آشنایی با کانون | نشریه | مواضع و بیانیه ها | درخواست عضویت | ارتباط با ما

ماهنامه بشریت شماره 176

 

سردشت و جنگ ۸ ساله‌ی ایران و عراق

احمد کاظمی زاده

۲۹ سال پیش، در ۷ تیر ماه سال ۱۳۶۶-برابر با ۲۸ جون ۱۹۸۷-، ۷ سال پس از تجاوز نظامی عراق به ایران، ۴ منطقه‌ی پرجمعیت سردشت مورد اصابت بمب‌های شیمیایی به وسیله‌ی هواپیماهای عراقی قرار گرفت. بوی نامانوس سیر گندیده همراه با ابری زرد رنگ، فضای شهر را در بر گرفت و یکی از فجیع‌ترین وقایع جنگ ۸ ساله‌ی ایران و عراق را در تاریخ ثبت کرد. به اعتبار مدارک موجود ۱۱۳-۱۱۰ نفر در ساعات اولیه‌ی این حادثه‌ی مرگبار جان خود را از دست دادند و هزاران هزار نفر (قریب به ۸ هزار نفر) آسیب دیدند و حتی نسل‌هایی که در زمان جنگ به دنیا نیامده بودند، هنوز با مصائب این جنگ دست به گریبان هستند. بعد از وقایع مهلک هیروشیما و ناکازاکی، سردشت اولین شهر غیرنظامی در جهان بود که مورد حمله‌ی سلاح‌های کشتار جمعی قرار گرفت. دولت عراق که چالش‌های دست اندازی بر مناطق نفتی جنوب ایران در مقابله با کشوری که جمعیتی سه برابر عراق را داشته، کم برآورد کرده بود، با نیت شکستن مقاومت ایران به جنایت علیه مردم سردشت دست یازید.

123543_616

 

سازمان ملل و دولت‌های غربی به ویژه امریکا، بر این نقض آشکار قوانین و پیمان نامه‌های بین المللی بر منع کاربرد سلاح‌های شیمیایی چشم فرو بستند و به شکایات ایران به سازمان‌ ملل توجهی نکردند. جوست هیلترمن، محقق خاورمیانه در کتاب خود-“رابطه‌ی زهرآگین، بر این امر تاکید می‌کند که اگرچه ابهاماتی در زمینه‌ی کاربرد سلاح‌های شیمیایی از جانب هر دو کشور ایران و عراق وجود داشت، اما تحقیق و سپس غیر محرمانه شدن اسناد سازمان سیا در سال ۱۹۹۶ نشان می‌دهد که عراق با پشتیبانی غرب و به ویژه امریکا به کاربرد سلاح‌های شیمیایی مبادرت ورزید. کتاب فوق که معطوف به جنایت دولت عراق در حلبچه می‌باشد، روشن می‌نماید که چگونه سیاست شرم آور امریکا، با چشم فروبستن بر حرکات نظامی عراق، سبب وقایع جنایتکارانه‌ی سردشت و حلبچه شد. اقبال رضا در دیدار خود از سردشت به روشنی دید که دولت عراق از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرده، وی که بعد از آن سفر یکی از دستیاران نزدیک کوفی عنان  شد، مسئله را دنبال نکرد و فاجعه‌ی حلبچه اتفاق افتاد. وی در مصاحبه‌ای در مقابل این سوال که چرا جامعه‌ی جهانی از فاجعه‌ی حلبچه جلوگیری نکرد، بدون هیچ حس شرمساری و ندامت گفت: “این در دستور کار و اهداف ما نبود”. حمله‌ی عراق به سردشت و سپس حلبچه در زمره‌ی یکی از ۱۰ مورد کاربرد سلاح‌های شیمیایی است که واشنگتن نمی‌خواهد راجع به آن صحبت شود. در مقاله‌ای که در ۴ سپتامر۲۰۱۳ در پلیسی‌مایکمنتشر شده، بر اطلاعات رد و بدل شده بین امریکا و عراق و سکوت امریکا بر استفاده سلاح‌های شیمیایی در سردشت تاکید شده است.

منع سلاح‌های شیمیایی

کنوانسیون منع سلاح‌های شیمیایی، مهم‌ترین معاهده‌ی بین المللی برای تولید، انباشت و استفاده از سلاح‌های شیمیایی است. مفاد این کنوانسیون در ۱۳ ژانویه ۱۹۹۳ در پاریس و نیویورک به تصویب نمایندگان ۱۶۵ کشور عضو سازمان ملل رسید و از تاریخ ۲۹ اپریل ۱۹۹۷، لازم الاجرا گردید. ضامن و دیده بان پیاده شدن و اجرای این کنوانسیون، سازمان منع به کارگیری سلاح‌های شیمیایی است که یک نهاد بین دولتی است که در سال ۱۹۹۷ تاسیس گردید. مقر این سازمان در لاهه است و تشکیلات آن تحت نظر امضا کنندگان می‌باشد.  با نیت برجسته کردن ضرورت منع سلاح‌های شیمیایی برای نخستین بار، جایزه‌ی صلح نوبل به یک سازمان داده شد. احمد اوزومکو، دبیر کل این سازمان، در مراسم قبول جایزه‌ی نوبل گفت: “برای ۱۶ سال سازمان منع سلاح‌های شیمیایی، کلیه‌ی سلاح‌های کشتار جمعی را منع کرده – هدف ما این است که سلاح‌های شیمیایی را برای همیشه از صحنه‌ی تاریخ حذف کنیم”. وی چنین ادامه داد که “تحت مفاد کنوانسیون منع سلاح‌های شیمیایی ما تا به امروز ۸۰ درصد تمام سلاح‌های شیمیایی که دولت‌ها آن‌ها را اعلام کرده‌اند، امحاء نموده‌ایم و یک سلسه اقدامات در این زمینه که این سلاح‌ها دوباره تولید نشوند، انجام داده‌ایم- با ۱۹۰ کشوری که امروزه کنوانسیون را امضا کرده‌اند، ما می‌توانیم چشم انداز دنیایی بدون سلاح‌های شیمیایی را تصور کنیم”.با این حال، اخبار مربوط به کاربرد سلاح‌های شیمیایی در سوریه(غوطه) در ماه‌های گذشته جامعه‌ی جهانی را هم‌چنان در اضطراب و سایه‌ی هولناک به کاربردن این سلاح‌ها قرار داده است.

استفاده از سلاح‌های شیمیایی، نقض یک سلسله از مصوبات، پیمان‌نامه‌ها و معاهدات بین المللی می‌باشند. بیانیه‌ی ۱۸۹۹ لاهه، پروتکل ۱۹۲۵ ژنو، کنوانسیون سلاح‌های شیمیایی، اساسنامه‌ی دیوان بین المللی کیفری (ICC)،  استفاده از سلاح‌های شیمیایی را منع نمودند. هم‌چنین کاربرد سلاح‌های شیمیایی در تناقض آشکار با قوانین انسان دوستانه‌ی  بین المللی که در کنوانسیون ژنو و پروتکل‌های متعاقب آن و دستورالعمل‌های لاهه که مورد حمله قرار دادن غیر نظامیان را منع کرده، می‌باشد.استفاده از سلاح‌های شیمیایی هم‌چنین چنان‌چه هدفمند به کار گرفته شود تا به طور کامل یا بخشی از ملت، قوم، نژاد و یا گروه مذهبی خاصی را نابود سازد، جنایت علیه بشریت قلمدار می‌گردد. واقعه‌ی حلبچه که برخی آن را “نسل‌کشی قومی کردها” برآورد می‌کنند، مورد توجه خاص برای به رسمیت شناختن آن به مثابه “جنایت علیه بشریت” قرار دارد.

غیر نظامیان، قربانیان تصادمات جنگی:

واقعیت آن است که در ۲۵ مورد از بزرگ‌ترین جنگ‌های قرن بیستم، ۳۲ میلیون غیر نظامی در مقابل ۳۹ میلیون نظامی کشته شدند. در گزارش سال ۲۰۰۸ سازمان معضل جهانی خشونت مسلحانهآمده است که در مقابل هر فرد نظامی که در جنگ کشته می‌شود، بین ۳ تا ۱۵ نفر غیر نظامی یا جان خود را به دلایل گوناگون از دست می‌دهند و یا مورد آسیب قرار می‌گیرند. علی‌رغم کنوانسیون ژنو در سال ۱۹۴۹ و پروتکل‌های متعاقب آن در زمینه‌ی در امنیت نگه داشتن غیر نظامیان، مردم عادی به طور فزاینده‌ای مورد خشونت‌های جنگی قرار گرفته‌اند. یکی از دلایل آن چنین ارزیابی می‌گردد که به طور فزاینده‌ای تصادمات نظامی نه درگیری دولت‌ها با اعلام و به طور رسمی، بلکه تقابل گروه‌های شبهه نظامی، جنگ‌های فرقه‌ای و میان گروهی، برخوردهای نظامی بین گروه‌هایی که در پشت آن‌ها چه بسا اهداف سیاسی دولت‌ها به طور غیر مستقیم قرار دارد، صورت می‌گیرد. از سال ۱۹۸۹ تعداد تصادمات نظامی دولت‌ها (چه یک یا دو طرف تعارض، دولت‌ها باشند) هر ساله کاهش یافته، در حالی‌که موارد “خشونت‌های یک جانبه” و یک سویه که غیر نظامیان را مورد حمله قرار داده است، ۳۷ درصد افزایش پیدا کرده است.

در کنار صدمات مستقیم و حملات نظامی، نیروهای غیر نظامی و شهروندان، هم‌چنین ریسک بیماری‌های عفونی، تغذیه و موارد دیگر و عدیده‌ای را که در زمره‌ی صدمات ناشی از تصادمات نظامی می‌باشد، تجربه می‌کنند. در مطالعات ۲۲ ماهه‌ی اختلافات خونین در شرق جمهوری دموکراتیک کنگو(۱۹۹۸-۲۰۰۱)، ۲ و نیم میلیون نفر کشته شدند که تنها ۳۵۰ هزار نفر آن‌ها در ارتباط مستقیم با خشونت‌های نظامی و جنگی بوده و بقیه جان خود را در پی مصائب بسیاری از جمله مالاریا، سوء تغذیه، آوارگی و غیره از دست دادند. هیچ سلاحی کشتار و خشونت را در انحصار خود ندارد. کاربرد سلاح‌های شیمیایی و کشتار جمعی بین شهروندان و نظامیان و بین صحنه‌ی جنگ و اماکن مسکونی تفاوتی نمی‌گذارد و زن، مرد، کودک و کهنسال را به طرز فجیعی بر خاک می‌افکند. هم‌چنین فرایند کاربرد آن ضایعه بار و نابود کننده است؛ نابینایی، سوختگی، خفگی و بدن‌های سراسر تاول قربانیان سلاح‌های شیمیایی فاجعه‌ی جامعه‌ی بشری است. مرگ توسط برخی از این سلاح‌ها فوری و در مورد گاز خردل فوری نیست؛ اما دردناک است و زمانی‌که این سلاح‌ها انسان را نمی‌کشد تاثیرات دراز مدت و مخرب بر محیط زیست می‌گذارد و حتی دی.ان.ای انسان نسل‌های بعد را نیز مورد آسیب قرار می‌دهد.

۲۲اپریل، ۱۰۱ سال از اولین کاربرد گسترده‌ و وسیع سلاح‌های شیمیایی در ایپر بلژیک می‌گذرد. در آن روز ۱۷۰ تُن گاز کلورین در صحنه‌ی جنگ استفاده شد. هاله‌ای سبز-زرد گونه، سلول‌های شُش ۱۰ هزار سرباز را تصرف کرد. پس از این واقعه، سردشت و حلبچه نام شهرهایی هستند که فاجعه بار در صفحه‌ی تاریخ به جای ماندند. اما بر خلاف ایپر، اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در سردشت جان خود را از دست دادند، غیر نظامیان و مردم عادی بودند. اگرچه بعد انسانی مرگ در فاجعه‌ی سردشت در ساعات اولیه، محدود به ۱۱۳-۱۱۰ نفر بوده اما هزاران نفر از مردم  سردشت هنوز با پیامدهای آن مواجه هستند و این امر می‌بایست دادخواهی شود. حکایت دلخراش خانواده‌ی ریسانی و وضعیت کسری، پارسا و شبنم، هر سه فرزند این خانواده، که در مطبوعات فارسی زبان انعکاس داشته و این‌که این خانواده توانایی تامین هزینههای درمانی فرزندان خود را ندارند یکی از فرایندهای سردشت و حکایت قربانیان خاموش این فاجعه می‌باشد.

به گفته‌ی پزشکان آلمانی هر سه فرزند این خانواده در زمره‌ی قربانیان پنهان و خاموش حمله‌ی شیمیایی سردشت هستند؛ بی‌آن‌که حتی در زمان این فاجعه در حیات بوده باشند. در واقع جهش ژنتیکی تحت تاثیر عوامل شیمیایی سبب گردیده که این سه جوان بدون حضور در فاجعه‌ی سردشت درد و رنج آن را به میراث برده باشند. شبنم در سال پایانی جنگ به دنیا آمد، کسری متولد ۱۳۷۰ و پارسا در سال ۱۳۷۶ چشم به جهان گشود و هیچ کدام تصوری از جنگ ندارند.

چه کسی مسئول و پاسخگو است؟

علی‌رغم گذشت ۲۹ سال از واقعه‌ی مرگبار سردشت و تداوم جراحات و صدمات ناشی از آن، جامعه‌ی جهانی و دولت جمهوری اسلامی و حتی جامعه‌ی مدنی، واقعهی سردشت را در پانویس تاریخ ۸ ساله‌ی جنگیِ ایران و عراق، قرار داده‌اند.

علی‌رغم آن‌که در سال ۲۰۱۴، احمد اوزومکو، رئیس سازمان منع سلاح‌های شیمیایی، بیانیه‌ای در همدردی با مردم سردشت صادر نمود، با آن‌که مدیر روابط بین الملل جامعه‌ی قربانیان سلاح‌های شیمیایی در ایران اعلام می‌نماید که ۷ سند رسمی در زمینه‌ی حمله‌ی شیمیایی به ایران به سازمان ملل ارائه داده شده بدون آن‌که اقدامی گردد، جامعه‌ی جهانی هنوز برای پاسخگو کردن عاملین فاجعه‌ی سردشت تعلل می‌کند.

از طرف دیگر جمهوری اسلامی در برابر اکثریت قریب به اتفاق آسیب دیدگان اقدامات چشمگیری در زمینه‌ی تحقیق و بررسی و طرح دعوی نکرده است. پروژه‌ی تاریخ‌نگاری در زمینه‌ی آسیب دیدگان این فاجعه محدود به کمتر از ۱۰ مصاحبه می‌باشد که به انگلیسی ترجمه شده است. جامعه‌ی مدنی ایران و نهادهای مردمی نیز که به نحوی زیر سایه‌ی دولت جمهوری اسلامی قرار دارند به اقدامی مشخص در زمینه‌ی سوق دادن این فاجعه از حاشیه به مرکز توجه افکار عمومی و پاسخگو دانستن مسببان این جنایت و سپس حمایت بازماندگان آن که تا ۸ هزار نفر تخمین زده می‌شود، ننموده‌اند.

مسئولیت تاریخی نیروهای هوادار دادخواهی برای نقض حقوق انسانی این است که اجازه ندهند سردشت به جزیره‌ای ‌فراموش شده تبدیل گردد.

 

آغاز سال تحصیلی وضعیت دانش آموزان و تفتیش عقاید از پایه

محمد جواد کاظمی میرکی

درایران حدود دوازده ملیون وپانصد هزار دانش اموزوجود دارد یعنی دوازده ملیون و پانصدهزار نفر ازجمعیت هشتاد ملیونی ایران رادانش آموزان تشکیل میدهندبرای خدمات رسانی به این گروه بیش ازیک ملیون نفردروزارت آموزش وپرورش درحال فعالیت هستنددرحالی که اصل30 قانون اساسی ایران تحصیل تاپایان مقطع آموزشی متوسطه رارایگان اعلام کرده اماازدهه ی هفتادشمسی بخش خصوصی در امور آموزشی فعال شده وتعدادمدارس موسوم به غیرانتفاعی هرروز بیشتر میشود. هزینه های تحصیل درایران اگرچه گفته میشود که رایگان است ولی بسیاری از محصلان به دلیل شرایط بداقتصادی خانواده هایشان مجبوربه ترک تحصیل وورود به بازارکارمیشوند این درحالی است که وزیر اموزش وپروش ازشعار تحصیل 100درصدی دانش اموزان سخن میگویدباگشت وگزاری ساده درمحیط اطراف زندگیمان میتوان کودکان ونوجوانانی رادید که همچون افرادبالغ مشغول کار درشرایط سخت هستند وبازمانده ازنحصیل که جمعیتی حول وحوش سه ملیون نفر راشامل میشود.

-.jpg

براساس آمارها ایران بیش از122هزارمدرسه داردوبه ازای هر11دانش اموز تقریبایک آموزگار امااین امکانات یکسان توزیع نشده است وهنوز ایران جوان از کمبودیکصدهزارمترمربع فضای اموزشی وهشت هزار معلم رنج میبردمقام های محلی دراستان سیستان وبلوچستان به عنوان یکی از محروم ترین استان های کشور میگوینداز18هزارکلاس موجوددراین استان بیش از یازده هزار کلاس به بازسازی جدی نیاز دارد واین بازسازی تقریبا به 300ملیاردبودجه نیازدارد.

درسوی دیگرسکه افزون برکمبودامکانات آموزشی درسالهای اخیرتغییرات پی درپی مدیران سیاسی درآموزش وپرورش وتغییرمتون درسی وتلاش برای تطبیق بیشترمتون درسی بااموزه های دینی واجرای فریضه های دینی درمدارس ازجمله نمازجماعت با واکنش خانواده ها ونهادهای فعال در امور آموزشی مواجه شده است و مسوولین باید بدانندکه مذهب عقیده است و باید دستش از آموزش وپرورش کوتاه باشد،امابه نظرنمیرسد که حکومت قصد تغییر دراین برنامه را داشته باشد .شاید دغدغه ی دیگری که درکشوری مثل ایران وجوددارد این است که آیادولت برای آموزش عالی این جمعیت ملیونی برنامه ای دارد ویااینکه پیش بینی سونامی بیکاری در آینده بخشی از این کودکان و نوجوانان راهم شامل میشود.

امااین همه ی داستان اول مهر نیست دانش آموزان ایرانی درراه کسب علم ودانش بامشکلات فراوانی از جمله هزینه شهریه،کتب درسی،پوشاک،هزینه ی رفت آمد،تحصیل درمدارس ناایمن ،کلاسهای رنگ ورو رفته وچهار چوب های فرسوده ،نبودمشاورین زبده،سرویسهای بهداشتی غیراستاندارد،پرسشهایی ازدانش آموزان مربوط به نوع گرایشات مذهبی انها ،تفکیک جنسیتی،داخل شدن مساعل دینی وورود روحانیون به مدارس،تنبیهات بدنی،تبعیض درنظام آموزشی ازجمله تبعیض جنسیتی فرهنگی دینی قومیتی وزبانی،عدم آموزش به زبان مادری و....را اشاره کرد. ودر میان ازکودکان کار وبازمانده ازتحصیل که حق هرکودک ایرانی ومهاجراست نیز نبایدغافل شد. از بیان نکات بالامیتوان به این تیجه رسید که سیاستهای غلط آموزشی وکمبودبودجه ی آموزش و پرورش مسبب اصلی بروز این مشکلات میباشد درحالی که بودجه ی سایر ارگانها مثل ارگانهای نظامی هرساله باافزایش زیادی روبه رواست بودجه ی آموزش وپرورش با رشدملایم به کارخودادامه میدهد واین درحالی است که بخش قابل توجهی از این بودجه ی کم نیزصرف ترویج مساعل دینی میشود.واینهاعواملی است که باعث به وجود امدن افت تحصیلی درکشور میشود. درکل رژیم حاکم باشعارهایی همچون تحصیل رایگان عدم تبعیض جنسیتی وعقیدتی درجامعه شروع به کار کردوبادیدی غیرانسانی مانع ازادامه ی تحصیل هم وطنان دگراندیش ایرانی واقلیت های مذهبی هم چون بهاییان شد وبه جای پرداختن به نخبه یابی واستعدادپروری محورفعالیتهای خودرابرپایه ی تفکیک جنسیتی وجوسازی بنانهاد ودانشگاه ها را با تاسیس انجمن های اسلامی وحراست تبدیل به فضای امنیتی نمود .

مردم غمگین ایران

سیما حب وطن

ادبیات، افلاطون شادكامی را حالت تعادل و هماهنگی میان سه عنصر استدلال، هیجان و امیال و ارسطو آن را زندگی معنوی می‌داند.

رتبه ایران در شادی در میان 158 کشور، 110 است. این رتبه نتیجه گزارشی است که شبکه راه‌حل‌های توسعه پایدار سازمان ملل ارائه کرده است.شاخص امید به زندگی سالم در جامعه ایران بسیار پایین است. آلودگی هوا، وضعیت اقتصادی و... همه در این امر موثر هستند.میزان استرس و فشار روانی در جامعه ایران بالاست، که این استرس و فشارها موجب پائین آمدن شادی و نشاط و امید در جامعه شده‌اند. همچنین شاخص توسعه انسانی، در ایران جایگاه خوبی ندارد. همه این‌ها بر روی میزان رضایت از زندگی و ایجاد عواطف منفی تاثیرگذارند. وقتی در یک کشور موضوع بسیار ساده ای مثل تماشای فوتبال در اماکن عمومی را ممنوع می کنند و این شادی جمعی را از مردم دریغ می کنند، باید حدیث مفصل خواند از این مجمل؛ حال بماند مشکلات حاد اقتصادی که تاب و توان از مردم گرفته است و حسرت یک سفر کوتاه را بر دل بسیاری از خانواده ها گذاشته است؛

بماند کمبود و گرانی امکانات تفریحی و ورزشی مخصوصا برای زنان و دختران و به ویژه در شهرهای کوچک؛بماند گیر دادن های بی پایه و اساس به مردم بر اساس سلائق شخصی مانند این که چرا این لباس را پوشیدی و آرایش موهایت چنان است؟ ؛‌بماند که رادیو و تلویزیون ایران از هر فرصتی برای گریاندن مردم استفاده می کند ؛بماند که مردم حتی نگران هوایی هستند که تنفس می کنند ، نگران میوه و سبزی هایی هستند که احتمالاً سموم کشاورزی بر تن دارند و استرس آن دارند که پارازیت ها ، سلامتی شان را به خطر بیندازد ؛بماند که یک عده به خود اجازه می دهند مردم را از سالن های کنسرت های مجوز دار هم بیرون کنند ؛بماند که مردم وقتی بی عدالتی می بینند، افسرده می شوند ، مثلاً آن گاه که برای دریافت یک وام 5 میلیون تومانی،باید از هفت خان رستم بگذرند و در همان حال می بینند که متصل ها، میلیاردی می برند ؛بماند که حسرت سوار شدن بر یک خودروی معمولی دنیا بر دل مردمی مانده که هر روز در تصادفات جاده ای کشته می دهند ؛بماند و بماند و بماند ... .بیش از نیمی از درصد جمعیت مردم ایران دچار افسردگی هستند.  کنترل‌های اجتماعی، نبود شادی، عدم رضایت مندی از زندگی و فرهنگ زندگی، برخوردهای نامتعارف، نوع پوشش و ارتباط و تعامل با ارباب رجوع همگی از عوامل ایجاد کننده افسردگی در جامعه ایران هستند. افسردگی در خانم‌های کشور سه برابر بیش از مردان است و شیوع اضطراب هم در زنان 3 تا 5 برابر بیش از مردان است.پایه های این نظام با آخوندهایش وابسته به گریه ها،عذاداری ها،افسردگی ها و در کل غمگین بودن مردم ایران هستند.

 

به مناسبت روز جهانی مبارزه علیه حکم اعدام

لیدا شهابی

مجازات اعدام اقدامی است وحشیانه، غیر اخلاقی و تجاوز به اساسی‌ترین حق انسان، یعنی حق زندگی است. تجارب و امارها نشان می‌دهد که مجازات اعدام نه تنها از میزان جرم و جنایت در جامعه نمی‌کاهد، بلکه برعکس خشونت و جنایت را در جامعه افزایش می‌دهد. حکومتی که خود دست به قتل می زند، در واقع کشتن انسانها را تائید و تشویق می‌کند.

وضع کنونی ایران شاهد این مطالب است.حکومت آخوندی می‌تواند به خود افتخار کند که بالاترین مقام اعدام را دارا بوده است بعد از کشور چین و در اعدام نوجوانان ایران رتبة اول را در جهان دارد. اگر اعدام هتک تمامیت جسمانی است، مجازات قطع دست و دراوردن چشم هتک بخشی از جسم است. در هر دو مورد حقی که از انسان گرفثه می شود، برگشت ناپذیر است احکامی که به نقض عضو   می انجامند، در ردیف اعدام محسوب می شوند و مبارزه برای برچیدن آن نباید کمرنگ شود.مخالفین مجازات اعدام بر این نکته تکیه می کنند که اگر زمانی بیگناهی متهم اعدام شده اثبات شود-ایقینا بعد از مرگ فرصت هیچ دفاعی وجود ندارد و حتی اگر مرور زمان، نادرستی حکم را به اثبات برساند هیچ راهی برای لغو حکمی که اجرا شده وجود ندارد.

می‌دانیم که خطای انسانی همیشه وجود دارد و ممکن است فردی که امروز اعدام می شود یک بی گناه باشد که مدارک لازم برای اثبات بی‌گناهی او در آینده فراهم شود. احتمال وقوع خطا در صدور حکم اعدام (و هر حکم دیگر) هم کم نیست و مثلا ثابت شده که تا به امروز ١١٦ بیگناه در آمریکا اعدام شدەاند. در ایران هم تقریبا هر ماه شاهد اعدام‌های فلەای هستیم و مشکل در ایران این است که هیچ سیستم ارزشیابی یا حتی نظارتی بر این اعدام ها وجود ندارد که بتوانیم آماری از خطاهای صورت گرفته ارائه دهیم اما از شواهد اینگونه بر می آید که آمار خطا در صدور حکم اعدام در ایران بیش از هر نقطه دیگر باشد. به یاد داریم که دادگاه بسیاری از افرادی که اعدام شدەاند کمتر از ٣٠ دقیقه بوده است،بی حضور هیئت منصفه و دادگاهها هم اغلب غیر علنی تشکیل شده اند. یا اخیرا در طرح مبارزه با اراذل و اوباش شاهد اعدام های فلەای بودیم که هیچ دسترسی به متن پرونده آنها وجود ندارد و در یک مورد هم که به طور اتفاقی مشخص شد یک فعال سیاسی را با همین برچسب‌ها به اعدام محکوم کردند. یا می بینیم که یک فرد را دستگیر می‌کنند و با به سادگی و به اتهام جاسوس بودن و… حکم اعدام برایش صادر می‌کنند و سوال اینست که چرا اجازه نمیدهند این افراد در آینده هم امکان دفاع از خود را داشته باشند؟

از طرفی ممکن است یک عمل در زمان فعلی جرم تلقی شود و در آینده همان عمل یک عمل مجرمانه نباشد. به طور مثال مجازات دگراندیشان مذهبی، همجنسگرایی در ایران مرگ است و شاهد اعدام همجنسگراها هم بودەایم. اما آیا واقعا ممکن نیست روزی در ایران هم مثل غرب، همجنسگرایی در جامعه و قانون پذیرفته شود؟ همینطور در مورد زنا؛ یا مثلا آیا همه کسانی که در دهه ٦٠ اعدام شدند اگر امروز محاکمه می شدند هم باز حکمشان اعدام می‌بود؟! یعنی حتی اگر حکومت ها هم تغییر نکنند خود زمان همه چیز را تغییر می‌دهد و چرا  با اعدام، فرصت احتمالی زیست را از چنین افرادی سلب می‌کنید. امروز مبارزه برای لغو حکم اعدام در بین نیروهای بین‌المللی جایگاه مهمی یافته است. سازمان عفو بین الملل، فدراسیون بین‌المللی جامعەهای حقوق بشر، دیدەبانان حقوق بشر و دهها سازمان دیگر برای لغو مجازات اعدام تلاش می کنند. این تلاشها دستاوردهایی خوبی هم داشته است. رژیم آخوندی مجازات مرگ را از دستور کار خویش خارج نمی کند تا زمانی که برای این کار تحت فشار قرار نگیرند. اگر بر سر چون و چرائی مجازات مرگ روشنگری صورت نگیرد، اگر برضد آن اقدام و حرکتهای مردمی، به ویژه در میان خانوادەهای آسیب دیده سازمان داده نشود، نمی‌توان امید زیادی برای از میان رفتن آن داشت.در ایران مجازات اعدام علاوه بر جرائم مربوط به مواد مخدر، در موارد ارتکاب به قتل، تجاوز جنسی، استفاده از سلاح گرم درحین ارتکاب جرم، جاسوسی، ارتداد، زنا (رابطه بدون ازدواج) و روابط همجنس گرایانه اعمال می شود. دو اتهام کلی محاربه با خدا و افساد بر زمین نیز مستحق حکم اعدام به شمار می رود که دامنه شمول آنها گسترده و تعریف نشده است و زندانیان سیاسی و عقیدتی را نیز دربر می گیرد. و تشخیص آن به نظر قاضی بستگی دارد. مخالفان و موافقان اعدام چه می گویند؟ سازمان عفو بین الملل مجازات اعدام را «سلب و نقض نهایی و بازگشت ناپذیر حقوق بشر» تعریف کرده است. در واقع مهم ترین ایرادی که در مورد مجازات اعدام وجود دارد همان نهایی بودن آن است که در صورت بروز اشتباه قابل ترمیم نیست. موارد بسیاری از متهمان بوده اند که در دادگاه محکوم شده اند اما پس از انجام آزمایش دی ان ا و یا شواهد و مدارک دیگر حکم بر بیگناهی آنان داده شده است. اما چه بسا متهمان دیگری که پیش از آن که بتوانند مدرکی بر بیگناهی خود ارائه دهند به اعدام محکوم و حکم درموردشان جاری شده است.

موافقان مجازات اعدام آن را اقدامی در جهت عبرت خلق و بازدارندگی از ارتکاب جرم می دانند. اما مخالفان این مجازات می گویند مجازات اعدام چرخه خشونت را در جامعه قوی تر می کند و میزان جرم های خشن را درجامعه بالا می برد. به گفته آنان بهبود سطح زندگی مردم و رعایت حقوق بشر در جامعه از میزان خشونت می کاهد. در کشورهایی که مجازات اعدام در آنها لغو شده آمار قتل ها و جرایم خشن کاهش یافته است.

اِعدام نوعی کیفر و مجازات و به عبارتی دیگر اشد مجازات برای محکوم است. این کیفر یکی از موارد پیش بینی شده در قانون برخی کشورهاست که در آن به حکم قانون و بر اساس حکم دادگاه -عمومی، جنایی، نظامی و غیره- زندگی یک انسان سلب می‌شود. عربستان سعودی، چین، آمریکا، عراق و ایران دارای بالاترین آمار اعدام در جهان هستند.شیوه‌های اجرای اعدام

در سیستم قانونگذاری هر یک از کشور‌های مجری اعدام، بنا به پیشینه، سنت‌ها و مبانی قانونی، روشی برای اجرای حکم پیش بینی شده است.

 - قطع سر (عربستان سعودی)

- صندلی الکتریکی (ایالات متحده)

- دار (ایران، عراق، مصر، ژاپن، اردن، پاکستان، سنگاپور)

- تزریق سم (چین، ایالات متحده، گواتمالا، تایلند)

- جوخه اعدام (بلاروس، سومالی، چین، ویتنام)

- سنگسار (ایران، افغانستان)

 

مندائیان ، پیروان یحیی تعمید دهنده ، قومی فراموش شده و مظلوم در ایران

حمید رضا تقی پور دهقان تبریزی

مندائيان قومي گمنام و كم جمعيت هستند كه به نام‌هاي مختلف مندائيان، تعميديان، صابئين، صبي‌ها و مغتسله شهرت دارند . نامي كه اين قوم خود را به آن مي‌خوانند ، ظاهراً از كلمه " ماندا" يا " مندا به معناي معرفت و شناخت مشتق شده است و اين شايد دليلي است كه دين شناسان نشانه‌هايي از ارتباط ميان اين دين با فرقه‌هاي گنوسي يافته‌اند . اما صبي در زبان عربي از صب به معناي آب ريختن  است و اين به دليل آيين‌هاي تعميد در آب است كه از اركان اين آيين به شمار مي‌آيد این قوم همواره توجه دین شناسان ، زبان شناسان و انسان شناسان را به خود جلب کرده اند. حرمتي كه اين قوم براي آب جاري قائلند اين عقيده را تقويت مي‌كند كه اصل اين قوم و دين ايشان از فلسطين است .كوه سرانديب ، مصر ، ماداي ( كوه پروان ) ، كوه كارمل ، اورشليم ، حران ، اطراف دجله و فرات از شمال به جنوب تا شهرهاي غربي خوزستان نظير سوسنگرد ، هويزه ، خرمشهر ، اطلس جغرافيايي تاريخ منداييان را از حداقل ۴۰۰۰ سال پيش تا كنون تشكيل مي‌دهد . منداييان قريب ۳۵۰۰ سال پيش ، از مصر به حوزه فلسطين مهاجرت كرده و پس از ظهور حضرت يحيي مورد خشم يهوديان اورشليم قرار گرفته ، به اجبار از اين شهر مذهبي مهاجرت كردند و در شمال بين‌النهرين و شهر حران (Harran) اقامت گزيدند . آنها در ایران در کناره های رود کارون جلگه خوزستان و در عراق در کناره‌های رودخانه‌های دجله، فرات زندگی می‌کنند. ايران با 15 تا 20 هزار نفر مندايي دومين مركز جمعيتي اين دين است . منداييان عراق حدود هفتاد هزار نفر هستند كه از پیروان ادیان در عراق به صورت رسمي پذيرفته‌ شده‌اند و بيشتر در جنوب عراق در جوار دجله و فرات ، و برخي از ايشان هم در شهرهاي بغداد ، موصل و كركوك ساكن‌ هستند .منداييان ايران ، در استان خوزستان ، و بيشتر در شهر اهواز و حومه آن ، زندگي مي‌كنند . در ماهشهر و شوشتر هم مندايي هست ؛ اما تعداد منداييان شهرهاي چون سربندر ، شادگان ، خرمشهر و آبادان و . . . در حد چند خانوار است .شایان ذکر است تعداد قابل توجهي از منداييان ايران در استراليا به سر مي‌برند و در همان جاست كه بخش عمده فعاليت‌هاي پژوهشي در حوزه قوم ، آيين و دين و زبان مندايي انجام مي‌گيرد . برخي از منداييان به كشورهاي حاشيه خليج فارس و كشورهاي اروپايي همچون سوئد ، دانمارك و كشورهاي كانادا و امريكا نيز مهاجرت كرده‌اند . جمعیت آن‌ها را ۷۰ هزار نفر در عراق و حدود ۲۰ هزار نفر در ایران برآورد میشود . مندائیان از نسل سام ابن نوح میباشند و از نظر عقیدتی از پیروان یحیای تعمیددهنده و یکی از ادیان دیگر در ایران هستند . علاوه بر ایران و عراق در سوریه هم سکونت دارند . مندائیان با نام صابئین نیز شناخته می‌شوند، و آنها را با فرقهٔ مغتسله پیوند داده‌اند .این دسته از پیروان ادیان نیز که جمعیت بسیار اندکی در ایران هستند از آسیبهای اجتماعی و نقض حقوق شهروندی خود در امان نمانده اند از توهینهای برخی افراد و دادن القاب رکیک تا تمسخر نوع مراسم مذهبی آنها که در نظر مسلمانان تندرو با توجه به بدعتهای غلط اسلامی آنها را ستاره پرست میدانند و یا اینکه این دسته از پیروان ادیان از ترس خود مجبور هستند اعتقادات مذهبی خود را پنهان کنند و یا اینکه این افراد برای این که بتواند از امکانات آموزشی استفادهء کنند نمیتوانند خود را با دین واقعی خود معرفی کنند چرا که در صورت فهمیدن مسولین فرزندان آنها از حق تحصیل محروم خواهند شد. این دسته از پیروان ادیان در ایران از حق داشتن نماینده و کرسی در مجلس محروم هستند و طبیعی است که با وجود چنین شرایطی آنها نمیتوانند احقاق حق کنند . اسم مکان عبادتی آنها ((مَندي یا ماندي  اسم  معبد مندايیان ))است كه در كنار رودخانه از ني و گل ساخته مي‌شود . در قسمت جنوبي آن حوضي براي تطهير است كه به وسيله دو كانال با آب رودخانه مرتبط است تا آب حوض راكد نباشد .

زبان و فرهنگ گویشی و تفکرات مندائیان : خط مندائیان به صابئین معروف است که از ۲۳ حرف تشکیل شده و كلمه هايى از زبانهاى ديگر مثل عبری و سریانی به ادبيات زبان مندائى وارد شده است.خط مندائى از راست به چپ نوشته مى شود.این خط از آرامى ريشه گرفته است و ازديگرخطهاى سامى زيباتر و كاملتر است.هنگام نوشتن خط مندائى حروف صدادار و الفباى آن با هم نوشته مىشود از نظر لهجه آنها به زبان عبری و سریانی صحبت میکنند . علاوه برزبان نوشتارى مندائيان،يك زبان عام هم وجود دارد كه تنها مندائيان خوزستان به آن صحبت مى كنند.اين زبان هم به نسبت خود زيبا وبرجسته است.اين زبان فقط درشهرهاى استان خوزستان رايج است ومندائيان اين نقاط به اين زبان صحبت مى كنند.مندائيان ديگرمناطق اين زبان را بلد نيستند وبه اين زبان حرف نمى زنند.مندائيان عراق قادر نيستند به اين زبان صحبت كنند.زبان مندائى مندائيان خوزستان ميان مندائيان عراق رايج نيست وآنها چيزى از اين زبان نمى دانند.گويش مندائى در عراق از ياد رفته است.مندائيان عراق به جاى زبان مندائى به زبان عربى صحبت مى كنند. مندائيان عراق،روحانى عاليمقام وروحانى آنها نيزفقط –تا حدى كه آموزش ديده اند-مى توانند از كتاب دينى خود بخوانند وبنويسند.با اين وجود قرائت وشكل بيان ادبى اين زبان با شكل بيان مندائيان خوزستان مشترك است. در سخن گفتن از منداييان پيش از هر كلامي بايد از " آب " آغاز كرد . آب زنده ( جاري )در اصطلاح مندايي ، يردنه = (yardana) اردن به نزد منداييان ، مقدس و رمز و نشانه حيات اعظم است . تقريباً تمامي آيين‌ها و مناسك منداييان در كنار آب جاري انجام مي‌شود . ايشان اعتقاد دارند كه يردنه  از زير عرش جاري است و حيات نيز از زير يردنه و دنياي نوراني بالا ، مملو از آب زنده است .

تولد و تقدس ازدواج : منداييان سعي مي‌كنند نوزاد و مادرش را هفت روز دور از جمع نگه دارند و در روز چهلم نيز مراسم تعميد رسمي ( مصوتا) برگزار مي‌كنند .هر فرد مندايي به غير از نام خود ، يك نام مذهبي نيز دارد كه با توجه به ساعت و ماه تولدش به آن منتسب مي‌شود و در تمام مراسم ديني با آن نام تعميد مي‌شود .در ميان منداييان ، تجرد گناد است و هر فرد مندايي با عنوان وظيفه بايد ازدواج كند و گفته شده كه ازدواج‌شان دورن همسري است . منداييان قبل و بعد از عروسي ، عروس و داماد را تعميد رسمي مي‌كنند . در ميان آنها لباس عروسي لباس آخرت است . طلاق در دين مندايي نيست اما متاركه‌اي كه زن و شوهر به آن راضي باشند ، جايگزين طلاق مي‌شود . از مراسم ويژه‌اي كه منداييان در صبح روز عقد و تعميد انجام مي‌دهند تهيه نان مخصوصي است كه با خرما و آداب خاصي پخت مي‌شود و " گنزورا" بر آن دعا مي‌خواند و آن را جلو عروس مي‌آورند . بزرگان مندايي عروس و داماد را به نان و لباس مقدس سوگند مي‌دهند كه هميشه به هم وفادار باشند .  اِشخنتا نيز خانه كوچك نماديني است كه آن را رو به شمال با گل درست مي‌كنند و درونش شمع روشن مي‌كنند و آن را نمادي از حرمت حريم خانه و روشنايي آن مي‌دانند .در ميان منداييان اگر كسي همسرش را از دست دهد فقط در صورتي مي‌تواند دوباره ازدواج كند كه فرزندي نداشته باشد .همين طور در ارث نيز تا زماني كه دختر ازدواج نكرده باشد ، دختر و پسر به تساوي ارث مي‌برند و در صورت ازدواج نيمي از ارث به دختر مي‌رسد .

مرگ در آيين مندايي :گريه و عزا و سياه پوشيدن در ميان منداييان جزو كارهاي خلاف دين است . در آيين مندايي اگر بيماري در حال نزع رو به مرگ بود ، او را با آبي كه از آب جاري تهيه كرده‌اند تعميد مي‌دهند و لباس عروسي‌اش را بر او مي‌پوشانند . منداييان معتقدند كه روح مرده تا سه روز بالاي جسد در قبر مي‌ماند و بعد از سه روز حركتش را رو به آسمان آغاز مي‌كند . به همين خاطر آنها قبر را با چيزي به نام سكيندوله که نقش شير و زنبور و مار و عقرب به نشانه عناصر اربعه دارد مهر مي‌كنند . آنگاه بعد از سه روز خانه كوچك نماديني را كه از ني ساخته‌اند به نام مندلتابه آب جاري مي‌اندازند ، كه نمادي از روح آدمي در آب جاري است .

تقویم و روز شماری سال در آئین مندايي : منداييان 12 ماه سي روزه دارند و پنج روز باقي مانده را ، برعكس ساير فرهنگ‌هاي ايراني ، پنج روز مبارك پنجه مي‌نامند و اين روزها را ازمبارك‌ترين و خوش‌ يمن‌ترين روزهاي سال مي‌دانند . ماه‌هاي مندايي هر يك نام مخصوصي در زبان مندايي دارند.در نظر منداييان هشت روز از سال نحس است كه پنج روز پيش از عيد پنجه ، دو روز عيد شيشيانو يك روز بعد از يحيي نبی است كه آن را به مناسبت كشتار كودكان مندايي توسط امپراتوري روم نحس مي‌دانند .

پيشوايان مذهبيو اعتقادات مندائی اگر مندايي كه داراي صفات برجسته جسمي و روحي و از خانواده‌اي سرشناس باشد مي‌تواند به مقام كاهني برسد، ولي كهانت عملاً ارثي است و خانواده‌اي وجود دارد كه كهانت قرن‌ها درميان اعضاي آن ارثي بوده است .يك كودك هفت ساله پس از آنكه تحت تعليم بزرگان مذهبي و شيوخ فرقه قرار گرفت ، در سن 29 سالگي آماده مي‌شود به عنوان " حلالي" در جمع روحانيون حضور يابد و در هنگام انجام تشريفات مذهبي پيش نمازي فرقه را به عهده گيرد . او بعد از چند سال حلالي ، به سمت پيشواي مذهبي " ترميده" انتخاب مي‌شود و همين ترميده است كه "گنزورا" يا رهبر ديني مندايي از بين‌شان انتخاب مي‌شود . مندائیان دارای ۴ پیامبر هستند اولین پیغمبر آنها آدم ، شیتل ، نوح ، سام و یحیی هستندکتاب مقدس صابئین  یا مندائی گنزا ربا :. يا گنج بزرگ كه همان صحف حضرت آدم است. كتابهاى دينى دیگری مندائى ، مثل گنج بزرگ كه كتاب عظيم مندائيان است،کتاب بعدی آنها دراشه دِ يحيي نام دارد كه به معناي  منقولات يحيي است ، همچنين هشدارهاى يحيى تعمید دهنده كه آموزشهاى وی كه فرد چگونه سعادتمند و رستگار باشد را دربر مىگيرد، درا دِ نشمته یا کتاب غسل نام دیگر کتاب آنهاست كه درباره آداب تعميد و غسل سخن مي‌گويد ، سفر دِ ملوشه و کتاب تاب نهاد صور فلکی کتابهای دیگری هستند كه هر ۲ کتاب با موضوع بحث درباره نجوم و احكام افلاك است. الف ترسر شياله كه از آن با عنوان دیوان هزار و دوازده پرسش یاد میشود در آن هزار و دوازده سؤال ديني مطرح و پاسخ داده شده است ،علاوه برآن كتاب نمازهاى سروقت و دعاهاى مندائى تاكيد مى كند ، كتاب روح و روان ، كتاب انسانها وآئين وسنتهاى روحانيت،وكتاب پيمان ازدواج ،کتاب شرح درمورد جسم،صواب وخطا،خطا وصواب، ديوان اواثر عظيم،ديوان سرزمين والاى پادشاهى همچنين ديگركتابهاى مندائى هستند که همه به خط مندائى نوشته شده است . مندائیان دارای مناسک مذهبی خاص خود میباشند که از مهمترین آنها میتوان به غسل تعمید اشاره کرد که شخص تعمید شونده از سمت راست تعمید کننده (روحانی) وارد آب می‌شود و شخص روحانی بر سر او آب می‌ریزد. با توجه به عقاید این گروه از پیروان ادیان در ایران هر شخص مندائی مکلف است فرزند خود را در سی و یکمین روز تولدش تعمید کند ، هر شخص مندائی در چهار عید بزرگ مندائی باید تعمید شود و با آرمان های هزاران ساله ی مندائی تجدید بیعت کند. از آنجاییکه مندائیان در ایران ، عراق و سوریه  مورد تبعیض قرار گرفته اند در اخیر تعداد کثیری از این دسته از پیروان به کشورهای دیگر مهاجرت کرده‌اند .

معيشت : معيشت منداييان در گذشته با توجه به محيط طبيعي و اقليمي محل سكونت‌شان ، كشاورزي و پرورش دام و طيور بود . اما آنان به صنعتگري و ساخت ابزار و وسايل زندگي روستايي و تهيه زيور آلات نيز علاقه خاص داشته‌اند . به طور كلي منداييان در ساخت مصنوعات فلزي ، قلمزني روي نقره و طلاكاري ، هنرمندان ماهري بوده‌اند و قلمزني روي نقره ، طلاكاري و طلافروشي هنوز هم شغل عمده آنهاست . هنر " قلم كاري سياه روي طلا" هنري است كه فقط منداييان با آن آشنا هستند ؛ هر چند در سال‌هاي اخير ، نسل جوان ، ديگر آنقدرها خود را مقيد به ادامه شغل اجدادي نمي‌داند و راه تحصيل و دانشگاه را پيش گرفته است .

برخي از احكام و قوانين دیگر مندايي: دين مندايي فاقد سيستم حقوقي قضاوت است. اعتقاد به تاسيس دولت نيز در متون مندايي ديده نمي‌شود. مالكيت محترم است ولي استثمار انسان از انسان نفي شده است. ماليات ديني در دين مندايي وجود ندارد. گنزورا به عنوان قاضي نمي‌تواند به كسي امر و نهي كند . در اين دين احكامي چون اعدام و سنگسار وجود ندارد . غير منداييان حق ورود به اين دين را ندارند اما خروج از دين براي  منداييان آزاد است و شامل حكم مرتد نمي‌شود .

رهبر ديني منداييان ايران :در دين مندايي رسيدن به مرتبه گنزورايي (genzevra) بسيار مشكل است و كسي كه بتواند گنزورا شود  به عنوان رهبر ديني پذيرفته مي‌شود. شيخ جبار طاووسي پيرمرد كهنسالي است كه صاحب اين مقام است . گنزوا بايد در تمام مراسم عقد و عروسي و تعميدهاي مهم شركت داشته باشد. ترميده (tarmide) و حلالي (halali) دو مقام ديني هستند كه حالت دستياران گنزورا را دارند و مي‌توانند عقد زن بيوه را بدون حضور گنزورا انجام دهند .

انجمن صابئين مندايي: اين انجمن كه در سال ۱۳۴۹ شمسي توسط شيخ سالم صبوري ، رهبر ديني صابئين در آن زمان بنا نهاده شد. در سال ۱۳۵۹ با اساسنامه‌اي در چهار فصل و ۲۴ ماده مجوز تاسيس گرفت . اين انجمن در اهواز انجمني قومي ، ديني است كه به امور داخلي و مشكلات اجتماعي منداييان ايران مي‌پردازد و علاوه بر آن ، زير مجموعه‌هايي نيز براي آموزش زبان ، فرهنگ و دين مندايي دارد. هيات مديره ۱۳ نفره اين انجمن با راي گيري در اهواز و حومه انتخاب مي‌شوند . از آن ميان ، روحانيون مندايي يك نفر را براي شركت در هيات مديره انتخاب مي‌كنند . منداييان ساير شهرها به صورت راي گيري سني كسي را به عنوان نماينده تعيين مي‌كنند تا با انجمن در ارتباط باشد . آنها دارای ۴ عید بزرگ میباشند که عبارت اند از : عیدفل ، عید پروانایا ، عید میلاد یحیی معمدان . عید دهوا ربا (عید بزرگ) : دهوا ربا روز اول ماه دولا (برابر  دوم مرداد) روز عيد بزرگ و اصلي مندائيان است. ماه دولا اولين ماه سال نو به حساب آمده، عموماً با ماه مرداد در گاه شماري شمسي برابر است.مندائيان از ساعاتي قبل از شروع سال نو – از عصر آخرين روز سال پيشين – اقدام به پاكسازي و خانه تكاني كرده، به نظافت شخصي و سپس غسل تعميد پرداخته و اين كار با عنوان كنشي زهلي ناميده مي شود. هر شخص مندائی در چهار عید بزرگ مندائی باید تعمید شود و با آرمان های هزاران ساله ی مندائی تجدید بیعت کند. مندائيان از عصر آخرين روز سال پيشين تا 36 ساعت بعد يعني تا صبح روز دوم ماه دولا از منزل خارج نمي شوند.از صبح روز دوم ماه دولا ديد و بازديد ها شروع مي شود.بازديد از اقوام درجه يك، ‌مادر، پدر و روحاني عالي مقام (گنجور) در روز دوم ماه دولا انجام مي شود. شايد بدين خاطر است كه دو روز اول و دوم ماه دولا به عنوان دهوا ربا (عيد بزرگ) شناخته شده است. ولي در واقع روز عيد بزرگ همان روز اول ماه دولا است. اين موضوع كه چرا مندائيان طي 36 ساعت آغازين سال نو از منزل خارج نمي شوند، هميشه مورد بحث و بررسي داخلي اين قوم قرار  گرفته است. دلايلي همچون خانه تكاني، توبه به نفس خويش، رياضت زاهدانه را روشنفكرانه امرزي مطرح مي كنند.ولي در واقع بايستي به روانشناسي اسطوره اي بيشتر بها داد.تغيير سال و پايان پذيرفتن سال پيشين و در آمدن سال جديد هميشه توامان با اضطراب است. اضطراب از اينكه موجودات آسماني چگونه اين تحول را رقم مي زنند و آينده را چگونه تقدير مي كنند. سكوت مندائيان و عدم تحرك 36 ساعته آنان، راه را براي غلبه موجودات نوراني بر ظلمت هموار تر مي كند. ديد و بازديدهاي عيد بزرگ تا روز ششم دولا ادامه دارد.

 شيشيان : شيشيان در دو روز ششم و هفتم ماه دولا و از روزهاي نحس است. مندائيان به عنوان اشاره ديني به فرشته اي  كه قصد شناسايي منازل مندائيان را دارد، شاخه اي از بيد يا گل ياس بر سر در خانه هايشان نصب مي كنند. اين از باورهاي غير رسمي عامه مندائيان است كه در اين روز هيچ كاري  كه موجب تحريك ديوهاي ظلماني مي شود نبايد انجام داد. برخي از مردم و عموم روحانيون در اين دو روز، روزه سنگين مي گيرند. روزه سنگين عبارت است از : نخوردن مواد گوشتي و تخم مرغ و مصرف ميوه جات و آب. عیدفل ،روز فل از روزهاي با شگون و مبارك است. روزي كه هيبل زيوا حاصلخيزي را بر زمين گستراند و درختان و باغستانها را پديدار نمود. اولين درختي كه هيبل زيوا كشت نمود درخت خرما بود. پيروان ماني نيز به درخت خرما بي اندازه علاقه داشتند و نشان صلح و حاصلخيزي به حساب مي آمد. متون مندايي نيز كراراً درخت خرما را مورد تقديس قرار داده است. اين روز هر چند با شكوه و مبارك است ولي جز اعياد اصلي مندائيان نيست. روز فل اولين روز ماه تورا (برابر اول آبان و گاه برابر سي ام مهر) است. در اين روز به نشانه تقديس عمل هيبل زيوا در سرد كردن زمين و حاصلخيز نمودن آن  غذايي مركب از خرما و كنجد درست كرده و مي خورند. به همين مناسبت از اول ماه تورا به مدت چهار روز روزه خفيف گرفته مي شود. روزه اي كه در آن  از مراسم تعميد و ذبح قرباني خبري نيست و خوراك عموم مندائيان از خرما و كنجد و ديگر محصولات است.اين جز اعياد اصلي مندائيان نيست. دليل آن  واضح است:‌

مندائيان تنها در اعياد اصلي به ذبح قرباني مراسم تعميد مي پردازند و در روزهاي نحس به روزه سنگين پرداخته و از ذبح قرباني و اجرا مراسم تعميد پرهيز مي كنند. دهوا حنينا (عيد كوچك) عيد كوچك روز هيجدهم ماه تورا (برابر با 17 آبان)‌ است. اين روز به مناسبت آغاز بهره برداري از محصولات نباتي زمين جشن گرفته مي شود. در روز اول تورا، هيبل زيوا زمين را از حالت گداختگي و مذاب خارج نمود و سرد كرد، و در روز هيجدهم ماه تورا اولين محصولات نباتي از زمين برداشت گرديد.اين روز نسبت به روز فل بسيار والاتر و با شكوهتر است و جزء اعياد اصلي مندائيان به حساب مي آيد.در اين روز غذايي موسوم به هوخسا در منازل مندائيان تهيه و تناول مي شود. نان برنجي را كوبيده و با كنجد سرخ شده و خرما مخلوط كرده و با ماست ميل مي كنند.

عاشوريه: اين روز به مناسبت غرق شدگان طوفان نوح برگزار مي شود و جزء اعياد اصلي نيست. عاشوريه در اول ماه سرطانا (برابر با سي‌ام آذر) اجرا مي گردد. از آنجا كه مندائيان براي مردگان خويش مراسم دخراني – لوفاني برگزار مي كنند، مراسم عاشوريه نيز بر همين قاعده براي مردگان طوفان نوح برگزار مي شود. دخراني – لوفاني نوعي غذاي آمرزشي است كه اجتماع مندائيان، به ياد مردگان خود تهيه كرده و تناول مي كنند.در اين روز حليمي مركب از: گندم، نخود، لوبيا، ماش، عدس، باقلا و لپه (يا جو) تهيه مي شود و مندائيان با آمرزش غرق شدگان طوفان نوح خود را تسلي مي دهند.ارتباط دهي مندائيان با گذشته خويش از طريق آئينهاي مشابه عاشوريه، نشانه هويت تاريخي – قومي آنان است. اينان علاقه وافري به گذشته باستاني خويش دارند و دل از آن  بر  نمي دارند.

پنجه نحس : مندائيان در آخرين پنج روز ماه سنبله (برابر با بيست و پنجم تا بيست و نهم اسفند ماه) به روزه سنگين مي پردازند. مراسم تعميد در اين پنج روز تعطيل و هيچ نوع قرباني ذبح نمي شود. نماز به وضو گرفتن محدود شده و تنها اول و آخر دعاي روزانه قرائت مي‌شود. در اين پنج روز هيچ نوع عقد و عروسي برگزار نمي شود.احتمالاً اين پنج روز نحس نمادي از پنج انديشه ظلماني يا پنج موجود تاريكي همانند انديشه ماني) باشد، كه در گاهشمار ساليانه مندائيان تجلي كرده است.

پروانايا (عید پنجه): پنجه مبارك و با شگون از پايان ماه سنبله تا شروع ماه قينا ادامه دارد. ايام پنج روزه پنجه جز هيچ يك از ماههاي دوازده گانه مندايي نيست. سال مندائيان 360 روز (هر ماه 30 روز) است  و اين پنج روز در حد فاصل ماه سنبله و قينا جا گرفته است. در اين پنج روز مندائيان به جشن و سرور و مراسم غسل تعميد مي پردازند. از نظر گاه آنان شبهاي اين پنج روز مانند روز است و مراسم تعميد را ميتوان در شب اجرا نمود. آنان اعتقاد دارند اين پنج روز شبانه روز سراسر نورانيت و بركت است و هر دعاي خالصي استجابت مي‌شود. نماز ظهر و عصر در اين پنج روز به حال تعليق درآمده و آيات نماز صبح، مقدس و با بركت است .براي مندي يك كبوتر ذبح مي گردد. گوشت سينه آن  را پخته، و همراه نان و مقداري كشمش و گردو دانه به تناول مي‌كنند. قرباني پروانايا فقط كبوتر است.

عيد ميلاد يحيي: اول ماه هطيا (برابر سوم خرداد) روز ميلاد يحيي نبی است. در اين روز تعميد و دخراني انجام مي شود. نامگذاري كودكان مندايي در اين روز انجام مي شود.اخيراً انجمن مندائيان ايران در اين روز جشن با شكوهي در مندي اهواز برگزار مي كند كه طي آن  كودكان و نوجوانان سرودهاي ديني اجرا كرده و يكي از بزرگان قوم به سخنراني مي پردازد و مراسم با خوردن شيريني و شربت و دعاي همگاني پايان مي پذيرد.

روز بعداز ميلاد يحيي نبی : دوم ماه هطيا (برابر چهار خرداد) روز نحس است. زيرا در اين روز مأموران نماينده امپراطوري روم در اورشليم خانه به خانه به دنبال كودكي بودند،  كه نشانه هاي پيامبري داشت. و به همين خاطر (و بر اساس روايات مندايي) صدها كودك اورشليمي را به قتل رساندند. در اين روز روزه سنگين اجرا مي شود  و مراسم تعميد به حال تعليق در مي آيد.

مندائیان سبک عبادتی خواص خود را دارند : براخه کلمه عبری به معني نماز، در روز سه بار انجام مي شود. صبح در هنگام طلوع آفتاب (با روشن شدن آسمان) و ظهر يك ساعت بعد از ظهر) و غروب (قبل از غروب كامل آفتاب).

نماز مندائيان ركوع و سجود ندارد. جهت ايستاندن نمازگزار به سمت ستاره قطبي (شمال جغرافيايي) است. قبله شمالي مندائيان موجب اين توهم مي گردد كه : مندائيان ستاره ها را پرستش مي كنند.

در حالي كه اينگونه نيست و مندائيان شمال جغرافيايي را مركزعرش كبريايي و عالم انوار (بهشت برين) مي دانند.آيات نماز در سه وقت : صبح، ظهر و عصر متفاوت است.نماز شب در دين مندائي  وجود ندارد. دعاي شب در دو هنگام ادا مي شود : يكي قبل از خواب و ديگري قبل از سحر. همانطور که گفتیم نمازهاي شبانه در دين مندائيان وجود ندارد.

تنها دو دعاي شب و قبل از سحر براي مندائيان توصيه شده كه اجباري در عمل بدان نيست. نمازهاي مندائيان هيچ كدام سجده ندارد. ركوع نيز ندارند ولي گاهگاهي كه نام خداوند (یحيي تعمید دهنده)  و يا برخي  فرشتگان بزرگ آورده مي شود  كمي به سمت جلو خم شوند و ادا احترام مي كنند

 

محرم

رضا امیری

وای بر ما که نداریم دلخوشی جز غم

وای بر ما که خوشحالیم دوباره آمده محرم

از برای کودکان این سرزمین دلم میگیرد

جای شادی ز اکنون غم یاد میگیرند

خیابان شده جولانگه دختران و پسران سیاه پوش

گویی میخواهند ساعتی مشکلات خود کنند فراموش

محرم آمده حاجی دوباره خودنمایی میکند

از برای اسم خویش هم    نذری میدهد هم گریه زاری میکند

محرم آمد جوانان به دنبال عشق و حالند

حسین کی هست به این حرفا کاری ندارند

محرم آمد بازار مداحان شلوغ است

نوحه ومرثیه میخوانند هر چند خود میدانند دروغ است

محرم از برای مداحان ماه پول است

نان شان از فرهنگ رو به افول است

آخوندها که شغلشان کاسبی ز دین است

این همه بدبختی ایران از برای همین است

جای آن که بر طبل تو خالی زنید

از برای کودکان کار آستینی بالا زنید

جای آن که نظری حسن یا حسین دهید

مادر یا دختری را از تن فروشیها رهید

به حال این سرزمین باید گریست

نمانده در امان حتی محیط زیست

دختران خوب به بهشت می روند، دختران بد به ورزشگاه !!!

نیما حسابیان

volleyball-boy

ورزش، پدیده ای اجتماعی که از مسائل مختلف هر جامعه تاثیر گرفته و گروههای مختلفی از مردم را به عنوان ورزشکار و تماشاچی تحت پوشش قرار می دهد. بین ورزش و جامعه رابطه متقابلی وجود دارد. اکثر جامعه شناسان به تاثیر جامعه بر ورزش تاکید می کنند مبنی بر اینکه ورزش بازتاب دهنده روابط اجتماعی و فرهنگی جامعه است. به بیان بهتر مشارکت در فعالیت های ورزشی به عنوان ورزشکار یا تماشاچی منافعی آشکار از جمله جسمانی، روانشناختی و اجتماعی برای اعضای جامعه به ارمغان  می آورد. بررسی مشارکت زنان در فعالیت های ورزشی بعنوان تماشاچی موضوعی است که در جامعه ما با افزایش باور به   نگرش های عامیانه و دینی در ارتباط با حضور آنها در استادیوم ها و سالن های ورزشی برای تماشای مسابقات کمتر می شود و از آن میتوان بعنوان مانعی مهم بر سر راه مشارکت زنان در فعالیت های ورزشی یاد کرد. به طور مشخص می توان از چهار متغیر پایگاه اجتماعی - اقتصادی، نگرش های عامیانه در ارتباط با ورزش زنان، میزان مرد سالاری حاکم بر خانواده ها و میزان دینداری در ارتباط با نگرش زنان نسبت به مشارکت در فعالیت های ورزشی بعنوان تماشاچی یاد کرد.(1) یکی دیگر از دلایل گرایش بالای زنان نسبت به حضور در فعالیت های ورزشی تاثیری است که جنبش های حمایت از حقوق زنان در سطح جامعه بر جای گذاشته اند بدین ترتیب که زنان بدنبال استیفای حقوق خود در تمامی حوزها، خواهان هموار شدن مسیر مشارکت آنها در این زمینه هستند. تلاش زنان برای شکستن سد ورود به ورزشگاهها به ده سال پیش باز می گردد زمانی که هنگام برگزاری بازی های مقدماتی فوتبال جام جهانی 2004 به مقابل استادیوم آزادی می رفتند و خواستار تهیه بلیط و تماشای بازی بودند. موضوعی که باز هم مثل تجربه سالهای اخیر با واکنش منفی و حتی برخورد، بازداشت و پراکنده کردن زنان مواجه شد. لیلا موری، محقق و فعال زن و از حاضرین در کمپین " روسری سفیدها " در این زمینه به سایت اینترنتی توانا می گوید: " در یکی از اولین اقدامات که تاثیر گذار هم بود زنان در حالی که روی روسری ها نوشته بودند "سهم من نیمی از آزادی" جلوی ورزشگاه حاضر شدند و اعتراض کردند گرچه اجازه ورود نیافتند." (2) او اشاره می کند که جعفر پناهی در فیلم آفساید از این کمپین و حق ورود زنان به ورزشگاه صحبت می کند.  فیلم آفساید تلاش پنج دختر علاقمند به فوتبال را به تصویر می کشد که با پوشیدن لباس پسرانه سعی دارند وارد ورزشگاه شوند اما از سوی نیروهای پلیس حاضر شناسایی و بازداشت می شوند. او در پاسخ به این سوال که چرا این کمپین متوقف شد و حالا پس از سالها آغاز به کار کرده می گوید: " با اتفاقات 88 و سرکوب جنبش ها این کمپین هم متوقف شد ولی از یک سال اخیر حرکت های جدیدی توسط زنان آغاز شده است که بر روی همین حق تاکید دارد." (2) با ادامه فعالیت های کمپین روسری سفیدها و ححضور مداوم آنها در مقابل درب استادیوم آزادی بالاخره اعتراضات آنان نتیجه داد و 30 نفر از آنها موفق شدند برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی برای تماشای بازی ایران و بحرین در سال 2006 وارد استادیوم آزادی بشوند. فیلم آفساید نیز در طول برگزاری همین بازی  فیلم برداری شد گرچه این فیلم مجوز اکران عمومی نگرفت. کش و قوس ها، مخالفت ها و موافقت ها با حضور زنان در ورزشگاهها از آن به بعد مسئله سران جمهوری اسلامی بود تا اینکه احمدی نژاد زیر این فشار خورد کننده اجتماعی از سازمان تربیت بدنی خواست شرایط لازم برای حضور زنان در ورزشگاهها را فراهم کند. امکان باز شدن درب ورزشگاهها بروی زنان پیروزی بزرگی محسوب می شد اما آیت الله های ریز و درشت و مرتجع حکومت اسلامی که ارکان حکومتشان را در خطر می دیدند بی درنگ دست بکار شدند و فتوا پشت فتوا هوا کردند و داد وفغان را انداختند تا دولت را از اجرای این امر بر حذر داشته و خواستار لغو آن دستور شدند. گلپایگانی از مراجع تقلید در این باره گفت که حضور زنان در اینگونه برنامه ها خلاف شرع و تنازل ظاهر اسلامی است. فاضل لنکرانی  حضور زنان را حتی در جایگاه خاص جایز ندانست.

مکارم شیرازی هم استادیوم های ورزشی را برای زنان ناامن دانست وبه زنان توصیه کرد که در خانه هایشان بمانند و از طریق تلویزیون فوتبال تماشا کنند.

عشرت شایق نماینده اصولگرایان در مجلس هفتم تلاشهای زنان را برای لغو ورود به استادیوم ها ورزشی را ناشی از شکم سیری دانست و گفت مشکل زنان ایرانی تماشای فوتبال نیست و بالاخره حجت الاسلام علیپور دبیر هیات رسیدگی به تخلفات فوتبال در ایران هم جلوگیری از ورود زنان به ورزشگاهها را مسائل و مشکلات زیرساختی و همچنین حفظ کرامت و ارزش زنان دانست. افراد دیگری هم از این طیف هم صراحتا مخالفت خود را با حضور زنان  ابراز داشتند چونکه می ترسند زنان در استادیوم ها حجاب از سر بر دارند و غیره مانند نشریه یالثارات حسین ارگان انصار حزب الله که رفع این آپارتاید جنسیتی را نقض بدیهات شرعی و عبور تعمدی از خطوط قرمز اللهی می داند و در واکنشی خشم آلود به دولت حسن روحانی هشدار  می دهد که اگر زمینه ورود زنان به استادیوم ها فراهم بشود زلزله به راه خواهند انداختممنوعیت ورود زنان از ابتدای انقلاب ایران تا جایی که به یاد می آوریم مربوط به فوتبال بود و والیبال و بسکتبال بدون مشکل بوده اند و تقریباً همه قبول دارند که فضای این دو بازی با فضای فوتبال فرق دارد و حتی جنس هواداران آن اما اینبار نوبت والیبال  بود تا ممنوع شود. با موفقیت های چشمگیر والیبال ایران در عرصه جهانی، افزایش چشمگیر تماشاگران آن و پخش مستقیم مسابقات از تلویزیون دولتی باعت شد که عده ای بر غیر شرعی بودن حضور بانوان بعنوان تماشاچی در مسابقات والیبال مردان تاکید کنند.

نخستین بار در سال 1391 و در مسابقه تیم های ملی والیبال ایران و ژاپن فدراسیون والیبال ایران با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد که ورود زنان به ورزشگاه برای تماشای این بازی ممنوع است. در این اطلاعیه آمده بود: "جهت کنترل جمعیت و رفاه و امنیت علاقمندان به والیبال به ویژه خانم‌ها، از بانوان علاقمند به والیبال تقاضا می‌شود دیدار عصر امروز ایران و ژاپن را از طریق تلویزیون تماشا کنند و تماشای این بازی در سالن دوازده هزار نفری فقط برای آقایان آزاد و رایگان است." (3)  با افزایش حساسیت ها و حتی جلوگیری از حضور ورزشکاران زن رشته والیبال و خبرنگاران زن این حوزه اظهار نظر برخی از چهرهای سیاسی زن درون ایران نیز در نوع خود بسیار شنیدنی و جنجال برانگیز شد مانند فاطمه آلیا یکی از نمایندگان تهران در مجلس نهم، ضمن مخالفت با ورود زنان به ورزشگاه‌ها گفت: " کار زن بچه دار شدن و تربیت فرزند و شوهرداری است نه دیدن مسابقه والیبال. یک عده‌ای می‌خواهند هر طور شده به زن  نقش‌هایی بدهند که مخالف با وظایف شرعی است." (4) اما نکته دیگری که توی ذوق می زند تبعیض میان زنان ایرانی و خارجی برای تماشای مسابقات والیبال بود که توجه و اعتراض بسیاری از فعالان و رسانه های داخل و خارج ایران را به خود جلب کرد مانند مسابقه والیبال ایران و برزیل از سری مسابقات لیگ جهانی در تهران که در آن تعدادی از زنان غیر ایرانی و بویژه برزیلی و کادر سفارت برزیل در تهران پس از نشان دادن گذرنامه غیر ایرانی خود به مسئولان کنترل ورودی سالن 12 هزار نفری آزادی توانستند وارد شوند و همزمان از ورود زنان و دختران ایرانی جلوگیری شد! ماجرا از آنجا  غم انگیز هم می شود که بعضی از زنان و دختران برای اینکه بتوانند بازی تیم ملی خود را مقابل برزیل ببینند با لباس برزیل و همراهی خانواده های برزیلی وارد  ورزشگاه شدند. به اظهارات این مقام امنیتی توجه کنید: اصغر ناصر بخت معاون سیاسی امنیتی فرمانداری تهران درباره ورود زنان به استادیوم مسابقات بین الملی والیبال گفت: " مقرر شد استعلامی از شورای امنیت کشور بعمل آید. در عین حال تدابیر و تمهیدات لازم برای حضور بانوان در ورزشگاه اندیشیده شده و قرار است با اعلام نظر قطعی شورای عالی امنیت ملی مجوز حضور بانوان در ورزشگاه صادر شود." (5) آیا حضور زنان در ورزشگاه موضوعی امنیتی است که شورای امنیت کشور باید درباره آن اعلام نظر کند؟ و آیا تا قبل از لغو مجوز حضور زنان شورای امنیت کشور و مقامات امنیتی تصمیم گیرنده بودند؟ موضوع و اتفاقی که در تمام کشورهای دنیا و حتی کشورهای دارای مردم دینی و به شدت متعصب مانند یمن امری ساده و معمولی است و زنان براحتی وارد ورزشگاه شده و مسابقه والیبال می بیننداما در ایران به موضوعی امنیتی مبدل می شود و منتظر نظر شورای امنیت کشور است!!!

با مرور مسئله ممنوعیت ورود زنان به استادیوم مسابقات والیبال ناخودآگاه عربستان و جنجال رانندگی زنان در این کشور به ذهن خطور می کند. مسئله ای که در تمام دنیا امری پیش پا افتاده و تقریبا در هیچ کشوری در دنیا سراغ نداریم که زنان حق رانندگی نداشته باشند اما در عربستان به معضلی امنیتی مبدل شده است.

پس از آنکه بی تدبیری و کج اندیشی مسئولان امنیتی و قضایی ایران کار دست والیبال و جوانان افتخار آفرین داد و لبریز شدن   کاسه صبر فدراسیون جهانی والیبال (FIVB) به دلیل تداوم ممنوعیت حضور زنان در مسابقات با پس گرفتن میزبانی مسابقات جهانی والیبال نوجوانان جهان از ایران و همچنین تهدید محرومیت ایران از میزبانی در لیگ جهانی با ارسال نامه ای به حسن روحانی نیز خواستار آزادی غنچه قوامی فعال حق حضور زنان در ورزشگاه از زندان شد. حال نوبت آن بود که این مسئولان و مدیران گزینشی و کج اندیش با اجتناب ناپذیر بودن تصمیمات و محرومیت های فدارسیون جهانی والیبال به چاره اندیشی بی افتند روز جمعه 11 تیر 1395 تیم والیبال ایران در حالی میزبان صربستان بود که با ترفند و حضور سلیقه ای بانوان در سالن محل برگزاری، حدود 200 نفر از تماشاگران این بازی را زنان تشکیل می دادند. دریا صفایی موسس کمپین " پیش به ورزشگاهها " ضمن غیر حقیقی خواندن حضور زنان و عوامفریبانه بودن این حرکت گفت: " زنان ایرانی حق خرید بلیط و در نتیجه ورود به ورزشگاه را نداشتند، در حالیکه  برخی از کارمندان زن فدراسیون والیبال و یا افرادی که به سلیقه مسوولان انتخاب شده اند اجازه ورود به سالن را داشتند."(6)

فیلم آفساید با 39 حضور بین المللی و 8 جایزه در مراسم اختتامیه هفدهمین دوره فستیوال Life  (لوبیانا)  نیز جایزه حقوق بشر این جشنواره را به خود اختصاص داد.(7) بخش حقوق بشر این جشنواره از سوی هشت هزار عضو نهاد مستقل غیر دولتی حمایت می شود. جعفر پناهی که یک شب قبل در تهران توسط برگزارکنندگان جشنواره از دریافت این جایزه مطلع شده بود آن را به برندگان واقعیش تقدیم کرد، دختران روسری سفید

منابع : 1- قربانعلی ابراهیمی، علی عسکری، محمد رضا نیک نژاد, 1389, بررسی جامعه شناختی عوامل موثر بر گرایش زنان نسبت به مشارکت درورزش بعنوان تماشاچی      www.SID.ir

2- نبرد ده ساله زنان ادامه دارد: تکاپوی ورود به ورزشگاه     www.tavaana.org

3- زنان تماشاچی در ورزشگاههای جمهوری اسلامی، 23 مهر 1391 ، www.farhangnews.ir

4- ورود زنان ممنوع، 2 تیر 1393 ، www.salameno.ir

5- آیا شرایط آزادی برای زنان فراهم است؟ 21 اردیبهشت 1394 ، www.didban.ir

6- افشار سیگارچی، ایران 200 تماشاگر زن را به مسابقه والیبال راه داد. 16 تیر 1395 ، www.ir.voanews.com

7- آفساید و 39 حضور بین المللی، 6 دی 1385 ، www.donya-e-eqtesad.com

 

آتش بی توجهی در جان تالاب های ایران

کوروش/نمایندگی نورد راین وست فالن

در نیمه مرداد سال جاری خبری در مورد تالاب هامون مخابره شد که در آن آمد، این تالاب بر اثر سهل-انگاری برخی چوپانان اسیر آتش شده است و در ادامه نیز بر اثر این حریق نزدیک به 40 هکتار از پوشش گیاهی آن در آتش سوخت.

این خبر شاید در نگاه اول یک رویداد معمولی باشد که در میان همه خبرهای روزمره می‌توان به راحتی از کنار آن گذشت. اما توجه ویژه در ابعاد مختلف این تالاب و تالاب های مشابه آنجا ضروری می‌شود که  سئوال ها و ابهام هایی نظیر موارد زیر به ذهن خطور کند.

تالاب هامون چرا طعمه حریق شد؟

آیا در این تالاب آب به اندازه ای که آتش گسترش نیابد وجود ندارد؟

آیا پوشش گیاهی این تالاب سبز نیست؟

آیا این تالاب منطقه حفاظت شده نیست؟

در همین رابطه «تابناک» در گفت و گو با یک متخصص مسائل زیست محیطی و استاد دانشگاه زابل چرایی آتش سوزی تالاب هامون را بررسی کرد. در این گفت و گو به مشکلاتی نظیر نظارت ضعیف، بی توجهی مسئولین و نبود عزم جدی برای حل مشکلات تالاب اشاره شد.

دکتر غلام علی خمر استاد دانشگاه زابل در رابطه با بحران تالاب زابل به شدت از بی توجهی مسئولین گلایه کرد و معتقد است، حتی یک درصد توجهی که به سایر تالاب ها و به ویژه به دریاچه ارومیه می شود، در رابطه با تالاب هامون وجود ندارد.به همین بهانه در ادامه گزارشی نسبتاً جامع در مورد تالاب با تأکید بر تالاب‌های ایران می‌آید و امید بر آن است تا این گزارش بتواند، هر چند ناچیز افکار عمومی جامعه و مسئولین را نسبت به این زیستگاه‌های حیاتی کشور حساس کند. در ابتدا اینکه تالاب بستری از فضای جغرافیایی کره زمین است که حالتی میانی بین خشکی و آب دارد. آنچه تالاب‌ها را از سایر فضاهای طبیعی جدا می‌کند، اکوسیستم منحصربفرد و چرخه حیات ویژه آن است. بر خلاف ذهنیت عامه مردم تالاب لزوماً نباید آب داشته باشد.

تالاب‌ها در برهه‌هایی از زمان می‌توانند فاقد آب و در خشکی کامل قرار گیرند و یا اینکه بنا به دلایلی نظیر بارندگی خوب و یا جزر و مد در دیا برای مدتی طولانی پر از آب باشند. با این حال وضعیت عادی تالاب‌ها حالتی فی ما بین خشکی و آب است و آب آنها نیز می‌تواند شیرین و یا شور باشد.

نکته قابل ذکر در مورد تالاب‌ها آنکه در گذشته کشور ایران به عنوان یکی از کشورهای دارای بیشترین تالاب در جهان همواره از پیشگامان حمایت از تالاب‌ها بوده است. میزبانی از اجلاس بین المللی کنوانسیون رامسر که در سال 1971 و با هدف تلاش جهانی برای حفظ و نگهداری از تالاب ها برگزار شد، گواهی بر این مدعی است.بر اساس تعریفی که در همین کنوانسیون برای تالاب آمده است، تالاب را به شرح زیر تعریف می کنند:تالاب به مناطق مردابی، آب مانند؛ نم زارهای سیاه و باتلاقی، برکههای مصنوعی یا طبیعی که به طور دایم و یا موقت دارای آب ساکن یا روان، شیرین، شور یا نیمه شور هستند و یا مناطقی از سواحل دریا که در هنگام جذر ارتفاع آب در آنها بیش از 6 متر نباشد، گفته میشود

مشکل بی توجهی و در خطر نابودی قرار داشتن یکی از دغدغه‌های مهم جهانی است که در مسیر توسعه و صنعتی شدن کشورها این اکوسیستم های منحصر بفرد را در معرض خطر قرار داده است. در مجموع تالاب-ها را از نظر نوع و کیفیت می توان به باتلاقی، ماندابی، خلاشی، خارستانی، نیزاری و آب بندانی تقسیم کرد.

وضعیت تالاب‌های ایران: در جهان نزدیک به 1220 تالاب وجود دارد که در این میان 26 تالاب در کشور ایران قرار دارد. 26 تالاب ایران که در پهنه جغرافیایی کشور توزیع شده‌اند، همیشه مورد توجه دوستداران محیط زیست و گردشگران داخلی و خارجی بوده است. یکی از حقایق تلخ جهانی در رابطه با تالاب‌ها این است که قریب 75 درصد از 1220 تالاب جهان یا دیگر وجود خارجی ندارند و یا در معرض نابودی کامل قرار دارند. بر همین مبنا و به تبعیت وضعیت جهانی تالاب‌ها، در ایران نیز غالب این آثار طبیعی خارق العاده حال و روز خوبی ندارند. در ادامه به مهم ترین شرایط حال حاضر آنها اشاره می شود.

جانداران تالاب ها: یکی از ویژگی‌های مهم هر تالابی حیات گونه‌های متنوع جانوری در آن است. در همین باره تالاب‌های ایران نیز از این قاعده مستثنی نیستند. پرندگان، دوزیستان، خزندگان و پستانداران از جمله جاندارانی هستند که در درون و حاشیه تالاب‌های ایران زیست می‌کنند. پرندگان مهاجری و غیر مهاجری مانند كشيم كوچك، باكلان بزرگ، كشيم بزرگ، اگرت بزرگ، باكلان كوچك، فلامينگوي بزرگ، بوتيمار كوچك، حواصيل زرد، خوتكا، آبچليك پا سرخ، چوب پا ، چنگر نوك سرخ، كاكايي سرسياه، زرده پره تالابي، پرستودريايي نوککاکايي، اردك بلوطي، پليکان، پرستو ها، مرغابی و... و دیگر جانورانی مانند  مار، مرغابی، خرگوش، لاک پشت، حواصیل، گرگ، شغال، سگ آبی، گراز، شغال و...از جمله حیات وحش تالاب های ایران است.

نکته قابل ذکر در رابطه با حیات وحش تالاب ها اینکه در بسیاری مناطق و تحت تأثیر عملکرد انسانی و عوامل طبیعی حیات این گونه های جانوری به مخاطره افتاده است و با توجه به نقش مهم هر کدام از جانداران در تنظیم چرخه اکوسیستم ها توجه به نیازهای حیاتی آنها ضروری است.

پوشش گیاهی در تالاب‌ها: یکی از ویژگی‌های ناگسستنی تالاب‌ها همانطور که در تعریف تالاب به آن اشاره شد، تلاقی آب و خشکی و پوشش گیاهی آنها است. پوشش گیاهی هر تالاب جدا از نقش ویژه در تنظیم چرخه اکوسیستم هر منطقه همچنین در افزایش جذابیت هر تالاب، جلوگیری از طوفان و گرد و غبار و آلودگی هوا موثر است. جدا از فواید زیست محیطی گیاهان تالابی این گیاهان به دلیل تنوع خیره کننده منابع علوفه مناسبی را برای دام‌های اهلی و  تولید گیاهان دارویی فراهم کرده است.

گردشگری و تالاب‌ها: تالاب‌های متفاوت هر کدام جذابیت های منحصر بفرد خود دارند که جمعیت انسانی علاقمند را به سمت خود می‌کشانند. برخی تالاب‌ها به ویژه تالاب‌های ساحلی فرصت مناسبی برای قایق سواری و اسکی روی آب را فراهم کرده‌اند و برخی دیگر در مناطق کوهستانی به دلیل هوای خنک در تابستان پذیرای علاقمندان هستند. گونه‌های جانوری و گیاهی منحصر بفرد و نیز مناظر طبیعی چشم نواز در این تالاب‌ها نیز دلیل دیگری برای جذب گردشگر است.

در ایران برخی تالاب‌ها تحت مدیریت صحیح و اصولی فرصت مناسبی برای گردشگری فراهم کرده‌اند و برخی دیگر نیز تحت تأثیر بی توجهی و یا تهدیدات انسانی و طبیعی در معرض خطر جدی هستند و نتوانسته‌اند در زمینه جذب گردشگر موفق باشند.

مهم ترین مشکلات تالاب ها تعداد قابل توجهی از تالاب‌های ایران که به نوعی سرمایه‌های طبیعی کشور هستند، بنا به دلایل مختلف از جمله خشکسالی، کاهش بارندگی، صید بی رویه، شکار غیرقانونی، چرای بی رویه، چرای غیرقانونی، گردشگری غیر اصولی، ساخت و ساز انسانی، احداث سد، اجرای طرح انتقال آب، جاده کشی، آلودگی های سوختی و... در خطر نابودی قرار دارند.

این موضوع به قدری مهم و خطرناک است که برخی کارشناسان با اشاره به این مشکلات معتقدند نابودی آنها می تواند به دلیل آثار تخریبی که بر محیط زیست می‌گذارد، حیات میلیون‌ها ایرانی را به مخاطره بیندازد.

بحرانی ترین تالاب‌ها بررسی ها نشان می‌دهد با وجود افزایش تهدیدات انسانی و طبیعی که متوجه تالاب‌های ایران است، همه این تالاب‌ها از شرایط یک سانی برخوردار نیستند. برخی تحت تأثیر مدیریت خوب انسانی و شرایط مناسب اقلیمی همچنان پویا و زنده به حیات خود ادامه می‌دهند و برخی نیز شرایط عکس آن را تجربه می‌کنند.

تالاب‌های تنگلی در استان گلستان، کیاکلایه در استان گيلان، لپو و پلنگان در استان  مازندران، ساهون در استان مازندران و قوری گؤل در استان آذربایجان شرقی از جمله تالاب هایی هستند که شرایط مناسبی دارند.

تالاب‌های آلاگل در استان گلستان، انزلی در استان گیلان، بیشه دالان در استان لرستان، زردابه در استان لرستان، سولقان در استان چهار محال و بختیاری، گندمان در استان چهار محاو بختیاری،  پریشان در استان فارس، هامون در استان سیستان و بلوچستان، هورالعظیم در استان خوزستان و گاوخونی در استان اصفهان از جمله بحرانی ترین تالاب‌های کشور هستند.

اهمیت توجه به تالاب‌ها یکی از نیازهای حیاتی تالاب‌های ایران افزایش حساسیت و توجه مسئولین نسبت به حفاظت از آنها است. حقیقت این است که بدون توجه آنها هیچ اقدامی در این رابطه پیش نمی رود. در گذشته اگر نگاه به تالاب به عنوان یک اکوسیستم طبیعی بود اما امروزه باید پذیرفت که تالاب به دلیل کارکردهای خدماتی، گردشگری و... وارد زندگی انسان‌ها شده است و بی‌توجهی به آنها در واقع بی‌توجهی به حیات انسان‌ها است.

بدون شک اثراتی نظیر تعدیل اقلیم، جذب آلاینده ها، پاکسازی هوا، کنترل سیلاب و خسکسالی، تنوع زیستی، ارزش های فرهنگی، ذخیره کربن، تأمین آب، جنبه تفرج و گردشگری و ممانعت از افزایش طوفان و پدیده ریزگردها از جمله کارکردهای مهم تالاب ها است که باید مورد توجه جدی مسئولین باشد.

به عبارتی تالاب ها از جمله مولدترین محیط های جهان هستند و برای مثال، برنج یکی از محصولات رایج تالابی، غذای نیمی از جمعیت جهان را تأمین می کند. این اکوسیستم ها گهواره های تنوع زیستی دنیا هستند که با فراهم ساختن آب و قابلیت زادآوری اولیه نقش مهمی در بقای گونه های بیشماری از گیاهان و جانوران وابسته به خود ایفا میکنند.

اقتصاددانان و دانشمندان به طور روزافزون در زمینه ارزیابی و مطالعه ارزشها و خدمات اکوسیستمی محیطهای طبیعی از جمله تالاب ها مشغول به کار هستند. این وظیفه دشوار با تقریب ها و تردیدهای فراوانی همراه است.

از میان ارزش‌های اقتصادی متعدد تالاب‌ها، می‌توان به حفظ ذخایر ژنی گیاهی و جانوری، تأمین آب (کیفی و کمی)، آبزی پروری (بیش از دوسوم از برداشت محصول ماهی جهان به سلامت مناطق تالابی بستگی دارد)، تولید محصولات کشاورزی (از طریق تأمین آب و عناصر غذایی)، تولید چوب، تأمین انرژی، تولید مواد لجنی و گیاهی، حمل و نقل و کاربردهای تفریحی و گردشگری (توریست) اشاره کرد.

علاوه بر این تالاب‌ها به عنوان بخشی از میراث فرهنگی بشر اهمیت ویژه ای دارند. با باورهای جهان شناسی و مذهبی رابطه داشته، منشاء تعالی زیبایی شناختی می شوند، پناهگاه هایی برای حیات وحش ایجاد نموده و شالوده سنن مهم بومی را شکل می‌دهند.

گفت و گو با مدیر ملی حفاظت از تالاب های کشور

برای اطلاع از آخرین وضعیت تالاب های کشور نیاز بود تا نظر کارشناسی و مسئولانه یکی از مدیران مسئول را در این باره جویا شد. «محسن سلیمانی روزبهانی» مدیر ملی طرح بین المللی حفاظت از تالاب های ایران یکی از کارشناسان و مسئولان ارشد سازمان حفاظت محیط زیست کشور است که حیطه کاری و وظایف وی دقیقاً منطبق با موضوع گزارش حاضر است.

سلیمانی در مورد اهمیت تالاب ها و نقش آنها در حیات انسانی گفت: «موضوع تالاب ها را باید از منظر کارکردها و خدماتی که به انسان می دهند مورد بررسی قرار داد. در گذشته ما متوجه جنس خدمات تالاب ها نبودیم و به آن توجه نمی کردیم. برای مثال تالاب هامون زمانی که آب داشت، حدوداً 70 هزار شغل برای مردم منطقه ایجاد کرده بود و مانند کولر آبی نقش خنک کنندگی منطقه را بازی می کرد. امروزه تالاب ها با کارکردهای خدماتی خود به زندگی انسان ها وارد شده اند ولی همچنان نگاه ما در بسیاری مواقع به این اکوسیستم های طبیعی سنتی است.

وضعیت حال حاضر تالاب ها به شدت تحت تأثیر توسعه ناپایدار  کشور در معرض خطر است. سدها و الگوهای کشاورزی ناصحیح و نحوه مدیریت ناهماهنگ کنونی از جمله اقدامات انسانی است که در حال اثر گذاری منفی بر تالاب ها است.

هرنوع اقدام توسعه بدون برنامه در بالادست تالاب ها و در سرچشمه ها نقش منفی بر تالاب ها خواهد داشت.  چرا که تالاب ها در انتهایی ترین بخش هر حوضه آبریز قرار دارند. بر خلاف گذشته که تالاب ها کارکردهای مثبتی در زندگی انسان ها داشتند به دلیل نقش مخرب انسانی در حال حاضر شاهد اثر گذاری منفی تالاب ها بر زندی انسان ها هستیم که برای مثال آتش سوزی در تالاب هامون و موضوع تشدید ریزگردها از این ناحیه که بسیاری از خانه های روستایی را زیر مقدار قابل توجهی خاک دفن کرد، نمونه ای از این مورد است.

در کشوری ایران 41 نوع از 49 نوع تالاب دنیا وجود دارد و در گذشته تنوع زیستی ویژه ای که در تالاب های ایرانی وجود داشته که خود بهانه ای برای شکل گیری تمدن ها ی انسانی در نقاط مختلف کشور بودند ولی در حال حاضر تخریب تالاب ها به واسطه توسعه ناپایدار انسانی عملاً باعث شده است که هم تالاب ها تالاب ها از بین بروند و هم نقش مثبت کارکردی و خدماتی آنها در زندگی انسان به نقش منفی تبدیل شودمدیر ملی طرح بین المللی حفاظت از تالاب های ایران در مورد نقش نظارتی و مقابله ای سازمان حفاظت محیط زیست در افزایش تنش و بحران در تالاب های کشور ادامه داد: «

موضوع برخورد با یک بحرانی مانند مشکلات زیست محیطی تالاب ها را نباید مسئله و مشکل سازمان حفاظت محیط زیست به تنهایی دید. وقتی بحران شکل بگیرد همه سازمان ها باید کمک کنند. واقعیت این است که توسعه لجام گسیخته در کشور و به ویژه در مناطق بالادست حوضه های آبریز باعث شکنندگی تالاب ها شده است و اکنون همه مسئولین باید در برابر این بحران متحد باشند چرا که عملکرد هر کدام به نوعی در شکل گیری بحران موثر بوده است.

بنده معتقدم اکنون که در شرایط بحران هستیم، همه سازمان های مرتبط باید درگیرد مسئله شوند. توجه کنید، اگر سازمان محیط زیست آنقدر پول داشته باشد که در همه نقاط حفاظت شده محیط بان بگذارد ولی در بالادست حوضه آبریزها، سازمان های دیگر به اقدامات توسعه ای خود ادامه دهند، ما عملاً نمی توانیم در پایین دست اقدام موثری انجام دهیم. بزرگ ترین مشکل ما در این زمینه داشتن نگاه بخشی و جزیره ای است و نمی توان در حالی که هر ارگان اقدام توسعه لجام گسیخته خود را انجام می دهد، در مناطق حفاظت شده اقدام قابل توجهی انجام دادمحسن سلیمانی در مورد یکی از انتقادات کارشناسان در مورد چرایی توجه ویژه دستگاه های دولتی به دریاچه ارومیه و غفلت از توجه برابر به سایر اکوسیستم های در بحران نظیر تالاب هامون افزود: « در سراسر کشور حدود 250 تالاب وجود دارد که 84 مورد از این تالاب ها دارای اهمیت بین الملی هستند و 24 مورد نیز تالاب رامسر سایت هستند که در کنوانسیون رامسر به ثبت رسیده اند.

آنچیزی که به محیط زیست بیشتر از همه ضربه می زند موضوع نگاه سیاسی است. ما به جای اینکه بگوییم چرا دولت به دریاچه ارومیه به اینقدر توجه می کند، باید بگویم همین توجه به تالاب هامون و سایر مناطق حفاظت شده هم بشود.

در مورد تالاب هامون یک برنامه جامعه احیا داریم که در شورای عالی استان قرار دارد و دوستان در استان کمی کم لطفی می کنند و باید کمک کنند تا سریع تر این مسئله پیش برود. در گذشته توجه به تالاب ها اصلا مطرح نبود ولی الان یکی از اولویت های کشور شده است.

باید به شدت دقت کرد که این موضوع نباید سیاسی و بخشی نشود. باید در این راستا دستگاه ها با یکدیگر هم دل و متحد عمل کننداین مقام مسئول در سازمان حفاظت محیط زیست همچنین در مورد آخرین وضعیت تالاب چغاخور در استان چهار محال بختیاری و خطرات متوجه آن بر اثر طرح های انتقال آب اضافه کرد:« تالاب چغاخور جز طرح های پایلوت مدیریت جامع حفاظت از تالاب ها بوده است که در سال های اخیر مدیریت جامع تالاب با کمک جوامع محلی طرح ریزی شده است و در آن وظایف و منافع دستگاه های مختلف بررسی شده است.ما با هرگونه انتقال آب بین حوضه ای مخالف هستیم.

ما باید یاد بگیریم هر حوضه آبریز را بر اساس توانمندی های خودش رشد دهیم. انتتقا ل آب بین حوضه ای قطعا آخرین گزینه است که تنها در شرایطی مجاز خواهد بود که ما همه راه ها از جمله  صرفه جویی مدیریت منابع را رفته باشیم و اگر هیچ کدام جواب نداد و مردم در حوضه مقصد به آب شرب نیاز داشتند و به عبارتی از تشنگی در حالت مرگ قرار داشتند، آن موضع می توان برای تأمین آب شرب این انتقال را انجام داد.

http://cdn.tabnak.ir/files/fa/news/1395/5/23/622387_556.jpg

این موضوع یعنی انتقال آب ناید گزینه اولین مسئولین برای حل مشکل آب باشدسلیمانی در پایان و در پاسخ به سوالی مبنی بر چرایی ورود دام های سرمایه داران استان سیستان و بلوچستان به مناطق حفاظت شده تالاب هامون و چرای غیرقانونی در این منطقه گفت: « نکته اصلی این است که وقتی یک تالاب با بحران مواجه شود، میزان شکنندگی آن و فقر درمناطق مسکونی حاشیه آن  تالاب افزایش می یابد. در مورد تالاب هامون که 500 هزار هکتار مساحت دارد و مردم زندگی شان به کارکردهای آن وابسته است، این اتفاق افتاده است و تخلفاتی که شما مطرح می کنید، اجتناب ناپذیر است

معرفی مهم ترین تالاب‌های ایران تالاب‌های ایران را در پهنه جغرافیایی شور از توزیع نسبتاً خوبی برخور دار هستند و فارغ از مناطق ساحلی کشور در مناطق مرکزی نیز تالاب وجود دارد. این تالاب‌ها از جمله سرمایه‌های ارزشمند ملی کشور هستند که در ادامه به ذکر نام و جزئیاتی از تمامی تالاب‌ها و نیز معرفی مختصر مهم‌ترین آنها پرداخته می‌شود.

تالاب بیشه دالان تالاب بیشه دالان در 15 کیلومتری جنوب شرقی بروجرد و در دشت سیلاخور، در استان لرستان واقع شده است.

این تالاب يكي از زیستگاههای اصلي پرندگان و جانوران بومي و مهاجر بوده كه  طي سالهای گذشته بخشهایی از آن به تصرف كشاورزان در آمده است در سالهای اخير به دلايل مختلف از جمله تغيير کاربري اراضي، استفاده بي رويه از منابع آبي اين تالاب و نيز ورود فاضلاب روستاهاي مجاور به درون آن، تالاب بيشه دالان مورد تهديد جدي قرار گرفته و مساحت آن به ميزان چشمگيري کاهش یافته است.

تالاب آقگل تالاب آق گل در بین استانهای مرکزی و همدان قرار دارد. پوشش گياهي دلانگیز آن منظره زيبايي را به ويژه در اواخر زمستان و اوايل بهار که فصل مهاجرت پرندگان از نقاط دور دست و بسیار سرد روسيه و قفقاز و کشورهاي اسکانديناوي به آنجا است، ایجاد میکند. اين تالاب که از لحاظ وجود مواد غذايي مناسب براي پرندگان، يکي از غنیترین آبگيرهاي منطقه غرب ايران محسوب میشود انبوه عظيمي از پرندگان مهاجر نقاط دوردست را در خود پناه میدهد. تالاب آلاگل تالاب آلا گل در شرق جاده آق قلا به اینچه برون واقع است. این تالاب همانند تالابهای آجی گل و آلماگل از رودخانه مرزی اترک و زهکشهای طبیعی تأمین میشود.

 این تالاب به دلیل قابلیت و اهمیت بینالمللی که دارد از لحاظ اکوسیستم طبیعی و اکوسیستم آبی قابل استفاده برای گردشگران و علاقهمندان ورزشهای آبی – ماهی گیری  و ... است.  شکار  قانوني و غير قانوني   مانند تالابهای ديگر  کشور  از مخاطرات  جدی اين تالاب است.  جاده کشی از ديگر  معضلات جدی گریبانگیر این تالاب است.

مجموعه تالابهای آققلا و اترك اين مجموعه در قسمت جنوبي رودخانه اترك واقع شده و مشتمل بر تالابها و مردابهاي اينچه، آلماگل، آلاگل، اينجه برون، بيبي شيروان، آجيگل، نمك و دانشمند است. آب اين تالابها از رودخانه اترك تأمين ميشود. تالابهاي ياد شده محل زيست پرندگان مهاجر متنوعي است كه از جمله آنها ميتوان به فلامينگوها ، قوها، غازها، حواصيل و... اشاره كرد.

تالاب آلماگل تالاب آلماگل در حدود 55 کیلومتری شمال شهرستان گنبد كاووس و در ضلع شمالی جاده گرگان به اينچه برون واقع شده است. مساحت آن بالغ بر 200 هكتار هست و عمق آن از 1 تا 3 متر در نقاط مختلف، متغير است.

تالاب استیل تالاب استیل در 7 كيلومتري شهر آستارا در حاشيه جاده لوندويل به آستارا قرار دارد.

اهميت اكو توريستي اين تالاب از جهت نزديكي به جاده، تنوع چشم اندازهاي طبيعي همچون كوهستان، جنگل و مزارع و كشتزارهاي اطراف است. از ویژگیهای مهم این تالاب وجود ماهیان مشهوری مانند كپور و اردك ماهی است.

تالاب انزلی مجموعه تالاب انزلی در جنوب غربی سواحل دریای خزر واقع شده است. این تالاب از شرق به روستای پیر بازار، از غرب به کپورچال و آبکنار، از جنوب به صومعه سرا و قسمتی از شهرستان رشت محدود می‏شود. مجموعه تالاب انزلی شامل بخشهای شرقی ، غربی ، مرکزی ، سلکه و سیاه کشیم است.

شکار و صید غیر مجاز و تردد بیش از ۲۸۰۰ قایق موتوری  با انواع آلودگیهای سوختی و صوتی در تالاب انزلی همواره از معضلات تالاب و تهدید کننده اکوسیستم آن محسوب میشود.

تالاب چغاخور تالاب چغاخور در استان چهار محال و بختیاری واقع است. تالاب بين المللي و زيباي چغاخور با مساحتي حدود 2300 هكتار در دامنه ارتفاعات برآفتاب شهر بلداجي واقع گرديده و يكي از زيباترين و بزرگترین تالابهای استان چهار محال و بختیاری است.

تالاب زردابه این تالاب در جنوب شهر پلدختر واقع گردیده است که به دلیل تغییرات جوی رو به خشک شدن و نیازمند توجه جدی مسئولین در سازمان محیط زیست است.

تالاب سولقان تالاب سولقان در استان چهارمحال و بختیاری قرار دارد.این تالاب در 70 کیلومتری شهرکرد در مسیر شهرکرد به ایذه قرار گرفته و دارای اکوسیستمهای زیبایی است. حضور عشایر و مهاجرت و زیست پرندگان مهاجر و رویش گلهای رنگارنگ در برخی فصول سال از ویژگیهای این تالاب است.

تالاب شادگان تالاب شادگان در جنوب غربی ایران و در جنوب شهر شادگان در استان خوزستان قرار دارد. این تالاب یک اکوسیستم زیست محیطی وسیع متشکل از تالابهای شیرین و شور به انضمام بخشی از سواحل خلیج فارس است.

تالاب کمجان تالاب بینالمللی کمجان در فاصله 120کیلومتری شمال شرق شیراز در روستای کمجان از توابع بخش کربال شهرستان خرامه واقع است. این تالاب در حال حاضر عملاً خشک شده است و  مردم محل در سال 88 بدون درخواست کمکی از هیچ نهادی خودشان اقدام به انجام کارهایی برای احیای تالاب کردند.
تالاب کانی برازان تالاب کاني برازان مهاباد از جمله تالابهای مهم آذربايجان غربي است که طرح احياي در آن انجام شد و یکی از پناهگاههای حیات وحش ایران است

تالاب گاوخونی تالاب گاوخونی در بین استانهای اصفهان و یزد واقع است. تالاب گاوخوني يكي از بكرترين چشماندازهاي طبيعي استان اصفهان محسوب ميشود كه به علت موقعيت جغرافيايي و مشكلات دسترسي به آن- به ويژه در گذشته- چهره طبيعياش كمتر با اقدامات سودجويانه بشر دستخوش تغيير شد با این حال این تالاب هم اینک به دلیل مشکلات آبی در فلات مرکزی کشور در معرض نابودی کامل است.

تالاب گندمان تالاب گندمان به عنوان یكی از آبگیرهای حوزه آبریز آق بلاغ با فاصلهای نهچندان دور از تالاب چغاخور قرار دارد. به طوری كه بخشی از خروجی تالاب چغاخور به این تالاب سرآزیر میشود. این تالاب در شمار زیباترین تالابهای کشور و مهمترین کانونهای گردشگری چهارمحال بختیاری قرار داشته و زیستگاهی منحصربهفرد برای زمستان گذرانی و تخمگذاری پرندگان مهاجر و اسکان دائم پرندگان بومی محسوب میشود.

تالاب لیپار : تالاب لیپار بعد از روستاي رمين در 15 كيلومتري چابهار، در مسير جاده ساحلي چابهار ـ گواتر، تنگهاي صخرهاي مشرف به درهاي سرسبز و زيبا قرار دارد. این تالاب افزون بر اينكه محيطي مطلوب براي زيست پرندگان آبزي و كنارآبزي است، يكي از سایتهای مهم گردشگري شهرستان چابهار و بزرگترین تالاب آب شيرين منطقه ساحلي استان سيستان و بلوچستان به شمار ميرود.

تالاب میقان تالاب ميغان  در استان مرکزی آخرين حلقه اکولوژيک حوزه آبريز دشت اراک است که آبهاى سطحى مسيلهاى فصلى را جذب مىکند.  تالاب ميقان با ويژگيهاي اكولوژيك منحصر به فرد و به عنوان يكي از بزرگترين زيستگاههاي پرندگان مهاجر،يك اكوسيستم ارزشمند و مطرح در سطح جهان است.

دریاچه هامون تالاب بين المللي هامون يكي از تالابهای مهم دنيا و بزرگترین درياچه آب شيرين در سراسر فلات ايران است که بعد از دریاچه ارومیه دومین دریاچه بزرگ داخلی کشور نیز هست. این تالاب تحت تأثیر عوامل انسانی و عدم پرداخت حق آبه از سوی کشور افغانستان و نیز خشکسالی های اخیر با مشکلات عدیدهای رو به رو است.

تالاب مانداب عینک تالاب عینک در استان گیلان و  در حاشیه پارک دانشجو، در غرب شهرستان رشت  قرار دارد. شرایط تالاب عینک نسبت به تالابهای دیگر استان گیلان از آن لحاظ که این تالاب در داخل شهر قرار گرفته و از طرفی در این سالها شاهد افزایش بی سابقه جمعیت در شهر رشت و دستاندازی انسانی به فضای طبیعی آن بوده است، کمی خاص است.

تالاب هورالعظیم تالاب هورالعظیم در استان خوزستان قرار دارد و تنها باقيمانده تالابهای بسيار بزرگ بينالنهرين است. به لحاظ تنوعزيستي فوق العاده غني است و عمده منابع آبي تالاب از طريق رودخانههاي کرخه، نيسان، سابله و نهرهاي انشعابي تأمین ميشود

در پایان و در جمع‌بندی ذکر این نکته ضروری است که تالاب‌های 26 گانه ایرانی یقیناً سرمایه‌های ارزشمندی هستند که کارکردهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، زیست محیطی و گردشگری فراوانی دارند.

این تالاب‌ها با پراکندگی مثال زدنی خود در پهنه جغرافیایی کشور همچون نگین‌هایی درخشان هستند که توجه ویژه به آنها، کمک برای جلوگیری از نابودی و نیز توسعه امکانات و زمینه‌های حیات آنها می‌تواند در ادامه ضمن بازتاب‌های مثبت محیط زیستی همچنین با توفیقات قابل توجهی در زمینه‌هایی نظیر اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و گردشگری همراه باشد..

 

مشکلات مسیحیان درایران

جعفر فرد کریمی

در جمهوری اسلامی ایران ادیان یهودیت، مسلمان ، مسیحیت وزرتشتیان به رسمیت شناخته شده است.از اغاز انقلاب اسلامی ایران از سال 1357تا کنون تمامی مذاهب دینی از یهودی بهایی زرتشتیان مسیحیان وتمامی مذاهب دیگر به غیر از اهل شیعه مسلمانان در فشار  تعرض و اذیت ازار حکومت اسلامی بوده اند.اکثر مردم ایران را مسلمانان اهل شیعه تشکیل میدهند ودرصد کمی از مردم ایران را مذاهب دیگر تشکیل میدهند.مرد مسلمان ایران دین اسلام را مثل یک سنت و عادت دیرینه بعد از انقلاب اسلامی به فزندان خود نسل به نسل انتقال میدهند واکثر این مردم به غیر از دین اسلام به هیچ دین دیگری شناخت و اطلاعات ندارند به طوری که بغیر از دین اسلام همه ادیان را کافر میدانند واین هم بخاطر این است که انقدر اخوندها زیر گوش مردم در تلویزیونها در رادیوها ودر مساجد گفتند که بغیر از مسلمانان همه مردم دنیا به جهنم میروند وافکار غلط به مردم انتقال داده اند.خداوند انسان را یک موجود ازاد و با افکار ازاد افریده تا خودش مسیر زندگی  وخدای خود را پیدا کند نه اینکه با زور و تحمیل کنند.

در اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده 18امده است:

هرکس حق دارد که از ازادی فکر وجدان ومذهب بهرمند شود.این حق متضمن ازادی تغییر مذهب ویا عقیده ونیز متضمن عقیده وایمان میباشد وهمچنین شامل تعلیمات واجرای مراسم دنیاست هرکس میتواند از این حقوق منفردا ویا اجتماعا وبطور کلی خصوصی ویا عمومی برخوردار باشد.

ونیز در ماده 19جهانی حقوق بشر امده است:هرکس حق ازادی عقیده وبیان دارد وحق مزبور شامل ان است که از داشتن عقاید خود بیم واضظرابی نداشته باشد در کسب اصطلاعات وافکار ود اخذ وانتشار ان به تمام وسایل ممکن وبدون ملاحضات مزری ازاد باشد.ویا در اصل 24 قانون اساسی جمهوری اسلامی امده است:نشریات و مطبوعات در بیان مطالب ازادند مگر ان که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد.تفضیل ان را قانون مشخص میکند. در اصل 28 نیز امده است:هرکس حق دارد شغلی را که به ان مایل است ومخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند. خداوند اول ادم را بدونه گناه ودر بهشت افرید تا او در بهشت زندگی کند و گناه ادم وحوا بود خداوند انسان را از بهشت به این دنیای خاکی اورد. هرچند گناه انسان انچه را که خدا خوب وزیبا  افریده بود را خراب کرد اما خداوند از فعالیت خود دست نکشید بلکه به دنبال بشر گمشده خود است تا او را نجات دهد ورستگار سازد خداوند بر عالم هستی مسلط است و تاریخ بشر را در مسیر منافع و نجات عزیزان پیش ببرد.ولی اگر کسی این چیزهارو در ایران اسلامی بخواهد جرم هست باید شکنجه اعدام یا زندانی با حبسهای بالا ویا کشته شود. اگر کسی بخواهد از دین اسلام به یک دین دیگر گرایش پیدا کند حکمش در اسلام اعدام است وفرد کافر محسوب میشود پس اعدالت خداوند کجاست مگر نه اینکه خداوند انسان را یک موجود ازاد افریده است.ای کاش در کشور ما ایران حاکمانش برای خواستهایشان اینقدر با احساسهای مردمش بازی نمیکردند ای کاش به اعقاد مردمانش احترام میگذاشتند و هزارتا ای کاش دیگر که در دین  اسلام ختم میشود.حاکمان ایران اسلامی برای انکه بخواهند افکار مردم را خراب  و مشغول کنند وترس از ان دارند که مردم به ارامش اگر دست پیدا بکنند دیگر نمیتوانند به ادامه اهداف پلید خود برسند و با عملهایی چون اعدام خشنونت شکنجه بر روی مردم بیگناه میخواهند کار خود را پیش ببرند.چندین بار ما شاهد دستگیری نوکشیان مسیحی کشیشان مسیحی وحتی کشتار انان در ایران بوده ایم وچندین بار شاهد سوزاندن کتاب مقدس انجیل که با مشروبات الکلی و حتی با مواد مخدر بوده ایم این در صورتی است که مسلمانان برای کتاب مقدشان قران احترام خاصی قائلند وبی احترامی به ان را نمیبخشند ولی پس چطور با کتاب مقدسی که کلام خداوند در ان است که انسان را بشارت میدهد با این کتاب با ارزش چنین رفتار بدی انجام میدهند.در ایران اسلامی کلیسا رفتن هم جرم میباشد که اگر مشاهده شود برای مردم عادی وحتی برای مسیحیهای ایران هم دردسر درست میشود کلیسای خانگی که در ان فقط با خدا راز ونیاز میکنند هم جرم میباشد که از سوی دولت ایران به جرم محاربه باخدا توطئه علیه نظام اسلامی محکوم میشوند.خیلی از عزیزان ما در ایران اسلامی بخاطر مسیحی بودنشان ویا تبلیغ مسیحیت کشته  یا اعدام ویا به زندان افتاده اند.از سال 1357 که بعد از انقلاب اسلامی بود کشت وکشتار مسیحیان بیگناه شروع شده و تا بحال هم ادامه دارد.ایران از لحاظ اذیت وازار مسیحیان در رتبه هفتم جهان قرار دارد که بارها از سوی سازمان ملل و مدافعان حقوق بشر وکشورهای جهان مورد انتقاد قرار گرفته است.برای مسیحیان ایران به جز اذیت ، زندانی ، کشت وکشتار ، ضبط مال واموال وحتی مدارک شناسایی از سوی دولت اسلامی چیز دیگری ندارد.از سال 1357نخستین کشیش که قربانی این قتل وعام بعد از انقلاب اسلامی شد ارسطو سیاح بود که در شیراز به قتل رسید. اسقف حسن دهقانی بود که در اصفهان مورد پنج گلوله در حال که درخواب بود قرار گرفت ولی جان سالم به در برد.در سال 1359 اسقف بهرام دهقانی بود که در تهران مورد اصابت گلوله از سوی نیروهای امینتی قرار گرفت و کشته شد.

در سال 1367در اصفهان منوچهر افغانی کشته شد.در سال 1372 در کرج کشیش هوسپیان به قتل رسید.در سال1373کشیش میکائلیان که روبوده شده بود جنازه ان تکه تکه شده در فریزری پیدا شد.در سالهای دیگر کشیش طاطائوس میکائلیان بود که جنازه اش به دست پسرش شناسایی شد ودر کنار جسد ان ادرس جسد مهدی دیباج که در جنگلهای کرج بود نوشته شده بود که طی یک نمایشی از سوی مقامات ایران قتل ان دو نفر را به گردن دو سه دختر جوان انداختند.در سالهای 1386و1387محمد جابری وعباس امیری به قتل رسیدند وچندین عزیز دیگر که به قتل رسیدن بدست دولت جمهوری اسلامی ایران.در سالهای اخیر در اکثر استانهای کشور بازداشت نوکشیان مسیحی را شاهد بوده ایم که اکثر انها را به جاهای نامعلوم انتقال داده اند و از سرنوشت تعدادی از انها هم خبری در دست نیست.در سال 1388کشیش یوسف نادرخانی که از سن 19سالگی به مسیحیت گرایش پیدا کرده از سوی دولت اسلامی بازداشت شد ودر سال 1390حکم اعدام او ابلاغ شد و بارها از سوی دولت ایران به او پیشنهادشد که در صورت پشیمانی حکم اعدام او شکسته خواهد شد و او این درخواست را رد کرده است.

مریم نقاشزرگران زندانی نوکیش مسیحی هست که بخاطر اعتقاد وایمان خود توسط دستگاه قضایی جمهوری اسلامی به چهار حبس ناعادلانه محکوم شده است.

در ماههای گذشته هم شاهد بازداشت چند تن از عزیزان که در باغی در فیروزکوه تهران بودیم که ماموران امینیتی با لباس شخصی انهارا بازداشت وحتی مورد ضرب وشتم قرار دهده اند که از سونوشت چند تن از انها هم خبری در دست نیست.

در دوره ریاست جمهوری اقای حسن روحانی نیز وضیعت حقوق بشری ایران وخیم اعلام شده است که سازمان ملل متحدددر نشستی با اکثریت ارا در مورد وخامت وضیعت حقوق بشر در ایران به ویژه سرکوب وفشارها ابراز نگرانی کرده اند

انواع خشونت علیه زن

الیه رحمانی

زنان در همه جای دنیا و از هر طبقه ای، با احتمال بیشتری نسبت به مردان با خطر خشونت خانگی مواجه هستند. بر پایه نتایج تحقیقی ملی که به تازگی اعلام شده است ۶۶ درصد از زنان ایرانی قربانی خشونت خانگی می باشند و ۵۳ درصد از زنان ایرانی خشونت را در سال اول ازدواج خود تجربه کرده اند. یکی از اولین تجربه های تلخ زوجین در سال های اولیه ازدواج، که زندگی  زن را در سایه خشونت  قرار می دهد، مواجه شدن با مسئله ای به نام ناباروری است.

بر اساس تعاریف پزشکی، ناباروری، عدم حاملگی زوجه به دنبال یک سال رابطه جنسی منظم و بدون پیشگیری است.  نتایج مطالعات شیوع ناباروری در سال ۱۳۸۳-۱۳۸۴ نشان می دهد ۹/۲۴ درصد زوجین ایرانی در طول دوره باروری با این پدیده مواجه هستند. اما مسئله ناباروری به خودی خود تنها مشکل زوجین نمی باشد بلکه، زوج نابارور تحت تاثیر ناباروری و باقی ماندن در گذرگاه نقش همسری به والدی ممکن است فشارهای روانی و اجتماعی بسیاری را تجربه کنند.  تغییرات احساسی که به صورت های خشم، ترس، نا امیدی، سرزنش خود، احساس گناه ، اضطراب و افسردگی ظاهر می شود بررابطه عاطفی زوج تاثیر می گذارد و در بسیاری از موارد، با توجه به وجود فرهنگ مردسالارانه، زوجه را در معرض خشونت خانگی قرار می دهد. گاهی نیز باقی ماندن در یک رابطه خشن نه تنها زن را درمعرض آزارهای جسمانی، روانی، کلامی وجنسی قرار می دهد، بلکه در نهایت آرزوهای یک زن را در خود دفن می کند.فاطمه و شوهرش  در یکی از شهرهای کوچک زندگی می کردند، ۲ سال از زندگی شان می گذرد و می بینند که حاملگی اتفاق نمی افتد.زن به پزشک زنان مراجعه می کند. آزمایش و بررسی های بسیار زیادی انجام می گیرد تا اینکه پزشک به فاطمه می گوید مورد خاصی وجود ندارد و برای بررسی بیشتر لازم است که شوهرش هم مراجعه کند.

شوهر از شنیدن این موضوع بسیار ناراحت وعصبانی شده و به فاطمه می گوید: “من هیچ مشکلی ندارم این تو هستی که نمی توانی بچه دار شوی. “  وقتی که زن طبق خواسته پزشک از شوهرش می خواهد که آزمایش اسپرموگرام دهد و او نتیجه را به پزشک خواهد داد، اوضاع از قبل بدتر و بدترمی شود تا جایی که به دلیل اصرارهایش کتک بسیارسختی از شوهرش می خورد.

وقتی که فاطمه از مشارکت شوهرش در بررسی پزشکی ناامید می شود، از پزشک زنان می خواهد که درمانی برای او تجویز کند و او با اینکه هیچ مشکلی ندارد، چندین دوره داروهای تقویت تخمک گذاری که عوارض بسیار زیادی هم دارد مصرف می کند تا شاید بتواند بارداری را تجربه کند ولی تمامی این تلاش های یک طرفه او بی نتیجه می ماند.

پس از سال ها زخم زبان شنیدن، فشارها و مداخله دیگران و حتی تحمل خانواده شوهر که برای ازدواج دوباره شوهرش تلاش می کردند، حالا که به سن ۴۲ سالگی رسیده است، شوهرش رضایت داده که درمان ناباروری را شروع کنند. وقتی برای گرفتن نتیجه آزمایشات به پزشک مراجعه کرده بودند، پزشک تشخیص داد که شوهرش دچار ضعف حرکتی اسپرم است و می شود با درمان  میکرو اینجکشن به لقاح بهتر با تخمک در محیط آزمایشگاه کمک کرد و سپس جنین حاصله را به رحم زن منتقل کرد، ولی این زمان دیگر برای زن که باید تخمک گذاری مناسبی داشته باشد خیلی دیر شده و زن به دلیل سن بالا، مصرف داروهای تخمک گذاری مکرر، دچار ضعف تخمدان شده و امکان درمان با تخمک خود را ندارد.حالا که شوهرش رضایت به درمان داده، دوره باروری خودش رو به پایان و نابارور شده است و زمان طلایی مادر شدن را به دلیل مخالفت شوهر برای درمان از دست داده است.فاطمه باید با این سوگ (سوگ فقدان قدرت باروری) کنار آمده به پذیرش واقعیت برسد و برای ادامه درمان با تخمک اهدایی تصمیم بگیرد.

روایت فقدان قدرت باروری فاطمه، داستان بسیاری از زنانی است که با مسئله ناباروری در زندگی خود روبرو هستند. با اینکه مشکل ناباروری می تواند مربوط به هریک از زوجین باشد اما بعلت بستر فرهنگ مرد سالارانه در جامعه ایران همواره نوک پیکان ناباروری به سوی زن می باشد.

این زنان هستند که هموراه  “نازا” خطاب می شوند و مورد هجوم طیف گسترده ای از انواع آزارهای کلامی، مانند: سرزنش و زخم زبان ها از طرف شوهر و به ویژه خانواده همسر روبرومی شوند و مقصر قلمداد می گردند.

 هرچه مدت بچه دار نشدن طولانی تر می شود گویی این فشاراجتماعی نیز بیشتر شده و زوج در مناسبت های خاص، مثل روز مادر، روز پدر، عید نوروز و روز اول مهر و بازگشایی مدارس بیشتر و بیشتر تنهایی را احساس می کنند. بسیاری از مردان راه حل را در تجدید فراش می بینند و یا تن به ازدواج موقت می دهند تا از” اجاق کور” قلمداد شدنشان، جلوگیری کنند. بسیاری از زنان تحت فشار شوهر و یا خانواده همسر و اطرافیان به طلاق رضایت می دهند و برخلاف خواسته خود از تمامی حقوق خود مانند مهریه می گذرند.

اما خشونت برعلیه زنان نابارور تنها به آزارهای کلامی، روانی و همچنین از دست دادن حقوق زناشویی خود تحت فشار همسر و اطرافیان ، محدود نمی شود. بسیاری از زنانی که در مسیر درمان ناباروری به مانند فاطمه می باشند، بارها آزارهای جسمانی و جنسی را نیز تجربه می کنند. بسیاری از زنان ناباور در مراکز درمان ناباروری اظهار کرده اند، زمانی که از همسر خود درخواست می کنند که برای درمان با آنها همکاری کنند همچون فاطمه با خشم وعصبانیت مرد روبرو شده اند و در جواب کتک خورده اند. بسیاری از آنان به دلیل آنکه خود را مقصر ناباروری می دانند تن به خواسته های نامتعارف جنسی شوهرانشان داده و مورد انواع آزارهای جنسی قرار می گیرند.

 در بسیاری از اوقات روبرو شدن با فقدان باروری برای مردان، بسیار دردناک می باشد، لذا بسیاری از آنان حاضر به مراجعه به پزشک حتی به منظورارزیابی اولیه پزشکی نیز نیستند. باور فرهنگی غلط نسبت به نداشتن مردانگی درصورت عدم باروری موجب می گردد غم و درد فقدان باروری را به شکل خشم و عصبانیت معطوف به زن کنند. زنان در بسیاری از موارد مانند فاطمه، مجبورند که بار سنگین و طولانی درمان را  به دلیل عدم مشارکت شوهران در طول درمان، خود به تنهایی به دوش بکشند. چنانچه نیز درمان یک طرفه و یک جانبه با عدم موفقیت روبرو شد، بازهم به عنوان  مقصر اصلی ناباروری مورد خشم و غضب شوهر متوجه آنان شده و مورد خشونت خانگی قرار می گیرند.

سیاری از زنانی که با مسئله ناباروری در طول زندگی مشترک خود دست و پنجه نرم می کنند، قربانیان خاموش خشونت های خانگی می باشند. آنان بارها و بارها تحقیر، توهین و آزارهای جسمی و جنسی را علاوه بر استرس های ناشی از درمان های طولانی ناباروی تحمل می کنندب و گاهی نیز به مانند فاطمه آرزوی شان برای فرزندآوری، قربانی خودخواهی شوهر و باورهای غلط فرهنگی مرد سالارانه جامعه می گردد و در سینه شان دفن می شود.

خشونت علیه زنان فقط به کتک زدن و تنبیه‌های جسمی گفته نمی‌شود. کلمات توهین‌آمیز، شک، بدبینی که در جماعت مردانه آن را خوش‌غیرتی می‌دانند همان خشونتی است که بر زنان - به اصطلاح مردان، «ضعیفه» - اعمال می‌شود و هیچ‌گاه هیچ‌کس نمی‌فهمد این زن از چه درد می‌کشد و چه می‌خواهد و چه رویاهایی در سر دارد. بخش اعظم جامعه را زنانی تشکیل داده‌اند که هیچ از خود و حقوقشان نمی‌دانند و زن خوب بودن را در کدبانو بودن، شستن، رفتن، پختن و بچه‌داری می‌دانند و دلشان خوش است چه موجودات از خود گذشته پاکی هستند و بهشت زیر پای آنها است  .خشونت علیه زنان در همه طبقات اجتماعی، اقتصادی، نژادی، سنی و جغرافیایی یافت می شود. اما در برخی از گروه ها شایع تر است. خشونت بازتابی از حس پرخاشگری است. خشونت خانگی نوع خاصی از خشونت است که در سطح خانواده اعمال و منجر به آسیب یا رنج جسمی، روانی و جنسی می شود.

زنان در همه دوران زندگی خود ممکن است با خشونت روبه‌رو شوند. علاوه بر همسر، پدر و برادر و حتی فرزندان پسر نیز می‌توانند به زن خشونت کنند.

خشونت نسبت به زنان زنان در زندگی خود چهار شکل خشونت شامل فیزیکی، روانی، اقتصادی و جنسی را تجربه می کنند. خشونت فیزیکی، همان‌طو که از نامش پیدا است، شیوه های آزار و اذیت جسمانی، ضرب و جرح، کشیدن مو، سوزاندن، گرفتن و بستن، زندانی کردن، اخراج از خانه، کتک کاری مفصل، محروم کردن از غذا، سیلی، لگد و مشت زدن، کشیدن و هل دادن، محکم کوبیدن در، به هم زدن سفره و میز غذا و شکستن اشیای منزل را شامل می شود که این نوع خشونت ممکن است برای همه زنان بدون توجه به نوع تحصیلات، نژاد و وضعیت خانوادگی روی دهد.

خشونت هایی روانی و کلامی نوع دیگری از خشونت هایی است که در خانه علیه زنان استفاده می شود. از جمله می‌توان به، دشنام و به کار بردن کلمات رکیک، بهانه گیری های پی درپی، داد و فریاد و بداخلاقی، بی احترامی، رفتار آمرانه و تحکم آمیز و دستور دادن های پی درپی، تهدید به آزار یا کشتن وی، تحقیر زن، قهر و صحبت نکردن وممنوعیت ملاقات با دوستان اشاره کرد. این نوع خشونت موجب بروز روحیه پوچی یا خودنابودسازی، گریز از مشارکت اجتماعی و اضطراب در زنان می شود.

خشونت دیگری که بر علیه زنان صورت می‌گیرد، خشونت اقتصادی است. ندادن خرجی، سوءاستفاده مالی از زن و صدمه زدن به وسایل مورد علاقه او را از جمله موارد خشونت اقتصادی علیه زنان برشمرده می شوند. به طوری که در برخی موارد زنان حتی حق دخل و تصرف در اموال خود را نیز ندارند.

استفاده قهرآمیز بدون رضایت زن، اجبار در روابط زناشویی غیرمتعارف، عدم اجازه استفاده از وسائل پیشگیری از بارداری ناخواسته و بی توجهی به نیازهای جنسی زن از نمونه های خشونت جنسی علیه زنان است.

زنانی که از جانب همسرانشان مورد خشونت قرار می گیرند پنج برابر بیشتر از سایر زنان در معرض آسیب های روانی و خطر خودکشی و شش برابر بیشتر در معرض اختلالات روانی قرار دارند.

روانشناسان می‌گویند، مردانی که از کودکی در خانواده شاهد کتک خوردن زنان خانواده بوده اند در بزرگسالی بیشتر مرتکب خشونت علیه همسران خود می شوند. افراد ناپخته، بی حوصله، وابسته و متزلزل و کسانی که از احساس بی کفایتی رنج می برند بیشتر علیه زنان مرتکب خشونت می شوند.

برخلاف تصور عموم، حتی دنیای مدرن نیز خشونت علیه زنان را کم نکرده که بیشتر نیز کرده است. تجارت و بهره برداری جنسی از زنان، فروش دختران جوان و نوجوان از سوی پدران فقیر به مراکز فساد و رونق بازار فیلم های غیراخلاقی را باید به عنوان مصادیقی از خشونت مدرن علیه زنان یاد کرد.

مردان از استقلال مالی همسران خود جلوگیری و در اموال شخصی آنها دخل و تصرف می کنند و با ندادن خرجی خانه و پول کافی برای زنان مضیقه های مالی ایجاد می کنند. یا با تهدید به طلاق یا ازدواج مجدد از زنان بیگاری می‌کشند و از او در انجام امور و وظایفی که مربوط به او نیست همانند تیمارداری پدر یا مادر شوهر سوءاستفاده می کنند.

مردان نیز مورد سوءرفتار زنان قرار می گیرند، اما بخش عمده خشونت خانگی، به ویژه موارد مرگ آور و خطرناک آن، از سوی مردان علیه دختران و زنان خانواده صورت می گیرد.

زنانی که در برابر بدرفتاری های مرد خود سکوت می کنند گویا دارند فریاد می زنند: «با من مانند یک برده رفتار کن، مرا بزن، خواهش می کنم به من کمی پول بده،من برده تو هستم

زنانی که با سوءرفتار شدید جسمی شوهر روبرو هستند و او را ترک نمی کنند، مصداق این جملات هستند. وقتی از آنها می پرسی «چرا او را ترک نمی کنی؟» پاسخ می دهند: «من شوهرم را دوست دارم». این مساله بر می گردد به احساس نیاز، که در همه دنیا در هر دو روابط مرد و زن دیده می شود. زنی که پایگاه های اقتصادی خود را رها می کند و وارد پیوند زناشویی وی شود وقتی با خشونت مرد روبرو می شود از ترک او و نابسامانی اجتماعی و اقتصادی بعد از آن می ترسد. وقتی به این نتیجه می رسد که حمایت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نخواهد داشت به خود می قبولاند که زندگی او همین است. چیزی که در روانشناسی به آن «درماندگی اکتسابی» می گویند. از همه بدتر اینکه این گونه زنان به خود لقب «زن سازش کار» و «زن صبور» می دهند.زن آسیب دیده، شیری است که خودش قفسی را به دور خود بسته که میله های آن از بهانه های مختلف ساخته شده است. اگر اعتماد به نفس داشته باشد و این میله ها را بشکند آنوقت می فهمد که چه موجود قدرتمندی است. تغییر ممکن است اما باید عرصه را به روی توانمندی های خود باز کنیم و از شیوه های مختلف استمداد بگیریم.

در آخر باید اشاره کنیم، سازمان‌ها و کشورهای جهان می‌کوشند با برنامه‌های گوناگون با خشونت علیه زنان مبارزه کنند. سازمان ملل متحد روز ۲۵ نوامبر (پنجم آذرماه) را روز جهانی رفع خشونت علیه زنان اعلام کرده است                                                                  

گفتگوبا آقای دکتر نایب هاشم مدافع حقوق بشر و از فعالان «همه حقوق بشر، برای همه، در ایران»

نادر زندی

نادر زندی:درود بر شما آقای دکتر نایب هاشمپرسش اولم در مورد دوره جدید نشست شورای حقوق بشر در ژنو است که می‌خواستم توضیحی درباره این دوره برای خوانندگان بفرمائید. دکتر نایب هاشم:این اجلاس از ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۶ در ژنو شروع شده و تا ۳۰ سپتامبر ادامه پیدا می‌کند.میدانید که شورای حقوق بشر سالانه ۳ جلسه برگزار می‌کند ،

یک جلسه ۴ هفتگی و ۲ جلسه ۳ هفتگی که این بار جزوه جلسات ۳ هفتگی می‌باشد.همیشه هفته اول شورای حقوق بشر به ارائه کمیسر عالی‌ حقوق بشر و بررسی آن و گزارش گزرشگرهای ویژه موضوعی می‌گذرد که این بار گزارش خیلی‌ جامع و مثبتی را کمیساریای عالی‌ ارائه داد در رابطه با اینکه که کشور‌ها با کمیساریای عالی‌ حقوق بشر همکاری لازم را نمیکنند منجمله از ایران نام برد که این کار را انجام نمیدهد به اضافه اینکه در ایران اعدام‌های پر شمار،فشار بر روزنامه‌نگاران،فشار بر اقلیت‌های مذهبی‌،ملی‌ و قومی وجود دارد.موضوعاتی که در رابطه با گزارشگران ویژه موضوعی بود :

مساله گروه کار بازداشت‌های خودسرانه،گروه کار ناپدید شدگان اجباری،۲ گزارشگر محیط زیستی‌ در مورد آب و سرویس‌های بهداشتی و یکی‌ در مورد دفع زبالات سمی صحبت کردند به اضافه گزارشگر ویژه افراد سالمند،گزارشگر ویژه مربوط به مسائل تحریم،گزارشگر ویژه مربوط به نظم نوین دمکراتیک جهان گزارش های خود را ارائه دادند به علاوه قاچاق انسان و غیره.گزارشگران ویژه کشوری معمولا در ۲ بخش گزارش می دهند.

یک سری‌ در هفته اول و یکی‌ سری دیگر در اوایل هفته دوم. در رابطه با هفته دوم ،کمیته تحقیق سوریه که یک جمع ۳ نفره از کارشناسان سازمان ملل است گزارش خود را از آخرین وضعیت سوریه ارائه دادند علاوه بر آن در رابطه با موضوع ۴ یا آیتم ۴ که مربوط به مسائلی است که باید مورد توجه ويژه شورا قرار گیرد، تعداد زیادی از کشور‌ها در مورد مسائل جهان صحبت کردند ،از جمله اسم ایران به کرات بر حسب انتظار در این بخش شنیده شد و بقیه موضوعات در مورد مکاتبات گزارشگران ویژه با کشورها هست:

موضوع ششم مربوط به بررسی‌ ادواری بسیاری از کشورها هست که ۱۴ کشور در هر اجلاس بررسی‌ میشوند و هفته دوم با بحث عمومی‌ در رابطه با بررسی‌ ادواری جهانی‌ و همچنین مسائل مربوط به اشغال طولانی‌ مدت فلسطین پایان پذیرفت. در هفته آخر در اوایل هفته بحث‌های مربوط به بیانیه وین و مواضعی که در آن مطرح می باشد و در مورد مسائل مربوط به نژاد پرستی‌ ، بیگانه ستیزی که یک موضوع دائمی در شورای حقوق بشر است صحبت میشود و بعد از آن گزارشگران ویژه کشوری که کشور‌هایشان عملا ساختار درونی‌شان از هم پاشیده هست مثل سومالی، آفریقای مرکزی، یمن و لیبی و کشور‌های نظیر آنها، در روز‌های سه‌شنبه و چهار شنبه و صبح پنجشنبه صحبت خواهد شد.

آخرین بحث در روزهای آخر پنج شنبه و جمعه ،قطعنامه‌ها هستند که قطعنامه‌ها را شورای حقوق بشر بررسی‌ کرده و تصویب می‌کند.رویدادی که به ما برمیگردد این است که در روز آخر بر مبنای معرفی‌ کتبی‌ که رئیس شورای حقوق بشر داشته خانم عاصمه جهانگیر به شورا معرفی‌ میشود و قاعدتاً توسط شورا هم تصویب خواهد شد مگر اینکه اتفاق ویژه‌ای بیفتد و به هر حال ما از پایان این اجلاس خانم عاصمه جهانگیر را به عنوان گزارشگر ویژه ایران خواهیم داشت.

نادر زندی: لطفا در مورد موضع گیری‌ها و موضوعات آن توضیحی بفرمائید.

دکتر نایب هاشم:در هر کدام از این مواردی که گفتم به طور مثال وقتی‌ گفتیم که دبیر کّل گزارش خود را ارائه داد در واقع ما وارد گفتگوی تعاملی با وی شدیم و در بحث عمومی نظر خودمان را در مورد گزارش او ارائه دادیم و وقتی‌ که بحث عمومی‌ گزارشگر موضوعی تمام شد در مورد کّل مسائل مربوط به گزارشگرهای  ویژه صحبت کردیم. ما در این دور تا امروز ۲۳ سپتامبر ۷ موضعگیری داشته و قاعدتاً ۳ یا ۴ موضع گیری دیگر خواهیم داشت.

موضع گیری‌های که داشتیم؛۱.گفت و گوی تعاملی  با گزارش گروه کار بازداشت‌های خودسرانه

.۲- گفتگوی تعأملی با کمیسر حقوق بشر سازمان ملل

.۳- بحث عمومی‌ در مورد گزارشگر‌های ویژه موضوعی

.۴- بحث عمومی‌ در مورد آیتم ۴ یعنی موضوعاتی که باید سازمان ملل مورد توجه قرار بدهد

.۵ -.در رابطه با وضعیت زنان در تاجیکستان

.۶- بحث عمومی.در مورد مکاتبات گزارشگران ویژه با کشور‌های مختلف از جمله ایران

.۷- بحث عمومی در مورد بررسی‌ ادواری جهانی‌.  داشت خواهیم که های گیری موضع

8ـ بحث عمومی در مورد نهادها و مکانیزهای حقوق بشری.

9ـ بحث عمومی در مورد پیگیری و اجرای اعلامیه وین.

 10ـ بحث عمومی درمورد نژادپرستی، بیگانه ستیزی، تبعیض نژادی و دیگر فرم های مربوط به عدم تحمل (پیگیری و اجرای اعلامیه دوربان).

 11ـ بحث عمومی در مورد کمک های فنی و ظرفیت سازی (پیرو ارائه گزارش توسط دبیرکل و کمیساریای عالی حقوق بشر)

 

 

خفقان

"فریدون مشیری"

 

مشت می کوبم به در

پنجه می سایم بر پنجره ها

من دچار خفقانم ، خفقان

من به تنگ آ مده ام از همه چیز

بگذارید هواری بزنم

ای ، با شما هستم

این درها را باز کنید

من به دنبال  فضائی می گردم

لب بامی ، سر کوهی، دل صحرائی

که در آنجا نفسی تازه کنم

آه ، می خواهم فریاد بلندی بکشم

که صدایم به شما هم برسد

من به فریاد همانند کسی

که نیازی به تنفس دارد

مشت می کوبد بر در ، پنجه می ساید بر پنجره ها

محتاجم

من هم آوازم را سر خواهم داد

چاره درد مرا باید این درد کند

از شما خفته چند  ، چه کسی می

 

ابتدای صفحه | بازگشت

all rights reserved @ Bashariat