گزارش نشست نمایندگی سوئد در تاریخ 24 ژوئن
کبری الیاسی
جلسه نمایندگی سوئد در 24 ماه ژوئن 2018 ساعت 20 به وقت
اروپای مرکزی برگزار گردید که در این جلسه تعدادی از اعضا
محترم کانون دفاع از حقوق بشر در ایران شرکت داشتند که این
عزیزان عبارت بودند از:خانم پریسا حسین پور، آقای جمشید
غلامی، آقای نیلو، آقای مسعود نقلی، خانم آتنا دولتخواه،
خانم لیدا اشجعی، خانم مریم مرادی و هجنین مسئول و منشی
جلسه خانم کبری الیاسی بودند. در این جلسه خانم زرین تاج
الیاسی از اعضای نمایندگی سوئد در خصوص مشکلات زنان شاغل
در ایران سخنرانی خود را ارائه دادند که متن سخنرانی به
شرح ذیل میباشد:
در شروع به ماده ی 1117 قانون مدنی در زمینه ی اشتغال زنان
اشاره میکنم،شوهر میتواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که
منافی با مصالح خانوادگی یا حیثیات خود با زن باشد منع
کند. گاهی مشاهده میشود قضات دادگاه های خانواده هر چیزی
را به عنوان مصلحت خانواده برای محدود کردن زنان به اشتغال
مورد استناد قرار میدهند،برای مثال: عدم رسیدگی شایسته به
فرزندان،یا عدم انجام وظایف خانگی به نحو شایسته به دلیل
اشتغال و بسیاری دلایل دیگر برای توجیه این ماده قانونی.در
چنین قانونی مرد به عنوان رئیس خانواده و نان آور پذیرفته
شده و اشتغال زنان ضروری نمی باشد.
از نظر اجتماعی:
در 2 قرن اخیر جهان شاهد پدیده ی اجتماعی اقتصادی جدیدی به
نام مشارکت زنان در بازار کار بوده است.و شاهد ورود گسترده
ی زنان به عرصه های کار و سهم زیادی از نیروی کار جوامع را
به خود اختصاص داده اند. در دهه های اخیر سهم زنان ایران
در بازار کار روند صعودی داشته است،بسیاری از زنان ایرانی
برای دستیابی به مشاغل رسمی و مناسب تر سعی کرده اند و سطح
تحصیلات خود را افزایش داده اند و تمام سختی های ورود به
عرصه کار را به جان خریده و نیمی از بار اقتصادی خانواده
را نیز بر دوش میکشند اما در جامعه کم نیستند مردانی که
بدونه آنکه الزامی به توجیه کار خود داشته باشند از ادامه
ی اشتغال یا تحصیل زن ممانعت به عمل می آورند و این مسئله
از نظر روحی خسارتی غیر قابل انکار به زن وارد میکنند چرا
که این مردان حامی بزرگی چون قانون دارند.
به طور کلی در خصوص حقوق انسانی زنان در زمینه اشتغال و
حقوق اقتصای آنان گفتنی بسیار است اما پرسش این است که آیا
به موازات این روند و تغییرات پیش آمده در نقش های زنان در
جامعه ،تغییری نیز در در نقش های سنتی و مسئولیت های
خانوادگی آنان صورت گرفته؟
بسیارس از زنان شاغل ایران پر تلاش ترین و خستگی ناپزیر
ترین زنان هستند که علاوه بر کار و مسئولیت اجتماعی در
خانه نیز کار های مربوط به خانواده را تماما انجام میدهند
که خللی به رابطه ی خانوادگی وارد نشود در واقع اشتغال
مسئولیت زنان را بیشتر کرده چراکه تعریفی که از مادر و زن
در ایران است مراقبت از فرزندان،رسیدگی به امور خانه و
رسیدگی به همسرو...
اصلی ترین مشکل نادیده گرفتن یک زن به عنوان یک انسان در
اجتماع میباشد.قوانین موجود در مورد زنان با ساختار فرهنگی
و اجتماعی ایران با قوانین حقوق بشر به ویژه حقوق زنان
مغایرت فراوان دارد و پاسخگوی جامعه در دنیای مدرن و
پیچیده ی امروزی نیست.برخی عقیده دارند قانون اساسی فعلی
جمهوری اسلامی تبعیض جنسی را ضروری و به نفع زنان میدانند.
با مطالعه ی مقالات و بحث های روانشناسی در مورد مشکلات
زنان شاغل در ایران راه حل های متعددی برای هماهنگی میان
مسئولیت های خانوادگی و وظایف اجنماعی زنان شاغل پیشنهاد
شده است اما نکته ی مهم این است که اگر این قبیل خدمات و
تسهیلات صرفا به زنان اختصاص داشته باشد،این وضعیت به خودی
خود القاء کننده ی این مفهوم خواهد بود که وظایف خانه داری
و تربیت فر زندان تنها به مادر مربوط میشود و پدر هیچگونه
مسئولیتی در مقابل آنها ندارد.چه بخواهیم و چه نخواهیم تا
زمانیکه وظایف و مسئولیت های زنان به اندازه ی کافی با
مردان تقسیم نشود و ترکیب کار با فرد و مسئولیت های
خانوادگی منجر به تداوم سنگینی بار نامناسب بر دوش زنان در
مقایسه با مردان میشود. پیشنهاد هایی که بعضی از آنها
تصویب شده است:ساعت کار کمتری برای زنانی که بچه ی زیر 7
سال دارند و یا زنانی که فرزند معلول دارند یا همسر بیمار
صعب العلاج دارند،استفاده از مرخصی زایمان 6 ماه یا
بیشتر،طرح دور کاری برای بانوان شاغل در ادارانت دولتی که
آنان میتوانند تا 3 روز در هفته را در خانه کار کنند و
بخاطره استفاده از وسایل شخصی حقوق بیشتری نیز به آنان
تعلق میگیرد،اما آمار های جدید نشان میدهند مدیران دستگاه
ها از این طرح استقبال چندانی نکرده ودر نتیجه ترجیح
میدهند از نیرو های کار مرد استفاده کنند. کارفرمایان
خواهان اخذ قرارداد با زنان مجرد و زنان سرپرست خانوار
هستند.زیرا این قشر به حداقل ها راضی هستند.
از نظر حقوقی:یکی از موارد توجه قوانین بین المللی در مورد
کار زنان ماده 11 کنوانسیون رفع تبعیض زنان مصوب 18 دسامبر
1979 است.
براساس این ماده : دولت های عضو متحد شده اند تا هر گونه
تبغیض علیه زنان در اشتغال را از بین ببرند و بر اساس اصل
تساوی زنان و مردان،حقوق مشابه برای آن ها تعیین کنند.
بند1 ماده:حق اشتغال را به عنوان حق لاینفک تمام افراد بشر
به رسمیت شناخته و همچنین حق انتخاب آزاد شغل و حرفه و حق
برخورداری از امنیت شغلی،حق دریافت دستمزد برابر و نیز
استفاده از مزایا و حق برخورداری از رفتار یکسان در مشاغلی
که دارای ارزش برابر است و حق استفاده از بیمه های اجتماعی
و رعایت ایمنی در محیط کار را برای زنان به رسمیت شناخته و
مورد تصریح و تاکید قرار داده است.هر چند که کشور
ایران جزو کشور های امضاءکننده ی کنوانسیون رفع تبعیض علیه
زنان نبوده است. در قوانین کار ایران به قوانینی بر خوردیم
که مخالف تبعیض در کار میان زن و مرد است. ماده ی 38 قانون
کار در این زمینه میگوید:برای انجام کار مساوی در شرایط
مساوی در یک کار گاه باید مزد مرد و زن به طور مساوی
پرداخت شود و تبعیض در تعیین میزان مزد ممنوع است اما در
عمل متوجه تناقض بسیار بین کار زنان و مردان در زمینه های
حقوقی در حکومت جمهوری اسلامی ایران هستیم.از این موارد
میتوان اشاره کرد به : معیار های استخدامی نابرابر،دستمزد
نابرابر در مقابل کار های یکسان،تمرکز در تعداد محدودی شغل
ها شانس بیشتر برای بیکاری: فرصت های نابرابر آموزش حرفه
ای و باز آموزی،مشارکت نابرابر در تصمیم گیری ها،مشارکت
کمتر در زمینه ی مشارکتی بر اساس بند 2 ماده 11 کنوانسیون
رفع تبعیض از زنان در مورد کار:ممنوعیت اخراج زن به دلیل
بارداری یا مرخصی زایمان و ممنوعیت اخراج بر اساس رابطه ی
زناشویی «ازدواج» ،صدور اجازه ی مرخصی زایمان با حقوق و
مزایا ی اجتماعی مشابه بدون از دست دادن شغل،تشویق به
ارائه ی خدمات حمایتی اجتماعی لازم به نحوی که والدین قادر
باشند تعهدات خانوادگی خود رابه مسئولیت های شغلی و
اجتماعی هماهنگ سازند و برقراری حمایت خاص از زنان هنگام
بارداری ودر مورد مشاغلی که برای آنها زیان آور محسوب
میشود میگردد. و اما در کشور ایران:آنچه که در قوانین
ایران میخوانیم و در جامعه شاهد آن هستیم تفاوت عمیقی را
نشان میدهد چرا که حتی در رسانه ها و سخنرانی ها و کنفرانس
ها از زیبا ترین جملات و اهداف و راهکار های جهت زمینه
سازی امنیت شغلی زنان،امنیت ی اجتماعی زنان،امنیت سیاسی
زنان،بسیار میشنویم اما با نگاه های اجمالی به اخباری که
از گوشه و کنار کشورمان میشنویم در میابیم عملا زنان
ایرانی چه شاغل و چه غیر شاغل قربانی قوانین جدید کشور
هستند که از قوانین پوسیده 15 قرن پیش نشات گرفته. در
انتها از فرصتی که به من داده شد تا به عنوان یک زن شاغل
در مورد مشکلات هم جنسان خود بگویم متشکرم.امید است زنان
آگاه و آزاده ی ایران برای ستاندن حقوق خود در کنار مردان
آگاه سرزمینم به پا خیزند و قوانین حقوق بشر را در سراسر
کشور حاکم کننده تا نسل های بعدی در ایران با آرامش و
امنیت زندگی کنند.
سخنران خانم درسا دره شوری در زمینه اعدام کودکان
سخنرانی خود را ارائه دادند: امسال مصادف با ششمین کنگره ی
جهانی ضد اعدام است. هر سه سال یکبار این کنگره در تاریخ
21ژوئن تا 23 ژوئن برگزار می شود. موضوع بحث ما هم راجع به
اعدام کودکان در ایران هست.
قبل از هر چیزی میخواستم بگویم که اعدام از هر نوع و در هر
شرایطی بسیار منزجرکننده است،به خصوص اعدام کودکان. قصه ی
غم انگیز این سال های کشورمان،کودکی که باید در کوچه با
دوستان خود هم بازی شود در انتظار حکمی ناعادلانه است که
در نهایت به اعدام منجر میشود.
هم اکنون 160 مجرم نوجوان در انتظار حکم اعدام به سر می
برند.
تصور این مسئله چقدر ناراحت کننده است که یک نوجوان در
زندان به انتظار بنشیند، روزها را بشمارد و شب ها طنابی را
بر گردن خود احساس کند.سال های شادابی عمر خود را در زندان
سپری کند و با رسیدن به سن 18 سالگی آفتاب زندگیش پایان
یابد.
در صورتی که همه ی دولت های جهان پیمان نامه ای را تصویب
کرده اند که بر طبق آن مجرمان نوجوان(منظور افرادی است که
در هنگام ارتکاب جرم زیر 18 سال بوده اند) را اعدام نکنند.
کارشناسان معتقد اند افراد زیر 18 سال به رشد و بلوغ جسمی
و روانی کافی نرسیده اند. ماده ی 37 کنوانسیون حقوق کودک
میگوید:حکم اعدام و حبس ابد نباید برای مجرمانی نوجوان
(افراد زیرر 18 سال)صادر شود. در ایران مجازات کیفری برای
پسران بالای 15 سال و برای دختران بالای 9 سال کاملا
قانونی حساب می شود.
با توجه به این که ایران تحت شرایط به خصوصی کنوانسیون
حقوق کودک را امضا کرده است و تا حدودی آن را از ورژن
اصلی دور کرده است، هم چنان حقوق کودکان را نادیده می گیرد
و به موارد دست نخورده ی کنوانسیون عمل نمی کند.از سال
1990 میلادی تا به امروز ایران 24 کودک را اعدام کرده است
که 11 نفر آنها در هنگام اعدام زیر 18 سال بوده اند.
البته آمار اصلی رقم بالاتری را نشان می دهد.
سازمان عفو بین الملل در گزارش خود اعلام کرده است :
بین سال های 2005 تا 2015 تقریبا 73 مجرم زیر 18 سال در
ایران اعدام شده اند.به طور مثال در تاریخ 21 مهر سال 1394
دختری به نام فاطمه سالبهی که در 16 سالگی به جرم قتل همسر
بازداشت شده بود 7 سال بعد در سن 23 سالگی در زندان عادل
آباد شیراز اعدام شد.
در حالی که فاطمه در دادگاه به قتل اعتراف نکرده بود،شعبه
ی 5 دادگاه کیفری استان فارس او را به اعدام محکوم می کند.
داستان فاطمه سالبهی مورد کوچکی از موارد بی شمار اعدام
کودکان در ایران است. متاسفانه ایران رکورد دار بیشترین
اعدام کودکان در جهان شناخته شده است. در بسیاری از پرونده
ها، مقامات قضایی حکم را به اجرا گذاشته و در لحظات آخر آن
را به تعویق می اندازند. این برخورد غیر انسانی و شکنجه ی
روحی است. در واقع انتظار مرگ درد را بسیار سخت تر می کند.
برای مثال سامان نسیم جوان کرد که به دلیل فعالیت های
مسلحانه در سن 17 سالگی دستگیر شد، دیوان عالی کشور حکم
اعدام او را در آذر 92 تایید کرده و به خانواده ی او گفته
شد که سامان اعدام شده است اما بعد از 5 ماه سامان توانست
با خانواده ی خود تماس بگیرد و بگوید که حکم اعدامش متوقف
شده و هم اکنون در زندان زنجان است.
جواد صابری جوان دیگری است که در 26 فروردین 95 در زندان
رجایی شهر اعدام شد. او که در هنگام ارتکاب جرم زیر 18 سال
بوده و از بیماری روانی جدی رنج می برد،فبل از اعدام مدتی
را در مرکز روانی امین آباد بستری بوده است.همانطور که
گفته شد ماده ی 37 کنوانسیون حقوق کودک، حکم اعدام و حبس
ابد را برای مجرمانی که در هنگام ارتکاب جرم زیر 18 سال
بوده اند منع کرده است؛چه بسا که مجرم از لحاظ روانی نیز
مشکل داشته باشد.
هیچگونه مسئله ی روان شناسی و علت شناسی مانع از اجرای
حکم مجرم در ایران نمی شود. متاسفامنه موارد بسیاری از
اعدام کودکان زیر 18 سال در کارنامه ی قضایی ایران به چشم
میخورد و همچنان بر شمار آن
اضافه می شود.
جواد صابری و ده ها مجرم زیر سن 18 سال در ایران قربانی
قوانین ضد و نقیض حاکم در کشور شده اند.
قدرت تغییر و جلوگیری از این اتفاقات از دستهای کوچک من
خارج است اما با اطلاع رسانی و تکرار شاید به گوش دولت
ایران برسد و تغییری ایجاد شود.
سخنران سوم خانم دلارام دره شوری در زمینه طلاق در ایران
صحبت نمودند:
بیش
از 6 میلیون زن در جامعه در حال زندگی هستند که از همسران
خود جدا شده و هنوز ازدواج مجدد نکرده اند. این تعداد از
زنان علاوه بر مشکلات کلی و عمده طلاق مانند ترس و تنهایی،
افسردگی، مشکلات ناشی از حضانت فرزندان، مشکلات مالی و...
متاسفانه با مسائل دیگری مانند برچسبِ مطلقه، بیوه و سایر
انگهای اجتماعی که باعث آن هم دولت است دست و پنجه نرم
میکنند. در شرایطی که مردان زیادی زندگی مشابه زندگی این
زنان داشتهاند.به موجب ماده ی 1133 قانون مدنی،مرد می
تواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد اما زن تحت
شرایط خاصی می تواند درخواست طلاق دهد که این خودش یک
تبعیض به حساب می آید. این اصل با ماده ی 2 کنوانسیون
حقوق زنان بخش 4 که میگوید :
باید از انجام هرگونه عمل و حرکت تبعیض آمیز علیه زنان
خودداری شود و رعایت این تعهدات توسط مراجع و موسسات دولتی
تضمین شود مغایرت دارد. برخی از این موارد به شرح زیر است:
1.به حکم مادهی 1129 قانون مدنی در صورتیکه شوهر نفقه پرداخت نکند و
پرداخت آن الزامی باشد،زن می تواند برای طلاق به دادگاه
مراجعه کند(البته تضمینی برای طلاق وجود ندارد)
2 .به موجب ماده 1130 قانون مدنی:در صورتی که دوام زوجیت موجب دشواری،
سختی و تنگنا زوجه باشد، زن می تواند به حاکم شرع مراجعه و
تقاضای طلاق کند. چنانچه دشواری، سختی و تنگنا مذکور در
محکمه ثابت شود دادگاه می تواند زوج را اجبار به طلاق
نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم
شرع طلاق داده می شود.
3.
ابتلاء زوج به هر گونه اعتیاد مضری که به تشخیص دادگاه به
اساس زندگی خانوادگی خللی وارد آورد و ادامه زندگی را برای
زوجه دشوار کند مانند اعتیادی که منجر به بیکاری مرد، فروش
اثاثیه منزل و وارد نمودن ضرر به سلامت جسمی و روحی زن و
فرزند شود.« اگر اعتیاد بوسیله پزشک قانونی اثبات نمودید
و مدرک محکمه پسند داشته باشیدو شرایط
۱۲
گانه نکاحنامه امضاء شده باشد می توانید درخواست طلاق
دهیدو باید عرض کنم که :ازمایش ادرار و خون برای مشخص کردن
اعتیاد به مخدر شیشه (متامفتامین ) وجود دارد اما بسیاری
از معتادان به شیشه به خوبی می دانند اگر به مدت سه روز و
بیشتر از ماده مخدر استفاده نکنند تست اعتیاد انها منفی می
شود »4. دیوانه بودن مرد است در زمانی که امکان فسخ وجود
ندارد.
«باید دیوانه بودن مرد اثبات شود ولی چگونه با چه مدرکی
مردی که جلوی همه تظاهر به خوب بودن میکند و چگونه میتوان
ثابت کرد که رفتار این مرد در خانه طور دیگریست...»در
رابطه با بحث مهریه هم باید عرض کنم که در بعضی موارد
واقعا زن ها تاحدی از زندگی عاجزند که واقعا از گرفتن
مهریه و پس گرفتن جهاز یا هر چیز دیگری صرف نظر میکنند.دولت
تازه به این نتیجه رسیده که در شرایط امروزی که قانون
کمترین حمایت را از زنان دارد، مهریه بهترین وسیله برای
احقاق حقوق زنان است.
البته به این شرط که در تعیین مهریه افراط و تفریط نشود و میزان آن
بسیار اندک یا کلان نباشدوهمچنین قوانین برای آن دسته از
زنان که میخواهند با گرفتن مهریه جدا شوند بسیار سخت است.
البته 10 درصد مهریه هم به عنوان حق زکات به دولت تعلق میگیرد.متاسفانه
اولین معضلی که زنان مطلقه در همان ماه های ابتدایی جدایی
با آن دست و پنجه نرم می کنند، نگاه نامناسب مردان جامعه ی
اسلامی به آنها است.
متاسفانه به دلیل اینکه هنوز ماجرای طلاق و ادامه زندگی زنان مطلقه در
ایران جا نیوفتاده از مردان، زنان مطلقه را تنها ابزاری
برای سوء استفاده خود تلقی می کنند و با توسل به فریب و
ریا، سعی در سوء استفاده از آنها دارند و در این میان برخی
از زنان مطلقه هم به دلیل ناتوانی از تامین معاش به دلیل
اینکه بازار کار برای زنان محدود است و از طرفی اگر شغل
آنها دولتی نباشد و وضعیت زنان در شغل های غیر دولتی جوری
است که هیچ نظارتی از طرف دولت بر حقوق آنها نمیشود در
ازای کار زیادی که میکنند حقوق کمی دریافت میکنند.این ها
تماما سیاست های دولت برای وادار کردن زنان به کارهای غیر
رسمی سخت و زیان آور و گاها ازدواج موقت میشود.
طلاق گرچه روان آدمی را نابود می کند و روحت را پژمرده ولی آخر راه
خوشبختی نیستو مطلقگی یک نقصان نیست.
خودتان را حقیر نبینید و تن به هر خفتی ندهیداگریک زن مطلقه اید.شما یک
انسان با تجربه هستیدمطلقه ها حق ازدواج مجدد دارند.
به آنها به چشم یک انسان،یکزن و یک خانم نگاه کنید دردی به درد های
بیشمار آنان اضافه نکنید.
مشکلات ازدواجهای زود هنگام و پی آمدهای بد آن
احسان زندی
یکی از مشکلات بزرگ که گریبان مردان به خصوص زنان ایران را گرفته است
ازدواجهای زود هنگام میباشد
این معضل اجتماعی در اندیشه و فرهنگ دینی و سنتی ایرانیان است که
ناخواسته تمامی این مسائل اجتماعی غلط به صورت نسل به نسل
به آینده منتقل میشود.
فرهنگ اسلامی ازدواج زود هنگام را ارزش میداند و تبلیغ میکند انعکاس
این تفکر اشتباه از بین مسائل گوناگونی مانند کمبود شیر
مادر بی هویتی فرزندان خارج از ازدواج رسمی ، نبود خدمات
بهداشتی ،و درمانی لازم ، فقر آموزشی ، بی سوادی و
استفاده جسمی و جنسی ، طلاق و دهها مورد دیگر ثمره
مسموم ازدواج کودکان در جامعه ایرانی میباشد.
این تفکر غلط یکی از مهمترین مسائلی است که زندگی دهها هزار
دختر و پسر را به مخاطره انداخته است که با پیش گیری آن
میتوان میلیونها کودک را از ورطه فقر و محرومیت رها ساخت
ازدواج کودک یا ازدواج زود هنگام مربوط به ازدواج کودک زیر
۱۸ سال
میباشد .
با وجود این ازدواجهای زود هنگام دختران بیشترین آسیبها را میبینند
سنت و فقر از عوامل مهم پا بر جا بودن و تقویت این عمل
میباشد این گونه ازدواجها را میتوان ازدواج اجباری به
حساب آورد چون کودکی که زیر
۱۸ سال
است در این مورد نمیتواند تصمیم درستی بگیرد و نمیتواند
اطلاعات لازم را برای انتخاب این موضوع مهم و سرنوشت ساز
به راحتی به دست آورد بسیاری از فعالان حقوق زنان و
کودکان موضوع ازدواج زود هنگام دختران و پسران را کمتر
مورد توجه قرار داده اند
آمارهای رسمی نیز در کشورهای که این اتفاق میافتد این آمارها و
رویدادها را به عنوان ازدواج کودکان منعکس نمیکنند از نظر
قانون گذاران اگر فرد بزرگ سالی با دختر
۱۲ الی
۱۳
سالهای رابطه جنسی داشته باشند بدون این که ازدواج کرده
باشند عمل مجرمانهای انجام شده و مرتکب خلاف شده اند ولی
همین موضوع اگر در قالب ازدواج باشد هیچ مشکلی پیش نیامده
و هیچ خلاف و جرمی روی نداده است آمارها نشان میدهد در
سطح جهانی
۳۶
درصد زنان
۲۰ تا
۲۴
ساله قبل از رسیدن به سنّ
۱۸
سالگی ازدواج کرده اند طبق آخرین آمارها سالانه
۱۴ میلیون نو بالغ
۱۵ تا
۱۹
ساله زأیمان میکنند دختران زیر
۱۵ سال
۵ برابر
بیشتر از دختران
۲۰
ساله دست خوش مرگ و میر در طول دوران بار داری یا زایمان
میشوند . دختران زیر
۱۸ سال
۶۰ در صد
بیشتر از دختران بالای
۱۹ سال
شاهد مرگ و میر نو نهالشان در یک سال اول زندگیشان هستند
و حتی اگر شانس زنده ماندن داشته باشند بیشتر در معرض
بیماریهای کم وزنی کمبود شیر مادر و بیماریهای رشدی قرار
میگیرند .
با برنامه ریزی اقتصادی و فرصتهای شغلی و آموزشی با هدف این واقعه غیر
انسانی مقابله و از به وقوع پیوستن آن جلوگیری کرد مانند
کشورهای تأیوان - کره جنوبی - تأیلند و غیره که توانستند
با رشد و توسعه خود این ازدواج کودکان را از بین ببرند .
مصدومان شیمیایی زرده کرمانشاه، مغضوبان روی زمین
احمد کاظمی زاده
روز
۳۱
تیرماه
۶۷
روزی سیاه برای اهالی روستای زرده دالاهوی کرمانشاه بود.
۴ روز پس از پذیرش قطعنامهی
۵۹۸، این نقطهی محروم، توسط دژخیمان بعث صدام هدف بمباران شیمیایی قرار
گرفت و در پی آن،
۲۷۵ نفر
شهید و بالغ بر هزار نفر مجروح و مصدوم شدند. این حادثه
دقیقاً همزمان بود با عملیات مرصاد، به نحوی که امدادرسانی
فوری به مجروحان ممکن نبود؛ همهی راهها بسته و مسدود
بودند. کوهستان دالاهو بسان دژ محکمی امکان عبور را به
سختی فراهم میکرد. این تراژدی بسان سایهای تاریک همواره
در زرده سایه افکنده است. سید فریدون،
۵ برادر، پدر
و اعضای خانوادهی خود را که جمعاً
۸ نفر بودند
به تنهایی در جوار مرقد بابایادگار دفن کرده است. زن دیگری
از اهالی روستا،
۹ نفر از
بستگان خود را به خاک سپرد. اهالی روستا همگی همراهی دائمی
دارند، و آن اسپری تنفسی است.شهروندان
زرده جملگی اهل حق یارسانی به حساب میآیند. آیین این
مردمان یکتاپرستی مبتنی بر صلح طلبی است. برابری و آرامش،
همزیستی مسالمت آمیز، گرایش به موسیقی، نوع دوستی و
بشردوستی، احترام به کرامت انسانی، احترام به عقاید و
آیینهای دیگر و دوری از جنگ و خشونت از خصلتهای مرمان
نیک اهل حق یارسان است؛ اما خود قربانی جنگ شدند.
زردهایها تنها اورامی زبانانی هستند که گویش زیبای کلهری
را هم به کار میبرند و تلفیقی بین این دو، زبان آنان را
تشکیل میدهد.بعد از حادثهی تلخ
بمباران شیمیایی زرده، متاسفانه کمیسیون تشخیص درصد
جانبازی، برای بسیاری از اهالی این روستا، پروندهای تشکیل
نداد یا اساساً آنان را شایستهی درصد جانبازی تشخیص نداد.
این امر بیشتر به دلیل عدم شناخت اعضای کمیسیون مربوطه از
شرایط جنگی آن زمان و عدم دسترسی به کرمانشاه به علت
عملیات مرصاد بود. این رویهی نادرست موجب پایمال شدن حقوق
اهالی این منطقه شده است. از دیگر سو بسیاری از اهالی زرده
مدعی عدم پرداخت کامل حقوقات لازم در این زمینه هستند.حرف و حدیث این مظلومان
زیاد است اما نکتهای که ضرورت یادآوری آن وجود دارد، عدم
برخورداری مصدومان شیمیایی زرده از نهادهای مدنی و یا نبود
هیچ تشکیل غیر دولتی حامی آنان است. حادثهی زرده به مراتب
سختتر و گسترده از حادثهی تلخ بمباران شیمیایی سردشت
بوده است، اما تشکیل نهاد مدنی انجمن حمایت از مصدومان
شیمیایی سردشت به نحو مطلوبی توانسته است صدای مظلومیت
مصدومان شیمیایی سردشت را به جهانیان برساند. در حالی که
مصدومان شیمیایی زرده بنا به دلایل عدیدهای نتوانستند این
مهم را انجام دهند و صدای آنان هرگز نتوانست از کوههای
دالاهو به سمت تهران بیاید.اما نکتهی بسیار مهمی
که همواره وجود دارد، جبران خسارات وارده به اهالی این
روستا توسط دولت عراق است. طبق قطعنامهی
۵۹۸ و
اسناد بین المللی، دولت وقت عراق مسئول جنگ شناخته شد و
ملزم به جبران خسارات وارده به ایران است اما متاسفانه
مماشات دولت ایران باعث تحقق این امر نشده است. دولت عراق
حسب قوانین و مقررات بین المللی ملزم و مکلف به جبران
خساران وارده به تک تک مصدومان و خانوادههای قربانیان
شیمیایی زرده میباشد. اسناد بین المللی در نظام حقوق بین
الملل تصریحاً استفاده و کاربرد سلاحهای شیمیایی را ممنوع
و محکوم کرده است و اساساً خط قرمز محسوب میشود؛ لذا
مسئولیت دولت عراق در این زمینه مفروز است. از دیگر سو
دولت جمهوری اسلامی ایران نیز ملزم و مکلف به پرداخت حقوق
قانونی تمامی مصدومان شیمیایی زرده است.اکنون این سوال مطرح می شود از چه مکانیسم حقوقی میتوان بهره جست؟ این
موضوع هم در مراجع قضایی داخلی ایران قابل بررسی است و هم
در مراجع قضایی کشورهای معاون در جرم رژیم وقت عراق،
میتوان آن را مطرح کرد؛ همچنان که این امر برای مصدومان
شیمیایی حلبچه تحقق پیدا کرد. نکتهای که لازم به یادآوری
است، بررسی الزام مسببین و دولت خاطی وقت عراق به پرداخت
خسارات تنبیهی است. خسارات تنبیهی صرفاً برای جبران خسارات
معنوی وارده بر مصدومان و خانوادههای قربانیان شیمیایی
است. به عنوان نمونه، سید فریدون با از دست دادن
۵ برادر و
پدر، خدا میداند چه زیانی دیده است؟اگرچه ابن مصیبت با
پول جبران نمیشود اما مرهمی است بر درد این مظلومان.
واقعیت مسئله این است مصدومان زرده دالاهو، بسان مغضوبان
روی زمین مورد ستم مضاعف قرار گرفتهاند اما از این حق
برخوردارند تا وفق قوانین و مقررات بین المللی و داخلی
حقوقات خود را دریافت و احیا نمایند. در این راستا رئیس
جمهور به عنوان مجری قانون و مدافع حقوق ملت وفق اصول
۳،۱۹ ،۲۲،۱۱۳ و
۱۲۱ قانون
اساسی، ملزم و متعهد به حمایت و احقاق ذره ذرهی حقوق اهل
حق یارسانان زرده دالاهو میباشد.
کاریکاتورهای ماه
سید میثم سید حسینی
دفاع از حقوق روحانیون ومراجع تقلید مبارز
سید
علی اسلیمی
35سال از انقلاب اسلامی تا بحال میگذرد انقلابی که پس از
ان دین بر حکومت سلطه داردو به همین دلیل هر حضور دیگر که
بخواهد بران غلبه کند مورد توجه وحذف میگرددواین مسیری است
که اززمان ایت الله شریعت مداری.حسینعلی منتظری.سید حسین
طباطبایی قمی.سید محمد صادق روحانی سید محمد جواد غروی
و.....تا سید محمد حسین کاظمینی بروجردی ها ادامه داشته
ودارد مسیری که بسیار از افراد دیگری نیز حضور داشته اند.
ولی بدلیل نداشتن اسم ونسب خاص ویا
شهرتهای سیاسی در خفقان کامل حذف گردیدند.
کسانی که شاید هیچ زمان اسمی از انان
برده ونخواهند شد.
در این مقاله نگاهی چند کوتاه به زندگی شخصی تا فعالیتهای
سیاسی وسپس حذف برخی از این افراد میپردازیم. سید کاظم
شریعتمداری زاده 1284/10/15در تبریزاز مراجع تلقید شیعه
تحصیلاتش را از علوم دینی در تبریز اغاز کردوقبل از سن
بلوغ در درس مکاسب حاضر شد ودر سن 18سالگی خود مکاسب تدریس
مینمود.
پس از اتمام دروس سطح 2سال در درس خارج
میرزا صادق تبریزی ومیرزا ابولحسن انکجی که از علمای معروف
تبریز بودند شرکت کرد.
در سال1303به حوزه علمیه قم رفته ودوره خارج فقه واصول
زبان را از زبان حاج عبدالکریم حایر یزدی اموخته است
وهمزمان همان درس را به همدوره های خود همچون اخوند همدانی
موسوی زنجانی وسید روح الله خمینی درس میداده وی بعد از
مرگ سید حسن طباطبایی قمی به یکی از مراجع پیشتاز ایران
پاکستان هندوستان لبنان کویت وقسمتهایی از خلیج فارس تبدیل
شد که بهمراه سید محمد رضا گلپایگانی و مرعشی نجفی در قم
به ایات ثلاثه مشهور بودند.در 15خرداد1342بسبب مخالفت شدید
با شاه در یک زمان بهمراه سید روح الله خمینی دستگیر
شدندولی طبق قانون اساسی مشروطه مجتهدین ومراجع تقلید از
محاکمه مصونیت دارندوایشان ازاد میشوند ولی سید روح الله
که مرجع تقلید معروفی نبود گرفتار ومحکوم به اعدام میشود.
شریعتمداری برای جلوگیری از اعدام ونیز
ازادسازی سید روح الله از اقایان قمی ومحلاتی خواست که
ایشان را مرجع تقلید اعلام کنند که همین امر باعث شد تا از
اعدام ایشان جلوگیری وازادسازی گردد.شریعتمداری پس از
انقلاب با اختیارات ولی فقیه در اصل 110قانون اساسی مخالفت
کردوبه این اصل قانون اساسی رای ندادو همچنین مخالفتهای وی
با اعدامها در ان زمان باعث شد تا
ایشان تا عمر در حصر خانگی بسر ببرندودر سال 1361توسط
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از مرجعیت عزل گردید.
ایشان در تاریخ1365/1/13بر اثر نا
رسایی کلیه درگذشت جمهوری اسلامی ایران هواردان اورا از
برگزاری مراسم منع کردندتا جاییکه سید رضا صدر برادر امام
موسی صدر هنگامیکه میخواست بر جسد ایشان نماز بگذارد
دستگیر ویک روز در بازداشت بسر میبرد جسد ایشان را شبانه
در قبرستان ابوحسین قم دفن کردند.
حسینعلی منتظری فرزند حاج علی متولد
1301از مراجع تقلید شیعه واز رهبران انقلاب 1357در ایران
پدرش حاج علی کشاورز ساده ای که مدرس قران واخلاق نیز بوده
از 7سالگی به اموختن ادبیات فارسی وپس از ان به صرف ونحوه
عربی پرداخته ودر 12سالگی به حوزه علمیه رفته ودر19سالگی
به حوزه علمیه قم برای ادامه تحصیل سفر کرده است ومورد
توجه برخی از علما از جمله سید محمد رضا گلپایگانی ومحمد
کاظم شریعتمداری . شهاب الدین مرعشی نجفی وسید روح الله
خمینی بوده است.بدلیل مخالفتش با حکومت پهلوی سالها در
زندان بسر میبرددر سالهای 1345در قم بازداشت 1346 در عراق
بازداشت وتبعید به مسجد سلیمان 1347در نجف اباد بازداشت
1349 تبیعد به زادگاهش نجف اباد 1352تبعید به شهر کویری
طبس تبعید به خلخال در سال1353 وانتقال به زندان اوین در
سال 1354 بوده.
پس از پیروزی انقلاب به ریاست مجلس
خبرگان قانون اساسی رسید واصل ولایت فقیه به پیشنهاد وی
وارد قانون اساسی شد ازسال 1364 تا 1368قایم مقام رهبر
جمهوری اسلمی ایران ونماینده تام الختیار رهبری بود
اعتراضات منتظری پس از بازداشت مهدی هاشمی در
سال1366وتلاشهای ایشان برای ازادی وی که بنظر ایشان بیگناه
بود مورد توجه قرار نگرفت و مهدی هاشمی اعدام گردیدودر
سال1368به وضعیت زندانیان رابطه پنهانی با امریکا ادامه
جنگ با عراق پس از فتح خرمشهر استقراض خارجی رعایت حقوق
بشر ودخالت حکومت در حوزه های علمیه ادامه داداعتراضات
منتظری را بهانه قرادادند وایشان را توسط حکم شاگرد خودش
سید علی خامنه ای در سال 1376 به 6سال حبس خانگی محکوم
وحذف کامل از صحنه های سیاسی و اجتماعی محکوم کردند.وی پس
از بروز اختلافات نامه ای به سید روح الله خمینی نوشته بود
مبنی براینکه که شما از این پس وکیل من نمیباشید منتظری با
نوشتن نامه ای خطاب به ایشان نسبت به اعدامهای گسترده
وشکنجه ها ی جنسی در زندان های ایران اعتراض کرد. ایا
میدانید که جنایتهایی که در زندانهای جمهوری اسلامی بنام
اسلام در حال وقوع هستند که شبیه ان در رزیم شاه نیز هرگز
دیده نشده . ایا میدانید تعداد زیادی ازندانیان تحت شکنجه
توسط باز جویانشان کشته میشوند .
ایا می دانید که در زندان شهر مشهد 25دختر بخاطر انچه بر
انان گذشته مجبور به در اوردن تخمدان یا رحم شده اندایا
میدانید در برخی ازندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان به
زور مورد تجاوز قرار میگیرند مطالبایشان از کتابهای درسی
حذف گردید
.
خیابانهایی که بنام او بود تغییر کرد ودر رسانه های دولتی
بنام شیخ ساده لوح نام گرفت.
منتظری برای شخصیتهای مذهبی وفقها قابل احترام بود او در
اواخر عمرش با صدور فتوایی علیه حکومت از معترضان ریاست
جمهوری سال 1388 حمایت وبه رهبر معنوی جنبش سبز بدل شد در
تاریخ1388/9/29فوت شد.مراسم
تدفینش با حضور صدها هزار نفر برگزار گردید ولی مراسم ختمش
به اجبار لغو شد.سید حسن طباطبایی قمی متولد 1290در مشهد
یکی دیگر از مراجع ممتقد ومخالف نظریه ولایت فقیه فرزند
برومند حاج اقا حسین طباطبایی قمی یکی از بزرگترین مراجع
شیعه که از مخالفان قانون کشف حجاب اجباری زنان در سال
1314بوده که همین امر باعث شد تا وی ایران را ترک وبه عراق
سفر کند سید حسن بهمراه پدربه عراق رفت وتحصیل را نزد
علمای بزرگی همچون میرزاحسین نایینی واقا ضیا الدین عراقی
پرداخت وبه اجتهاد رسید.
وی فعالیت سیاسی خود را علیه رژیم شاه
در دهه چهل شمسی اغاز کرد در سخنرانیهای ایشان هزاران نفر
شرکت میکردند.
درسال 1342 بهمراه اقای خمینی بازداشت
وبه شهرهای خاش وکرج تبعید شدند پس از انقلاب ایران عمدتا
بر سر مخالفت با اندیشه ولایت فقیه وانتقاد به عملکرد برخی
مسولین از منتقدان نظام به شمار رفت وبه همین دلیل سالها
در حبس خانگی ومحدودیت بسر میبرد.وی پس از فوت پدرش به
مشهد بازگشت وبه تدریس در حوزه ای علمیه وفعالیتهای مذهبی
پرداخت در زمان انقلاب اسلامی به حمایت از سید روح الله
خمینی پرداخت اما پس از پیروزی انقلاب که نظریه ولایت فقیه
را بعنوان رکن نظام برحاکم ایران مطرح میکرد قمی وبرخی
دیگر از روحانیون به مخالفت به این نظریه پرداختند وادعا
کردند که مخالف اموزه های دین اسلام ومذهب شیعه است ایشان
در سال1386 پس از یک قرن تلاش درگذشت.
ایت الله یوسف صانعی متولد 1316از مراجع تقلید شیعه که
بخاطر فتواه ها ونگرش نو گرایانه اش به ویزه در مسایل
مربوط به حقوق زنان شهرت خاص دارد وبه مرجع تقلید اصلاح
طلب معروف میباشددر سال1325 وارد حوزه علمیه قم شده وپس از
گذراندن دروس مقدمات در سال1330به حوزه علمیه قم رفته است
ایشان اایشان از شاگردان سید روح الله خمینی بوده ودر
22سالگی به درجه اجتهاد رسیده از دیگر استادانی همچون سید
حسین طباطبایی بروجردی سید محمد محقق داماد ومحمد علی
الاکی نیز بهر برده است در سال 1354 رسما تدریس خارج فقه
را انجام میداده ایشان از سال1361تا 1364 دادستان کل کشور
بوده.ایت الله صانعی بدلیل حمایتش از جنبش سبز که انتقادات
شدیدی علیه دولت احمدی نزادابراز کرده بود دفاترش در برخی
از شهر ها مورد هجوم قرار گرفت واز سوی جامعه مدرسین قم
اعلام گردید که صانعی فاقد تصدی مرجعیت میباشد.سید محمد
جواد غروی متلد 1282/5/2روستای الوان اباد اصفهان فرزند
علی اصغر غروی از 12سالگی پس از گذراندن مقدمات صرف ونحو
به حوزه علمیه اصفهان امد ودر مدرسه ملاعبدالله به یادگیری
علوم دینی پرداخت در سنین 18تا20سالگی در حال که حافظ کل
قران ونهج البلاغه و4000حدیث بوده به درجه اجتهاد رسید
ودرسال1312به درجه اجتهاد رسید.
غروی از اغاز تحصیل واشنایی با علوم
قران وتفسیر فقه معتقد بوده است سنت حاکم بر حوزه های
علمیه مغایر با هدف خدا از بعثت انبیاوانزال کتب خصوصا
پیامبر وقران است علامه غروی وحاج اقا رحیم ارباب جلسات
ومباحثه های زیادی داشتند بفرموده حاج اقا رحیم در حمایت
از علامه غروی در منزل خودشان اقای غروی شیعه خالص .سید.
عالم وحدیث درست خوان میباشند.
ایشان در برخی از احکام فقه .کلام
وتفسیر با استناد به کتاب وسنت قطعیه واخبار محفوظ بر
قراین صدور وخلاف نظر غالب فقها وعلما خاصه معامه استنباط
واثبات نموده است که عبارتند. از
1 اجتهاد 2 تقلید 3 حکم سنگسار 4 ناسخ ومنسوخ در قران 5
غیبت وبهتان 6 تقیه 7 قطع دست 8 طهارت اهل کتاب 9 اب کر
10 زکات 11 ارث زن از شوهر 12 برده داری 13 نماز جمعه 14
مغرب وهلال 15 بلوغ دختران وپسران 16 حقوق زن 17 قضاوقدر
18 شفاعت 19 خمس 20 ولایت فقیه 21 حکم قتل مرتد 22 جنگ
ابتدایی 23 حلال بودن حیوانات ذبح شده 24 زمان یایسگی زنان
25 برده داری 26 حکومت 27 موسیقی 28 حلیت انواع ماهی
کتابهای ایت الله غروی جزو ممنوعیات میباشد ایشان درسال
1384از دنیا رفتند.سید محمد صادق روحانی متولد1305در قم از
مراجع تقلید شیعه پدرش سید محمد روحانی قمی از اساتید صاحب
نام حوزه علمیه قم ومادرش از سادات حسنی وی دروس پایه
ادبیات عرب را در قم نزد پدرش اموخت ودر سن 10سالگی بهمراه
برادر بزرگش عازم نجف شد ودوره چند ساله را طی یکسال اموخت
وبه توصیه ایت الله خویی در سن21سالگی وارد درس خارج فقه
واصول گردید.
وی درسال
1330به تدریس دروس خارجه فقه واصول در قم مشغول بود
در روز فوت پدرش بازار. درس ها واداره ها تعطیل گردید سید
صادق پس از فوت پدر سالها در مساجد فعالیت کرد وجهت تاسیس
حوزه علمیه قم تلاشهای بسیاری کرد
.در
اذر ماه 1364 به نظر حسینعلی منتظری بعنوان قایم مقام
رهبری توسط مجلس خبرگان اعتراض کرد وهمین امر باعث شد
تا15سال در حصر خانگی بسر ببرد ولی در مقابل حسینعلی
منتظری با ابراز بی اطلاعی از حصر ایشان به وزیر اطلاعات
ان زمان محمدی ری شهری اعتراض وصریحا مخالفت خودرا اعلام
کرد.
اما ری شهری به مخالفت ایشان اعتنایی
نکردواما سید حسین کاظمینی بروجردی متولد 1337/15/10فرزند
محمد علی کاظمینی بروجردی شاگرد سید صادق روحانی .
میرزا خلیل کمره ای .سید شهاب الدین مرعشی نجفی زندانی
سیاسی واز مخالفان ولایت فقیه مخالف دخالت دین در سیاست
وطرفدار جدایی دین از دولت وبازگشت به اصل دین سنتی در
اخرین بازداشت به 11سال حبس محکوم شده .
ادعا میشود پدرش در سال 1381 توسط مامورین امنیتی به قتل
رسیده است وپس از قتل پدرش فعالیتهای سیاسی وی علیه جمهوری
اسلامی شدت گرفته کاظمینی در سالهای 1374و1379و1384 دستگیر
شده اما با شروع دستگیری هواداران سید حسن توسط نیروی
انتظامی وانتقال انان به بازداشتگاه شایعه حمله به منزل وی
جدی گرفته شد هواداران وهمفکران ایشان در منزل وی تجمع
کردند ومانع دستگیری ایشان شدند تا اینکه در 16مهر 1385
نیروه های اطلاعاتی وتیم های کماندویی ویزه در حالیکه با
هزاران تن از محافظان وطرفدارن وی مواجه شده بودندایشان را
دستگیروبه مکان نامعلومی بردند به گزارش خبرنگاران
ماشینهای اتش نشانی تا7صبح مشغول شستشوی خونهای ریخته شده
در خیابان بودنداو به 11سال حبس محکوم شد.
در حال حاضردر زندان اوین در شرایط بد
جسمی وروحی بسر میبردوحتی استفاده از مرخصی وملاقات را نیز
ندارداو خانواده اش از سازمان ممل متحد وفعالان حقوق بشر
در خواست حمایت وازادیش از زندان رادارد در سخنرانیهای
ایشان به وضوح مخالفتشان با دولت جمهوری اسلامی قابل رویت
میباشد که در سایتهای خبری قابل دسترسی است.
از بوسه تا شلاق
مهدی موسوی
ساخت مسکن برای طبقات کم بضاعت و “آب و برق و اتوبوس”
مجانی، از قولهایی بود که به مردم محروم ایران در سالهای
ابتدایی انقلاب داده شد. از مردم خواستند دلخوش به همین
مقدار نباشند. وعده دادند که آنها را به مقام انسانیت
برسانند. حکومتی را بنا نهادند که باورمند به مذهب اسلام
بود. مذهبی که پیامبرش بر دستان پینه بستهی کارگر بوسه
زده بود و از امامان شیعهاش روایات و احادیث زیادی در
رعایت حقوق کارگر و رسیدگی به وضعیت فقرا بجا مانده است.
با اتکاء به همین روایات بود که گفتند “در مکتبی که
پیغمبرش دست کارگر را میبوسد نیازی به مکاتب شرق و غرب
ندارد”.
سران جمهوری اسلامی، انقلاب ۵۷ را انقلاب مستضعفان
میدانستند و در حمایت از طبقهی محروم شعارها و وعدههای
زیادی دادند.
حالا بعد از ۳۸ سال جمهوری اسلامی درست در نقطهی مقابل
شعارها و ادعاهایش قرار گرفته است.
رد آن شعارها را در حمایت از مستضعفان و محرومین از روی
دیوارها پاک میکند. آن هم در حالیکه فاصلهی فقیر و غنی
در ایران روز به روز بیشتر میشود. جمهوری اسلامی حالا
دیگر بدون هیچ واهمهای به شکلی کاملاً عریان، کارگران و
زحمتکشان و مستضعفین را مورد سرکوب قرار میدهد. حکم شلاق
برای کارگران بیکار شده و معترض صادر میکند و بی هیچ
نگرانی این حکم را هم به اجرا در میآورد.
سیاستهای اقتصادیاش کاملاً در جهت سرکوب طبقهی محروم و
کارگر است.
حکومت ایران چگونه به این نقطه رسیده است؟
آن مجموعه عواملی که جمهوری اسلامی را این چنین گستاخ کرده
است، کدامها هستند؟
“در
واقع شعار حمایت از مستضعفین در تمام دنیا و در تمام
دورانها ابزارى کارآمد است براى تامین نیرو؛ بدیهى است
زمانیکه نیروى لازم تامین شد نیازى هم به طبقهی مستضعف و
بوسه زدن به دستان کارگر نمیماند. مستضعف دیروز خود به
سرکوبگر امروز تبدیل میشود.
بخشى از آن طبقه مستضعف که به یمن موقعیت و حاکمیت از
وضعیت استضعاف فرا رفتهاند خود همان وضعیت پیشین را براى
دیگر مستضعفین بازسازى میکنند؛ با این تفاوت که اینها به
دلیل آشنایى و تسلط بر فضاهاى فرهنگى طبقهی مستضعف هر نوع
امکان سازماندهى را هم از آنها گرفته و در به کارگیرى
مکانیزمهاى کنترل و سرکوب بى باکانهتر وارد عمل میشوند
فضاهای مذهبی مثل حسینیه ها مسجدها و هیاتها ،حوزه حضور
و اقتدار طبقهی مستضعف می باشد.
“حاکمیتِ پیش از جمهوری اسلامی در این فضاهای مذهبی راه
نداشت و سعى میکرد با احتیاط با آنها مواجه شود، اما
امروز همان مکانها خود در اختیار کامل عوامل سرکوب است.
روشن است که نگرانیها و ترسهاى عوامل سرکوب امروز (حداقل
در مرکز و نواحى داراى بافت فرهنگى مشابه با حاکمیت یعنى
نواحى فارس و شیعى) بسیار کمتر از گذشته است
“قدرت
مطلق، مطلقاً فساد میآورد. مهم نیست که چه روایتها و
داستانهایی از دوران ظهور اسلام که عموماً نیز سندیت قابل
اطمینانی ندارند، بیان میشود، مهم این است که نه رهبران
امروز ایران پیامبر و فرستاده هستند، و نه جامعهی امروز
جامعهی ساده میباشد
“وقتی
در یک نظام سیاسی، حکومت مشروعیت اقتدار و حاکمیت خود را
از جامعه نمیگیرد، بنابراین هیچ نیازی به پاسخگویی در
برابر جامعه برای خود احساس نمیکند. نتیجه آنکه قدرتی
نامحدود و مطلق شکل میگیرد که در نهایت دست به فساد
گسترده و ظلم و استثمار جامعه میزند و صد البته ساختار
هویتی جامعه که به شدت متاثر از فرهنگ دینی میباشد منجر
به شکلدهی یک فرهنگ سیاسی و اجتماعی حامی-پیرو و در نتیجه
سکوت و اطاعت در برابر زورگویی و زیادهخواهی حکومت شده و
به عنوان عامل مکمل تاثیرگذار است
از حکومت که بگذریم؛ زمانی در ایران هنرمندان، ورزشکاران و
نویسندگانی زندگی میکردند که صدای محرومان بودند و
تلاششان برای کمک به فقرا و آسیب دیدگان بود. ورزشکارانی
که صندوق به گردن میانداختند تا توی خیابانها برای
زلزلهزدگان از مردم پول جمع کنند.
در مقابل استبداد میایستادند. هنرمندی مثل آذر شیوا را
داشتیم که دراوج شهرت در اعتراض به ابتذال در سینمای ایران
در مقابل سینما کاپری(بهمن) آدامس میفروشد و بعد برای
همیشه از سینما کنار میرود. نویسندگانی داشتیم که چهرهی
زشت و خشن فقر را به تصویر میکشیدند. امروز اما با نسلی
از هنرمندان ایرانی مواجه هستیم که با کودکان کار سلفی
میگیرند. هنرمندانی که خود به وجودآورندهی ابتذالاند.
با ورزشکارانی روبه رو هستیم که از حضور و دیده شدن در
حراجیهای میلیاردی تهران ابایی ندارند. ورزشکارانی که
مدالهایشان تقدیم دیکتاتورها میشود. هنرمندان و
ورزشکارانمان به ابزاری برای تبلیغات در زمان انتخابات
تبدیل میشوند. ستایشگر قاتلین کودکان سوریه میشوند و در
حمایت از آنها ترانه میخوانند.
برای دیکتاتورهایی که خون مردم را در شیشه کردهاند،شعر
میگویند و در مراسمهای صاحبان قدرت شرکت میکنند.برای
دیده شدن و بودن نامشان بر سرزبانها، گویا حاضرند به هر
ابتذالی تن بدهند.
چرا این قشر که جزء روشنفکری جامعه هم محسوب میشوند،
اینگونه دچار سقوط اخلاقی شدهاند؟
حکومت و مذهب چقدر در انحطاط فکری این قشر سهم دارد؟
اگر چه امروز هم هنرمندان، ورزشکاران و نویسندگانی هستند
که از هیچ کمکی به جامعهی محرومان دریغ نمیکنند، اما
شاید در پیچ و خم مشکلات و معضلات جامعه و پیچیدگیهای آن،
کماثر شدهاند.
”بالارفتن
توقع مردم از قشر هنرمند و ورزشکار در غیبت ساختارهای
جامعهی مدنی و نهادهای کمک رسان مدنی بیشتر شده، و دلیل
غیبت هم در ساختارهای تحمیل شدهی ذهنی در روند جامعه
پذیر کردن اجتماع و نظام تربیتی میباشد که به نظر من نوعی
سکون، انزوا، کم رغبتی و شکلگیری جامعهی مطیع را موجب
شده است.
روندی که باعث انزوا و بی رغبتی و به وجود آمدن جامعهی
مطیع شده فقط برساختهی سیاسی-اجتماعی میباشد و مسئول آن
،نظام تربیتی حاکم بر جامعه می باشد، که از سوی حاکمیت نیز
ترویج و حمایت میشود.
“حکومت بیمار و فساد از طریق نظام تربیتی و ساختارهای
معنایی خود در روند جامعهپذیر کردن اجتماع، فساد و بیماری
را نهادینه کرده است.
در دورانى که ایران سمت و سوى مدرن شدن به خود گرفته،
ورزشکاران مدافعان سنت و معمولاً تحت فرمان شخصیتهاى
مذهبى در محلات و شهرها بودهاند. بنابراین به لحاظ تاریخى
نمیتوان کنشهاى آنان را (حتى در دفاع از مظلومان)
کنشهایى مستقل و خوداندیشیده تلقى کرد، بلکه باید آنرا
در تقابل نهاد مذهبى و حاکمیت خواند.
امروز که دربار و محافل مذهبى در هم ادغام شدهاند
ورزشکاران نیز دلیلى براى همسو نشدن با حاکمیت ندارند و
گاهى چنان پیش میروند که مانند عباس جدیدى به همذات
پندارى با شیوخ رسیده و کتاب احکام نماز نیز منتشر
میکنند..
حکایت هنرمندان و نویسندگان حکایت دیگری هست و معتقدم که
برای جستن دلایل انحطاط اخلاقی این گروه که قشر اندیشمند،
جامعه محسوب میشوند باید علاوه بر عوامل سیاسى و محیطى و
انگیزههاى فردى نگاهى هم به فضاى فکرى جامعه ای روشنفکرى
انداخت.
تفاوت میان جهان بینی روشنفکر دههی هشتاد و نود با جهان
بینی روشنفکر دههی چهل شمسی چیست :در دههی چهل از
آموزههاى سوسیالیستى و مارکسیستى مبارزه براى برابرى ارزش
تلقى میشود، در دههی هشتاد و از آموزههاى لیبرالیستى،
فردیت و آزادى فردى به ارزش تبدیل میشود.
به لحاظ فلسفى اندیشهی پست مدرن و اصل عدم قطعیت و کثرت
روایتهایش در دنیاى بیمار شرقى به رخوتى به مراتب
کشندهتر از رخوت و بىتفاوتى غربى میانجامد.
ترویج اصل تساهل و تسامح به وارونه گردن نهادن به سرکوب
خوانده میشود (چنانکه در جنبش ٨٨ دیدیم که جامعهی
روشنفکرى ایران یک صدا از مردم تسامح در برابر نیروى سرکوب
را طلب میکرد و حاصلش ناگفته پیدا بود.) ایدهى کثرت
حقها و نبود مرز روشن میان حق و باطل به وارونه برحق بودن
همگان حتى حاکمیت سرکوبگر خوانده شد”.این
فقط هنرمند و روشنفکر ایرانی نیست که دچار انحطاط فکری شده
است.
جامعهای که یک زمانی حاضر بود به خاطر دیگری از خوشیها و
حتی جان خودش هم بگذرد، در زمستان ۵۷ و در زمان اعتصاب
کارگران شرکت نفت ترجیح میداد حداقل نفت تولید شده در فصل
سرما به دست خانوادههایی برسد که فکر میکرد از خودش
محتاجترند، جامعهای که اعتراض از مشخصههایش بود و
قیصرها از بطن آن بیرون آمدند، حالا بوی تریاکش است که به
مشام میرسد. به تماشاچی اعدام و شلاق دیگران تبدیل شده
است.
نظارهگر خاموش اسیدپاشی به روی زنان شده است.
نایی ندارد تا با ظلم و استبداد در بیفتد. قشر مرفهاش با
راه انداختن صفحهی “بچه پولدارهای تهران” در فیس بوک و
در اینستاگرام، هیچ ابایی ندارد از نمایش ثروتش، ماشینهای
میلیاردیاش، استخر و جکوزیِ ویلای باباجانش و ساعتهای
مارکدارش. آن هم در جایی که به گفتهی قائم مقام وزیر
تعاون، کار و رفاه اجتماعی، نزدیک به ۴۰ درصد جمعیت ایران
زیر خط فقر زندگی میکنند. قشر مرفهی که برای دیده شدن و
بهتر نشان دادن تفاوت طبقاتی و فرادستی اقتصادیاش حتی
حاضر است با کارگران فصلی سلفی بگیرد. فقر و مشکلات طبقهی
محروم و ظلمی که بر تهیدستان میرود چندان مسئلهاش نیست.
در کنار بدبختیهای دیگران و ویرانههای زندگیشان با خیال
راحت میایستد و عکس یادگاری میگیرد. جامعهای که آزارگر
حیوانات شده است. عجله دارد تا به عنوان اولین نفر، تصویر
مرگ، خودکشی، اعدام و شکنجه و آزار دیگری را در شبکههای
اجتماعی منتشر کند.
از آن جامعه معترض به ظلم و دغدغهمند و حامی مظلوم و
طبقهی محروم حالا به یک جامعهی خشونت طلب، آزارگر و
فحاشی رسیدهایم که فقط به خودش فکر میکند و دیگری در آن
هیچ سهمی نداردجامعهی ایران چگونه همهی آن ارزشها را یک
به یک از دست داد و تا این حد دچار سقوط اخلاقی شد. علل
این سقوط اخلاقی را باید در کجا جستجو کرد؟
لغزان شدن پایههای اخلاق در جامعهی ایران نتیجه کمرنگ
شدن باور دینی و کم شدن اعتماد به دین می باشد . “در
جامعهاى که در آن اخلاق متکى به دین و همچون زیر
مجموعهاى از دین تعریف میشو،د هرگونه لغزش و نوسان در
باورمندى به دین مستقیما به بىمعنا شدن اخلاق خواهد
انجامید. خواه این بیباورى محصول مشاهدهى ناتوانى دین در
برابر علم باشد و خواه محصول آگاهى بر سو استفادهى
متولیان دین از باور مردم و عدم تعهد و پایبندى خودشان به
مدعیان دینى واخلاقیشان, در هر حال ماحصل کمرنگ شدن باور
دینى و کم شدن اعتماد به دین، لغزان شدن پایههاى اخلاق
است.
به نظر من مردمانى که علت اخلاقى بودن را خدا و پاداش و
عذاب اخروى میدانند در نبود باور به این امور، دلیلى براى
اخلاقى ماندن نخواهند داشت.
سرزمین آرزوها
سروده رضا امیری
سرزمین آرزوها بود این
وطن
در تمدن فرهنگ جز نامها بود این وطن
عاشقان سینه چاک داشت این وطن
از برای حفظ خاک مردمان
بی باکی داشت این وطن
تا که آمد مردی از تبار هند
با
دروغ و نیرنگ مثل مرد رند
وعدهها بر این ملت بداد
وعدهها هیچ ،انسانیت را هم زین ملت ستاد
بعد مرگش دست ز ملت بر نداشت
ساخت گور او چه خرجها بر این ملت گذاشت
جایی که مردمانی سقفی برای شبها ندارند
روز به روز قبر او را با طلا و نقره میگسترانند
حال اینک جای او هست مرد رند دیگری
مرد دیکتاتور که او را هم گویند رهبری
حال دیگر آرزوها مرده است
به هر گوشه جوانی افسرده است
ز بس نوشتیم از این روزگار نابسامان
گله کردیم از خدا و پیامبر و امامان
حال دانستیم نیست بالاتر ز انسانیت و وجدان
راه حل مشکلات نیست دین و مذهبای
جوان
تا زمانی که شیخ و منبر بر پاست
بدان زندگی بر پایه نیرنگ و ریاست
گر خواهی رهایی وطن
از برایش لباس رزم باید کنی بر تن
لباس رزم تو دانش و آگاهی است
از برای تغییر دانش و آگاهی کافی است
نسل در نسل باید بدانیم انسانیت برتر است
هر که این نکته بداند خود بزرگ و رهبر است
دیروز، امروز، آینده
پریسا حسین پور
دیروز، امروز، آینده
پا نگشوده به پایم چسبید
در آغوش گرفتمش
گریبانم را چنگ انداخت
شیرش
دادم
گریست
نوازشش کردم
خندید
قهقهه زدم
بزرگ شد
راه رفت
دوید
فرار کرد
به دنبالش دویدم
بی قرار بود و زیبا
و از زنجیری که در آغوشم
بیدار نشسته بود ترسید
آن روزها را به یادش انداختم و
گریبانم را
قطره اشکی از چشم هایش
با من حرف زد و
قطره اشکی از چشم هایم
خندید
من جا پایم را پی گرفتم و
او به
نرفته ها رسید .
حقوق کودک چیست؟
محمدرضا برزگر
حمایت از کودکان و حقوق کودکان واژههایی
هستند که خیلی از عمر کاربرد آنها نمیگذرد. در گذشته
هیچکس به اینکه حمایت ویژهای را به کودکان اختصاص دهد،
نمیاندیشید و کودکان همچون بزرگسالانی کوچک به حساب
میآمدند. برای همین بود که به کار گماشته شدن کودکان در
مشاغل دشوار نیز همچنان که در آثار چارلز دیکنز نویسنده
شهیر انگلیسی به چشم میخورد، در جوامع و بهخصوص
درکشورهای صنعتی غربی رواج داشت. کودکانی که با این مشاغل
سخت سرو کار داشتند اغلب به این دلیل که توانایی حمایت از
خود را در برابر کارفرمایانشان نداشتند، از شرایط کاری
دشوارتر و ناعادلانهتری نسبت به بزرگسالان برخوردار
بودند و آسیبهای فراوانی زندگی آنان را تهدید میکرد.
در اواسط سده نوزده میلادی، این ایده در فرانسه شکل گرفت
که به کودکان، حمایت ویژهای را اختصاص دهند، و بدین
ترتیب امکان توسعه تدریجی حقوق افراد در زیر سن قانونی
فراهم آمد. از ۱۸۴۱، اولین قوانین حمایتی از کودکان در محیط
کارشان شکل گرفت. از سال ۱۸۸۱، قوانین فرانسه حق کودکان برای آموزش را نیز
در بر گرفت.در
ابتدای قرن بیستم میلادی، حمایت از کودکان، شروع به پیدا
کردن جایگاهی برای خود کرد. جایگاهی که حمایتهایی در
زمینههای پزشکی، اجتماعی و قضایی را شامل میشد. این
نوع از حمایت، اولین بار در فرانسه آغاز شد و سپس در سراسر
اروپا گسترش پیدا کرد.از سال ۱۹۱۹، جامعه بینالملل، به دنبال ایجاد یک سازمان
متشکل از ملتها (که بعدتر به شکل سازمان ملل درآمد)، این
مفهوم را مورد توجه قرار داد و با هدف پرداختن به این
مفهوم، کمیتهای را برای حمایت از کودکان طرحریزی کرد.این
سازمان در تاریخ ۱۶ سپتامبر ۱۹۲۴ اعلامیه حقوق کودک را که اولین معاهده
بینالمللی در زمینه حقوق کودکان است، مورد پذیرش قرار
داد. این اعلامیه در ۵ بخش حقوق ویژهای را برای کودکان و
مسئولیتهایی را برای بزرگسالان قائل میشد.اما وقوع جنگ جهانی دوم و پیامدهای آن بود که لزوم
چنین حمایتهایی را بیش از پیش آشکار ساخت. جنگ جهانی دوم
هزاران کودک را در وضعیتی بسیار وخیم قرار داده بود. از
این رو پس از جنگ(در سال ۱۹۴۷)، صندوقی در سازمان ملل به منظور اقدام فوری
در جهت کودکان تاسیس شد. این صندوق بعدتر به شکل سازمان
یونیسف در آمد و جایگاه یک سازمان بینالمللی به آن اعطا
شد.از بدو تاسیس، یونیسف به طور خاص بر روی کمک
به آسیبدیدگان جوان جنگ جهانی دوم (که عمدتا مراقبت از
کودکان اروپایی را در بر میگرفت) متمرکز بود. اما در ۱۹۵۳، این سازمان ماموریت خود را به دامنه ای
بینالمللی افزایش و فعالیتهایش را به کشورهای در حال
توسعه نیز گسترش داد. یونیسف سپس چندین برنامه را برای کمک
به کودکان در زمینه تحصیل، سلامت و نیز دسترسی به آب و غذا
به مرحله اجرا در آورد.از تاریخ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸، اعلامیه جهانی حقوق کودک این موضوع را که
«مادران و کودکان حق دارند که از مراقبت و یاری ویژهای
بهرهمند شوند» به رسمیت شناخت. در سال ۱۹۵۹ مجمع عمومی سازمان ملل، پیماننامه حقوق کودک
را که در آن ۱۰ اصل حقوق کودک توصیف شده بود، به تصویب رساند.
در حالیکه این متن توسط همه کشورها امضا نشده بود و اصول
آن تنها ارزش اطلاع رسانی داشت، اما همین متن راه را برای
پیماننامه جهانی حقوق کودک هموار کرد.پس
از تصویب پیماننامه حقوق کودک، سازمان ملل خواستار معرفی
یک منشور حقوق بشر شد که قابلیت اجرایی داشته باشد و
کشورها ملزم باشند که به آن احترام بگذارند. بنابراین، یک
کمیسیون حقوق بشر برای نوشتن چنین متنی تشکیل شد.در بحبوحه جنگ سرد و پس از مذاکراتی سخت، دو متن مکمل
پیمان نامه حقوق بشر بوسیله مجمع عمومی سازمان ملل در
نیویورک پذیرفته شد:منشور بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و
حقوق بشر، حقوقی را برای حمایت در برابر استثمار اقتصادی
به رسمیت شناخت، حقوقی همچون حق تحصیل و حق بهداشت و
درمان،منشور مرتبط با حقوق مدنی که بر پایه داشتن نام و
ملیت استوار است.سال ۱۹۷۹، به عنوان سال جهانی کودک توسط سازمان ملل
نامگذاری شد. این سال تغییرات واقعی را در روح
پیماننامه مشاهده کرد. در این سال یک کارگروه کاری
درون کمیسیون حقوق بشر به پیشنهاد لهستان تشکیل شد که
مسئولیت نوشتن یک منشور بینالمللی را بر عهده گرفت.پیماننامه حقوق کودک به اتفاق آرا در ۲۰ نوامبر۱۹۷۹ در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید. ۵۴ ماده این پیماننامه حقوق اقتصادی، اجتماعی و
فرهنگی کودکان را توضیح میدهد.پیماننامه حقوق کودک متنی است در رابطه با حقوق بشر که
به یک پیمان بینالمللی شد و از ۲ سپتامبر ۱۹۹۰ پس از آنکه در ۲۰ کشور به تصویب رسید، وارد فاز اجرایی شد.تا به امروز، منشور بینالمللی حقوق
بشر توسط ۱۹۰ کشور از ۱۹۲ کشور عضو به امضا رسیده است، اگرچه بعضی از
کشورها، با شروط و محدودیتهایی این پیماننامه را
پذیرفتهاند. تنها دو کشور ایالات متحده و سومالی این
پیماننامه را امضا کرده، اما مصوب نکردهاند.امروزه، ایده و شخصیت خود پیمان نامه جهانی
حقوق کودک در تمامی جهان پذیرفته شده است. اگرچه،
موانع کاربردی برای بهبود تحقق این پیمان نامه هنوز
وجود دارد و برای گذار از سخن تا عمل، همچنان کار بسیاری
باقی است. در جهانی که فوریت یک امر مسلط است، در
جهانیکه در هر ۵ ثانیه، یک کودک در اثر گرسنگی میمیرد،در
این جهان که کودکان باید از تحصیل باز بمانند تا نان آور
خانواده شوند, در
این جهان که کودکان باید از زیر سن تعم تلخ مواد مخدر را
بچشند در این جهان که
... اکنون زمان آن است که تئوریها به همراه
کاربردها به یکدیگر بپیوندند و امیدی باشد تا در هر گوشه
کنار این کره خاکی هر کودکی حداقل به حقوق اولیه خودش برسد
و دولت ها هم کمی به آنها کمک کنند.
لزوم جدایی دین از سیاست بررسی تاریخی سکولاریسم در ایران
پریسا حسین پور
انگیزه این نوشتار، بازنگری به چالش میان دین و دولت در
سالهای گذشته از دیدگاهی نو و نقد به داوری رایج در میان
نیروهای سکولار ایران است . بنیاد داوری من این است که بر
خلاف برداشت های رایج، روحانیون شیعه و به ویژه مجتهدین
بزرگ ایران از کمرکش انقلاب مشروطه تا آغاز جمهوری اسلامی،
کم یا بیش به جدایی دین از سازمان اداره جامعه یا دولت تن
درداده و اساسا به امور دینی پرداخته اند. به باور من، حتی
در آستانه انقلاب 57 نیز بیشتر مجتهدین بزرگ شیعه به
اندیشه ولایت مطلقه فقیه به مفهوم سیادت علما بر سازمان
دولت باور نداشته اند. پس جنبشی که سرانجام به تشکیل
جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه فقیه انجامید، نه تنها چالشی
در برابر مدرنیته، ارزش های غربی و فکر دموکراسی اجتماعی،
بلکه در عین حال شورش رده های پایین تر روحانیون و گروهی
از روشنفکران افراطی شیعه در برابر روحانیون سنتی بود که
جدایی دین و دولت را پذیرفته بودند و نقش روحانیون را
اساسا تدریس علوم دینی و ارشاد مردم و زمامداران دولت می
دیدند.
روشنفکران چپ و مذهبی ایران به ویژه از سال های پس از
شهریور بیست و پیدایش دوره دوازده ساله دموکراسی ناقص به
این سو، به جای هواداری از فرایند کناره گیری روحانیون از
سیاست، به تشویق تند روترین عناصر مذهبی پرداخته و
روحانیون را به مداخله در سیاست تشویق کردند. تا پیش از
آنکه جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه فقیه، نتیجه آمیزش دین و
سیاست و یا چیرگی دین را بر سازمان اداره جامعه به نمایش
گذارَد، روشنفکران سیاسی سکولار، روحانیون را به
گروهبندیهایی مانند «مبارز»، «درباری» و»خانه نشین» تقسیم
می کردند. از این دیدگاه، کاشانی، خمینی و یاران امام به
دلیل مخالفت هایشان با سیاست های دولت و خـُرده گیری
هایشان ازروحانیون بلندپایه به این بهانه که آن ها کناره
جویی ایشان از سیاست، روحانیون مبارز و نستوه خوانده شدند
و شیخ عبدالکریم حائری یزدی و آقا حسین بروجردی که نزدیک
به چهل سال، روحانیون را دخالت در سیاست برکنار داشتند، به
مماشات و سازش با دربار و دولت متهم گردیدند. پس در آستانه
انقلاب، شریعتمداری که بر ادامه رفتار کجدار و مریز
روحانیون با دولت پافشاری می کرد، سازشکار و نوکر سرمایه
داری شناخته شد و امام خمینی که از سرنگونی رژیم و بنای
حکومت عدل اسلامی سخن می گفت، انقلابی و رهرو آزادی
گردید!از اینرو، گفتمان کنونی بر سر جدایی دین و دولت و
سکولاریسم چنانچه در برداشت های رایج از آنچه را که در
کتاب ها خوانده ایم و یا از تاریخ اروپا یاد گرفته ایم
محدود بماند، همان اشتباه های پیشین، این بار در لباسی نو
تکرار خواهد گردید. هم امروز نیز بخش بزرگی از روشنفکران
سکولار ایران، با این برداشت نادرست که جدایی دین و دولت و
یا دولت سکولار هرگز در تاریخ ایران شکل نگرفته، رفرم در
فقاهت شیعه و یا پروتستانیسم و روشنگرایی اسلامی را پیش
شرط پیدایش و تحکیم دولت سکولار در ایران می دانند. حوزه
پروتستانیسم اسلامی، یک حوزه نظری است و نه سیاسی. آنچه که
ممکن است در حوزه اسکولاستیک اسلامی یا فقاهت، پیشرو و
امروزی باشد، ضرورتا در حوزه سیاست و زندگی اجتماعی پیشرو
نیست. پروتستانیسم مسیحی در حوزه سیاست به تشکیل گروه ها و
دولت های واپسگرا انجامید و از دست راستی ترین گرایش های
سیاسی پشتیبانی کرد. نمونه برجسته این گرایش در ایران، شکل
گیری فدائیان اسلام بود. سید مجتبی میرلوحی تهرانی (نواب
صفوی) و همفکرانش از رفتار روحانیون شیعه ناخرسند بوده، از
اسلام و تشیع انقلابی سخن می گفتند و طلاب را دعوت به
اصلاح حوزه ها می کردند. از دیدگاه ایشان ده ها سال درس
داخل، مکاسب، فقه و اصول، ضایع کردن وقت به شمار می آمد و
خدمتی به ?نجات امت مسلمان از زنجیر استعمار و استکبار?
نمی کرد. این نقد به فقاهت و اسکولاستیک اسلامی و سازمان
سنتی روحانیت، در حوزه سیاست به تشکیل یک گروه تروریستی
انجامید که با همه مظاهر شهروندی، مدرنیته و سکولاریسم
دشمنی داشت. بخش بزرگی از رهبران بعدی جمهوری اسلامی در
دامان همین جنبش پرورش یافتند و به اعتبار یادداشت ها و
خاطراتشان، بیشتر ایشان یا از شمار مریدان نواب صفوی بودند
و یا از آن جنبش تأثیر می گرفتند2. کروهی از ایشان نیز
بعدها جمعیت سری اصلاح حوزه را درست کردند که آقای
رفسنجانی و خامنه ای از گردانندگان آن بودند. خود آیت الله
خمینی، به دلیل این که شایع بود از نواب صفوی پشتیبانی
میکرد ازپیرامون بروجردی رانده شد و تا بروجردی زنده بود
به دیدار او نرفت . . تا پیش از آغاز جنب و جوش تجدد و
مشروطه خواهی، قدرت و نفوذ روحانیون شیعه در امور مردم و
دیوان در دو راستا اعمال می شد: نخستین راستا اعمال قدرت
معنوی و شرعی بزرگترین مراجع تقلید و روحانیون صاحب کتاب
بود. در این راستا، پهنه نفوذ ایشان از خانه روستانشینان و
دکان بازاریان تا پستوهای اندرونی شاهان قاجار گسترده بود.
هنگامی که میرزای شیرازی فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد،
نفوذ معنوی مراجع تا آنجا بود که سوگلی ناصرالدین شاه
قلیان های اندرونی را جمع کرد ودرپاسخ شاه که از او پرسیده
بود کدام پدرسوخته قلیان را حرام کرده، کفت همان کس که مرا
به تو حلال کرده است! در آن هنگام مجریان اصلی این نفوذ
بیشتر در نجف می زیستند و آخوندهای رده های پایین تر در
مسجد و منبر حاملان گسترش پیام ایشان وپایداری نفوذ ایشان
بودند. راستای دیگر قدرت و نفوذ روحانیون در امور محلی و
به قول خودشان امور دنیوی (دنیایی) بود. این راستای نفوذ
اگرچه از باورهای دینی مردم تأثیر می گرفت، بیشتر به کوشش
روحانیون محلی ارتباط داشت. تا این هنگام آخوندها انحصار
نظارت بر قرداد میان شهروندان و رسیدگی به امور قضایی را
در دست داشتند.
شکاف علمای بزرگ نجف و ایران در برخورد به انقلاب مشروطه و
موضوع مناسبات میان دولت با ارباب دین، از نیروی معنوی
ایشان کاست. مشروطه خواهی که نخست با پادشاه قاجار روبرو
بود، پس از اتحاد مشروعه خواهان با محمدعلی شاه و بمباران
مجلس، ابعادی تازه یافت. یکی از پی آمدهای شکست جبهه
مشروعه و خودکامگی که به اعدام شیخ فضل الله و فرار
محمدعلی شاه انجامید، چیرگی اندیشه پذیرش تدریجی جدایی
سازمان دین از سازمان اداره جامعه در میان روحانیون
بود.درسالهای نخستین پس از تشکیل دولت مشروطه تا هنگام
تاجگذاری رضاشاه ما شاهد دو گرایش مهم در میان روحانیون
هستیم.
گرایش نخست که نیرومندترین گرایش میان روحانیون بود، تن در
دادن به تشکیل دولتی شهروند بود، به این امید که دولت
مشروطه قوانین را بر پایه دین حنیف اسلام و مذهب حقه جعفری
بنا نهد. از این پس کوشش مجتهدانی که کم یا بیش جدایی دین
و دولت و چیرگی دولت را بر امور دنیوی پذیرا شده بوند، در
مهار دولت مشروطه بود. سید حسن مدرس نیز نخست به همین
انگیزه و امید و به اعتبار بند دوّم متمم قانون اساسی از
سوی علمای نجف به نمایندگی مجلس شورای ملی درآمد. مهمترین
روحانیون وابسته به این گرایش آخوند محمد کاظم خراسانی،
شیخ حسین نائینی و شیخ عبدالله مازندرانی بودند. حتی مجتهد
دیگر ساکن نجف، محمد کاظم یزدی نیز که با جنبش مشوروطه
خواهی مخالف بود و از شیخ فضل الله نوری پشتیبانی کرده
بود، دراین موضوع که وظیفه اصلی علما ارشاد مردم در امور
دینی است، با دیگران اختلاف چندانی نداشت.
گرایش دوم کوشش بازماندگان مشروعه در حال مرگ بود که پس از
اعدام شیخ فض الله نوری در پاره ای از نقاط ایران همچنان
دنبال می شد. این گرایش بر ضرورت چیرگی مجتهدین بر سیاست و
اداره امور اصرار داشت. بزرگترین منادی آن آخوند ملا
قربانعلی زنجانی بود. دو رویداد بزرگ به زندگی این گرایش
در آن سال ها پایان داد. نخست نامه آخوند خراسانی و
عبدالله مازندرانی از نجف به مجلس شورا و دولت مشروطه مبنی
براین بود که اشرار و مفسدین پیرامون این مجتهد معروف را
گرفته و ?موجب فساد مملکت و اخلال آسایش? مردم شده اند ولی
خود آخود به دلیل بالا بودن سن و نادانی به این دام افتاده
است. رویداد دوم شکست کوشش های محمد علی شاه و برادرانش
برای بازگشت او به سلطنت بود که از پشتیبانی پاره ای از
آخوندهای پیرو استبداد و مشروعه از جمله روحانیون کرمانشاه
برخوردار بود. با این حال این گرایش همچنان به زندگی خویش
ادامه داد و گاه و بیکاه سر بلند کرد و سرانجام از میانه
سال های 1320 در قالب جنبش فدائیان اسلام تجدید حیات یافت
و به یاری روشنفکران مذهبی که کناره گیری روحانیون را از
سیاست، خیانت به اسلام می شمردند، پرداخته و بالنده شد و
در قامت جنبش امام خمینی چونان سمندری از خاکستر برون آمد
و جمهوری اسلامی را بنا نهاد. از واپسین انقلاب مشروطه تا
هنگام چیرگی جمهوری اسلامی، این دوگرایش درمیان روحانیون و
نیروهای مذهبی ایران دوام یافت. اما به باور من در درازای
سال های مورد گفتگو، اندیشه حاکم بر روحانیت ایران، اندیشه
کناره جویی از سیاست و واگذاری اداره جامعه به دولت بوده
است. درستی این داوری در مهمترین رویدادهای تاریخی هفتاد
سالی که از پیروزی مشروطه آغاز و به تشکیل جمهوری اسلامی
می انجامد، آشکار است. به باور من، سیاست مترقی و پیشرو در
میان روحانیون پس از انقلاب مشروطه، همین سیاست پذیرش دولت
سکولار و کناره گیری از سیاست بوده و نه اندیشه مداخله در
سیاست و مبارزه جویی روحانیون. از دیدگاه روشنفکر سکولار،
روحانی ترقی خواه، روحانی خواستار کناره گیری از سیاست است
و نه روحانی «مبارز»!
نخستین آزمون مهم، تشکیل دولت سکولار پهلوی است. رضاشاه که
از همان فردای کودتای سوم اسفند 1299، با بستن ?مغازه های
شراب فروشی و عرق فروشی، تاتر و سینما فتوگرافها (عکاس
خانه) و کلوپ های قمار? بنای دوستی و آشنایی با روحانیون
تهران را نهاد وبه زودی پشتیبانی ایشان را به سوی خویش جلب
کرد. درگشودن باب گفتگو میان سردار سپه و روحانیون، یکی از
چهره های کارساز حاج آقا رضا رفیع رشتی (قائم الممالک)
بود. این مجتهد که خود و برادرانش از شمار بانفوذترین
روحانیون پایتخت بودند از سال ها پیش از کودتا با رضاخان
آشنایی داشت. نزدیکی او با سردار سپه و سپس رضاشاه تا
بجایی بود که از او به عنوان معلم رضاشاه یاد می شود و او
در سفر و حضر درکنار شاه بود. او و میرزا هاشم آشتیانی،
روحانی معروف دیگری در تهران باب دوستی و گفتگو میان سردار
سپه و روحانیون را گشودند. این نزدیکی ها در عین حال گواهی
است از پذیرش فرایند شهروندیگری و علاقمندی روحانیون بزرگ
به ایجاد امنیت و تمرکز قدرت درایران. حاصل این بود که در
فروردین 1303 رضاخان با سه تن بزرگترین مجتهدین شیعه در قم
ملاقات کرد و به دنبال آن، او سودای جمهوری را کنار نهاد و
مراجع، انتقال پادشاهی را از قاجاریه به پهلوی پذیرفتند.
از این پس فرایند رسمی و قطعی پذیرش دولت سکولار از سوی
بزرگترین مجتهدین شیعه آغاز گردید و این پذیرش تا به جایی
رسید که بزرگترین روحانیون ایران از شهرهای مختلف هم در
مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی و انتقال پادشاهی از
قاجار به پهلوی شرکت داشتند و هم در مراسم تاجگذاری رضاشاه
به سال 1305 در درازای پادشاهی رضاشاه، شیخ عبدالکریم
حائری یزدی، بنیان گزار و رئیس حوزه علمیه قم، بزرگترین
مجتهد بی رقیب شیعه ساکن ایران بود. او از دیرباز مخالف
دخالت روحانیون در سیاست بود و حتی در دوران اقامتش در نجف
که با طغیان بسیاری از روحانیون علیه بریتانیا همراه بود،
خویشتن را از ازاین کارزار کنار کشیده بود. حائری با
بنیانگذاری حوزه قم در سال 1300 خورشیدی همزمان با قدرت
گیری سردار سپه، برای نخستین بار پس از سقوط صفویه، کوشید
تا کانون شیعی گری را از نجف به قم منتقل کند. زعامت او در
قم با مرگ آخوند خراسانی در نجف همزمان بود. پس از مرگ
آخوند، ریاست روحانیون نجف به سیدابوالحسن اصفهانی و شیخ
حسین نائینی رسید. اگرچه روحانیون دیگری نیز در نجف در
مقام اجتهاد و مرجعیت قرار داشتند، اصفهانی و نائینی در
این سال ها ریاست حوزه نجف را برعهده داشتند و اصفهانی،
حتی پیش ز مرگ نائینی به سال 1315، عملاً بزرگترین مرجع
تقلید شیعه بود. یگانگی فکری حائری در قم و اصفهانی در نجف
در کناره جویی از سیاست و پرداختن به امور دینی، نقشی
اساسی در پاگیری دولت سکولار در ایران ایفا کرد. حائری با
استواری از مداخله روحانیون در سیاست و در گیری با رضاشاه
جلوگیری کرد و اصفهانی که اساساً به مسائل ایران علاقمند
نبود از سیاست حائری پشتیبانی کرد. این استواری تا به جایی
بود که نه حائری و نه هیچ یک از روحانیون نجف به پشتیبانی
از مدرس در مخالفت با انتقال پادشاهی از قاجاریه به رضاشاه
برنخاستند و پس از دستگیری و تبعید درازمدت او به کاشمر
برای آزادی او میانجی گری نکردند. پشتیبانی ایشان از تشکیل
دولت پهلوی به پایه ای بود که نائینی و تنی دیگر از
روحانیون نجف با انتشار بیانیه ای در سال 1304 مخالفت با
رضاشاه را مخالفت با شرع انور محمدی خواندند. در درازای
پادشاهی رضاشاه و تشکیل دولت سکولار و مدرن درایران، چندین
فرصت تاریخی برای آزمودن اینکه آیا گرایش به برکنار ماندن
از سیاست و یا رودررویی با دولت، بر رفتار و اندیشه سازمان
روحانیت شیعه چیرگی دارد، پیش آمد و در هریک از این آزمون
ها، آشکار گردید که سازمان روحانیت شیعه، کناره جویی از
سیاست را پذیرا گشته است. یکی از نخستین آزمون ها، کوشش
سردار سپه در تشکیل ارتش بود. تشکیل ارتش مدرن و گسترش
شهربانی، نه تنها به شورشها و گردنکشی های محلی پایان داد،
بلکه قدرت فزاینده دولت مرکزی را دربرابر نفوذ سنتی
روحانیون شهرها و روستاهای ایران قرار داد. قانون نظام
وظیفه، مصونیت طلاب را از میان برد. با این حال حائری در
برابر کوشش حاج آقا نورالله، روحانی بزرگ اصفهان که در
اعتراض به این قانون از اصفهان به قم آمده و روحانیون
شهرهای دیگر ایران را به آمدن به قم تشویق کرده بود،
ایستادگی کرد و با میانجی گری او، حاج آقا رضا رفیع و امام
جمعه تهران و وعده های تیمورتاش که هرگز اجرا نشد، این
اعتراض پایان یافت.
ادامه دارد
جوانان بی انگیزه
محمد هادی زارع
هر شخصی در زندگی خود مسائل و مشکلات خاصی دارد.اما یکی از ریشه
ایترین موضوعاتی که امروزه باعث افزایش افسردگی و بی
انگیزگی در بین جوانان ایران شده است عدم تسلط آنها بر
کنترل و اداره زندگی اجتماعیشان است. به طور کلی هر
رفتاری که انسان انجام میدهد ناشی از تعامل سه عنصر
هدف،انگیزه و نیاز است .
افراد جامعه ما به ویژه نسل جوان خود را بر تغییر شرایط محیطیشان مسلط
نمیبینند و امکان سازوکارهای تغییر را در محدوده
تواناییشان مشاهده نمیکنند و خواستههایشان نیز از سوی
نهادهای اجتماعی به رسمیت شناخته نمیشود از این رو به یک
درماندگی آموخته شده گرفتار میشوند .
یکی از مسائلی که امروزه جوانان و نوجوانان ما با آن مواجه هستند این
است که در جامعه کنونی ما تعریفی صحیح از تئوری شاد
زیستن وجود ندارد در واقع شاد زیستن دارای سه بعد است
۱-
مساله فرهنگی
۲ -
بعد اجتماعی
۳ -
بعد فردی که متأسفانه جوانان ما از این سه بعد یعنی در مجموع با زندگی
شاد بیگانه هستند و همین امر باعث میشود که جوانان از شادی
فاصله میگیرند و جامعه ناخواسته به سمت خشونت پیش میرود که
همین امر باعث بروز آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد ،
خودکشی و غیره میشود.
در واقع شرایط امروز جامعه به گونهای است که افراد آیندهای برای خود
نمیبینند این بی آیندگی در تمام وجوه اجتماعی قابل رؤیت
است مثلا امروزه افراد تفاوتی در تحصیل و عدم تحصیل
نمیبینند به همین دلیل جوانان تحصیل کرده وقتی شکاف و
بی عدالتی در دستمزدها را میبینند از ادامه تحصیل منصرف
میشوند.شرایط شغلی در جامعه ما به نحوهای است که افراد
را برای سواد و معلومات به کار مشغول نمیکنند .
از همه اینها گذشته فرد وقتی در یک محیطی مشغول به کار میشود تضمینی
برای اشتغالش نمیبیند.و وقتی انگیزه و هدف از افراد
جامعه بخصوص جوانان در موقعیتهای مختلف گرفته میشود
قطعاً ناامید میشوند و این وضعیت ناامنی و بی ثباتی
شغلی و روحی را در جامعه ایجاد میکند .
یکی دیگر از مشکلات جوانان که باعث بی انگیزگی میشود مشکلات اقتصادی
در کشور است .
جوانان با مشکلاتی اعم از اشتغال ، ازدواج ، و مسکن روبرو هستند یکی از
مهمترین بخشهای اقتصادی بخش زمین و مسکن است که علاوه بر
اهمیت در اقتصاد خورد و کلان تاثیر گذاری بسیار زیادی به
مسائل فرهنگی و اجتماعی دارد .
عدم توانایی در خرید یا حتی اجاره مسکن بدون تردید یکی از دلایل عدم
تمایل جوانان به ازدواج به موقع است به طوری که در شرایط
کنونی در کشورمان افزایش سنّ ازدواج به عنوان یکی از
مهمترین مسائل اجتماعی و فرهنگی مطرح است .
متاسفانه امروزه یاس و ناامیدی در جوانان و نوجوانان جامعه باعث شده که
یک حالت رکود و بی حسی عاطفی پیدا کنند و حتی اکثر افراد
شاغل در سازمانها ، بیمارستانها ، ادارات ، و سایر مراکز
دچار یک نوع بلاتکلیفی شده اند و از کاری که انجام میدهند
نه رضایت شغلی دارند و نه انگیزه .
کودکان کار و زنگ خطر ایدز
سیما حب وطن
وضعیت وخیم اقتصادی در ایران باعث شده تاهر روز اخبار تکان دهنده ای را
از افزایش ناهنجاری های گوناگون اجتماعی در این جغرافیا
بشنویم.
آمارهای رسمی تعداد کودکان کار در ایران را حدود دو میلیون نفر اعلام
کرده اما فعالین حقوق کودک اظهار داشته اند که آمار واقعی
این کودکان حدود هفت میلیون نفر است.
بیشترین تعداد کودکان کار در فاصله سنی 10 تا 15 سال هستند . آمار
کودکان کار مبتلا به هپاتیت و ایدز درایران بسیار وحشتناک
است. آن چه وزارت بهداشت از ابتلا به ایدز در سطح کشور
اعلام میکند با آنچه واقعیت هست تفاوت دارد.وضعیت کودکان
کار و ابتلای آنها به بیماریهای عفونی شدید مانند ایدز و
هپاتیت بسیار تکان دهنده است.
بررسی بر روی کودکان
۱۰ تا
۱۸
ساله نشان داده که
۵ درصد آنها
به ایدز مبتلا بوده و اغلبشان نیز بیماری هپاتیت
داشتهاند.مسلما آمار ابتلای این کودکان رو به افزایش است.
مبتلا بودن کودکان کار به بیماریهای عفونی و ایدز، مبحث
جدیدی نیست.پاک کردن صورت مسئله ایدز مخصوصا در کودکان کار
از جانب دولت ناکارامد ایران موجب شده است:
به راحتی پیشگیری صورت نگیرد و این آمار رو به افزایش روز بروز
باشد.آمار اعلام شده مبتلایان ایدز در سراسر کشور واقعی
نیست و آن چیزی که وزارت بهداشت میگوید "با آن چه واقعیت
دارد بسیار متفاوت است.
"آمار دقیقی از میزان بچههای کار و خیابان در ایران در دست نیست و برخی
منابع دولتی از وجود
۲ میلیون وپانصد هزار کودک کار یاد کردهاند در صورتیکه طبق امار مدافعان
حقوق کپدک در ایران و سازمان یونیسف تعداد کودکان کار در
ایران بیش از۷ میلیون نفر
میباشد، این معظل از نظر قانونی به سازمان بهزیستی، نیروی
انتظامی، دادگستری، شهرداری، وزارت کار، وزارت بهداشت،
کمیته امداد، سازمان بیمه، تامین اجتماعی، صدا و سیما،
هلال احمر و آموزش و پرورش محول شده است اما هیچکدام از
این اورگانها مسٸولیت خود را بدرستی در مقابل این معظل
انجام نمیدهند ،
طبق پژوهشهای انجام شده از سوی فعالان حقوق کودک در ایران،
۳۲
درصد کودکان کار مورد آزار جسمی، روحی و جنسی قرار
میگیرند.
مطالعهای در سال
۱۳۸۹ روی کودکان خیابانی در جنوب تهران، نشان میداد که
۶۶
درصد آنها به بیماریهای عفونت انگلی روده،
۱۰ درصد به عفونتهای ادراری،
۹۶ درصد به پوسیدگی دندانها و بیماریهای لثه و
۲۴ درصد به
عفونت پوستی مبتلا بودند
بیش از دو سوم این
کودکان از افسردگی پنهان و آشکار رنج میبردند و در معرض
سوءاستفاده جنسی قرار گرفته بودند.
بیشتر آنها نیز سابقه مصرف سیگار و مواد مخدر را داشتند. دلیل تمام معظل
های جامعه ناکارامدی جمهوری اسلامی است ، این رژیم با
برنامه های غلط و بی کفایتی خود کودکان سرزمینمان را به
نابودی کشانده.