقعیتی است که دولت ترکیه از افشای آن ترس دارد، آیا این همه مخفی کاری معنایی جز این دارد؟ و این سئوال نیز برای همه باقی است، چرا مردمان ترک زبان ایران با آن­که خود را از ترکان عثمانی جدا می­دانند برای دفاع از ترکان ترکیه سینه سپر می­کنند؟  زنانی بودند که کودکانی کوچک در آغوش داشتند، يا روزهای آخر بارداری را سپری می‌کردند، با اين همه همچون گله‌ای زير تازيانه به جلو رانده شدند. به سه مورد برخوردم که زنی در طول راه وضع حمل کرد، و به سبب بی‌رحمی گاری‌رانی که او را می‌برد، بر اثر خون‌ريزی جان سپرد. عده‌ای از زنان چنان شکسته و درمانده بودند که نوزادان خود را در راه رها کردند. روز اول ژوئن 1915، مهاجرت اجباری دسته­جمعی واپسين گروه ارمنی­ها از ناحيه انجام شد. همه دهکده‌ها و نيز سه‌چهارم شهر قبلاً تخليه شده بود. يک گروه 15 نفرهء ژاندارم مراقبت از کاروان 4 تا 5 هزار نفری را به عهده داشتند. کشيش شهر برای آنان سفر خوشی را آرزو کرد، ولی به فاصله چند ساعت پياده‌روی، در بيرون شهر راهزنان و عده‌ای از روستاييان ترک مسلح به چوب و چماق و تفنگ آنها را احاطه کردند. قتل عام مردان از جمله دو کشيش که يکی از آن‌ها 90 ساله بود، شروع شد؛ طی 6 - 7 روز تمام مردان بالای 15 سال به قتل رسيدند. آقای گوانی يادآورشدند کشتار ارامنه در 84 سال پيش اگر چه در موقعيت کنونی نمی‌تواند چيزی را تغيير دهد، اما جامعه انسانی اگر بی‌تفاوت از کنار چنين فجايعی بگذرد و راه حل‌های عملی برای جلوگيری از آن را به عمل نياورد، تضمينی برای ادامه حيات انسان‌ها وجود نخواهد داشت. قتل عام‌های قومی روآندا، سرکوب قومی کردها، کشتار بوسنی، کشتار صرب‌ها توسط ناتو، کشتار کوزووی‌ها توسط صرب‌ها و نسل­کشی دهه شصت توسط جمهوری اسلامی ایران شاهد مدعای ماست.

در پایان آقای گوانی پرسیدند؛ «آیا جای حق و حقیقت هنوز خالی نیست؟»

در ادامه آقای محمود نور بخش ضمن تشکر از آقای گوانی از حضار که به صورت حضوری و پالتاکی در جلسه حضور داشتند، درخواست کردند که اگر سئوال و یا اظهارنظری دارند وقت گرفته وصحبت کنند که آقای  حسین محمودی نظر خود را در مورد کشتار ارامنه بیان کردند . در پايان آقاى محمود نوربخش از حضور شرکت­کنندگان در جلسه تشكر كردند، در اين جلسه خانم آزاده رادبخت، و آقايان محمد احمدى، حسين عارفيان، رضا اميرى، احمد کاظمی­زاده، نادر زندى، محمود نوربخش و محمد­جاويد گوانى به صورت حضورى و خانم­ها: حنیف­نژاد، آزاده، سارا و آقایان: منوچهر شفائی­، فریدون درویشیان، منصور صیفی، حسین محمودی، روح­الله مرادی،  نعیمی ، محمد ۱۳، کیمبا ومارال، از طريق پالتاك در اين جلسه حضور داشتند. این جلسه ساعت 16:30 دقیقه  به پایان رسید.

 

فریناز خودکشی ، قتل یا حادثه

معصومه فریدونی

مرگ فریناز هرچه که باشد، شکی نیست که باز هم زنی قربانی فرهنگ مردسالار شده است. هر روایتی که باور شود از این واقعیت نمی کاهد که حقیر شماردن زن در شکل گرفتن این سرنوشت غم انگیز نقش داشته است. چه بسا اگر فریناز نیز همچون محبت محمودی و یا ریحانه ی جباری به دفاع از خود برمی خاست، اکنون به جرم قتل بازداشت شده بود! ...

 

farenaz-khosravane.jpg 

در عین حال بسیارند زنانی که اگرچه به ظاهر زنده اند اما روح و روانشان بارها کشته و خفه شده است. هر از گاهی افکار عمومی با خبر مرگ زنی دچار شوک می شود،  چنانچه زنده میماند و کاری هم در دفاع از خود نکرده بود، این بار جامعه به جرم قربانی تجاوز شدن روزی صد بار روح و روان او را می کشت، چرا که در جامعهی ما زن همواره مقصر شناخته می شود.

در جامعه ای که زن از حق عشق و انتخاب محروم است و باید خواست های خود را مکتوم و سرکوب نماید؛ در جامعه ای که مطابق آداب و رسوم متعصبانه ی دینی و سنتی، آبرو در جسم زن و سرکوب خواسته هایش خلاصه می شود؛ متاسفانه برای زنان در معرض قضاوت، راهی به جز مرگ یا قبول زندگی بدتر از مرگ و سرشار از فشار روحی و روانی باقی نمی ماند. مردم کوردستان همگام با محکوم کردن تمامی قوانین دولتی و مذهبی زن ستیز و نیز انتقاد شدید از سنن اجتماعی ضد زن که زنان را بدون حامی و پشتیبان قانونی، اجتماعی و فرهنگی رها کرده است، با افکار عمومی جامعه مان این پرسش را مطرح می کند که هر فرد این اجتماع در مقابل رواج خشونت علیه زنان تا چه اندازه مسئول است؟

اگر زنی که مورد تعرض جنسی قرار گرفته به دیده ی تحقیر و تقصیر نگریسته نمی شد بلکه از او پشتیبانی شده و برای رفع مشکلات ناشی از تجاوز مورد حمایت اجتماعی و قانونی قرار می گرفت؛ اگر به جای سعی در پنهان کردن هویت متجاوز و مبهم جلوه دادن ماجراهای تجاوز، متجاوز به سنگین ترین جزا محکوم می شد، اگر سنت ها و آداب و رسوم به جای ضدیت، همراه و پشتیبان زن می بود؛ اگر به زن همچون یک انسان برابر حق عشق و انتخاب داده می شد و اگر آبرو در جسم و شیوه ی انتخاب زن خلاصه نمی شد چه بسا نه تنها فریناز که بسیاری از زنان کشته شده یا خودکشی کرده به دلیل ناموس و شرف، زنده بودند و حق زندگی داشتند. آیا در صورت تحقق موارد فوق جامعه ی سالم تری دست کم به لحاظ روانشناسی اجتماعی نمی داشتیم؟

آیا وقت آن نرسیده که فرد به فرد جامعه افکار و باورهای خود را بازبینی کرده و در اعمال و گفتار و کنش های آموخته در مقابل زنان تجدید نظر کنند؟

اگر هر فرد از خود آغاز کند و تصمیم بگیرد که باورها و کردارش را تغییر دهد، سرچشمه ی تغییر اجتماعی و فرهنگی مناسب در جامعه ی خود خواهد شد.  

زن جوانی که برای گذران زندگی اش در هتل تارای مهاباد کار می کند. صاحب کار فریناز، نادر مولودی، در راستای کسب امتیاز بیشتر برای هتل خود ، اطاقی را در اختیار فردی که گفته می شود نامش مرتضی هاشمی وند است و گویا مأمور امنیتی می باشد و از ارومیه به مهاباد آمده است، قرار می دهد. (فرمانداز مهاباد او را س.م.ه کارمند شرکت تلاشگران اندیشه در تهران معرفی می کند که در خصوص ارزیابی عملکرد و افزایش سطح استاندارد به مدیران هتل ها مشورت می داد) صاحب هتل به کمک این مأمور امنیتی، فریناز را به اطاق او فراخوانده و بعد با بستن در اطاق، او را در آن زندانی می کنند تا زمینه تجاوز به او را فراهم کرده باشند. فریناز که متوجه این نقشه شوم شده بود، فوری پیامک هایی برای دوستان و همکاران دیگر خود می فرستد و آنها را به کمک می طلبد. اما پیش از آنکه کسی به داد او برسد، گفته می شود به بالکن اطاق می رود تا طبقه به طبقه خود را خلاص کند، اما خود را از طبقه چهارم هتل به پائین پرتاب کرده است تا به تجاوز به خود تن ندهد. دوربین های هتل همه این لحظات را ضبط کرده است و حتی مأمور امنیتی را بر روی بالکن هم نشان می دهد. آثار ضرب و جرحی که بر بدن این زن جوان دیده شده است اما می تواند این شبهه را هم به وجود بیاورد که در اثر تقلایی که صورت گرفت، به بیرون پرت شد و شاید هم این جانیان، خود فریناز را هل داده باشند. با تمام این ابهامات و هر سناریویی را هم که در نظر بگیرید، حاصلش اما یک امر است: مرگ زن جوانی که به یکی دیگر از قربانیان سیستم تبعیض آمیز مردسالار تبدیل شد.

به دنبال این مرگ محزون، صد البته مردم مهاباد به خشم آمدند. این خشم به شهرهای دیگر و به ترکیه نیز رسید. موج عظیم اعتراضات گسترده در چند روز اخیر گویای آن است. همگی خواهان شناسایی کامل مسببین و مجازات عاملین این مرگ می باشند. اما معترضین یک امر را نیز به خوبی می دانند و آن اینکه رژیم جمهوری اسلامی ایران، علیرغم سروصداهای تو خالی اش ، حافظ جان و امنیت شهروندان خود نیست و نه تنها این، بلکه دست های مأمورین امنیتی و صاحب منصبان خود را شدیدا باز می گذارد تا هراندازه که می خواهند به جان و امنیت مردم تجاوز کنند. و آنجایی هم که گیر می افتند، به کمک دستگاه های عریض و طویل قضایی که سرتاپایش زن ستیز است، مسئله را توجیه می نمایند. مورد ریحانه جباری نمونه آشکار آن بود. این بار اما مردم به خشم آمده تصمیم گرفتند خود مستقیما وارد عمل شوند و کاری را که فریناز باید می کرد، خود به سرانجام برسانند. به این دلیل هتل را به آتش کشیدند. تصمیم فریناز حتما تحت تأثیر شرایط خود در آن زمان بخصوص بود، و شاید هم در همان حال می اندیشید اگر جز این کند، جمهوری اسلامی به هرحال او را به اعدام محکوم خواهد کرد. اما تصمیم مردم به خشم آمده مهاباد نیز در به آتش کشیدن هتل تارا ، کاملا آگاهانه و حاصل نفرت و انزجار آنها از بی عدالتی است. آنها به خوبی می دانند که رژیم جمهوری اسلامی با کمک همه قوانین عقب افتاده اسلامی خود، از این جانیان حمایت خواهد کرد. بیهوده نیست که علیرضا رادفر، معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی آذربایجان غربی با اشاره به ناآرامی های شهر مهاباد گفته است که مخالفان جمهوری اسلامی می کوشند از وقایع این شهر بهره برداری سیاسی کنند. این گفته وی و بعد اولتیماتوم به اینکه پلیس را بیشتر بسراغشان خواهد فرستاد و همچنین تهدید خانواده خسروانی به سکوت در مقابل این تبانی، البته دقیقا به این دلیل است که مردم مهاباد خشم ناشی از مرگ فریناز را، به بسیاری از نابسامانی هایی که رژیم برایشان فراهم کرده است، گره زده اند و حتی از اختلاس های عظیمی که در زمان ساخت این هتل افتتاح شده در دهه فجر ۹۲ رخ داده است، سخن می گویند. حال اگر بر این باور باشیم که شیوه برخورد تمامیت سیستم جمهوری اسلامی به زن، بر یک فرهنگ مردسالار و بر قوانین آپارتاید جنسی استوار است، می توانیم به راحتی علل برخورد صاحب منصبانی چون استاندار و فرماندار به مرگ فریناز و جلوگیری از گسترش خشم فزاینده مردم مهاباد را هم درک کنیم. مردم می بینند که همدست جلال سربندی در ماجرای تجاوز به ریحانه جباری از مجازات فرار کرده است و اصلا اثری از او نیست، مردم می بینند که اسیدپاشان آزادانه می گردند، مردم می بینند که پزشک متخصص بیهوشی به راحتی به زنان تجاوز می کند، مردم می بینند که زنان بسیاری قربانی این نظام مردسالار می گردند و رژیم به راحتی از مجرمان حمایت می کند، به همین دلیل یک پارچه برضد رژیم به خیابان ها آمده اند . می توان به جرئت گفت که مردم می دانند که مسببین این مصائب چه کسانی هستند و شاید مقابله با عکس العمل های رژیم بسیار آسانتر باشد تا مقابله با آنهایی که می خواهند خشم مردم مهاباد را به بهانه "خشونت جایز نیست" ترمز بزنند و آنها را به عقب نشینی وادارند.

در رابطه با خودکشی فریناز، واقعیت این است که این امر را نیز باید در چارچوب خودکشی های بسیاری که در درون جامعه ما صورت گرفته و یا میگیرد، بررسی کرد. زنان بسیاری دست به خودکشی میزنند که عمدتا بخاطر نابسامانی های اقتصادی و محدودیت های اجتماعی می باشد. عدم نابرابری ها، فشارهای عصبی و روحی، سنت ها، واپسگرایی ها، استیصال بیش از حد بر اثر فشارها و تضییقاتی که از سوی قوانین قرون وسطایی و نهادهای جمهوری اسلامی بر زنان روا میشود، بر این نابسامانی ها می افزاید و یا حتی تشویقی که از درون خود جامعه مردسالار در تشدید نابرابری ها صورت میگیرد.

بخصوص زنانی که مورد تجاوز قرار میگیرند، یک "بدنامی" ای را جامعه بر آنها تحمیل میکند که سربرآوردن از آن قدرت بسیاری را می طلبد. نتیجه همه این شرایطی که برشمردم گاها آنچنان زنان را مستأصل می کند و به بن بست های عینی و ذهنی میکشاند که گویا هیچ راهی برای بیرون آمدن از آن را در مقابل خود نمی بینند، به جز اینکه به حیات خود پایان دهند. و علیرغم اینکه انسان اصولا به سوی حیات و زیست گرایش دارد، گاها مدت های مدیدی برای متحقق ساختن خودکشی برنامه ریزی می کند. آمارهای بالای خودکشی از سوی زنان شاهد این ادعاست. اما روزی که فریناز بر سر کار خود حاضر شد، هیچ گونه پیش بینی ای در مورد اینکه او نیز به زندگی خود همین امروز خاتمه خواهد داد وجود نداشت. اما او نیز دچار همان تصمیم گیری شد.

زیرا در آن واحد همه آن فشارها را بر خود احساس نمود. اگر تن به خفت تجاوز میداد، شاید مجبور میشد تمام عمر خود با عواقب آن دست و پنجه نرم کند و به همه اطرافیانش و جامعه مردسالار پاسخگو باشد و اگر نمیداد، و مقابله سختی میکرد و شخص متجاوز را از سر راه بر میداشت، به سرنوشت ریحانه دچار میشد. اما گزینه ناشی از یک بن بست بر او حکم راند. بهرحال واقعیت این است که خودکشی این زنان، اینگونه نابسامانی ها را به عقب نمیراند و عوامل آنرا از ریشه نمی خشکاند. زنان باید در شرایطی قرار بگیرند که با این چنین ناملایمات جامعه مردسالار قدرتمند تر برخورد کنند، اگر در موقعیتی این چنینی قرار گرفتند، آن محل را بر سر متجاوزین خود خراب کنند. از سر استیصال، از جان خود مایه نگذارند.

از جان و مال آنانی مایه بگذارند که این شرایط را برایشان فراهم آورده اند. این نه خشونت است و نه انتقام گیری. این مقاومت است و مبارزه ای جانانه که به سرنگونی یک رژیم تئوکراتیک آپارتاید جنسی گره خورده است. زنان باید این مبارزه را همه گیر کنند. در خانه و محل کار و در سرتاسر جامعه، در هر جایی که مورد اجحاف و تبعیض قرار می گیرند. سرنوشت زنان به این مبارزه و نابودی این رژیم بستگی دارد.

 

آرزوهای کودکان کار در ایران

 رضا امیری

 

در ایران کودکان کار به دلایل مختلف رو به افزایش است کودکان کار در شرایط بسیار نامطلوبی از نظر تغذیه بهداشت و انجام کارهای  خطرناک و حاد به­سر می­برند این کودکان می­توانند به راحتی بازیچه دست بزهکاران حرفه­ای اعم از سارقین  یا باندهای توزیع مواد مخدر عوامل ایجاد خانه­های فساد و غیره قرار گیرند و همچنین عدم بهره­گیری از آموزش و تحصیل علم و فن قدرت رقابت با سایر کودکان در ایجاد یک زندگی سالم را هر چه بیشتر از این کودکان سلب می­­کند. بزرگترین علت این که در ایران آمار کودکان کار رو به افزایش است مدیریت نالایق  و حکومت فاسد ایران می­باشد که با به وجود آوردن شرایط اقتصادی نامناسب در جامعه باعث شده تا خیلی از خانواده­ها مجبور به این باشند که فرزندان خود را از سنین کودکی برای تأمین مخارج زندگی به سر کار بفرستند، که در این راه کودکان آسیب­های  فراوانی می­بینند و مورد سوءاستفاده­هایی قرار می­گیرند  که در جامعه به طور علنی  شاهد آن هستیم. کودکانی که به دست عده­ای به عنوان کرایه سپرده می­شوند و از آنها در مشاغل کاذب مثل گدائی در سر چهارراه­ها؛ یا با فروختن اقلامی مثل دستمال کاغذی آدامس، گل، یا پاک کردن شیشه ماشین­ها و از قبیل این کارها که این کودکان را سرخورده می­کند؛ و هم این­که برای خود آینده­ای نمی­بینند انسان واقعاً با دیدن این صحنه­ها افسرده و دلگیر می­شود بسیاری از کودکان کار در مشاغل سخت بدون هیچ­گونه بیمه و آینده­ای به کار گرفته می­شوند مثل کارهای صنعتی و کشاورزی که بسیار خطرناک  وسخت برای کودکان می­باشد؛ بارها به دلیل نداشتن تجربه باعث آسیب­های  جبران ناپذیر شده است که معمولاً  هم به دلیل نداشتن بیمه هیچ­گونه حمایتی  از آنها  نشده است و متأسفانه  دستمزد این کودکان در مقابل کاری که انجام می­دهند بسیار ناچیز می­باشد.

کودکانی که در خیلی موارد از آنها سوءاستفاده جنسی می­شود، که دراین مورد به طور مشخص  کودکان  دختر بیشتر مورد آزار و اذیت قرار می­گیرند .خیلی از کودکان ناخواسته به اعتیاد گرفتار می­شوند در این سنین کودکی، که واقعاً جای تاسف و ناراحتی دارد کودکانی که باید در این سن مثل دیگر هم سن سالان خود مشغول تحصیل و بازی­های کودکانه باشند­، ولی برای امرار معاش مجبور به کار می­شوند و هر موقع کودکان دیگر را می­بینند که در کنار خانواده خود شاد هستند و از همه نوع امکانات برخوردار هستند؛ با حسرت به آنها نگاه می­کنند. به طور یقین به خود می­گویند چرا باید ما چنین باشیم، و همین عقده­ها باعث خواهد شد که در آینده این کودکان به بزهکاران خطرناکی در جامعه تبدیل شده که ریشه در کودکی آنها دارد، و متأسفانه  این حکومت فاسد و ضد­بشری از زمانی که بر­سر کار آمده و با اختلاس­هایی که در این حکومت وجود دارد و توزیع نا­عادلانه ثروت ملی که در واقع بیشتر این ثروت خرج اهداف ضد­بشری این حکومت خودکامه می­گردد باعث چنین فجایع شده است، و شاهد آن هستیم که روزبه­روز مردم ایران فقیرتر می­شوند. اما حکومت ایران نه تنها هیچ حمایتی از این کودکان کار نمی­کند بلکه اگر نهادهای یا افرادی هم به صورت خودجوش در حمایت از این کودکان اقدامی انجام دهند، که  در واقع فعالین حقوق کودکان هستند با مشکل روبه­رو می­شوند و آنها را به بهانه­های واهی دستگیر کرده، با آنها به شدت برخورد می­کنند؛ و میبینم که در زندان­های رژیم بسیاری از مدافعان حقوق کودکان هستند که نمونه بارز آن خانم آتنا فرقدانی می­باشد که ایشان در شرایط بسیار  نامناسب قرار دارند. نظر به این­که حکومت ضد­بشری ایران به هیچ یک از قوانین سازمان ملل متعهد نیست ­و ما فعالین حقوق بشر خواستار رعایت حقوق­بشر در­ ایران به­ویژه حقوق کودکان طبق قوانین سازمان ملل هستیم؛ که برای یاد­آوری به حکومت ایران به آن اشاره می­کنم.­

اعلامیه جهانی حقوق کودک مصوب20نوامبر 1959مجمع سازمان ملل متحد  (24­)

 نظر به‌ این­که‌ اعضای‌ ملل‌متحد در منشور ملل‌، اعتقاد خود را به‌ حقوق‌ اساسی‌ و منزلت‌ و ارزش‌ افراد بشر مجدداً تأکید نموده‌ و جهت‌ پیشبرد رشد اجتماعی‌ بهبود شرایط‌ زندگی‌ در آزادی‌ گسترده‌تری‌ مصمم‌ گشته‌اند.نظر به‌ این­که‌ ملل‌ متحد در اعلامیه‌ جهانی‌ حقوق‌­بشر تأکید نموده‌اند که‌ همه‌ افراد بدون‌ در نظر گرفتن‌ نژاد، رنگ‌، جنس‌، زبان‌، مذهب‌، عقاید سیاسی‌ یا سایر عقاید، اصالت‌ اجتماعی‌ یا ملی‌، ثروت‌، تولد و یا ویژگی­های‌ دیگر، مشمول‌ حقوق‌ و آزادی‌ توصیه‌ شده‌ در اعلامیه‌ جهانی‌ حقوق‌­بشر می‌باشد.نظر به‌ این­که‌ کودک‌ به‌ علت‌ عدم‌ تکامل‌ رشد بدنی‌ و فکری‌، قبل‌ و بعد از تولد به‌ مراقبت‌ و توجه‌ خاص‌ که‌ شامل‌ حمایت‌ قانونی‌ مناسب‌ می‌باشد نیازمند است‌.نظر به‌ این­که‌ نیاز به‌ چنین‌ مراقبت‌ و حمایت‌ خاص‌ در اعلامیه‌ ژنو حقوق‌ کودک‌ سال‌ 1924 آمده‌ است‌ و در اعلامیه‌ جهانی‌ حقوق‌­بشر و در مرام­نامه‌های‌ بنیادهای‌ تخصصی‌ سازمان­های‌ بین‌المللی‌ مربوط‌ به‌ رفاه‌ کودکان‌ به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شده‌ است‌.

اعلامیه‌ مجمع‌ عمومی‌ سازمان‌ ملل‌:

 این‌ اعلامیه‌ حقوق‌ کودک‌ را با این‌ هدف‌ که‌ ایام‌ کودکی‌ توأم‌ با خوشبختی‌ بوده‌ و از حقوق‌ و آزادی­هایی‌ که‌ در پی‌ خواهد آمد به‌ خاطر خود و جامعه‌اش‌ بهره‌مند شود رسماً به‌ آگاهی‌ عموم‌ می‌رساند و از پدران‌ و مادران‌ و زنان‌، مردان‌ به‌ عنوان‌ افراد جامعه‌، سازمان‌های‌ داوطلب‌، مقامات‌ محلی‌ و دولت­ها خواستار است‌ تا این‌ حقوق‌ را به‌ رسمیت‌ شناخته‌ و در جهت‌ رعایت‌ این‌ حقوق‌ از طریق‌ قوانین‌ و سایر تمهیداتی‌ که‌ به‌ تدریج‌ با توجه‌ به‌ اصول‌ زیر تدبیر می‌گردند، اهتمام‌ ورزند:

 اصل‌ 1- کودک‌ باید از کلیه‌ حقوق‌ مندرج‌ در این‌ اعلامیه‌ برخوردار شود. همه‌ کودکان‌ بدون‌ استثناء و تبعیض‌ و بدون‌ در نظر گرفتن‌ نژاد، رنگ‌، زبان‌، دین‌، عقاید سیاسی‌ یا سایر عقاید، منشأ اجتماعی‌ یا ملی‌، ثروت‌، تولد و یا ویژگی­های‌ فردی‌ دیگر یا خانوادگی‌ مشمول‌ این‌ حقوق‌ می‌شوند.

 اصل‌ 2- کودک‌ باید از حمایت‌ ویژه‌ برخوردار شود و امکانات‌ و وسایل‌ ضروری‌ جهت‌ پرورش‌ بدنی‌، فکری‌، اخلاقی‌ و اجتماعی‌ وی‌ به‌ نحوی‌ سالم‌ و طبیعی‌ و در محیطی‌ آزاد و محترم‌ توسط‌ قانون‌ یا مراجع‌ ذیربط‌ در اختیار وی‌ قرار گیرد و در وضع‌ قوانینی‌ بدین‌ منظور منافع‌ کودکان‌ باید بالاترین‌ اولویت‌ را داشته‌ باشد.

 اصل‌ 3- کودک‌ باید از بدو تولد صاحب‌ اسم‌ و ملیت‌ گردد.

 اصل‌ 4- کودک‌ باید از امنیت‌ اجتماعی‌ بهره‌مند گردد، در محیطی‌ سالم‌ پرورش‌ یابد و بدین‌ منظور کودکان‌ و مادران‌ باید از مراقبت‌ و حمایت‌ خاص‌ که‌ شامل‌ توجه‌ کافی‌ پیش‌ و بعد از تولد می‌شود، بهره‌مند شود.

کودک‌ باید امکان‌ برخورداری‌ از تغذیه‌، مسکن‌، تفریحات‌ و خدمات‌ پزشکی‌ مناسب‌ را داشته‌ باشد.

اصل‌ 5- کودکی‌ که‌ از لحاظ‌ بدنی‌، فکری‌ یا اجتماعی‌ معلول‌ است‌ باید تحت‌ توجه‌ خاص‌، آموزش‌ و مراقبت‌ لازم‌ متناسب‌ با وضع‌ خاص‌ وی‌، قرار گیرد.­

 اصل‌ 6- کودک‌ جهت‌ پرورش‌ کامل‌ و متعادل‌ شخصیتش‌ نیاز به‌ محبت‌ و تفاهم‌ دارد و باید حتی‌الامکان‌ تحت‌ توجه‌ و سرپرستی‌ والدین‌ خود، و به‌ هر صورت‌ در فضائی‌ پرمحبت‌ در امنیت‌ اخلاقی‌، مادی‌، پرورش‌ یابد.

کودک‌ خردسال‌ را به­جز در موارد استثنایی‌، نباید از مادر جدا کرد. جامعه‌ و مقامات‌ اجتماعی‌ موظفند که‌ نسبت‌ به‌ کودکان‌ بدون‌ خانواده‌ و کودکان‌ بی‌بضاعت‌ توجه‌ خاص‌ مبذول‌ دارند.کمک­های‌ نقدی‌ دولت‌ و دیگر تسهیلات‌ جهت‌ تأمین‌ و نگهداری‌ فرزندان‌ خانواده‌های‌ پرجمعیت‌ توصیه‌ می‌شود.

 اصل‌ 7- کودک‌ باید از آموزش‌ رایگان‌ و اجباری‌، حداقل‌ در مدارج‌ ابتدائی‌ بهره‌مند گردد.

کودک‌ باید از آموزشی‌ بهره‌مند شود که‌ در جهت‌ پیشبرد و ازدیاد فرهنگ‌ عمومی‌ او بوده‌ و چنان‌ سازنده‌ باشد که‌ در شرایط‌ مساوی‌ بتواند استعداد، قضاوت‌ فردی‌، درک‌ مسئولیت‌ اخلاقی‌ و اجتماعی‌ خود را پرورش‌ داده‌ و فردی‌ مفید برای‌ جامعه‌ شود.در امر آموزش‌ و رهبری‌ کودک‌ مصالح‌ کودک‌ باید راهنمای‌ مسئولین‌ امر باشد. چنین‌ مسئولیتی‌ در درجه‌ اول‌ بعهده‌ والدین‌ می‌باشد.کودک‌ باید از امکانات‌ کامل‌ برای‌ بازی‌ و تفریح‌ با همان‌ اهدافی‌ که‌ در مورد آموزش‌ او آمد برخوردار گردد، جامعه‌ و مقامات‌ اجتماعی‌ باید کوشش‌ نمایند تا امکان‌ استفاده‌ از این‌ حقوق‌ را رایج‌ سازند.

 اصل‌ 8- کودک‌ باید در هر شرایطی‌ جزو اولین‌ کسانی‌ باشد که‌ از حمایت‌ و تسهیلات‌ بهره‌مند گردد.

 اصل‌ 9- کودک‌ باید در برابر هر گونه‌ غفلت‌، ظلم‌، شقاوت‌ و استثمار حمایت‌ شود. کودک‌ نباید به‌ هر شکلی‌ وسیله‌ مبادله‌ قرار گیرد. کودک‌ نباید قبل‌ از رسیدن‌ به‌ حداقل‌ سن‌ مناسب‌ به‌ استخدام‌ درآید و نباید به‌ هیچ‌ وجه‌ امکان‌ و یا اجازه‌ استخدام‌ کودک‌ در کارهایی‌ داده‌ شود که‌ به‌ سلامت‌ یا آموزش‌ وی‌ لطمه‌ زده‌ و یا باعث‌ اختلال‌ رشد بدنی‌، فکری‌ و یا اخلاقی‌ وی‌ گردد.

 اصل‌ 10- کودک‌ باید در مقابل‌ هر گونه‌ اعمال‌ و رفتاری‌ که‌ ترویج‌ تبعیضات‌ نژادی‌، مذهبی‌ و غیره‌ را ممکن‌ سازد، حمایت‌ شود. کودک‌ باید با روحیه‌ای‌ پر تفاهم‌، گذشت‌، معتقد به‌ دوستی‌ بین‌ مردم‌، صلح‌ و برادری‌ جهانی‌ و با آگاهی‌ کامل‌ بر این­که‌ توانائی‌ و استعداد وی‌ باید وقف‌ خدمت‌ به‌ همنوعانش‌ شود، پرورش‌ یابد.

توصیه‌ تبلیغات‌ در مورد اعلامیه‌ جهانی‌ حقوق‌ کودک‌ اجلاسیه‌ عمومی‌

با توجه‌ به‌ اعلامیه‌ حقوق‌ کودک‌ از والدین‌، مردان‌ و زنان‌ به‌ عنوان‌ افراد بشر و همچنین‌ سازمان­های‌ داوطلب‌، مقامات‌ محلی‌ و دولت­ها خواستار است‌ که‌ حقوقی‌ را که‌ گفته‌ شد به‌ رسمیت‌ شناخته‌ و در اجرای‌ آنان‌ اهتمام‌ ورزند:

1- توصیه‌ می‌کند که‌ دول‌ کشورهای‌ عضو، سازمان­های‌ مربوط‌ تخصصی‌ و سازمان­های‌ غیردولتی‌ صالح‌ تا آنجا که‌ ممکن‌ است‌ در نشر این‌ اعلامیه‌ بکوشند.

2- تقاضا می‌کند که‌ دبیرکل‌ اعلامیه‌ را به­صورت‌ گسترده‌ پخش‌ و توزیع‌ نموده‌ و به‌ این‌ منظور از کلیه‌ امکانات‌ موجود برای‌ انتشار و توزیع‌ متن‌ آن‌ اعلامیه‌ به‌ کلیه‌ زبانهای‌ ممکن‌ اقدام‌ کند.

رشد ضد ارزشها در سایه ی قوانین زن ستیز      

منیژه ارویشی

kaf%20women_0.jpg

برای همه ی فعالان مدنی عرصه زنان پر واضح روشن است که قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی از جمله حق طلاق با مرد ,    بهای جان زن نصف مرد,حق چند همسری مردان,صیغه وغیره تبعات منفی  همچون خشونت خانگی, محدود شدن رشد اجتماعی و اقتصادی زنان و در کل نا برابری ونارضایتی زنان را در پی خواهد داشت. بنابراین تا موضوع محرزی مثل خشونت های خانگی وجود دارد که البته در اهمیت ان شکی نیست و حتی سازمان ملل در تقویم خود 25 نوامبر رابه این مناسبت نامگذاری کرده است, موضوعهای دیگر در حاشیه بیشتری قرار می گیرند       به عنوان مثال  یکسری ضد ارزشها در جامعه ایران رشد کرده که در واقع   بازتاب منفی این قوانین و به طبع ان فرهنگ مردسالاری است که تحمیلی غیر مستقیم از طرف جمهوری اسلامی به جامعه می باشد که تبعا جامعه را به نیم قرن پیش و شاید از نگاهی به قرن ها پیش میبرد و در اینجا من به بررسی دو ضد ارزش پرداخته ام, یکی معضل تعین جنسیت و دیگری استفاده بیش از حد زنان از لوازم ارایش.

ابتدا در مورد تعین جنسیت جنین پسر باید گفت هرچند پذیرفتنی ست که در جامعه ایرانی از دیر باز خواهان     فرزند پسر بوده و در واقع این موضوع ریشه در جنبه های منفی  فرهنگ ما دارد   البته در تمام دنیا به نسبت های متفاوت این طرز فکر وجود داشته است اما انتظارمیرود که در قرن 21 و با وجودپیشرفتهای فرهنگی که در تمام دنیا اتفاق افتاده این موضوع از لحاظ اهمیت سیر نزولی پیدا کرده باشد وبیش از پیش کمرنگ تر شده باشد.گرچه با رشد تحصیلی خوب زنان جامعه امروز مخصوصا در شهرهای بزرگ ایران  دیدگاهها بهتر شده,این دیدگاه که زنان از  حیث جنسیت دقیقا برابرمردان هستند گرچه تفاوتهای طبیعی دارند ودر بعضی موارد دختران را باهوشتر وچند بعدی تر ازپسران دیده اند,اما تحقیقاتی در مطب های زنان و مامایی وحتی    پژوهشکده های علمی که در تعین جنسیت ازمایشگاهی نقش دارند,نشان از یک رویداد فکری واپس گرا دارد ,از رشد یک اندیشه و شاید یک ضد ارزش در جامعه ایران خبر می دهد.

موج عظیم متقاضیان  برای داشتن فرزند پسر نشان از یک فاجعه فرهنگی پنهان است که در واقع به نظر بنده, زنده  به گور کردن دختران عصر جاهلیت اعراب شکل دیگری پیدا کرده که در واقع از بوجود امدن جنین دختر از نطفه جلوگیری می شود.

این مسئله را از این منظر می توان نگاه کرد که وقتی در حکومتی قوانین طوری فرهنگ مردسالارانه را بنا نهاده که زنان ان  بعضا از هویت جنسی خود بیزار می شوند بخاطر تمام رنج هایی که به خاطر زن بودن خود چه در خانه وچه در اجتماع متحمل  می شوند واز طرفی مردان ان وقتی اشراف کامل دارند که قوانین جمهوری اسلامی به نفع مردان است هنگامیکه قرار است در     جایگاه  پدر قرار گیرند به خاطر حس و عاطفه پدری برایشان دشوار است که رنجهایی که گاها خود بر زنانشان روا داشته اند در اینده  مرد دیگری از همان نوع بر دخترانشان روا دارند چراکه مردان قدرت قانونی بیشتری دارند نتیجتا علت این معضل تا حدودی روشن می شود و شاید از نگاهی به این زنانی که به مطب مامایی مراجعه می کنند و درخواست تعین جنسیت پسر می دهند , حق داد     چراکه جامعه به زبان بی زبانی می گویند که دختر به دنیا اوردن یعنی فرزندی با حقوق کمتر به دنیا اوردن. گفته شده حتی گاه   خانواده ها متحمل هزینه های زیادی برای موفقیت در نتیجه تعین جنسیت  می شوند وبه پژوهشکده هایی همچون   پژوهشکده ی رویان مراجعه می کنند وبه طرق ازمایشگاهی با خطای کمتر روی می اورند.این واقعا عین عقب افتادگی یک جامعه است که در قرن 21 ,شاهد چنین معضلاتی باشیم در حالیکه در کشورهای پیشرفته و با وجود دسترسی بیشتر به علم این موضوع , نه تنها مردمانش خواستار چنین جنس کشی نیستند وطبق قوانین برابری جنسیتی ,  این عمل خلاف قانون است ودر جوامع دموکراسی با چنین افرادی , اگر به ندرت وجود داشته باشد, برخورد می شود .طبق قوانین جمهوری اسلامی دختران از همان کودکی زودتر از پسران به چشم انسان بالغ به او نگاه می شود چراکه سن کیفری  و تکلیف او 9 سال وبرای پسران 15 سال است ,دختران باید از سن تکلیف حجاب اجباری را در جامعه بپذیرند در عین حال که از ازادی کمتری در جامعه برخوردارند حس عدم امنیت اجتماعی همیشه همراهشان هست,از فضای تفریحی و حتی گاه اموزشی  کمتری برخوردارند بخاطر اینکه اگر دچار مشکل شوند قانونی نیست که از انها حمایت کند ,در عرصه های شغلی مردان فرصت های شغلی بیشتری دارند هر چند تلاش زنان در عرصه تحصیلی چشمگیر تر از مردان است ,در هنگام ازدواج حقوق نا برابر    وبه نفع مردان است ودختر باید زندگی خود را در کنار مردی شروع کند  که قانون انرا رئیس خانواده می نامد واگر این مرد در جریان زندگی  مشترک عرصه را بر او تنگ کند انگاه باید بسوزد وبسازد, چراکه در موارد بسیاری تا مرد نخواهد جاری شدن حکم طلاق تقریبا غیر ممکن است.وهمچنین موارد بسیار دیگری همچون قانون ارث ,دیه,حق فرزندان پس از طلاق با مرد وغیره که در اینجا مجال صحبت در مورد همه انها نیست. این خلاصه ی کوتاهی بود از تراژدی غمگینی که یک زن در جمهوری اسلامی دارد,  با وجود این مسائل می توان گفت از طرفی این معضل تعین جنسیت پذیرفتنی است از طرفی  در ذات خود دختر کشی عینی  می باشد.

با طرح تعالی خانواده که افزایش دستوری جمعیت از طرف رهبر جمهوری اسلامی است و در واقع نمودی از سیاستهای حق بر  بدن افراد محسوب می شود , نیز این معضل را دچار بحرانهای پیچیده تری خواهد کرد و پیامدهای آن در درازمدت عملا    جبران ناپذیر است و متاسفانه با پیشروی این روند در آینده شاید به دنیاآوردن فرزند پسر همانند یک قرن پیش و شاید در جوامع عرب عصر جاهلیت یک ارزش بحساب آید, در چنین جامعه ای که ضد ارزشهای انسانی در حال رشد است, بیش از پیش دختران آن اعتماد به نفسشان را از دست می دهند و پیامدهای منفی آن دامن گیر تمام جامعه خواهد شد. موضوع دیگری که به عنوان یک بحران میتوان از آن یاد کرد , معضل مصرف بیش از حد مواد آرایشی و انجام عملهای زیبائی  در زنان ایران پس از انقلاب هست . طبق آمارهای ایران , چهارده میلیون زن ایرانی , 2.1 میلیارد دلار از بازار    7.2 میلیارد  دلاری فروش لوازم آرامش آرایش خاورمیانه را به خود اختصاص می دهد . این میزان تا کنون روندی تصاعدی داشته و   مصرف لوازم آرایشی همه اقشار و سنین جامعه را کم و بیش درگیر کرده است , تا جاییکه سن استفاده از لوازم آرایش در ایران به چهارده  سال رسیده است. ایران رتبه دوم را در خاورمیانه و رتبه هفتم را در جهان از این بابت دارد . ازدیاد مصرف مواد آرایشی و آرایش کردن در میان زنان ایرانی , توجه رسانه ها و پژوهشهای جهانی را نیز به خود جلب کرده است , خبرگزاری فرانسه    در گزارشی درباره لوازم آرایشی در ایران گفته بود که ظرفیت بازار آرایش در این کشور بسیار بالاست.همچنین یک موسسه تحقیقاتی بنام ( تی ام بی آآ ) گفته که 16 میلیون دختر و زن بین 15 تا 45 ساله در شهرهای بزرگ ایران بطور میانگین ماهانه حدود 8 یورو برای خرید لوازم آرایشی هزینه میکنند. برای بررسی این ضد ارزشها باید به سراغ ریشه و عواملی که به شرایط اقتصادی , اجتماعی و سیاسی جامعه بر میگردد, مراجعه کرد . در بررسی جامعه شناسی و روان شناختی که در مورد این پدیده صورت گرفته نشان داده      که یکی از عوامل روانی روی آوردن زنان ایران پس از انقلاب به صورت افراطی حول آرایش و عمل زیبائی , متاسفانه عدم اعتماد بنفس میباشد. البته باید یادآوری کرد گر چه زیبائی و سکسوالیته زنان باید ارزش گذاشته شود و این حق مسلم آنهاست که از آزادی در این زمینه برخوردار باشند و رسیدگی متعادل زنان به مقوله آرایش در تمام دنیا مرسوم است و حتی متعادل آن, یک ارزش بحساب میاید و انتخاب دختر شایسته ( ملکه زیبائی ) هر ساله در بیشتر کشورهای دنیا حاکی از ستایش دنیا ازآن بعنوان یکی از ویژگیهای زنانه میباشد.ضمنا  دختر شایسته باید هم ویژگیهای اخلاقی و هم معیارزیبائی در مورد خود داشته باشد. اما زمانی معضل به حساب می اید که خارج از حد متعارف باشد و در واقع از آن هنجار اصلی خود خارج   گردیده و بررسی اینکه چرا در جمهوری اسلامی زنان ,با وجود عدم آزادی حجاب و خیلی آزادیهای دیگر که زنان کشورهای مترقی  صاحب آن هستند ,  این معضلات رشد پیدا کرده است .در بررسیهای جامعه شناسی در ایران همانگونه که ذکر گردید , عدم اعتماد بنفس زنان یکی از علتها میباشد. زنانی که به همراه شوهرانشان تعریف میشوند , زنانی که حجاب اجباری را باید متحمل شوند, زنانی که جانشان نصف بهای جان یک مرد است ,  زنانی که در تنگنای زندگی زناشوئی حق طلاق , حق سرپرستی فرزندان را ندارند , با اینکه رنج مادری را متحمل میشوند,     زنانی که در ورزشگاه ها , کافی شاپ ومکانهای تفریحی و عرصه های عمومی دیگر به اندازه مردان حق ورود را  ندارند و دهها حقوق نابرابر دیگر که از قبل توسط حکومت تعیین شده است .  تمامی اینها زمینه های اعتماد بنفس را از زنان میگیرد و شاهد معضلاتی اینچنینی هستیم گاها دیده شده      که مردان با توجه به اینکه حق چند همسری را دارند با فشار آوردن به همسران خودو حس مالکیت و عدم ستایش از زیبائی آنها و انواع خشونت های روانی دیگر بستر این معضل را ایجاد کرده اند و زنان وابسته که زندگی انگلی در کنار همسرانشان را پذیرفته اند برای جلب توجه آنها و احیانا ترس از سایه زن دیگری در زندگی , خودشان را وقف آرایش و عملهای زیبائی افراطی می کنند گویی آنها با ستایش شوهرانشان وجودشان تعریف می شود و به این اطمینان می رسند که همسرانشان به تک همسری اکتفا کنند و اینگونه به خیال خودشان روی آوردن مرد را به زن دیگری از  بین می برند و      حس می کنند در رقابت جنسی برنده میشوند و جایگاه لرزانی که قانون زن را در آن قرار داده اینگونه محکم می کنند , که البته در مواردی دختران جامعه گوی سبقت را از زنان گرفته اند و شدت آرایش نا متعارف و بیش از حد در آنها از زنان بیشتر است .

حتی در آماری گفته شده جراحی های زیبائی به رده سنی 14 سال رسیده و این از نگاهی عمق فاجعه را بیشتر نشان میدهد و اینگونه تصور میکنند که شانس ازدواج موفق را افزایش میدهد .

 از نگاهی دیگر با توجه به نفرت دختران از تندروهای مذهبی , با آرایش تند در واقع سعی در جذب مردان روشنفکر می دارند که از اسلامیون تندرو و محدود کننده سکسوالیته زن نباشند و خود را در نقطه مقابل قرار میدهند و در واقع نقطه مقابل حجاب اجباری , این پیامدهای منفی و ناهنجاریهای اجتماعی را ایجاد می کند .از طرفی کارشناسان ,  تفکیک جنسیتی در ایران را یکی از علتهای نا متعارف بودن آرایش و همچنین هجوم آنان به سمت عملهای پرهزینه زیبائی می دانند .  

همانطور که میدانیم قبل از انقلاب مردان و زنان در کنار هم در بیشتر عرصه های اجتماعی پا به پای هم کار میکردند و تحصیل میکردند و مشکل غیر عادی به این شدت پیش نمی آمد . در حالیکه الان تفکیک جنسیتی در مواردی تشنج در جامعه ایجاد کرده , روی آوردن جوانان به غیر متعارفها بخاطر تعریف نشدن هیچ ظاهر عرفی و قابل قبول جامعه ایرانی , میباشد. در صدا و سیمای جمهوری اسلامی بازیگران و مجریان آن حجاب صد در صدی از لحاظ مو و بدن دارند که در واقع یک حجاب غیر ایرانی و عربی در کنار یک آرایش بسیار غلیظ هست که الگوی غیر طبیعی و متضاد است که در دنیای امروزعاقلانه بنظر نمیرسد , نحوه آرایش کردن همچون بازیگران بالیوود هندی و حجاب همچون اعراب . 

 البته زنان ایران به دلیل ضدیت با ایده ها ی الگوهای جمهوری اسلامی و از طرفی نداشتن یک الگوی متعارف دچار تضادهای روانی و تنش ها و معضلات اینچنینی شده اند.   شخصیت زنان و مردان موقعی در اجتماع متعادل رشد می کند که در کنار هم و در محیطی دور از نگاه جنسیتی قرار گیرد , نه در جامعه الان ایران که توسط تبلیغات شدید در مورد حجاب , زنان را بمباران تبلیغاتی کرده اند . تقریبا در همه جا مهمترین موضوع را حجاب دانسته اند , این همه پوشاندن زنان را توصیه میکنند    در حالیکه به عنوان مثال صیغه ( عقد موقت ) را به صورت نامحدود برای مردان آزاد می دانند و وجه قانونی هم دارد و اصلا چیزی خلاف قانون نیست هر چند خلاف عرف جامعه ایرانی هست و همیشه به دید منفی به این پدیده نگاه شده  و بنظر من نام فحاشی شرعی برای صیغه مناسب تر است .

نتیجتا در چنیین جامعه ای که هنجار و عرف متعارف در راستای دنیای امروز و نیازهای آن برایش تعریف نشده , شکل گیری این ضد ارزشها را در پی خواهد داشت . یک جامعه را اگر مثل یک پازل در نظر بگیریم و در این پازل اگر بیشتر تکه های آن به شکل صحیح کنار هم چیده شده باشند , بخش باقیمانده نیز میتواند درست شود .  

بنابراین نمیتوان انتظار داشت جامعه ای که در سایه قوانین نابرابر اداره میشود که بیشتر تکه های آن از مسائل سیاسی تا اقتصادی معیوب و دچار مشکل است , رفتار افراد آن جامعه صحیح باشد. چراکه جامعه شناسان معتقدند دلیل هر رفتار اجتماعی در درون جامعه شکل میگیرد .

مسلما معضلات اجتماعی , فرهنگی بسیار دیگری هم وجود دارد که در اینجا مجال بررسی همه آنها نیست , فقط امیدواریم فعالان حقوق زن چه در ایران و چه در خارج از ایران با بازکردن مسائل اینچنینی که بازتاب قوانین نا برابر جنسیتی میباشد در جهت اطلاع رسانی و احیانا اقداماتی هر چند کوچک و دشوار البته در سایه جمهوری اسلامی , گامی بردارند.     

فعالان مدنی معتقدند قوانین زن ستیز در جامعه ای پیاده میشود  که بیش از نیمی از زنان آن تحصیل کرده هستند و به همین دلیل گفته میشود جنبش فمینیستی در ایران یکی از بزرگترین جنبش ها در دنیاست .   از طرفی در جامعه ای اگر حقوق زنان رعایت شود دمکراسی هم بوجود می آید چراکه به گفته خانم شیرین عبادی حقوق زن و دمکراسی دو کفه یک ترازو هستند. با آرزوی روزی که در جامعه ایران چنین معضلاتی به حداقل  برسد .

 

 

  ابتدای صفحه | بازگشت

 

all rights reserved @ Bashariat