گزارش جلسه ماهانه کانون دفاع از حقوقبشر
در ایران نمایندگی سوئیس ماه سپتامبر
محمود
نوربخش
این جلسه در تاریخ ٦ سپتامبر ٢٠١٤ مصادف با ١٥ شهريور ١٣٩٣ در شهر
زوریخ مکانی به نام کازاما رأس ساعت ١٣:١٥ دقیقه برگزار گردید
.
این جلسه با سلام و خیرمقدم به شرکتکنندگان توسط آقای محمود
نوربخش جلسه آغاز شد . آقای نوربخش جلسه را با خواندن ماده ٢٢
اعلامیه جهانی حقوقبشر که میگوید هر کس به عنوان عضو اجتماع حق
امنيت اجتماعی دارد و مجاز است بهوسيله مساعی ملی و همکاری
بينالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را که لازمه مقام و
نمو آزادانه شخصيت اوست با رعايت تشکيلات و منافع هر کشور به دست
آورد؛ آغاز کردند در ادامه ایشان برنامه این جلسه نمایندگی سوئیس
را برای حضار قرائت نمودند
.
اولین سخنران این جلسه آقای محمدجاوید گوانی فعال حقوق بشر و مسئول
نمایندگی سوئیس بودند. ایشان سخنرانی خود را که با عنوان گزارش
تفصیلی، آماری نقض حقوقبشر در مرداد ماه
۱۳۹۳بود
آغاز کردند
.
آقای گوانی در شروع گزارش خود به این نکته که با استناد به
گزارشات متعدد منتشر شده در مردادماه بهعنوان پنجمین ماه سال
۱۳۹۳نیز
همچنان نقض حقوقبشر در کشورادامه دارد، اشاره کردند
در ادامه صحبتهای خود عنوان کردند که گزارشگر ویژه حقوقبشر
سازمان ملل متحد از ایران به دلیل موج تازه دستگیری و محکومیتهای
سنگینی که برای فعالان و روزنامهنگاران در نظر گرفته میشود
انتقاد کرده و در بیانیهای مشترک با
۵
کارشناس حقوقبشر دیگر محکومیت این افراد را به دلیل ابراز
عقیدهشان غیرقابل قبول دانسته و وضعیت حقوقبشر در ایران را
نگرانکننده خواندند. این کارشناسان در ادامه بیان کردند که در سه
ماه گذشته دستکم
۳۶
روزنامهنگار، وبلاگ نویس، فیلم ساز و نویسنده در ایران به دلیل
کار روزنامهنگاری یا صرفاً ابراز عقیده در شبکههای اجتماعی
دستگیر، احضار و یا محکوم شدند. در این بیانیه به اسم ارژنگ داوودی
که به تازگی به جرم محاربه به اعدام محکوم شده، اشاره شده بود.
همینطور در پی انتقال دسته جمعی تعدادی از زندانیان محکوم به
اعدام زندان قزلحصار برای اجرای حکم، زندانیان ساکن واحدهای
۱
و
۲
بهخصوص سالنهای
۲
و
۳
واحد
۲
زندان قزلحصار شورش کرده و با زندانبانان و یگان حفاظت درگیر
شدند. یگان حفاظت این زندان برای مهار خشونتها و اعتراض زندانیان
شورشی از سلاح گرم استفاده نمود که این موضوع باعث کشته و زخمی شدن
تعدادی از زندانیان گردید. در زمان تدوین این گزارش از تعداد دقیق
کشته و زخمیشدگان همچنان اطلاعی در دست نبود.در
رابطه با حقوق کارگران نیز بایستی به اعتراض کارگران سنگ معدن
بافق اشاره کرد. این کارگران جمعیتشان حدود
۵۰۰۰
نفر است و از ماه گذشته دست به اعتراض زدهاند و به دلیل بازداشت
۲
تن از همکارانشان و جلوگیری از بازداشت
۱۶
تن دیگر از آنان دست از کار کشیدند. در پی این تحصن مأموران یگان
ویژه در معدن مستقر شدند.
همچنین
یک کارگر بر اثر ضربوشتم مأموران پیمانکاری منتسب به شهرداری
جان خود را از دست داد؛ قاتلین وی هم اکنون در بازداشت بهسر
میبرند
.علاوهبر
این موارد، سخنان وزیر بهداشت در رابطه با هزینه درمان در دومین
همایش علمی–کاربردی مدیران و کارشناسان حاکی از این بود که
سالانه
۷۰۰
هزار ایرانی به علت بالا بودن هزینه درمان به زیر خط فقر سقوط
میکنند.مرگ
ناگهانی و پرابهام سیدجمال حسینی (اسفندیار بهارمس) سردبیر
خبرگزاری هرانا و عضو بنیانگذار مجموعه فعالان حقوقبشر در ایران
در روز
۱۳
مردادماه پشت میز کارش در سر تیتر اخبار این ماه بود. پیکر وی صبح
روز
۱۴
مردادماه طی مراجعه همکاران خود و پلیس ترکیه در حالی که آثاری از
خون بر پیکر و نقاطی از خانه وی مشهود بود یافته شد. تحقیقات جامع
پلیسی، قضایی و امنیتی توسط نهادهای ذیربط دولت ترکیه در مورد علت
مرگ سیدجمال حسینی، هم چنان ادامه دارد.
آقای محمدجاوید گوانی در ادامه گزارش خود به این نکته اشاره کردند
که در ماه گذشته به بعضی از گزارشات حقوق بشری توجه ویژهای
گردید، و بعضی از گزارشات نیز در سایه کمتوجهی قرار گرفت؛ که
بهطور مثل به هر کدام از آنها اشاره میکنیم:
توجه ویژه
در این خصوص جا دارد به بازداشت جیسون رضائیان خبرنگار روزنامه
واشنگتن پست به همراه همسرش در ایران اشاره کرد. آقای رضائیان
۳۸
سال سن دارد و بیش از دو سال است که در تهران فعالیت میکند.همچنین
محکومیت سراجالدین میردامادی روزنامهنگار و فعال سیاسی در شعبه
۱۵
دادگاه انقلاب به اتهام تبلیغ علیه نظام و اقدام برعلیه امنیت
ملی به
۶
سال حبس هم از دیگر اخبار مورد توجه در ماه گذشته بود. پرونده این
فعال سیاسی اصلاحطلب در پی اعتراض به حکم صادره به دادگاه تجدید
نظر ارجاع گردید. گفتنی است برخی از چهرههای سرشناس سیاسی نظیر
سیدمحمد خاتمی به این حکم صادره اعتراض کردند.همینطور
کنسرت شهرام ناظری در همدان به دلیل وجود بخشنامه وزارت ارشاد
مبنیبر ممنوع بودن برگزاری کنسرت در سالنهای بالای
۵۰۰
نفر لغو شد. هماهنگی این کنسرت به عهده سازمان مردم نهاد
آفاقگستر بود.مضاف
براین، طرح تشکیلات جدید امر به معروف و نهی از منکر در کشور توسط
مجلس شورای اسلامی برای مبارزه با بدحجابی تصویب شد. فرمانده بسیج
نیز از تشکیل شوراهای امر به معروف و نهی از منکر در تمامی مساجد
کشور سخن گفت و هدف این امر را اصلاح منکرات خواند.
کمتوجهی
حکم قطع چهار انگشت یک متهم به ارتکاب
۳۲
فقره سرقت و کلاهبرداری و تحصیل مال از طریق نامشروع، با دستگاه
گیوتین در ملأعام به اجرا در آمد؛ بهعلاوه این متهم به یک سال
حبس تعزیری و جزای نقدی و استرداد اموال محکوم شد. در مرداد ماه
حداقل یک گزارش از دستگیری
۴۰۰
نفر در ایام ماه رمضان بهدلیل روزهخواری در قزوین منتشر گردید.
براساس این گزارش به برخی صرفاً تذکر داده شد و برای
۲۰۰
نفر نیز پرونده تشکیل شده و حکم شلاق آنها نیز به اجرا در آمد.
علاوهبر این ،حکایت مرگ میلیونها ماهی در بستر خشک دریاچه هامون
بر اثر پایین بودن سطح آب تالاب که حاکی از مشکل مدیریتی جدی منابع
آب هامون و سیستان میباشد؛ که با کمتوجهی روبرو گردید.
مورد دیگر اینکه در مرداد ماه گذشته و پس از انتقال
۷۵
زندانی بند
۳۵۰
به قرنطینه بند
۷
این زندان، دهها مأمور یگان حفاظت اوین به بند
۳۵۰
یورش برده و به بازرسی توأم با خشونت و تخریب اقدام نمودند و در
مواردی هم به سرقت اموال زندانیان عقیدتی این بند مبادرت ورزیدند.
در این یورش ابتدا همه زندانیان سیاسی و عقیدتی را به سالن
۲
این بند منقل کرده و پس از حبس زندانیان در این سالن و قفل کردن
دربها، اقدام به بازرسی از سالن یک، کتابخانه، حیاط و غیره
نمودند. بهنام ابراهیمزاده هم که به تازگی از بند
۲۰۹
اوین به رجاییشهر منتقل شده، به علت انتقال بند محکومین خطرناک،
دست به اعتصاب غذا زد و خواستار بازگشت به زندان اوین و درمان
مشکلات جسمی خود شد.در
همین خصوص، سوزاندن البسه و تشکهای زندان در اعتراض به اوضاع
اسفبار زندان شهر کرد جان
۱۲
زندانی را گرفت.جمعی
از سران عشایر و طوایف استانهای ایلام، کرمانشاه و خوزستان نیز در
مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند. این افراد معتقدند که در
زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق، در قالب نیروهای مسلح از مرزهای
ایران دفاع کردند و قرار بود در این نیروها جذب شوند ولی تاکنون
استخدام نشدهاند.
به علاوه کودکان شینآباد به همراهی خانوادههایشان نسبت به پرداخت
نصف مقدار خسارت دیه دست به اعتراض و تجمع در مقابل ساختمان ریاست
جمهوری زدند.
گزارش حائز اهمیت دیگری هم که از توجهات دور ماند، محرومیت کودکان
قوم خاوری از تحصیل در مدارس دولتی به دلیل نداشتن شناسنامه بود.
قوم خاوری ایرانیانی بودهاند که پس از کشف حجاب به عراق مهاجرت
کرده و با انقلاب بهمن
۵۷
به ایران بازگشتند و در طول
۳۶
سال گذشته از حقوق شهروندان عادی محروم بودهاند.
در راستای طرح سالمسازی دریا در تابستان امسال نیز،
۷۷۲
نفر دستگیر شدند. سرهنگ محمدمسعود زاهدیان رئیس پلیس امنیت
اخلاقی نیروی انتظامی این دستگیریها را در حوزه شرارت، عفاف و
حجاب و سرقت اعلام داشت و هدف را ایجاد فضای امن و سالم دانست.در
پایان هم به این نکته اشاره شد که، رئیس سازمان پزشک قانونی کشور
از افزایش نرخ خودکشی در کشور خبر داده، که چهار هزار و
۵۵
نفر در سال گذشته (
۱۳۹۲ )
در اثر خودکشی جان باختهاند.در
پایان آقای گوانی بعضی از گزارشهای نقض حقوقبشر را از لحاظ
حقوقی مورد بررسی قرار دادند. در رابطه با اجرای حکم قطع
دست(انگشتان) و یا شلاق برای شهروندان که بعضاً در ملاءعام هم صورت
میگیرد، علاوهبر اینکه از مصادیق بارز شکنجه میباشد، موضوعی
است که بیتردید هتک حرمت و حیثیت محکومان را نشانه میگیرد؛ ماده
۷
میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی اشاره میکند که هیچکس را
نمیتوان مورد آزار و شکنجه یا مجازاتها یا رفتارهای ظالمانه یا
خلاف انسانی یا رذیلی قرار داد.همچنین
براساس اصل
۲۳
بیانیه کنفرانس سازمان ملل متحد درباره محیط زیست و
توسعه، امکان بهرهبرداری از محیط زیست و منابع طبیعی
برای انسان محدود است؛ بنابراین باید این منابع تحت نظارت
و حفاظت قرار گیرد. ماده
۱۵
پیش طرح سومین میثاق بینالمللی حقوق همبستگی هم براین نکته که
دولتها موظف هستند تا شرایط طبیعی حیات را دچار تغییرات نامساعدی
نکنند که به سلامت انسان و بهزیستی جمعی آسیبی وارد کند؛ تأکید
دارد. بر پایه بخشی از ماده
۲۳
اعلامیه هزاره نیز به توقف بهرهبرداری نادرست از منابع آبی، با
ایجاد و تدوین راه کارهای مدیریت آب که دسترسی معقول و منصفانه و
ایجاد ذخایر کافی را ترویج کند؛ تأکید شده است. اصل اول اعلامیه
کنفرانس سازمان ملل متحد درباره محیط زیست (اعلامیه استکهلم)،
ماده
۱۱
پروتکل الحاقی به کنوانسیون آمریکایی حقوقبشر، ماده۱۴
پیش طرح سومین میثاق بینالمللی حقوق همبستگی و ماده
۲۴
منشور آفریقایی حقوقبشر نیز زندگی در محیط زیستی سالم و متعادل را
از حقوق بنیادین انسانها بر شمردهاند.
همچنین پیرامون گزارشهای کودک آزاری که ریشههای فرهنگی نیز دارد،
باید تأکید کرد که چنین آسیبهایی باعث بروز ناهنجاری، افسردگی و
تعارض کودک با اجتماع میشود و ممکن است برای تمام عمر در عملکرد
او مشاهده گردد. ماده
۱۹
کنوانسیون حقوق کودک عنوان میکند که کشورهای طرف کنوانسیون،
تمام اقدامات قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی را در جهت
حمایت از کودک در برابر تمام اشکال خشونتهای جسمی و روحی،
آسیبرسانی یا سوءاستفاده، بیتوجهی یا سهلانگاری، بدرفتاری
یا استثمار منجمله سوءاستفاده جنسی در حینی که کودک تحت
مراقبت والدین یا قیم قانونی یا هر شخص دیگری قرار دارد،
عملی خواهند کرد.
در زمینه محرومیت کودکان قوم خاوری از تحصیل هم که تبعات غیرقابل
جبرانی از قبیل اجبار به اشتغال، اعتیاد، بیکاری و بزهکاری را برای
کودک و جامعه به دنبال دارد، اصل سیام قانون اساسی دولت را موظف
کرده است تا امکان آموزش و پرورش رایگان را برای همگان تا پایان
دوره متوسطه فراهم آورد. ماده
۲۸
پیمان نامه جهانی حقوق کودک (مصوب سال
۱۳۷۲
جمهوری اسلامی ایران ) نیز آموزش و تحصیل را حق همه کودکان میداند.
در ادامه آقاینوربخش مسئول جلسه ضمن تشکر از آقایگوانی عنوان
کردند که سخنران بعدی آقایمنصور سیفی به دلیل مشکل اینترنتی
نتواستند در جلسه حضور به هم برسانند و به این دلیل از جمع
عذرخواهی کردند. آقایسیفی قرار بود در مورد نادیده گرفتن حقوق
فعالان آذربایجان سخنرانی کنند.
در پایان آقاینور بخش از خانمآزاده رادبخت تقاضا کردند که به
عنوان آخرین سخنران این جلسه سخنرانی خود را با موضوع "فرهنگ ٢۵٠٠
ساله، آیندهایی نامعلوم" برای حضار قرائت کنند.
خانم رادبخت در سخنرانی خود در مورد معضلات به روز جوانان و دورى
آنها از علم و تكنولوژى به روز در ايران همچنين توجه و
سرمایهگذاری به مطالعات و پژوهشهای علمی و انتشار کتابها و
نشریههای علمی كه در کشور ما تقریباً از میان رفته است اشاره
کردند. ایشان معتقد بودند كه جوانان ما در زیر چنگالهای نشریههای
ورزشی و سینمایی تباه میشوند، جوانان ما به دست خود، به ورطه
خودکشی عمومی میرسند و این دقیقاً چیزی است که رژیم حاکم سودای آن
را در سر میپروراند.
همچنين ایشان گفتند: این روزها جوانان با مشکلات فراوانی دست و
پنجه نرم میکنند، که به کرات از آنها گفتهایم و خواهیم گفت،
برای حل این مشکلات نیاز به انجام مطالعات و پژوهشهای جامع،
هدفمند و استفاده از روشهای علمی است که با توجه به وضعیت موجود
در کشور خیالی بس عبث خواهد بود. شرایط جامعه به گونهایی است که
نسبت به جوانان نگاهی همراه با بیاعتمادی حاکم است، جوانان را
باید باور کرد و به آنان اهتمام ورزید.
بعد از سخنرانی خانمآزاده رادبخت آقایمحمود نوربخش ضمن تشکر
از ایشان از شرکتکنندگان در خواست کردند که در صورت امکان سؤالات
و نظرات خود را انتقال دهند، که کسی در این مورد سؤالی نداشت
.
در پایان این جلسه آقایمحمود نوربخش مسئول نمایندگی سوئیس از
کسانی که در این جلسه چه بهصورت حضوری و چه به صورت پالتاکی حضور
داشتند تشکر کردند. در این جلسه خانمآزاده رادبخت، محمدجاوید
گوانی، محمود نوربخش، آرمان وطن دوست، حسین عارفیان، نادر
زندى، وحيد بردانى، به صورت حضوری و چند تن نیز كه به صورت
پالتاکی در این جلسه حضور داشتند؛ این جلسه ساعت٤۰
:١٤دقیقه
به پایان رسید
.
نابرابریها
و محرومیتهای
تحصیلی در ایران
شهرام مسعودوزیری
باز مهر، ماه تازهای
برای رفتن به مدرسه از راه رسیده است. اما برای 4 میلیون کودکان
محروم از درس و کلاس درایران فقرزده
و ماتم گرفته،
مهر ماه امسال (1393) مانند سالهای
سابق جلوهای
از زیبائی و نگاه به آینده انسانها
را ندارد. کودکان خیابانی دستفروش و کودکان کار یکی از قربانیان
بزرگ این ناعدالتی تحصیلی فاحش به شمار میآیند.
البته برای ترک تحصیل بچههای
شش ساله و بالاتر دلایل گوناگونی را عنوان کردهاند.
مهمترین
عوامل مشترک در ترک تحصیل دانشآموزان در مقاطع مختلف تحصیلی، به
خصوص در مقطع متوسطه بیانگر این حقیقت است که فقر مالی و فقر
انگیزشی بیشترین نقش را داشته است و همچنین محیط نامناسب خانه و
مدرسه، خشونت، تنبیه و تشویق معلم و سختگیریهای بیهوده که باعث
میشود انگیزه تحصیلی شاگردان ضعیف شود، زمینههای ترک تحصیل فراهم
میگردد. بدیهی است از پدر و مادری که در تهیه ابتدائیترین
نیازهای خانواده چون خورد و خوراک، پوشاک، محل سکونت مناسب و
بهداشت و درمان، ناتوان و درماندهاند؛ نمیتوان امیدی به تدارک و
آمادهسازی امکانات مناسب تحصیلی برای بچههایشان داشت. چرا که
ترک تحصیل دانشآموزان با وضعیت اقتصادی جامعه و خانواده در ارتباط
میباشد. عواملی چون پایین بودن درآمد، مسکن نامناسب، عدم سرپرستی
و حضور پدر و مادر در خانواده و کثرت فرزندان بر ترک تحصیل فرزندان
تأثیر دارد. مشکلات والدین در راه کوشش و تلاش برای معاش و
گرفتاریهای بیشمار آنها در این رابطه معمولاً والدین را از
اوضاع و احوال فرزندان خود غافل مینماید، در حقیقت رابطه صحیحی را
که لازمه یک زندگی سالم است مختل میسازد و اثرات این نوع زندگی در
ظرف چند سال موجب تخریب نیروهای بالقوه آنان میگردد، و به باز
تولید کودکان کار میانجامد.
اما در این میان مدیریت مسئولان جامعه و نقش دولت چه میشود؟ آیا
میتوان انتظار داشت حکومتی که 37 سال پیش با شعار قسط اسلامی و
حکومت مستضعفان بر سر کار آمد، نسبت به ترک تحصیل 4 میلیون کودک
بیسرپرست یا بدسرپرست و فقیر بیتفاوت باشد و در برابر چشمانش
این همه اختلاف طبقاتی میان فقیر و غنی ببیند و از زیر مسئولیتهای
اجتماعی و فرهنگی خود بگریزد، همچنین اقدامی در قبال میلیونها
کودک، نوجوان و جوان را در خود احساس نکند؟ ممانعت بهائیان از
تحصیل و اخراج فرزندان مستعد آنها از ادامه تحصیل معضل دیگری است.
بنا به گزارش سال 1392 کانون مدافعان حقوقبشردانشجویان بهائی
همچنان از تحصیل در دانشگاه محروم هستند و مأموران امنیتی در این
ماه به منزل شمیم شبرو- شهروند بهائی در شهر کرج- که برای
دانشجویان بهائی کلاس درس تشکیل میداد، حمله کردند و پس از
بازرسی و تفتیش منزل ضمن ضبط کامپیوتر و موبایلها از دانشجویان
تعهد گرفتند تا دیگر در کلاس درس حاضر نشوند. و این در شرایطی است
که اصل بیستم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مقرر میدارد:
"همه افراد ملت اعم از زن و مرد، یکسان در حمایت قانون قرار دارند
و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با
رعایت موازین اسلام برخوردارند."در
پایان لازم میدانم به مورد مهمی هم اشاره کنم؛ در بررسی علت ترک
تحصیلهای صورت گرفته، علاوهبر فقر مالی که به اشتغال کودکان یا
نوجوانان منجر میشود، فقر انگیزشی نیز نقش مهمی ایفا میکند به
طوری که میزان بالای بیکاران تحصیلکرده سبب میشود دانشآموزان و
خانوادههایشان به ادامه تحصیل و رفتن به مقاطع بالاتر به شکل یک
امر غیرضروری نگاه کنند، و کسب درآمد از سنین پایین را بر گرفتن
مدرک و پیوستن به جمعیت بیکاران ترجیح دهند. این شاید نوعی عقب گرد
به چند دهه گذشته باشد، زمانی که والدین به جای تشویق نوجوانان به
ادامه تحصیل، کسب و کار را ترجیح میدادند.این درحالی است که طبق
برنامه پنج ساله تا سال
۱۳۹۳
باید بیسوادی در گروه سنی زیر۵۰
سال در مناطق مختلف کشور ریشهکن میشد، اما بیسوادی نه تنها
ریشهکن نشد که هر ساله شاهد افزایش شمار زیاد کودکانی هستیم که از
تحصیل باز میمانند.
جمهوری اسلامی حکومت وحشت و ترور
انسیه حنیفنژاد
جمهوری اسلامی در داخل و خارج ایران حکومت ترور و وحشت نامیده شده
است،
چهبسا که برای بقای خود به کشتارهای زنجیرهای مخالفان در داخل
ایران چه در کوچه و خیابان و یا در زندانها که نمونههایی مانند
کشتارهای دهه 1360 و1370، قتل پروانه و داریوش فروهر و بسیاری دیگر
از آزادیخواهان؛ و در خارج ایران نیز توسط مزدورانش که نمونه بارز
آن قتل شاپور بختیار، فریدون فروغی، شهریار شفیق، ارتشبد اویسی و
برادرش می باشد.
جمهوری اسلامی ایران در دهه
۸۰
میلادی اقدام به کشتار مخالفان سیاسی خود در زندانها نمود. در این
میان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان
۱۳۶۷
از همه شناخته شدهتر است. کشتارهای دیگری نیز مانند ترور
عبدالرحمن قاسملو رهبر حزب دموکرات ایران به این رژیم نسبت داده
شده است.تجاوزهای جنسی در زندانها به زندانیان سیاسی زن از جمله
در دهه 80 میلادی و در سالهای اخیر در انتخابات ریاست جمهوری دوره
محمود احمدینژاد گواه بارز این مصداق است که این رژیم خونخوار
برای به کرسی نشستن و چپاول ثروت ایران از هیچ اقدامی فروگذار
نخواهد کرد.
در منطقه نیز این رژیم بانگ جنگ و کشتار را برای کشورهای همسایه هم
به صدا در میآورد. مشکلات عدیده مردم سوریه و تغذیه مالی و نظامی
دولت ایران به دولت بشار اسد برای قتل عام مردم و کودکان بیگناه
دخالت در امور کشورهای همسایه دیگر مانند عراق و افغانستان همه
اینها نشان از حکومت رعب و وحشت و ترور است.ایران همواره بهعنوان
یکی از بزرگترین حامیان تروریسم در جهان مطرح بوده است، و متهم است
که از فعالیتهای تروریستی در لبنان، فیلیپین، بوسنی هرزگوین،
منطقه خلیج فارس و اسرائیل حمایت میکرده است. وزارت اطلاعات ایران
از نظر قاچاق اسلحه و ترورهای خارجی مورد اتهام است.
و اکنون مکرراً دیده میشود که وزارت اطلاعات ایران در داخل ایران
هم به شدت به سرکوب مردم و مخالفان اعم از شاعران، نویسندگان،
خبرنگاران، روزنامهنگاران، وکلا، فعالین حقوقبشر، اقلیتهای
قومی مانند کردهای داخل کشور وحتی اقلیتهایمذهبی منجمله دراویش
و بهائیان میپردازد. جمهوری اسلامی ایران متهم به کشتار و
«نسلکشی سیستماتیک» اقلیتهای مذهبی همانند بهائیان میباشد.
اعدامهای بیشمار در کشور که بسیاری از این اعدامها نیز با
اتهامهای جعلی مانند مواد مخدر در زندانها انجام میشود، و در
بسیاری موارد هم در هیچ جا مکتوب نخواهد شد. قوانین وحشیانه مانند
سنگسار و کشتارهای قرون وسطایی زنان و مردان اعدام کودکان قبل از
رسیدن به سن قانونی و نادیده گرفتن کامل حقوق همجنسگرایان این
حکومت را بهگونهای شناسانده است که حتی بسیاری از جوامع
بینالمللی در مقابل این همه جنایت به سکوت رو آوردهاند و صدای
این همه فعال حقوقبشر ایرانی در سراسر دنیا، انگار به گوش کسی
نمیرسد و این باعث تأسف است با نادیده گرفتن این همه قتل و
خونریزی و جنایت گوشها کر و چشمها کور شده است
.
با توجه به کمپینهای مختلفی که برای مبارزه و اطلاعرسانی علیه
این رژیم به وجود آمده است اکنون این وظیفه بیشتر از هر زمان دیگر
برعهده ما فعالین حقوقبشر است که فریاد تمامی مردم مظلوم ایران
در خارج از کشور باشیم و باید بتوانیم توجه جوامع حقوقبشر را به
سوی این جنایات جلب کنیم تا راهی برای آزادی مردم و هدایت آنان به
سوی دموکراسی و احقاق حقوق اولیه و آزادی ادیان یافت شود.
نگاهی به کودک و کودکی در ایران اسلامی
معصومه فریدونی
بخش سوم
7-
مشـكلات جـسمـی:
*ضعف
تغذيه
*صـدمـات:
ممكن است عمدی باشند (مثلاً خودزنی در حال مستی و هيجان و يا
افسردگی) و يا غيرعمدی مثل استفاده ازابزارهایی كه برای استفاده
بزرگسالان ساخته شدهاند
.
*مشكلات
مربوط به بهداشت توليد مثل و مسائل جنسی.
اين موضع هم دختران و هم پسران را تحت تأثير قرار میدهد. با اين
وجود دختران بيشتر در معرض خطر استثمار و سوءاستفادههای جسمی و
جنسی هستند. مشكلات رايج مربوط به بهداشت توليد مثل و روابط جنسی
شامل بيماریهای واگيردار از قبيل
HIV/ AIDS
حاملگیهای ناخواسته و سقط جنينهای خطرناك میشوند.
سئوال:
آيا نظامهای مدعی دموكراسی از وجود چنين كودكانی مطلع نيستند؟آيا
اين نوع كودكان سزاوار برچسب، خشونت و فشارهای استرسزا هستند؟
آیا يك كودك خيابانی معلق قرارمیتواند روزی دارای پرستيژ و موقعيت
اجتماعی شود؟
یا سخن از اصالت،
بنيه و شجره خانوادگی كند؟
تاوان سالها
سرگردانی اين بیگناهان
را چه كسی پرداخت میكند؟این روزها در
میان اخبارشنیده میشود
که تجاوز بهحقوق
کودکان و کتک زدن ونیز درگیرکردن آنها در مناسبات وسوء استفاده از
جسم و روح کودکان به یک معضل انسانی در جامعه ایران تبدیل شده است.
در سال گذشته فقط در شهر تهران هزار مورد آزار و شکنجه کودکان
گزارش شده است. اگر به آمار و اخبار نگاه کنیم روزی نیست که صدها
خبر ناگوار از زندگی کودکان و خانوادههایشان گزارش نشود. کتک زدن
کودکان از طرف افراد خانواده و حتی اقوام یک مسئله جدی است که
امروز در جامعه ایران به ایجاد یک فضای رعب و وحشت برای کودکان
تبدیل شده. وحشت از کتک خوردن، استرس و افسردگی را در کودکان بالا
برده و از طرف دیگر بهدلیل نداشتن یک محیط آرام خانوادگی دهها
هزار کودک دختر و پسراز خانواده فرارمیکنند.در
خیابان طعمه درندگانی میگردند که حتی قطعات بدنشان را در بازار
میفروشند.آمار نشان میدهد که سالانه هزاران کودک ربوده میشوند و
هیچوقت خانوادهشان آنهارا باز نمییابند. مضاف براینها کودکانی
که به خانههای امن و یا مراکز نگهداری پناه میبرند، یا فرستاده
میشوند مورد اذیت و شکنجه قرار میگیرند.مدیر کل انجمن حمایت از
کودکان در ایران تایید میکند که خشونت و کودک آزاری در مراکز
نگهداری کودکان بدون سرپرست به یک نرم جدی تبدیل شده است. خانم
مسعوده مشایخ که مدیر کل این مراکز است پنهان نمیکند که تشکلهای
تحت مسئولیت ایشان هیچگونه حرمتی برای کودکان رعایت نمیکنند. این
واقعاً شرمآور و وخشتناک است. این نشان میدهد که دم و دستگاه
حکومتی در ایران تنها بزرگسلان را شکنجه و زندان نمیکند بلکه با
آزار و رسمیت دادن به خشونت علیه کودکان در جامعه در صدد نسلکشی و
بارآوردن انسانیهای بیمار و روانی در جامعه است. مسئله خشونت تنها
یک نوع آزار فیزیکی نیست بلکه خشونت روحیه و روان کودک را داغان، و
بهجای یک انسان سالم از نظر روحی یک بیمار عقدهای تحویل جامعه
میدهند.
بعضی از افراد و حتی والدین کتک زدن و کودک آزاری را بهعنوان
تربیت کودک اسم میبرند و این نشان میدهد که افراد در جامعه،
مسئولین اجتماعی و خانوادهها چه تصویری از تربیت بچه دارند.
کتک و خشونت بازمانده از دوران بربریت بشر است و کتک و آزار کودکان
نوعی روش برای به میخ کشیدن انسانها تا مطیع دستگاه و سیستم شوند،
آزادی بیان معنی ندارد، اگر انتقاد کنی باید مجازات شوی. مذهب و
حکومتهای دیکتاتوری این سنت دوران بربریت را به قانون تبدیل
کردهاند. با این دید و با این عریانی از خشونت و انسانآزاری دفاع
کردن چه چیزی را نشان میدهد؟
فرهنگ ٢۵٠٠
ساله، آیندهایی نامعلوم
آزاده
رادبخت
میتوان گفت در گذشتههای دور، بسیاری از کشورها که ازنیروی نظامی
برتر و یا سپاهیانی بیشتر و کارآزمودهتر برخوردار بودند،
میتوانستند کشورهای دیگر را تحت سلطه خود دربیاورند؛ و شاید در
گذشتههای نزدیکتر، کشورهایی استعمارگر مانند انگلیس با نفوذ بر
منابع کشوری دیگر و با گماشتن حکومتهای دستنشانده،میتوانستند
برمستعمرههای خود بیافزایند، آن را گسترش دهند و همچنان در
چنگال خود نگاه دارند اما امروزه تمام آن شیوهها کهنه و منسوخ
شده است.
امروزه اما کشوری که از لحاظ دانش، علم و فنآوری از میزان متوسط
جهانی عقب بماند؛ کشورهایی که نیازمند دستاوردهای فنی و صنعتی
کشورهای دیگر باشند، عقبماندگان دنیای امروزند. ادعای عدم وابستگی
در دنیای امروز برای کشورهایی که فقط صادرکننده مواد خام طبیعی
هستند، و واردکننده تمام محصولاتی هستند که برای زندگی امروز به
کار میآید؛ ادعایی عبث است. هرگونه ادعای میهنپرستی و میهندوستی
و آیندهنگری برای مردمان کشوری که چنانچه مرزهایش بسته شوند، در
مدت کوتاهی تمامی بنیانهای اقتصادی و صنعتی و کشاورزی آن به علت
وابستگی مفرط از هم میپاشد و از گرسنگی و بیماری تباه میشوند؛ نه
تنها یک ادعا، که یک شوخی تلخ است.
امروزه استقلال و آزادی از آن کشوری است که از دیگر کشورها بینیاز
و یا کمنیاز باشد. دوری از دانش ما را نیازمند کشورهای دیگر و در
نتیجه از استقلال و توانمندی ما میکاهد؛ دوری از دانش ما را
کمتوان و در نتیجه از آزادی ما میکاهد.
از فرهنگ و تمدن کهن ایران تا آنجا که در توان بوده، گفتهاند و
خواهیم گفت؛ نوشتهایم و خواهیم نوشت. اما هیچکدام اینها به
تنهایی برای ساختن آیندهای بهتر و زیباتر کافی نیست.
امروزه جوانان ما بسیار بیشتر از گذشته به فرهنگ و هویت تاریخی
خویش روی آوردهاند که این غرورانگیز و شادیبخش است. اما هنگامی
که میبینیم چنین رویکردهایی به فرهنگ، از شماری شعارهای روزمره و
گاه نادرست و سخنان سطحی و شورانگیز که هزاران بار تکرار شدهاند،
فراتر نمیرود؛ غمانگیز و نگرانکننده میشود. تجربهها به همه ما
نشان داده است که چنین راههایی به نتیجه عکس مینشیند. از
تجربههای شکست خورده میباید آموخت و نه آنکه همان را تکرار کرد.
این روزها بسیار دیده میشود کسانی که با خودبزرگ بینی و یا بهتر
بگویم خود برتربینی در حالی که آگاهی چندانی از فرهنگ ایران نیز
ندارند، نامهای مستعاری از بزرگترین شخصیتهای ایرانی را بر خود
میگذارند و با نوشتههای بیپایه و اساس و نادرست خود، آسیبهای
فراوانی به اندیشه جوانان وارد میکنند. معمولاً این نوشتهها
آکنده از عبارتهای به ظاهر زیبا و شعارزده و غلوآمیز است، به
مزاق جوانان و نوجوانان که هنوز به مطالعات کافی دست نیافتهاند،
مینشیند و موجب گمراهی آنان میشود. کمترین آسیب چنین سخنانی این
است که فرزندان ما در برابر بهانهگیران، توان آوردن دلیل و سند، و
بحث علمی با آنان را ندارند، آسیب دیگر این است که باعث میشود
جوانان نیز به نوعی خود برتربینی کاذب در برابر دیگر همنوعان خویش
میپردازند، از نظر آنها سخن از ٢۵٠٠
سال و یا بعضاً ٧٠٠٠ سال تمدن ایرانی است و این خود دلیل برتربودن
ما است!
ما اگر به ایران خود و به آینده آن دلبستهایم، اگر میهن خود را
دوست میداریم و به فراوانی و به گونهای شعارزده و غیرپژوهشی از
دوران شکوهمند گذشته آن یاد میکنیم، ناچاریم این واقعیت را
بپذیریم که این به تنهایی و بدون اینکه به پیشرفتهای همه جانبه
دست یابیم، نه تنها دردی از دردهای ما را درمان نخواهد کرد، که خود
زخمی دیگر بر پیکرمان خواهد بود. میهن ما امروزه برخلاف گذشته
پربار و پرافتخارش، در گستره تولید علم و مقالههای علمی و
دستاوردهای فنی، نقش چندانی در جهان امروز ندارد. سهم ایران در
تولید علم جهان چیزی در حدود پنج صدم درصد یا به عبارت دیگر، پنج
در دههزار است؛ این یعنی هیچ. یعنی در سراسر دنیا هیچ چشمی انتظار
دستاوردهای علمی ما را نمیکشد و این یعنی فاجعه، این یعنی برای
دنیا اهمیتی ندارد کجا بودیم بلکه، کجا هستیم مهم است.
توجه و سرمایه گذاری به مطالعات و پژوهشهای علمی و انتشار
کتابها و نشریههای علمی در کشور ما تقریباً از میان رفته است.
از هر دهها هزار کتاب و یا نشریه که سالانه در ایران منتشر
میشوند، حجم انبوهی از آنرا آثار داستانی، سینمایی، ورزشی، دینی
و سرگرمی تشکیل میدهد و سهم آثار علمی در این میان چیزی در حدود
صفر است. هر چند که بنده به شخصه اعتقاد دارم با برنامهریزی
هدفمند و تهیه آثار داستانی و یا حتی سینمایی مفید با مضمون علمی
میتوان جوانان را به صورت غیرمستقیم در راه کسب علم و دانش هدایت
کرد اما بزرگترین مشکل حکومت است، که ترویج علم نوعی خطر برایش
محسوب میشود و در نتیجه خبری از برنامههای مفید نیست.
جوانان ما در زیر چنگالهای نشریههای ورزشی و سینمایی تباه
میشوند، نشریههایی که حتی توان و اجازه نوشتن حقایق جامعه
سینمایی و یا ورزشی جهان و یا بعضاً داخل ایران را نیز ندارند،
کتابفروشیهای ما آکنده هستند از کتابهای عوامفریبانه دینی،
طالعبینی و فالگیری. وضعیت رادیو و تلویزیون نیز که پرواضح است
و بر کسی پوشیده نیست و اسفبارتر و غمانگیزتر است. هجوم فیلمها و
سریالهای مبتذل ایرانی، ترکی، کرهایی و ... که به صورت جدی
تباهگری خرد و دانایی را به ارمغان میآورد، دوریگزینی از هرگونه
برنامه علمی یا برنامهای که بر دانایی و خردورزی فرزندان ما
بیافزاید، نمونههایی است که فرزندان ما هر روزه در معرض امواج
زهرآگین آن هستند.
همه اینها شاید در جای خود و به اندازه خود لازم باشند، که باز
هم به اعتقاد شخص بنده کتاب همیشه روشنگرتر از تلویزیون عمل
میکند، اما با وضعیت فعلی و با بیتوجهی عمیق و هولناک به آثار
علمی که در سراسر تاریخ ایران سابقه نداشته است؛ میتواند یک
خودکشی دستهجمعی باشد. جوانان ما به دست خود، به ورطه خودکشی
عمومی میرسند و این دقیقاً چیزی است که رژیم حاکم سودا آن را در
سر میپروراند.
در دنیای امروزابرقدرتها نه با چشمداشت بر خاک سرزمینها، بلکه
با تاختن بر اندیشه، باورها، غرور و هویت مردمان، غلبه بر آنان را
در سر میپروراند. مردمانی که باورها و هویت تاریخی خود را نه در
حرف بلکه در عمل به فراموشی سپارند؛ مردمانی که نیازمند دانش و
فنآوری کشورهای دیگر باشند؛ شکست خوردگان جهان امروزند. اگر
آنگونه که ما فریاد میزنیم که پیشینیان ما گذشتهای سرافرازانه
برای ما به ارمغان گذاشتند، بهتر است قبل از آن به این فکر کنیم که
از این پیشینه به جز شعار و حس برتریطلبی چه استفاده دیگری
میتوانیم بکنیم؟ اصولاً ما برای فرزندان خود چه دستاوردی
داریم؟پژوهشگران و علمدوستان خارجی به هنگام مطالعات فرهنگی خود،
تنها در جستجوی واقعیتهای تاریخی هستند و هیچ گوشی برای شنیدن
سخنان شعارزده که گوینده آن میکوشد تا فرهنگ و دین و باورداشتهای
خود را بهتر از همه بداند و آنرا به دیگران تحمیل کند، ندارند.
پژوهشگران که امروزه با استفاده از دانش بدون مرز اطلاعرسانی
و
تحقیق
میکنند،
علاقه فراوانی برای مطالعه و بررسی در فرهنگها، ادیان و آیینهای
ملتهای گوناگون دارند. اما همه کوششهای آنها تنها برای دستیابی
به واقعیتهاست و نه برای دلبستن به آن.در سوی دیگر، سلطهگران که
حکومت کنونی ایران نمونه بارز آن میباشد، همواره میکوشند به غارت
منابع و استعدادهای کشوری بزرگ و گسترده که دارای اقوام، ادیان و
زبانهای گوناگون و پرسابقهای است؛ در آغاز به هویت جمعی و
همبستگی گروهی ما آسیب میرسانند و آن را خدشهدار میکنند. این
شیوه در تاریخ معاصر ایران کم نبوده و اکنون بیشتر هم شده است در
این شیوه کوشش میشود تا هویت محلی مردمان ایرانی، در برابر هویت
میهنیمان تحریک شده و بشورانند. تحریکهایی با هدف ایجاد
برتریطلبی مثل گویش نواحی گوناگون، و یا برتریقومیتها و یا
برتری دین و مذهبی خاص. امروزه به وفور دیده میشود جوانان
ملاکهای گذشته را برای سنجیدن برتریهای خود ندارند، این روزها
شهر، لهجه و حتی گاهی محله زندگی نقش مهمتری بازی میکند تا شاید
تحصیلات.این
روزها جوانان با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکنند که به کرات
از آنها گفتهایم و خواهیم گفت، برای حل این مشکلات نیاز به انجام
مطالعات و پژوهشهای جامع، هدفمند و استفاده از روشهای علمی است
که با توجه به وضعیت موجود در کشور خیالی بس عبث خواهد بود. شرایط
جامعه به گونهایی است که نسبت به جوانان نگاهی همراه با
بیاعتمادی حاکم است، جوانان را باید باور کرد و به آنان اهتمام
ورزید.شیوه
تفرقه بیانداز و حکومت کن، شیوهایی قدیمی است و این شاید وظیفه ما
است که با تکرار و گوشزد مداوم به جوانانمان بیاموزیم که ما همه از
سراسر ایران در یک جبهه مشترک به نام ایران هستیم، و باید از تاریخ
۲۵۰۰
ساله درس بگیریم؛ برای ساختن ایرانی با شکوه مانند زمان نیاکانمان
و نه فقط ساختن چشماندازی زیبا برای بزرگ جلوه دادن خود.
مادر ریحانه: اشتباهات او را اعلام کنید، او اعتراف می کند
محمدرضا حقیقتبین
خانم جباری، مادر ریحانه جباری، متهم به قتل مرتضی سربندی، در پاسخ
به پسر مقتول میگوید که اگر این خانواده به صورت روشن اعلام کنند
که منظورشان از اشتباهات ریحانه چیست، از ریحانه میخواهد که به
این اشتباهات اعتراف کند.شعله
جباری (پاکروان) مادر ریحانه با اشاره به اینکه جبران یک زندگی از
دست رفته غیرقابل ممکن است، خواستار تجدید نظر خانواده سربندی شد.پیشتر،
جلال سربندی، پسر آقای سربندی، به مسیح علینژاد، خبرنگار آزاد گفته
بود که اگر ریحانه به اشتباهاتش اعتراف نکند، او را نمیبخشند، به
گفته او نمیتوان کسی را که اشتباهاتش را نپذیرفته مورد عفو قرار
داد.در
حالی که بسیاری از فعالان حقوقبشر به اجرای حکم قصاص به دلیل
غیرقابل بازگشت بودن جان متهم، در صورتی که موضوعی خلاف بر اتهام
او در آینده ثابت شود؛ ایراد میگیرند، مادر ریحانه میگوید که
نکتههای کوری در پرونده قتل وجود دارد.به
گفته خانم جباری، خانواده مقتول پیشتر به حضور مردی در این پرونده
اشاره کردهاند که به احتمال زیاد او نقش اساسی در کشته شدن مرتضی
سربندی ایفا کرده است.او
به دو خوانش مختلف از پرونده اشاره می کند، به این معنی که یک
پرونده در اختیار خانواده ریحانه است، طبق اطلاعات آن زخمی به عرض
۲
سانتیمتر و عمق
۸
سانتیمتر باعث مرگ مقتول شده اما در پرونده دیگری که در اختیار
خانواده آقای سربندی است، اثر تزریق آمپول به گوش چپ مقتول و
همچنین زخمهایی روی سینهاش نیز اشاره شده است.به
همین دلیل، خانم جباری با اشاره به نکتههای تاریک این پرونده
میگوید که خانواده سربندی پیشتر به ابهامات این پرونده اشاره
کرده و در جلسات صلح و سازش اعلام کردهاند، که قانع نشدهاند که
ریحانه قاتل اصلی است.
او میگوید این حکم نه خانواده مرحوم سربندی را راضی میکند، نه
خانواده متهم قانع شدهاند و نه افکار عمومی آن را پذیرفته است.خانم
جباری همچنین از خانواده سربندی میپرسد که منظور شما از اشتباهات
چیست؟ حضور ریحانه در آن ساختمان؟ اعتراف به بازپرس؟ و یا کم
تحملیاش در قبال شکنجههایی که به او دادهاند؟ سپس از آنها خواهش
میکند به صورت دقیق روشن کنند که اشتباه ریحانه چه بوده تا خانم
جباری از فرزندش بخواهد که به آنها اعتراف کند.
او سپس از خانواده سربندی میخواهد که با توجه به غیرقابل بازگشت
بودن جان ریحانه، بیتوجه به فشارهایی که بر آنها تحمیل میشود،
تصمیم بگیرند.
"ریحانه جباری، دختر
۲۶
ساله به اتهام قتل مرتضی سربندی، به قصاص محکوم شده است."مادر
ریحانه در فیسبوک خود نوشت که دخترش به او اعلام کرده که برای
اجرای حکم اعدام به زندان رجایی شهر منتقل شده است.
خانواده ریحانه به همراه جمعی از فعالان مدنی مقابل زندان
رجاییشهر گرد هم آمدند و نسبت به اجرای حکم ابراز نگرانی کردند.این
تجمع در حالی رخ داد که خبرگزاری ایسنا به نقل از یک مقام قضایی
اعلام کرد که ریحانه صبح امروز در رجاییشهر اعدام نمی شود.
خانم جباری میگوید که ساعات اولیه امروز، هنگام تاریکی هوا، در
مقابل زندان با او صحبت کرده است.
به گفته منابع خبری، ریحانه به بند زنان زندان قرچک ورامین منتقل
شده است.در
نهایت، اجرای حکم به تعویق افتاده و اکنون این خانواده مرتضی
سربندی است که میتواند ریحانه را مورد عفو قرار دهد.پارسال
یکی از مسئولین دولتی بهنام دکترحسن علمالهدایی به روزنامهها
گفت که بعضی از والدین، کودکان را برای گدایی به خیابان میفرستند.
وی میخواست بدین وسیله از بار مسئولیت خود و دولتش در این رابطه
شانه خالی کنند. اما این مسئول بیشرم دولتی نمیفهمد که خانواده
کودک تأمین اقتصادی ندارند، بیکارند و زندگیشان زیر بار فشار
بیکاری و نداری خم شده. آقای دکتر نمیخواهد قبول کند که مسئولین
جامعه ایران زندگی کودکان و خانوادههایشان را به تباهی کشاندهاند
و هیچ حرمت انسانی برای آنها قائل نیستند.آقای دکتر میداند که با
جرثقیل اعدام کردن آدمها در ملأعام چه شکنجه روحی و وحشتی در
جامعه بهوجود میآورد. صف بیکاران در بازار کار، کارکودکان در
بازار کار (80 در صد کارگران کورههای آجرپزی کودکان بین 8 تا 15
سال هستند)، هزاران کودک دستفروش، ماشین شور در خیابانهای تهران و
یا میلیونها آدم دستفروش در سراسر ایران. همه و همه اسناد وجود
بیکاری و بیمعیشتی افراد جامعه امروز ایرانند.همانطور
که در قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی بند یک ماده 59 مجازات
عمومی، کتک زدن کودک را مجاز دانسته وآن را تربیت قلمداد میکند.
البته در قانون نامبرد گفته شده:
1- در مواقع ضرورت
2- در حد متعارف، باید کودک را کتک زد.
سؤال اینکه: چه کسی حد متعارف را تشخیص میدهد؟
و یا کجا میتوان ضرورت کتک زدن کودک را معلوم کرد؟
سؤال اینجاست چرا در جامعه ایران و در قانون اساسیاش به این روشنی
حقوق کودک را زیر پا میگذارند؟
زیرا مسئولین حکومتی خود سیستمی بهکار میبرند که خشونت علیه
آدمها جزو آن است و با باز گذاشتن دست خانوادهها در آزار کودکان،
کودکان را از بدو زندگی با خشونت و بیحقوقی آشنا میکنند؛ روحیه
انسانیشان را پایین نگهمیدارند و کودک از بدو زندگی خشونت را
بهعنوان یک متد زندگی در برخورد به اطرافیان و دیگران بهکار
میگیرد، و با این روحیه و متد بزرگ میشود.
بههمین خاطر است خشونت، افسردگی، تجاوز و بیحقوقی بهعنوان یک
نرم در جوامعی مثل ایران بهرسمیت شناخته میشود در جوامعی که کتک
زدن کودک ممنوع است درجه سلامتی جسمی و روحی کودکان بالا است و
انسانها برای حل مشکلات خود به بحث و اقناع رو میآورند. اما
کودکانی که در محیط خشونتآمیز بزرگ شدهاند همیشه در فکر توطئه،
آزار دیگران و به کارگیری خشونت و انتقام هستند. این نوع آدمها
ترسو و مطیع بالادست هستند و همینطور هم به افراد ضعیف دور و بر
خود اجحاف روا میدارند.پس مسئله آزار کودک و کتک زدن به کودکان یک
معضل شخصی نیست بلکه یک معضل اجتماعی جدی است و در وهله اول
مسئولین جامعه را باید مورد مواخذه قرار داد. بهر اندازه امنیت و
حرمت انسانها در جامعه پاسداری و رعایت شود بههمان انداره هم
مسئله تربیت کودک و آموزش کودک مورد توجه قرار میگیرد. تمام
اتفاقات ناگواری که در محیط و زندگی روزانه کودک اتفاق میافتد
انسانهای بزرگ بهوجود آورندهاش هستند؛ کودکان موجودات بیدفاعی
هستند که حتی از عزیزانشان هم آزار میبینند.جالب است؛ والدینی که
با هزارآرزو صاحب بچهای میشنوند خود به آزاردهندگان آنها تبدیل
میشوند. این یک پدیده اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است چگونه کسی
حاضر میشود که جگر گوشهاش را آزار دهد؟
کسانی که این کار را میکنند خود قطعاً از نظر روانی سالم نیستند.
چرا؟ تربیت و مسائل تربیتی یکی از مسئولیتهایی است که برعهده
جامعه و مسئولین جامعه و والدین است. برای این دولتها باید بهطور
جدی برای بالا بردن فهم جامعه و آموزش بزرگسالان در برخورد به
کودکان کلاسهای آموزشی و امکانات آموزشی برقرار کنند. در جوامعی
که حرمت و ارزشهای انسانی بالاست رعایت حقوق کودک در درجه بالایی
قرار دارد. زیرا دانش و شعور برخورد با انسان و کودکان بالاست و در
جامعه مکانها و کلاسهای آموزشی فراوانی وجود دارد.کنوانسیون
حقوق کودک در بندهای 19 و 24 بر این تأکید دارد که حکومتها باید
امنیت و سلامتی روحی و جسمی کودکان را رعایت کنند و ملزم هستند که
امکانات لازم برای آموزش، بهداشت و شکوفایی کودکان بهکار گیرند؛
در یک کلام این حکومتها هستند که مسئول مستقیم حمایت از سلامتی
جسمی، روحی، اجتماعی و اقتصادی کودکان هستند.در
جامعه مسئولین اجتماعی و دستاندرکاران حکومتی بیشترین مسئولیت را
درقبال رعایت حقوق افراد جامعه و بالطبع کودکان در جامعه را دارند؛
به هر اندازه آزادی و تفاهم و احترام به حقوق افراد در جامعه وجود
دارد بههمان اندازه حقوق فردی احاد جامعه رعایت میشود.از
نظر روانشناسی اجتماعی و از دیدگاه متخصصان روانی کودکان شکنجه
کودکان تنها کتک زدن و آزار جسمی و فیزیکی نیست بلکه توهین وتحقیر
کودک بهمراتب تأثیرات مخرب و جدی بر روان کودک میگذارد؛ در
جوامعی که خشونت جزو نرم جامعه است. در جوامعی که امکانات آموزشی
برای تربیت و پرورش نیست؛ در جوامعی که تأمینهای اجتماعی و
اقتصادی وجود ندارد قطعاً نظر انسانها به پدیده حقوق انسانی خیلی
پایین و متفاوت با جوامع دیگر است. خانواده بهعنوان یک سلول
اجتماعی نمیتواند بری از این مشکلات باشد. مسئله تعلیم و تربیت
کودک اساساً یک مسئله طبقاتی و اجتماعی است تا یک مسئله فردی و
خانوادگی؛ حل مسئله کودکان ارتباط مستقیم با وجود آموزش لازم؛
امکانات بهداشتی، آموزشی و از همه مهمتر تأمین زندگی انسانها؛ که
این مسئله بر کسی پوشیده نیست مسئولین اجتماعی که امکانات جامعه را
در اختیار دارند باید این مسئله را در صدر برنامههای اجتماعی و
رفاهی خود قرار دهند.بهرهکشی
از کودکان تعرضی است آشکار، بیرحمانه و غیرانسانی به حقوق کودک
.اینکه چرا کودکان کار میکنند، چرا کودکان مجبور به کارکردن در
کارگاههای حرفهای میشوند.چرا
کودکان دستفروشی میکنند، این اجبار از کجاست
.
منشأ اصلی رنج و مشقتبر کودکان از کجاست.خانواده به عنوان
کوچکترین واحد اقتصادی–اجتماعی جامعه چه نقشی در بهرهکشی از
کودکان دارد.چه کسانی از کار کودکان سود میبرند.
سهم خود کودکان چیست.
کار کشیدن از کودکان را کدام جامعه میپذیرد چه مناسباتی
بهرهکشیدن از کودکان را موجه میکند.
ظالم کودکان کیست؟
غنچههای
اسیر
آیدا سامانی
غنچه قوامی دختر ایرانی بریتانیایی چندین روز است در بازداشت بهسر
میبرد. بازداشت او در پی تلاش جهت وارد شدن به یک استادیوم ورزشی
صورت میگیرد که در آن تیم ملی والیبال ایران بازی میکرد. آن زمان
چندین نفر دیگر نیز بازداشت شدند، ولی دستگیری غنچه برای رژیم
ایران از چند جهت اهمیت دارد. در جامعه سنت سالار ایرانی که رهبران
متحجر آن هرگونه مفاهیمی همچون برابری و آزادی را بهخصوص برای
زنان برنمیتابند، بازداشت غنچه فرصتی است برای عرض اندام دوباره
رژیم در مقابل زنان؛ در واقع رژیم در این مورد خاص میداند که
دستگیری فردی با موقعیت غنچه به عنوان کسی که تبعه بریتانیا
میباشد آن هم در زمان و مکانی که ممکن است خط قرمز رژیم باشد
حتماً با واکنش گسترده چه در داخل و چه در خارج از ایران مواجه
خواهد شد، و همینطور هم شد. حتی کار به روابط بین دو کشور ایران و
بریتانیا کشید و صفحات فیسبوک و غیره هم به انتشار گسترده این خبر
پرداختند. همچنین کمپینی نیز با فعالیت برادر غنچه قوامی جهت
جمعآوری امضای در خواست آزادی برای وی بهراه افتاده است. شاید
مجموع این اقدامات برای هیچ زن و دختر دیگری لااقل در این فرصت کم
صورت نپذیرد ولی اینها برای رژیم تماماً قابل پیشبینی بود. چرا
باید این بازداشت صورت میگرفت؟
اول آنکه وسعت انتشار خبر به زنان و دختران داخل ایران نشان
میدهد، که همچنان در روی همان پاشنه میچرخد و قدرت در اختیار
همان طیف تندرو حکومت است و هیچگاه اتفاقاتی که در دوره اصلاحات
افتاد و یا به صورت مطالبات مطرح شد قرار نیست دوباره اتفاق بیفتد.
دوم آنکه این بازداشت پیامی است به ایرانیان خارج از کشور. کسانی
که با دیدن در باغ سبز حسن روحانی تصمیم به بازگشت به ایران را
دارند، که شرایط مطابق سنوات گذشته است و قوه قضاییه همچنان که
سخنگویش میگوید روی خوشی به خارج نشینان نشان نخواهد داد.
سوم اینکه طیف تندرو حاکم در ایران همچنان نهاد مهمی چون قوه
قضاییه و نیروهای امنیتی و پلیس را در اختیار دارد و این شرایط را
باید به فعالین میانهرویی که امید به حرکت در دولت تدبیر و امید
دارند نشان دهند. دولتی که بیش از پیش سعی در رسیدن به یک توافق
بینالمللی جهت تعدیل تحریمهای خارجی دارد و حتماً اینگونه
اقدامات تأثیر بر روابط فیمابین خواهد داشت.
در پایان امیدوارم غنچههایی که بهدست باغبانان نااهل اسیر
گشتهاند هر چه زودتر روی آفتاب آزادی را ببینند.
فقه شیعه در دستگاه قضا
بیژن سامانی
بسیاری از ایرانیان کموبیش
با شرایط دادگاههای
ایران آشنا هستند.
در میان خانوادههای
ایرانی کمتر موردی میتوان
یافت که نزدیکانشان با مراحل قضایی ایران برخورد نداشته باشند.
پروندههای
عمده مالی و اقتصادی،
خانواده،
مواد مخدر و جرائم حادتر در دادگاههای
ایران به وفور یافت میشود.
با انقلاب اسلامی سال 1357 و تقریباً
از میان رفتن سیستم قضایی رژیم قبلی ایران اولین نهادهایی که توسط
روحانیون تسخیر گردید مربوط به قوه قضاییه و دادگاهها بود که تحت
عنوان احکام اسلامی به سرعت شروع به فعالیت کردند. روحانیون تندرو
از فردای انقلاب با به چالش کشیدن مسائل قانونی رایج در آن زمان
اولین قدرتنماییهای خود را آغاز کردند. احکامی که تحت کلام مطلق
حاکم شرع صادر میگردید. وجود دادگاههای چند ساعته و حتی چند
دقیقهای و صدور احکام اعدام بدون رعایت موازین رایج قبل از آن
نشان از قدرت یک شبه و بیحد و حصر روحانیون دارد که تحت لوای حاکم
شرع عملاً به هیچکس پاسخگو نبودند.در
فقه شیعه تعاریف گستردهای برای روحانیونی وجود دارد که نسبت به
دیگر روحانیون جایگاه برجستهتری دارند. صفاتی همچون حجتالاسلام،
حجتالاسلام و المؤمنین، آیتالله و آیتالله العظمی در شرایط خاص
و زمانهای معین بسته به میزان تشخیص دیگر مراجع روحانیون به طلاب
اطلاق میگردد. درواقع در قبل از انقلاب حفظ سلسله مراتب میان
جامعه روحانیت از اهمیت خاصی برخوردار بود – رجوع کنید به قضیه
اجتهاد آیتالله خمینی – همچنین وسواس خاصی در مسائل تأثیرگذار
اجتماعی مانند اجتهاد، مرجع تقلید و حاکم شرع وجود داشت. اما با
ظهور انقلاب 1357 و به وجود آمدن فضای رادیکال انقلابی در ایران و
همچنین قدرتمند شدن یکشبه روحانیون بسیاری از این معادلات نیز بر
هم ریخت؛ تقسیم قدرت مورد اصلی منازعات میان روحانیون گردید. طیف
رادیکالتر برنده کارزار بود و بسیاری از بزرگان جامعه روحانیون
نیز از صحنه سیاسی و اجتماعی حذف شدند و یکشبه یک حجتالاسلام
توانست مرجع تقلید را به پای میز محاکمه بکشاند – رجوع کنید به
قضیه حزب خلق مسلمان و آیتالله شریعتمداری
– .با
نگاه به دادگاههای انقلاب و نتایج آن میتوان به میزان تأثیرگذاری
آن در آینده سیستم قضایی ایران پیبرد. در هر دادگاهی عنوان کردن
رای حاکم شرع و اجرای احکام طبق نظر او نشان از عدم برپایی سیستم
جدید قضایی براساس قانون است. در واقع از همان زمان روحانیونی که
در رأس دادگاهها قرار گرفتند تنها با مطرح کردن قوانین شرعی در
احکام خود قوانین قضایی را به نفع برداشتهای خود از مسائل شرعی
تغییر دادند.از
همان ابتدا قوانین قضایی براساس احکام شرعی نوشته شده است. ولی
آیا این احکام جوابگوی تمام مسائل حقوقی و جنایی در کشور میباشد؟
میزان مؤثر بود این احکام چقدر است؟ و اگر احکام جدیدی صادر گردد
منشأ آن چه کسی خواهد بود؟در تمام کشورهای مترقی حفظ استقلال قوا
بهخصوص قوه قضاییه از مهمترین اصول تشکیل حکومتها میباشد. ولی
در ایران بهخصوص پس از انقلاب ایران در هیچ دورهای این اصل رعایت
نشده است. ایران مبدأ تمام قوانین خود را فقه شیعه میداند و در
فقه شیعه اصولی که مطرح است همواره تحت نظر فقیه جاری میشود. در
قوه قضاییه نیز فقیه قوانین مطرح شده را به حاکم شرع منتقل میسازد
ولی در این بین بهدلیل سعی در بروز آوری احکام میزان اختیارات
حاکم شرع گسترده است. این موضوع بهخصوص در موارد حساسی چون احکام
مفسد فیالعرض و یا محاربه بسیار دیده شده که حتی میان خود
روحانیون نیز تضاد بهوجود آورده است. در این مورد فقه شیعه با
مطرح کردن مسائلی همچون نهی از منکر، امربهمعروف و جهاد به صورت
عمومی فجایعی نیز آفریده است. برای مثال میتوان به کشتار
زنجیرهای زنان روسپی توسط سعید حنایی در سالهای دهه
هفتادوهشتاد اشاره کرد. در این مورد بحثانگیز قاتل انگیزه شرعی
را عامل انجام قتلها دانسته است و نکته اینجاست که در جامعه مذهبی
ایران اقدامات او مورد تایید افرادی نیز قرار گرفته بود.همچنین در
اعدامهای گسترده سالهای 60 و 67 عمده احکام صادره برمبنای احکام
و تفاسیر آنها از فقه اسلامی است. در تازهترین حکم اعدام اجرا شده
که مربوط به محسن امیراصلانیزنجانی است نیز صرفا،ً برداشت از
نظر وی سبب صدور حکم گردید. بهعبارتی میتوان اینچنین تفسیر
احکام اسلامی و صدور آن را در قوه قضاییه از ناتوان بودن فقه شیعه
در کنترل تمام جوانب اجرای آن دانست.