کانون دفاع از حقوق بشر در ایران

مقالات اعضاء

 
بر اساس قانون و مذهب حاکم زن به عنوان نصف انسان محسوب می گردد عملاً بسیاری از مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر نقض شده و زیر پا گذاشته می شود .

چرا زنان در مقابل خشونت سکوت میکنند؟

 طیبه شیرزادی

 بارها و بارها شاهد اين بوده ام كه مردي همسرش را آماج توهين و ناسزا مي كند، برادري خواهرش را زير ضربات مشت و لگد مي گيرد، جوانكي با دستان هرزه اش تن دختركي را در تاكسي و اتوبوس و خيابان لمس مي كند، چند پسر جوان كه سر نبش كوچه اي ايستاده اند هر زن عابري را متلك باران مي كنند و يا عاقله مردي با قيافه اي موجه از كنار هر زني كه مي گذرد با بوق و چراغ ماشينش و گاه توقف و حتي پياده شدن او را آزار مي دهد و در اغلب اين مواقع پاسخ زناني كه آماج اين خشونت ها بوده اند فقط سكوت است و سكوت است و سكوت. و گاهي اشكي و هق هقي كه نشان از درد التيام ناپذير اين خشونت ها دارد.

 اما به راستي چرا؟

چرا بسياري از زنان در خانه ، در خيابان و در محل كار و ... در مقابل مرداني كه جسم و روح شان را آزار مي دهند سكوت مي كنند؟

 شايد يكي از دلائل اين سكوت، فرهنگي باشد كه همواره زن خوب، را زني سر به زير و مطيع و بساز تعريف كرده كه اگر از اين دايره پا را فراتر نهد مستحق مجازات است، بر طبق اين فرهنگ اگر زن در محيط خانه مورد خشونت قرار بگيرد بايد براي حفظ آبروي خانوادگي سكوت كند و خشونت مرد را كه گاه پدر است، گاه برادر و گاه شوهر به حساب خستگي او و فشار كار بيرون بگذارد و با سكوت و بزرگواري خود مرد خاطي را شرمنده كند _ كه البته اغلب اين شرمندگي و پشيماني ديري نمي پايد و بعد از گذشت مدتي خشونت از سر گرفته مي شود_ و اگر خشونت در خارج از خانه و در خيابان يا محيط كار باشد باز هم اين زن خشونت ديده است كه بايد سكوت كند و گاه حتي اين موضوع را با اعضاي خانواده خود هم در ميان ننهد چرا كه در اين گونه مواقع هم بر طبق اين كليشه رايج كه" كرم از خود درخته و حتما كاري كرده كه مزاحمش شده اند " آنكه مقصر شمرده مي شود زن است و حتي اگر بي گناهي او مسلم باشد ، زني كه مورد هتك حرمت قرار گرفته به هر حال مايه ننگ و آبرو ريزي است و تا آنجا كه ممكن است بايد مسئله را به سكوت برگزار كرد.

 متاسفانه بسياري از زنان نه تنها تسليم اين فرهنگ شده و در مقابل اعمال خشونت لب به شكايت نمي گشايند بلكه گاه تحت تاثير كليشه هاي رايج به جاي سرزنش اعمال كننده خشونت، خودشان را سرزنش مي كنند و به دنبال خطايي مي گردند كه بخاطر آن مستحق اين خشونت گشته اند. در حالي كه هيچ انساني استحقاق اعمال خشونت هاي جسمي و روحي را ندارد و خشونت گران صرف نظر از آن كه قربانيانشان خطايي كرده باشند يا نه بهانه هايي براي اعمالشان خواهند تراشيد.

 در رابطه با خشونت هاي خياباني يا خشونت هايي كه در محل كار اعمال مي شود نيز تجربه هاي شخصي زنان نشان مي دهد كه نوع پوشش و آرايش زنان هيچ تاثيري در كاهش يا افزايش اينگونه خشونت ها ندارد و چه چادر سرت باشد يا مانتوي كوتاه بر تن داشته باشي، چه آرايش داشته باشي ويا از فرط خستگي رنگ بر صورت نداشته باشي در هر صورت زن بودن تو براي شنيدن انواع متلك و لمس هاي شهواني و نگاه هاي هيز و تقاضا هاي آنچناني كفايت مي كند و اين آزار و اذيت ها هيچ ربطي به نحوه پوشش وضعيت ظاهري فردي خشونت ديده ندارد.

 موقعيت فرودستي زنان و نبود حمايت اجتماعي از زني كه مورد خشونت قرار گرفته است، دليل ديگري است كه زنان را مجبور به تحمل خشونت مي كند.در خشونت هاي خانگي زنان به دليل وابستگي اقتصادي ،نبود حمايت هاي مالي و عاطفي از طرف خانواده،نداشتن جائي براي پناه بردن و از همه مهمتر بخاطر وجود بچه ها خشونت را تحمل مي كنند و دم بر نمي آورند.چون در صورت اعتراض به اين خشونت ها يا بايد به خانواده اشان پناه ببرند كه خانواده هاي ايراني در اغلب موارد توصيه به سوختن و ساختن مي كنند و از دختران خود مي خواهند كه آنقدر به سكوت و صبوري ادامه دهند تا مرد سر به راه شود و يا بايد به قانون پناه ببرند كه متاسفانه مراجع قانوني تاهنگامي كه اين خشونت ها به مرگ منجر نشود آن را چندان جدي نمي گيرند و خواستار حل و فصل آن در حوزه خصوصي هستند. درقوانين ما نيز مواد خاصي براي حمايت از زنان در برابر خشونت وضع نشده است و نهايت برخورد قانون گرفتن تعهد و پرداخت ديه اي است كه اغلب به دليل خشم مرد از اعتراض و شكايت زن و سربراه نبودنش ،پس از بازگشت به خانه اوضاع وخيم تر نيز مي شود.

 زناني كه در اين چرخه گرفتار مي شوند ، به دليل استمرار خشونت اعتماد به نفس خود را از دست داده و خود را نا توان از تغيير شرايط موجود مي بينند و از همين رو خشونت را به عنوان يك امر طبيعي مي پذيرند و حتي پذيرفتن اين حقيقت تلخ را به دختران خود توصيه مي كنند.اين در حالي است كه واكنش هاي زنان و دختران جوان نسبت به خشونت نشانگر پائين آمدن آستانه تحمل آنها و شكستن اين سكوت تاريخي است.زنان جوان با بدست آوردن استقلال اجتماعي و اقتصادي _ و حتي همين نيمه استقلالي كه با تحصيل و كارهاي نيمه وقت بدست آمده_ كمتر حاضر به پذيرش موقعيت فرودستي هستند كه براي مادرانشان به مثابه وحي منزل در آمده بود .انها به صورت مثبت و منفي به اعمال خشونت واكنش نشان مي دهند و تلاش مي كنند تا آنجايي كه مي توانند به اعمال خشونت بر عليه خود اعتراض كنند.هرچند اين تلاش حتي براي اين دسته از زنان جوان نيز تنها در عرصه خصوصي مثمر ثمر بوده و همچنان در عرصه عمومي جامعه آماج انواع و اقسام خشونت هاي كاري ، رواني، جنسي و سياسي هستند وهرگاه در عرصه خصوصي نيز نيازمند مداخله قانون شوند چاره اي جز پذيرش شكست ندارند و با وجود اينكه كه بر خلاف مادران خود سكوت نمي كنند و تا آخرين لحظه براي احقاق حقشان مبارزه مي كنند اما به نظر مي رسد مبارزه با خشونت در عرصه عمومي و قانون گذاري نيازمند يك اراده جمعي است كه جز با شكستن سكوت تاريخي جامعه زنان محقق نمي شود.

برگشت