جلسه ماهانه کانون دفاع از حقوق بشر در
ایران نمایندگی سوئیس یکشنبه
۱۰ آپریل
۲۰۱۶
رضا امیری
اين جلسه در
تاريخ یکشنبه
۱۰
آپریل
۲۰۱۶مصادف
با
۲۲ فروردین ماه
۱۳۹۵
ساعت
۱۵
در شهر زوريخ مكاني به نام كازاما برگزار گرديد.درابتدا آقای رضا امیری
مسئول جلسه بعد از سلام و خيرمقدم
باخواندن ماده شش اعلامیه جهانی حقوق بشر
كه ميگويد:
هر کس حق
دارد که شخصیت حقوقی او در همهجا بعنوان
یک انسان در مقابل قانون شناخته شود.
و ماده هفت
اعلامیه جهانی حقوق بشر كه ميگويد:
همه در
برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بدون
تبعیض و بهطور یکسان و برابر از حمایت
قانون برخوردار شوند. همه حق دارند در
مقابل هر تبعیضی که ناقض اعلامیه حاضر
باشد و بر علیه هر تحریکی که برای چنین
تبعیضی بعمل آید بطور تساوی از حمایت
قانون بهرهمند شوند.، جلسه را آغاز كردند
و در ادامه ايشان برنامه اين جلسه
نمايندگى سوئيس را براى حضار قرائت كردند
.
اولین
سخنران این جلسه
آقای احمد کاظمی زاده
فعال حقوق بشر بودند.
ایشان گزارش خود را با موضوع
حقوق
زندانیان در ایران
آغاز کردند.
آقای احمد کاظمی زاده در اغاز گفتند پژوهش
یا گزارش جامعی از وضعیت زندانهای ایران
از لحاظ رعایت حقوق زندانی وجود ندارد.
هرچه هست، خبرهای پراکنده و گزارشهای
فردی است. گزارشهای فعالان و سازمانهای
طرفدار حقوق بشر، اعم از گزارشهای
گزارشگر ویژه حقوق بشر در ایران،
گزارشهای دبیرکل سازمان ملل متحد،
گزارشهای عفو بینالملل و و دیگر نهادهای
حقوق بشری، لاجرم مستند به اطلاعاتی است
که از زندانیها (بهخصوص زندانیان سیاسی)
گرفته میشود، و یا مستند به اخبار منتشر
شده در وبسایتهای وابسته به جریانهای
سیاسی است.
دولت ایران، اجازه انجام پژوهشهای مستقل
و جامع درخصوص وضعیت زندانها را نمیدهد.
یک دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق جزاء در
ایران که مایل به ذکر نامش نیست میگوید
به او اجازه ندادهاند اخبار و اطلاعاتی
را که از وضعیت زندانهای یکی از
استانهای ایران به دست آورده بود، در
پایاننامهاش بیاورد.
ایشان در ادامه گفتند اطلاعرسانی از
زندانها هم برای زندانیان هزینههای
سنگین دارد.
آتنا فرقدانی، فعال حقوق کودک و نقاش
زندانی، پس از آزادی به قید وثیقه، وقتی
از آزار و اذیت خود در دوران بازداشت موقت
پرده برداشت، به ۱۲ سال حبس قطعی محکوم شد.
همچنین اعتراض خانوادههای زندانیان
سیاسی در فرودین اردیبهشت سال ۹۳ به
ضربوشتم زندانیان بند ۳۵۰ اوین، خود به
دستگیری، محاکمه و زندانی شدن خانوادهها
و دوستان زندانیان این بند ختم شد.
در ادامه آقای احمد کاظمی زاده به وضعیت
سختتر برای زندانیان غیرسیاسی پرداختند و
گفتند
آنچه
در رسانهها منتشر میشود، معمولا به نقض
حقوق زندانیان سیاسی مربوط است. وضعیت
برای زندانیان عادی به مراتب بدتر است. به
این دلیل که آنها کمتر به حقوق خود
آشنایی دارند و کمتر به نقض حقوقشان
اعتراض میکنند. همچنین حمایتی که جامعه،
رسانهها و فعالان حقوق بشر از زندانیان
سیاسی میکنند، از آنها نمیکنند.
ضربوشتم متهمان به اتهاماتی چون قتل و
سرقت در بازداشتگاههای موقت اداره آگاهی
و کلانتریها، رویهای عادی و پذیرفته شده
است، همه از آن آگاهند و کسی به آن اعتراض
نمیکند. از آنجا که اقرار متهم در
دادرسی ما ارزش زیادی دارد، متهم را در
بازداشتگاه زیر انواع شکنجه، بهخصوص
ضرب و شتم، وادار به اقرار علیه خودش
میکنند تا سر و ته پرونده را هم بیاورند.
شکنجه متهم در این بازداشتگاهها حتی به
قصد کشف حقیقت نیست، فقط برای معرفی یک
نفر به عنوان مقصر و خلاص شدن از شر
پرونده است. بازپرس و قاضی از جنس همین
سیستم هستند و توجهی نمیکنند که حتی طبق
همان آیین دادرسی، شرایطی که اقرار ارزش
قانونی دارد در نظر گرفته نشده. به همین
اقرارها استناد میکنند و حکم میدهند.
همچنین آقای کاظمی زاده گفتند از طرف
دیگر، در بندهای زندانیان سیاسی، نوعی
احساس همدلی و برخورداری از هدف مشترک،
باعث بهوجود آمدن فضایی دوستانه میشود.
اما در بندهای زندانیان عادی اینطور
نیست. «مناسبات قدرت در خارج از زندان، در
آنجا هم وجود دارد. مثلا زندانیان
گروههای خود را دارند و کسی که نخواهد عضو
این گروهها باشد، از عهده مسایل روزمرهاش
در زندان برنخواهد آمد». ناتوانی
زندانبانان از تامین امنیت زندانیان،
باعث بهوجود آمدن و گسترش و قدرتمند شدن
این گروهها میشود و زندانبان از حقوق و
امنیت زندانیانی که نمیخواهند به
گردنکلفتهای زندان باج بدهند، دفاع
نمیکنند.
ایشان تاکید کردند دسترسی به غذای سالم و
کافی در زندان بسیار مشکل است. غذایی که
زندانبان به زندانیان میدهد، بسیار
بیکیفیت است و به رژیمهای غذایی خاص و
حساسیتها هیچ توجهی نمیشود. مثلا اگر
زندانی گیاهخوار باشد، هیچ شانسی برای
ادامه رژیم غذایی خود در زندان ندارد.
بنا بر گزارشهای مختلف دریافتی از زندان،
قیمت مواد غذایی خامی که در فروشگاههای
زندان عرضه میشود، آنقدر بالاست که خیلی
از زندانیان امکان خرید آن را ندارند و
ناچارند به غذای بیکیفیت زندان تن بدهند.
آقای احمد کاظمی زاده ادامه دادند وضعیت
بهداشتی، مساله دیگری است که زندانیان از
آن رنج میبرند. هرچند آمار دقیقی وجود
ندارد، پژوهشی انجام نشده و بازرسی معین و
سازمانیافتهای نداریم، اما بنا به
شنیدهها، در خیلی از زندانها و بهخصوص
بازداشتگاههای موقت، زنان در دوران
پریود از امکانات بهداشتی محروم هستند.
بنا به گزارشهای مختلف، سرویسهای
بهداشتی در همه زندانها کم است و
زندانیان دسترسی به پزشک و درمانگاه
محروماند. بسیاری از زندانیان در طول
دوران زندان و پس از آزادی، درگیر
بیماریهای پوستی، عفونی و گوارشی ناشی از
وضعیت بهداشتی دوران حبس هستند.
همچنین در زندانهای ایران دسترسی به
روانپزشک و روانکاو به افسانه شبیه است.
این درحالی است که اولا فردی که مرتکب جرم
شده و به حبس محکوم میشود، ممکن است از
قبل مبتلا به بیماریهای روانی باشد. در
ایران برخلاف سیستمهای قضایی پیشرفته
دنیا، این مساله لحاظ نمیشود و فقط یک
معیار صفر و صدی برای تشخیص جنون وجود
دارد. علاوهبر آن شرایط سخت محاکمه و
محیط پرتنش زندان به مشکلات روانی
زندانیان میافزایند. زندانی باید به طور
مداوم تحت مراقبت روانکاو باشد. در
زندانهای ما، تعداد روانکاوها و
روانپزشکهای زندان آنقدر کم است که کل
قضیه به نوعی رفع تکلیف میماند و کسی آن
را جدی نمیگیرد.
آقای کاظمی زاده در ادامه صحبتهای خود به
مسئله
حقوقی یا حقیقی پرداختند وگفتند این
میزان نقض حقوق متهم و مجرم در
بازداشتگاههای موقت و زندانها، ناشی از
چیست؟ آیا در قوانین مربوط به نگهداری
زندانیان، احترام به کرامت انسانی آنها
لحاظ نشده و قانون به زندانبان اجازه
میدهد که هرطور خواست به متهم یا مجرم
برخورد کند و یا نقض حقوق بشر در
زندانها، ریشه در نادیده گرفتن قوانین
دارد؟
اگر بخواهیم کلی به موضوع نگاه کنیم و از
جزییات صرف نظر کنیم، در قوانین مربوط به
نگهداری زندانیان، کرامت انسانی و حقوق
اولیه آنها درنظر گرفته شده. همچنین
قانون بالادستی، یعنی قانون اساسی هم به
کرامت انسانی احترام میگذارد و میتوان
به آن هم استناد کرد؛ اما در زندان هم مثل
خیلی جاهای دیگر، قوانین رعایت نمیشوند.
برخوردها سلیقهای است و نظارتی هم وجود
ندارد. مرجعی برای رسیدگی به شکایات وجود
ندارد یا اگر دارد، خودش هم فاسد است. مثل
خیلی جاهای دیگر، برای آن بخشی از قانون
که به حقوق مردم در برابر نماینده قانون
اشاره دارد، کسی تره هم خرد نمیکند.
ایشان گفتند واقعیت این است که رابطه
زندانی با زندانبان، اعم از رییس زندان،
مامور دادگاه، بازپرس، بازجو، قاضی و حتی
سرباز زندان، نوعی رابطه قدرت است که
زندانی همیشه در موقعیت فرودست قرار دارد.
اگر قانون و نماینده آن از زندانی حمایت
نکنند، طرف بالادستی رابطه قدرت ـ
زندانبان ـ فرصت نقض حقوق اولیه او را
پیدا میکند.
رعایت نکردن قانون البته تنها مجرای نقض
حقوق زندانی نیست. قانون خوب قانونی است
که امکان برداشتهای مختلف را تا حد امکان
از مجری بگیرد. اما متن اکثر قوانین ما
صریح نیست و مجری قانون هرطوری میتواند
آن را تعبیر کند. با همین قوانین موجود،
من میتوانم برخوردی انسانی با زندانیان
داشته باشم و فرد دیگری میتواند آن را
طور دیگری تعبیر کند و شرایط را برای
زندانیان سخت کند.
صریح نبودن قانون باعث شده مجری بتواند هر
برداشتی از آن بکند: بیشتر قوانین موجود
ما، از جمله قوانین مربوط به نگهداری
زندانی، دقیق نیستند و زمینه آزار و اذیت
زندانی را فراهم میکنند. مثلا مجری
میتواند با متهم یا مجرم تسویهحساب شخصی
کند و درعین حال آن را برداشت خود از
قانونی بیچفتوبست و غیردقیق نشان دهد.
آقای کاظمی زاده همچنین به مسئله
زمینههای فرهنگی پرداختند وتاکید کردند
خرده فرهنگهای غالب در ایران هم در نقض
حقوق زندانیان بیتاثیر نیستند. باور
عمومی بخشهایی از جامعه ایران این است که
زندانی به واسطه مجرم بود، مستحق هرنوع
برخوردی است. در باور آنها، عبارت کرامت
انسانی و حقوق زندانی، ترکیبی متناقض است.
وقتی از حقوق زندانی، لزوم دسترسی او به
بهداشت، تغذیه مناسب، وکیل، کتابخانه،
بازپروری و ... حرف میزنیم، واکنش بیشتر
مردم این است که زندان است، مهمانی که
نیست. این درحالی است که به لحاظ حقوقی،
مجازات زندان فقط به معنی سلب آزادی
جابجایی فرد است و قرار نیست دیگر حقوق
انسانی او نقض شود.
آقای کاظمی زاده در پایان صحبتهای خود
گفتند
فساد، ریشه رعایت نکردن قانون، و در نتیجه
نقض حقوق زندانی است: فساد سیاسی، اداری،
اقتصادی و...، بهخصوص در قوه قضاییه
ایران، بیداد میکند. مثلا زندانیای که
رشوه بدهد، بخش زیادی از حقوق خود و حتی
فراتر از آن را تضمین کرده است. نهادهای
ناظر و بالادستی خود درگیر فسادند.
آگاهی مردم
نسبت به حقوق خود، بهخصوص وقتی در جایگاه
متهم یا مجرم قرار میگیرند، و همینطور
آموزش آنها در مورد این که چطور به
چرخدنده ماشین فساد تبدیل نشوند، بهترین
راه تضمین حقوق زندانیان در ایران است.
در ادامه آقای رضا امیری مسئول جلسه ضمن
تشکر از آقای احمد کاظمی زاده از آقای
محمد هادی زارع فعال حقوق بشر درخواست
کردند که گزارش خود را با عنوان نقض حقوق
شهروندان بهایی در ایران برای حضار قرائت
کنند.
آقای
محمد هادی زارع
در
ابتدای
صحبتهای خود گفتند طبق ماده ۱۸ اعلامیه
جهانی حقوق بشر هر انسانی محق به داشتن
آزادی اندیشه وجدان و دین است این حق شامل
آزادی دگراندیشی تغییر مذهب دین و آزادی
علنی و آشکار کردن آئین و ابراز عقیده چه
به صورت تنها چه به صورت جمعی یا به
اتفاق دیگران در قالب آموزش اجرای مناسک
عبادت و دیده بانی آن در محیط عمومی یا
خصوصی و هیچ فردی حق اهانت و تعرض به فرد
دیگری به لحاظ تمایز و اختلافات اندیشه
ندارد.
آقای محمد هادی زارع در ادامه عنوان
کردند
بهاییت مذهبی است که میرزا حسن علی نوری
ملقب به بها الله در قرن
۱۹ میلادی در
ایران بنیان نهاد. بها الله در سال
۱۸۶۳ این
مذهب جدید را اظهار کرد شمار پیروان این
آئین بیش از
۷ میلیون و
۸۰۰ هزار نفر برآورد شده است همچنین بهائیان بزرگترین اقلیت غیر مسلمان در
ایران به حساب میآیند که بر اساس آخرین
آمار منتشر شده تعداد آنها بیش از
۳۰۰
هزار نفر میباشد.
با پیروزی
انقلاب اسلامی پیروان دین بهایی با نقض
حقوق شهروندی مواجه شدند به ویژه رهبران
آنان آماج تعرض و حمله رژیم نو پای جمهوری
اسلامی و قشرهای متعصب و مذهبی قرار
گرفتند که هفت تن از سران سازمانهای
مذهبی بهایی به دست انقلابیون به قتل
رسیدند و بسیاری دیگر از این رهبران
دستگیر و در دادگاههای اختصاری محکوم و
سرنوشتی به جز زندانهای طولانی مدت شکنجه
و در نتیجه مرگ نداشتند . اتهامات آنان
طبق روال همیشگی مقامات جمهوری اسلامی
جاسوسی برای شیطان بزرگ و اسراییل و
همکاری با نظام پهلوی بوده است.
آقای زارع همچنین گفتند در بهاره
۱۳۷۰
یک بازرگان بهائی به نام بهمن سمندری به
اتهام جاسوسی محکوم و اعدام شد بی آنکه
مدرکی در اثبات این اتهام عرضه شده باشد
. یک شهروند بهایی دیگر به نام روح الله
روحانی به اتهام تلاش برای بهایی کردن یک
مسلمان محاکمه و اعدام شد بی آنکه حق
دسترسی به وکیل یابد حتی خانوادهاش از
صدور حکم اعدام خبر نداشتند.
آقای محمد هادی زارع تاکید داشتند که
رفتار حکومت ایران با شهروندان بهایی به
گونهای پیش رفت که نشان داد حاکمیت جدید
قصد سرکوب کامل و از بین بردن بهائیان را
دارد تا جایی که یک شهروند بهایی به نام
فریدون شمالی یکی از
۳۰
کارگر بهایی بود که در کارگاهی اشتغال
داشتند پس از آنکه این کارگاه به عمد به
آتش کشیده شد فریدون شمالی از ناحیه چشم
آسیب دید و به سبب جراحت شدید نیاز به
پیوند قرنیه داشت اما کمیته اسلامی محل با
پیوند چشم یک مسلمان به یک بهایی مخالفت
کردند و باید برای پیوند یک قرنیه چشم
بهایی پیدا میکردند.
رفتار خشونت بار و تبعیض آمیز نسبت به
جامعه بهائیان تنها منحصر به دولت و
مأموران رسمی آن نیست برای مثال در دی
ماه
۱۳۶۶
قبرستان بهاییها در مهدی شهر سمنان توسط
گروهی از مردم شهر تخریب گردید و عده
زیادی از نمازگزاران به بهاییها اخطار
دادند که از دفن افراد بهایی در این محل
خودداری نمایند همچنین به آنها اخطار
دادند که چنانچه اجساد بهاییها را در هر
نقطهای از شهر مهدی شهر دفن کنند قبور
آنها را ویران و اجساد آنان را آتش خواهند
زد از آن رو شهروندان بهایی اموات خود را
در گورستانهای مخصوص خود دفن میکردند اما
با این حال افراط گرایان به گورستانهای
بهائیان حمله کرده و سنگ قبر و نمای
یادبود آنها را شکسته اند همچنین سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی در
۱۵
اردیبهشت
۹۳
خاک برداری در قبرستان مهم و تاریخی
بهائیان را در شیراز آغاز کرد که بهائیان
مستقیماً از سپاه درخواست کردند تخریب
بیشتر قبرستانهای بهایی را متوقف کند اما
استیناف آنها از فرمانده کلّ سپاه شهرداری
شیراز امام جمعه دادستان کلّ کشور و رئیس
قوه قضأییه به نتیجه نرسید.
آقای زارع در ادامه گفتند بخش دیگری از
نقض حقوق شهروندان بهائی در ایران تفتیش
منازل ،پلمپ محل کسب و کار و مصادره اموال
است.تفتیش و تخریب منزل جمال الدین
خانجانی و همچنین به دستور آقای احسانی
مسئول حراست اداره آب چاهی را که خانواده
خانجانی در روستای دازگاه از توابع سمنان
با مجوز قانونی احداث و حفر کرده بودند و
از آن درختان خود را آبیاری میکردند پر
نموده و تخریب کردند و همچنین با یورش
ماموران امنیتی به منازل این شهروندان
اموال و کتابهای دینی را مصادره و مقدمات
محاکمه این شهروندان را فراهم میکنند.
به گفته دایان علایی نماینده جامعه بهائی
در سازمان ملل در
۲
سال گذشته بیش از
۱۰۰
محل کسب شهروندان بهایی در ایران پلمپ شده
است به طوری که در رفسنجان کلیه محل کسب
بهائیان در این استان تعطیل شد در موردی
دیگر بیش از
۵۰
هکتار زمین کشاورزی از یک شهروند
۶۵
ساله بهائی به نام ضیا الله متعارفی در
سمنان مصادره و از ایشان گرفته شد.
همچنین آقای زارع به این نکته اشاره کردند
که برگزاری دادگاههای گروهی شهروندان
بهائی در سال
۹۴
رواج زیادی داشت تمامی این دادگاهها به
احکام سنگین زندان برای شهروندان بهائی که
تنها جرمشان بهائی بودن بود منتهی میشد
برای مثال
۱۰
تن از شهروندان بهائی ساکن همدان در مورخ
۷
مرداد ماه محاکمه شدند که از بین این
شهروندان آقایان مسعود آذر نوش و حمید آذر
نوش هر کدام ضمن یکسال حبس تعزیری به دو
سال تبعید در بندر خاش نیز محکوم شدند اما
یکی از سنگینترین احکام زندان نسیب
شهروندان بهائی گرگان شد که
۲۴
نفر از آنها جمعاً به
۱۹۳
سال زندان محکوم شدند.
آقای محمد
هادی زارع در پایان سخنرانی خود به
محرومیت از تحصیل بهاییان اشاره کردند
وگفتند با وجود آنکه دبیر ستاد حقوق بشر
قوه قضائیه در سال
۹۴
مدعی شده است که در ایران حقوق بهائیان
ضایع نمیشود و هیچ فردی به دلیل بهائی
بودن از تحصیل محروم نیست اما متاسفانه
افراد زیر از تحصیل محروم شدند.
۱-تارا هوشمند
۲-روحیه صفاجو. در کنکور
۹۳-۹۴ به دلیل بهائی بودن از ادامه تحصیل از دانشگاه باز ماند
.
۳-دلارام اکبری. ساکن ساری که در رشته نرم افزار کامپیوتر تحصیل میکرد
پس از پشت سر گذاشتن ترم اول در دی ماه
سال گذشته به دلیل بهایی بودن از دانشگاه
اخراج شد همچنین مادر وی پس از گذشت
۷ سال کار در بیمارستان به دلیل اعتقاد به آئین بهایی از کار اخراج شد.
۴-
دلارام صادق زده. دانشجوی ممتاز مقطع کارشناسی اما وی هم به جرم باور به
آئین بهایی از دانشگاه اخراج شد.
۵-سحر پناهی دانشجوی رشته ادبیات در ترم پنجم۵ و نوید
مقدم دانشجوی رشته مهندسی برق و
الکترونیک ترم پنجم۵ با مراجعه به سایت پیام نور دانشگاه با تیتر محرومیت از تحصیل مواجه
شدند و پس از پیگیری از دانشگاه جواب
قانّع کنندهای دریافت نکردند و فقط به
دلیل بهایی بودن از دانشگاه اخراج شدند.
اما متاسفانه اخراج شهروندان بهایی به
دبیرستان و دانشگاه ختم نشد و یک کودک
۱۰ ساله به نام عارف هم شامل تبعیضها و ظلم مقامات جمهوری اسلامی ایران
قرار گرفت و از ادامه تحصیل باز ماند.
به امید
روزی که رژیم ایران دست از این تبعیضات
بردارد و همه مردم با هر دین و عقیدهای
بتوانند آزادانه در کنار هم زندگی بکنند.
در ادامه
آقای امیری مسئول جلسه ضمن تشکر از آقای
محمد هادی زارع از آقای فریبرز شفاعتی
فعال حقوق بشر در خواست کردند تا گزارش
خود را با عنوان گزارشی از نقض حقوق بشر
در اسفند ماه
۱۳۹۴ و
تحلیل ان
آغاز کنند.
آقای فریبرز شفاعتی در اغاز گفتند در
اسفندماه سال
۱۳۹۴
نقض سامانمند حقوق بشر در ایران همچنان
مانند گذشته ادامه داشت و در این ماه شاهد
اعدام کمتری نسبت به ماههای گذشته بودیم
بااینحال حکم اعدام بیشتری صادر شد. در
این ماه
۵۶
صدور حکم و اعدام
۳
نفر در استانهای قزوین و گلستان اجرا
گردید.
ایشان گفتند خوشبختانه در اسفندماه
۹۴
تعداد خیلی کمتری از زندانیان نسبت به ماه
گذشته اعدام شدند که از گزارشهای اعدام
در این ماه باید به اعدام (قصاص) یک
زندانی در صبح روز ، پنجشنبه بیستم
اسفندماه، در زندان مرکزی قزوین، همچنین
«حجت سعادت یار»
۳۸
ساله، متأهل و پدر یک فرزند بود که
خانواده مقتول حاضر به گذشت از حق قصاص
خود نشدند و اعدام فردی در گرگان به اتهام
حمل مواد مخدر اشاره کرد که اغلب این
اعدامها مخفیانه و بدون پوشش رسانههای
دولتی انجام شد.
آقای شفاعتی یاد آور شدند در اسفندماه
۱۳۹۴
در کنار تمام اعدامهای صورت گرفته شاهد
بخشش و نجات بیست و چهار نفر از محکومین
به قصاص بودیم که گذشت از قصاص دومین
محیط بان دنا ، بخشش و گذشت از قصاص
پانزده پرونده در کهگیلویه بویراحمد ،
پسر جوانی که
۱۵
سال قبل به اتهام قتل پسر صاحبخانهشان
به قصاص محکومشده بود، باگذشت خانواده
مقتول، از اعدام نجات یافت، ازجمله آنها
بود.
آقای فریبرز شفاعتی همچنین گفتند این ماه
همچنین با تداوم تعرض به حقوق اولیه
اقلیتهای قومی و دینی در ایران همراه بود
که بارزترین آنها کشته شدن یک جوان در
منطقه ماشکید سراوان از توابع استان
سیستان و بلوچستان، در اثر شلیک مستقیم
ماموران سپاه و بسیج ، بازداشت فوزیه حسین
زاده و آوات حسین زاده، از سوی نیروهای
امنیتی در شهر سقز ، محکومیت
۲۳
تن از معترضان به برنامه تلویزیونی
«فیتیله» جمعاً به
۲۳
سال حبس تعلیقی و
۱۷۰۲
ضربه شلاق در تبریز ، حکم سه ماه زندان و
سی ضربه شلاق
۵
فعال مدنی در اردبیل از سوی دادگاه
تجدیدنظر تأیید شد و در آخر برای دو تن از
بازداشتشدگان در شهر سرباز از توابع
استان سیستان و بلوچستان احکام اعدام و
حبس صادرشده است.
در رابطه با نقص حقوق شهروندان بهایی نیز
آقای شفاعتی گفتند مثل همیشه شاهد تبعیض و
آزار و اذیتهای متعدد بودیم، بهزاد
ذبیحی ماهفروجکی، شهروند بهایی اهل ساری
که در تاریخ
۱۸
اسفندماه سال جاری بازداشت و در سلول
انفرادی اداره اطلاعات نگهداری می شد با
تودیع وثیقه
۹۰
میلیون تومانی در تاریخ
۲۵
اسفندماه آزاد شد. در همان روز دستگیری
مغازه وی نیز با وجود مجوز کسب پلمپ شد ،
روحیه صفاجو، شهروند جوان بهایی به دلیل
اقدامات قانونی و نامهنگاری به نهادهای
قانونی در دفاع از حق تحصیل بازداشت شد و
همچنین بازداشت چهار شهروند بهایی در
شهرهای تهران، کرج و ساری ازجمله آنان بود.
آقای شفاعتی همچنین گفتند در رابطه با نقص
حقوق شهروندان سنی مذهب نیز شاهد تبعیض و
آزار و اذیت بودیم، گزارشهای احضار هم
پرونده ای های مولوی نقشبندی به دادگاه ،
باقر غلامی (نعامی) “فعال سنی مذهب”
اهوازی برای چهارمین بار بازداشت شد و در
اخر می توان به تخریب سنگ قبرهای قبرستان
اهل سنت شهر نقده از توابع استان
آذربایجان غربی، به دست افراد ناشناس
اشاره کرد.
آقای فریبرز شفاعتی تاکید کردند یکی از
موردتوجهترین و بحثبرانگیزترین گزارشها
درزمینهٔ اقلیتها، هدف حمله قرار گرفتن
آخرین جمخانه پیروان آیین یارسان (اهل
حق) در شهرستان اسلام آباد غرب (شاه آباد)
از طرف افراد تندرو بود.
ایشان در ادامه گفتند درزمینهٔ حقوق
کودکان نیز گزارشهایی منتشر گردید که
برجستهترین آنها میتوان به: قتل ناموسی
یک دختر
۱۵
ساله توسط بستگان، تحویل
۱۰۰
نوزاد معتاد به سازمان بهزیستی، رسیدن سن
مصرف دخانیات به
۱۲
تا
۱۴
سال، فرار دختر
۱۳ساله
برای ازدواج نکردن با مرد
۴۰
ساله اشاره نمود.
ایشان همچنین گفتند در ماهی که گذشت تنها
یک قدم جدی و تازه برای تحقق شعار برابری
جنسی از سوی دستگاه حاکمه برداشته شد،
شورای نگهبان برابری دیه زن و مرد در بیمه
را تایید کرد. اما زنان ایرانی همچنان
شاهد نقض متعدد حقوق خود بودند، از
پراهمیتترین گزارشات نقض حقوق بشر در
حوزه حقوق زنان می توان به مصدومیت دو
دختر جوان در سمنان بر اثر اسید پاشی،
خودکشی یکی از کارمندان زن شهرداری تهران،
خودکشی همزمان سه خواهر میانسال در تهران،
مرگ مادر باردار چالوسی در حین سزارین،
اظهارات ضد زن نماینده ارومیه و در پایان
بیانیه پایانی کمپین تغییر چهره مردانه
مجلس اشاره کرد که در بیانیه کمپین تغییر
چهره مردانه از «احضارهای پیاپی اعضا،
تهدید و بازجوییهای طولانی مدت و در آخر
گشایش پروندههای امنیتی جدید برای اعضای
فعال کمپین» خبر داده شده است.
در ادامه آقای شفاعتی به رویدادها و
اخبار کارگری دیماه که پرشمار بود ،
پرداختند و گفتند احضار و بازداشت فعالین
کارگری در سنندج ، بازداشت جلیل محمدی
فعال کارگری در سنندج ، بیکارشدن کارگری
به دلیل پیگیری مطالبات کارگران و بازداشت
سه کارگر معدن طزره و همچنین در این ماه
۱۳
نفر به علت رعایت نکردن نکات ایمنی در محل
کار جان خود را از دست دادند.
همچنین در حوزه اصناف و حقوق صنفی هم این
ماه خالی از حوادث نبود. چنانکه سه فعال
صنفی جمعا به پانزده سال حبس محکوم شدند،
تجمع بازنشستگان فرهنگی مقابل مجلس، خود
سوزی ناکام یک دستفروش در مرکز تهران و
در آخر برای یک فعال صنفی معلمان پرونده
تشکیل شد.
آقای شفاعتی به مسئله بهداشت و محیط
زیست نیز پرداختند و گفتند در این ماه
گزارشهایی منتشر شد که غالب آنها با
موضوع کمآبی و آلودگی هوا در کشور بود که
ازجمله مهمترین عناوین آن، ریبدن شدت
ریزگردها در خوزستان به بیش از
۱۵
برابر حدمجاز، به گفته مدیرعامل سازمان
آب و برق خوزستان :آب شرب همه شهرهای
خوزستان غیراستاندارد است، چهل و هشت
روستای استان لرستان فاقد شبکه آبرسانی
هستند، پنج روز بیآبی در هفت روستای شوش،
ازجمله آنان بود.
آقای فریبرز شفاعتی در ادامه به اخباری
که به آنها توجه خاصی شده بود پرداختند که
ازجمله گزارش ها با توجه خاص میتوان
به::دستگیری عامل شکنجه و ضرب و شتم
بیرحمانه یک سگ در گلستان، رسیدن آلودگی
هوای اهواز به
۲۴
برابر حد مجاز، مرگ آتشنشان یزدی در
حادثه آتش سوزی، برگزاری مراسم ازدواج
۵۰
زوج دانشآموز در هرمزگان، صدوسی هزار
دانشآموز معتاد پشت نیمکتهای مدارس،
مخالفت فرمانداری کرمانشاه با برگزاری
تجمع اعتراضی پیروان یارسان، بابک زنجانی
و دو متهم پرونده نفتی به اعدام محکوم
شدند،
۶
ماه معوقات مزدی معلمان حقالتدریس، اشاره
کرد.
همچنین آقای شفاعتی در پایان به اخباری که
به آنها توجه ای نشده بود پرداختند که
برای انتخاب مورد اول در این دسته باید به
تأیید حکم اعدام دستکم
۴۰
زندانی در قزلحصار و بازداشت دو درویش
گنابادی در سروستان، تایید حکم اعدام ده
محکوم در زندان مرکزی زاهدان، خودکشی
۱۲
دانشآموز در یک سال، در ده ماه امسال؛
مرگ
۲۷۲
کارگر حین کار در تهران، شاهرگ حیاتی
مازندران در حال نابودی است و در آخر به
کرمانشاه که
۳۶۰
مدرسه کانکسی دارد اشاره کرد که از دیگر
گزارشهایی بودند که در سایه کمتوجهی از
سوی افکار عمومی قرار گرفتند. در ادامه
آقای امیری ضمن تشکر از آقای فریبرز
شفاعتی از آقای نادر زندی فعال حقوق بشر
درخواست کردند که سخنرانی خود را با موضوع
معلمان وحقوق پایمال شده
برای حضار قرائت کنند.
آقای نادر زندی در شروع سخنرانی خود
گفتند
بر طبق ماده
۲۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر:آموزش پرورش حق همگان است .آموزش و پرورش
میبایست دست کم در دورههای ابتدایی و
پایه رایگان در اختیار همگان قرار
گیرد.آموزش ابتدایی میبایست اجباری
باشد.آموزش فنی و حرفی نیز میبایست قابل
دسترسی برای همه مردم بوده و دستیابی به
آموزش عالی به شکلی برابر برای تمام
افراد و بر پایه شایستگی فردی صورت پذیرد.
نادر زندی در ادامه
سخنرانی
خود به این نکته اشاره کردند که معلمی از
جمله مشاغلی میباشد که در ایران کمتر به
آن توجه میشود و مورد تبعیض قرار گرفته و
در این سالها معلمان روشهای مختلفی را
برای رسیدن به اهداف خود در پیش گرفته اند
که میتوان به نامه نوشتن با مقامهای
دولتی و مطبوعات ،بازدید با نمایندگان
مجلس اسلامی و تجمع اعتراضی و اعتصاب که
این جزوهٔ آخرین راههای بود که معلمان به
آن متوسل شدند تا بتوانند حقوق پایمال شده
خود را پس بگیرند.معلمان ایران اعتراضات
گستردهای را در دی و اسفند ۹۳،۲۷
فروردین،۱۷ اردیبهشت و سپس در ۳۱ تیر ۹۴
برگزار کردند که رژیم ایران با تهدید
،دستگیری و زندانی کردن معلمان فعال با
اتهامات واهی و ساختگی از جمله اقدام علیه
امنیت ملی و اقدام علیه نظام با آنها
برخورد کرد.
آقای زندی در ادامه گفتند رژیم ایران با
دستگیری افرادی همچون میلاد درویشی ، رضا
نیک نژاد ، مهدی بهلولی ، محمود بهشتی
لنگرودی ، رسول بداقی.، علیرضا هاشمی ،
علی اکبر باغانی ، اسماعیل عبدی ،
میخواست که مانع از ادامه اعتراضات این
صنف بشود که معلمان در سرا سر ایران نسبت
به این دستگیریها واکنش نشان دادند و
البته خبر این دستگیریها از جمله
دستگیریه اسمأعیل عبدی در سطح جهانی
انعکاس گسترده داشت به طوری که کنگره
آموزش بین ملل و تعداد زیادی از
اتحادیههای کارگری از جمله در
انگلستان،فرانسه،کانادا و سوئد به انتشار
نامه و اطلاعیههای اعتراضی دستگیری
معلمان را محکوم کردند و قطعنامههای
اضطراری متعددی را در این خصوص توسط مجامع
معلمین در سطح بینالملل به تصویب رسید.
آقای نادر
زندی در ادامه سخنرانی خود به این نکته
اشاره کردند که رژیم ایران با دستگیری
افرادی همچون میلاد درویشی ،رضا نیک
نژاد،مهدی بهلولی،محمود بهشتی
لنگرودی،رسول بداقی.،علیرضا هاشمی،علی
اکبر باغانی،اسماعیل عبدی،میخواست که
مانع از ادامه اعتراضات این صنف بشود که
معلمان در سرا سر ایران نسبت به این
دستگیریها واکنش نشان دادند و البته خبر
این دستگیریها از جمله دستگیریه اسمأعیل
عبدی در سطح جهانی انعکاس گسترده داشت به
طوری که کنگره آموزش بین ملل و تعداد
زیادی از اتحادیههای کارگری از جمله در
انگلستان ، فرانسه ، کانادا و سوئد به
انتشار نامه و اطلاعیههای اعتراضی
دستگیری معلمان را محکوم کردند و
قطعنامههای اضطراری متعددی را در این
خصوص توسط مجامع معلمین در سطح بینالملل
به تصویب رسید.
آقای زندی
در پایان سخنرانی خود گفتند این
دستگیریها نشان دهنده این است که رژیم
ایران از این اعتراضات صنفی و کارگری وحشت
داشته و دوست ندارد این روند ادامه پیدا
کند و با دستگیری و رعب و وحشت میخواهد
مانع از ادامه این نوع اعتراضات بشود
،رژیمی که تمام سرمایههای ایران را صرف
جنگ افروزی در منطقه کرده و زندگی معلمان
و کارگران این مرز و بوم و همچنین تحصیل
کودکان و نوجوانان و آسایش مردم هیچ
اهمیتی ندارد و در آخر خواستار آزادی بی
قید و شرط همه فعالین صنفی و کارگری
مخصوصاً معلمان در بند هستیم.
در ادامه آقای رضا امیری ضمن تشکر از آقای
نادر زندی به مدت ده دقیقه استراحت اعلام
کردند و در ادامه و بخش دوم جلسه از خانم
لیدا شهابی فعال حقوق بشر در خواست کردند
تا سخنرانی خود را با موضوع آثار مخرب
طلاق بر روی کودکان برای حضار قرائت کنند
. خانم لیدا شهابی در شروع صحبتهای خود
گفتند هر قدر درباره آمار طلاق و پیامدهای
آن بیشتر پژوهش کنیم، با واقعیتهای
ناخوشایند بیشتری روبهرو میشویم که
زندگی همه ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
طلاق مانند زمینلرزهای است که بنیان
خانواده را درهم میکوبد و شیرازه آن را
از هم میگسلد و افزون بر انفجار ناگهانی
اولیه، پسلرزههایی نیز خواهد داشت که از
سر گذراندن آنها گاه بسیار دشوارتر است.
طلاق برای والدین پایان آمال و آرزوهاست و
برای کودکان شاید پایان دنیا و رویاهای
شیرین آنان باشد. طلاق همه اعضای خانواده
را دچار اضطراب میکند، ولی برای فرزندان
ناگوارتر است.
ایشان در ادامه گفتند براستی که طلاق هنوز
یکی از بحرانهای وحشتناک زندگی به شمار
میآید که جوانب و عوارض آن از دید هیچ کس
پنهان نیست. والدین باید بدانند تشنج و از
هم پاشیدگی ناشی از طلاق منحصر به یک یا
چندهفته و ماه نیست.
مهمترین کشمکشی که فرزندان پس از طلاق
والدین به آن دچار میشوند، ترس از دست
دادن پدر یا مادر با هم است. بزرگترین
ترس کودکان از این است وقتی که به محبت
پدر و مادر نیاز دارند، والدین آنها را
ترک کنند و تنها بگذارند.
طلاق در کودکان خانواده شدیدا اثر
میگذارد تا جایی که راه گریزی را برای
زندگی نمیشناسند. مهمترین آثار شوم طلاق
در کودکان از این قرار است:
خانم شهابی به این نکته تاکید کردند که
کودکان اولین قربانی طلاقند، قربانی روحی،
عاطفی و حتی گاهی جسمی. کودک پس از طلاق
در خانواده گیج و حسرتزده است و کمتر
میتواند تعادل خود را حفظ کند، بویژه
کودکی که با پدر و مادر بسیار مانوس است و
دائما در دامان آنان و نازپروردهشان بوده
است.
کودکی که والدینش از هم جدا شدهاند، خانه
را محل وحشت میداند و بیشتر در جستجوی
پناهگاهی دیگر است؛ پناهگاهی که برای او
تسلیبخش و محل امن و راحتی باشد.
بسیاری از بیاعتناییهای کودک به دنیا و
دیگران هنگام جدایی والدین پیش میآید و
این از آن جهت است که روح محدود و کوچک
طفل، نمیتواند آن را تحمل کند.
کودکان پس از طلاق و جدایی والدین، حقیقتا
یتیم میشوند. مخصوصا اگر خردسال باشند
دردشان عظیمتر است؛ چون طفل در هر سطحی
از آسایش و امکانات باشد، باز نیاز به
مادر دارد. این درد برای کودکان سنگین است
که نمیتوانند خود را به مادر یا پدر
برساند و برای دیدار آنان باید منتظر
اوقات رسمی باشند.
خانم شهابی ادامه دادند گاهی طفل نیمهشب
برمیخیزد و مادر را طلب میکند. پیداست
در آن صورت چه حالی به او دست خواهد داد.
این که در اثر اختلاف پدر و مادر، مادرش
در خانه نیست و مثلا فردا باید او را
ببیند دردی عمیق است.
حاصل طلاق، دربهدر کردن و نابسامانی
فرزندان و به خود واگذاشتن آنان یا سپردن
فرزندان به دست نامادری یا ناپدری است که
ممکن است آنها را زجر بدهند. پس از طلاق،
کودک مجسمهای متحرک و عروسکی است که گاهی
نزد مادر، زمانی پیش پدر، هنگامی نزد عمه،
خاله، دایی و گاهی هم در پرورشگاه است و
پیداست این دست به دست شدنها، عادت یافتن
لحظهای به خویها و تربیتها و فرهنگهای
متفاوت چه تاثیری نامطلوب در روان کودک و
در فرم تربیتی او میگذارد.
خانم شهابی گفتند گاهی کودک در جدایی
والدین احساس گناه میکند. گمان دارد چون
شیطان بوده و پدر و مادر را اذیت کرده،
والدین آنان جدا شدهاند. این مساله بیشتر
از زبان معصومانه آنان شنیده میشود که:
«مامان! بیا دیگه تو را اذیت نمیکنم». یا
میگویند: «بابا ! بیا قول میدهم دیگر
شیطنت نکنم» اینان خود را مسوول احساس
میکنند و گمان دارند اشتباهی را مرتکب
شدهاند.
پس از طلاق، کودک مات و مبهوت میشود و
حتی انگیزه تحصیل را از دست میدهد و با
افت تحصیلی مواجه میشود. گاهی بیمار
میشوند و در جستجوی پناهی برای مهرورزی،
دلجویی و نوازش هستند، اینان به حقیقت
بیمار نیستند، بلکه نقطه اتکای خود را از
دست دادهاند، بدینسان با دارو نمیتوان
درمانشان کرد، بلکه با نوازش میتوان درد
آنان را علاج کرد.
خانم شهابی به این نکته اشاره کردند
بررسیها نشان دادهاند کودکانی که از
مادر جدا شدهاند، رشدشان کمتر از آنانی
است که از مادر خود جدا نیستند؛ اگرچه
مادر یک مربی پرورش یافته نباشد و در
شرایط بهداشتی روانی مناسب تربیت نیافته
باشند، فقدان مادر جلوی شکوفا شدن کودک را
در تمام زمینهها میگیرد و در شخصیت
عاطفی او اثر منفی میگذارد.
ایشان گفتند کودکان پس از جدایی والدین،
معمولا به یکی از والدین، پدر یا مادر
بدبین میشوند و به او با نظر کراهت
مینگرند. معمولا یا طرفدار پدر میشوند
یا طرفدار مادر که در هر دو صورت برای
فرزند و حتی والدین نامطلوب است. ضروری
است والدین لااقل در برابر کودک،
عکسالعمل مناسب داشته باشند و در حضور
آنان از هم بدگویی یا شکوه نکنند.
کودکی که از پدر یا مادر جدا شده، از مهر
و نوازش دو طرف سیراب نیست و اغلب با
تشنگی عاطفی مواجه است و بعید نیست در
جستجوی محبت، به دام افراد شیادی بیفتد و
عفت و پاکدامنی خود را از دست بدهد، امری
که در جوامع مختلف به نمونههای بسیاری از
آن برخورد میکنیم.
خانم لیدا شهابی در ادامه صحبتهای خود
گفتند بالاخره کودکانی که والدین آنان از
هم جدا شدهاند، کودکانی عادی و بهنجار
نیستند. بررسیهای روانشناسان آلمان نشان
داده است اینان اغلب محروم از عاطفه و در
بزرگسالی افرادی برای شرارت و جنایت
خواهند بود.
همچنین گفتند آیا میدانید آثار مستقیم
طلاق بر کودک کدامند و محققان در این مورد
چه یافتهاند؟ پولاک
(pollak)
در این باره مینویسد که یکی از آثار
عاطفی طلاق بر کودکان این است که انسجام و
هماهنگی خانوادگی را از آنان میگیرد.
آنان درخصوص والدین و خواهران و برادران
خود، احساس بیمنزلتی و بیمقداری
میکنند، همچنین نسبت به دوستانی که با
پدر و مادر خود زندگی میکنند، احساس
حسادت دارند و اینها همه بارهایی است که
بر شانههای ناتوان چنین کودکانی افکنده
میشود. انزواطلبی و شرکت نکردن در امور
اجتماعی مدرسه و فعالیتهای فوق برنامه
نیز از جمله آثار بر کودک در مدرسه است.
خانم شهابی گفتند تحقیقات جامعهشناسان و
بررسیکنندگان مسائل خانواده نشان داده
است که وقوع طلاق میان زوجین میتواند از
علل ارتکاب جرم از ناحیه اطفال باشد، سبب
گمراهی کودک شود و او را به ورطه فنا سوق
دهد. به هر حال، نبود پدر و مادری بالای
سرکودکان سبب متلاشی شدن فکر و اندیشه
سرگردانی آنهاست.
این امر ممکن است آنها را به پرتگاه دزدی،
بیعفتی و بدبختیهای دیگر سوق دهد و شاید
یکی از علل سختگیری اسلام در جلوگیری از
طلاق و از هم پاشیدگی کانون خانواده، توجه
به همین امر و برای جلوگیری از وقوع جرم و
جنایت باشد. تحقیقات نشان میدهد سطح
جنایت در چنین افرادی بالا و ظرفیت
جناییشان زیاد است. کودکانی این چنین
لااقل قابلیت ارتکاب جرم بیشتری را دارند.
این فعال حقوق بشر یاد آور شدند خانه برای
کودک آرامش است، محیط امن است، پدر و مادر
عامل کنترلکننده و سازنده کودکند. وجود
پدر و مادر زیر یک سقف و در کنار کودک حتی
اگر کنترل مستقیمی هم صورت بگیرد، برای او
یک نعمت است. زیرا باعث میشود طفل خود را
از خیلی چیزها بر حذر دارد و کنترل کند.
اما هنگامی که کودک دست پدر و مادر را از
دامن خود کوتاه میبیند، میکوشد خود را
آزاد و بیبند و قید بداند و این امر خود
منشا بسیاری از آلودگیها و
نابسامانیهاست. شیوه زندگیای که چنین
کودکانی در مواردی در پیش میگیرند،
بهگونهای است که حتی پارهای از صفات
مربوط به جنس خود را از دست میدهند، مثلا
پسرانی این چنین کمتر موفق میشوند صفت
مردانگی را در خود بپرورانند.
خانم شهابی همچنین به مسیله روان شناسی آن
اشاره کردند و گفتند بررسیهای روان
پزشکان نشان داده است که طلاق و جدایی
والدین از عمدهترین علل بیماری روانی
کودکان است. وقتی زوجین از هم جدا شدند،
ترس ناشی از احساس بیسرپرستی و واهمهای
ناشی از آیندهای مبهم برای او پدید
میآید که روان او را جدا آزرده میکند.
عقدههای غیرقابل تحمل، نگرش توام با نفرت
نسبت به والدین، احساس از دست دادن امنیت
از عوارضی است که در این خصوص قابل ذکرند.
جدایی والدین از یکدیگر کودک را به اختلال
عاطفی دچار میکند، حالت افسردگی،
انزواجویی، تخیل رویا در بیداری برای او
پدید میآورد. در مواردی قدرت اراده و
اندیشه را از او میگیرد و در کل او را
چنان پریشان میکند که اثرات شوم آن
مادامالعمر با کودکان است. تجربه طلاق
برای تمام اعضای خانواده اضطراب زاست و
رفتار کودکان پس از طلاق نشاندهنده این
اضطراب است و پس از طلاق میزان اختلالات
عاطفی و رفتاری در کودکان بالا میرود.
خانم لیدا شهابی یادآور شدند همچنین عواقب
و پیامدهای طلاق یا تاثیر طلاق در
پدیدههای روانی و اجتماعی کودکان را
میتوان به طور اختصار چنین برشمرد.
بزهکاری کودکان و نوجوانان، ناسازگاریها
و رفتارهای ضد اجتماعی،
فحشا بویژه در نتیجه فقر و ناآگاهی،
اعتیاد زنان، مردان، کودکان و استفاده از
کودکان در توزیع مواد مخدر و دیگر
فعالیتهای غیرمجاز ، پرخاشگری و
ناسازگاری کودکان و نوجوانان، فرار از
منزل و ولگردی آنان،
کاهش میل به ازدواج در دیگر افراد خانواده
بویژه بچههای طلاق، اهمال و مسامحه
والدین در تحکیم و تربیت فرزندان و آسیب
دیدن روانی و اجتماعی.
خانم لیدا شهابی در پایان به این نکته
اشاره کردند بچههای طلاق با گذشت چندین
سال نمیتوانند ثبات هیجانی و عاطفی خود
را به دست آورند. از آنجا که هسته مرکزی
شخصیت افراد به نظر بسیاری از پژوهشگران
روانشناسی در دوران کودکی شکل میگیرد،
اینگونه کودکان در بسیاری از موارد دچار
اختلالات شخصیتی خواهند شد.
فرزندان طلاق در آینده اکثرا افسرده،
گوشهگیر و منزوی هستند و اتکای به نفس
آنان نیز بشدت کم میشود.
فرزندان طلاق آیندهای قوی را برای خود
تصور نمیکنند و اطمینان خود را به ارکان
زندگی از دست میدهند و در آینده نسبت به
افراد پیرامون خود و مقیاس بالاتر اجتماع،
به نوعی بیاعتنایی و بیتوجهی کشیده
میشوند.
در ادامه آقای رضا امیری مسئول جلسه ضمن
تشکر از خانم لیدا شهابی از
آقای محمد جاوید گوانی فعال حقوق بشر دعوت
کردند تا سخنرانی خود را با موضوع تجاوز
جنسی به نونهالان و نوجوانان دختر برای
حضار قرائت کنند.
آقای محمد جاوید گوانی در شروع سخنرانی
خود گفتند هیس، فریاد خاموش دخترانی است
که در جامعه بشری قربانی پدیده ای شوم
اجتماعی می شوند؛ پدیده ای که دیر زمانی
است ریشه در فرایند اجتماعی بشری دارد و
چنان در دل آن جا خوش کرده که امیدی برای
رهایی اش نیست. تجاوز جنسی به نوباوگانی
که نه زبان بازگو دارند و نه گوش شنوایی
برای شنیدن آن در کنار خود می بینند؛
بلایی برای جان و روان این آینده سازان
آینده خلق بشر که در تنگناهای فکری غوطه
می خورند و با ایجاد حصار های خشک و
نامنعطف ذهنی، مسیرهای وقوع چنین پدیده ای
دلخراش را در جامعه خود همواره ساخته اند.
آقای گوانی گفتند نگاهی به یک فیلم، ذهن
بی جان مرا جدای از اینکه بی رمق و بی رمق
تر ساخت، به همهمه واداشت که قلمی بفرساید
و از دیدگاه جرم شناسی نیم نظری به این
واقعه در فرایند جامعه ایرانی بیندازد تا
شاید ضمن تلنگری حداقلی به ذهن شهروندان
ایرانی، دست کم مسیر یافتن راه حل یا راه
حل های احتمالی برای برون رفت از این
معضل، آغاز شود، هرچند که خود نتواند و
ناتوان از ارائه راه حلی برای آن باشد.
چرا که قلم ها همواره تکلیف بر ارائه راه
حل ندارند و طرح مساله نیز می تواند برای
برخی از آنان، رفع تکلیف اخلاقی کند.
همچنین ایشان در صحبتهای خود به این نکته
اشاره کردند که علل زایش بی چون و چرای
این پدیده شنیع اجتماعی که در دل جامعه
بسان سرطانی ناپیدا رو به رشد است و
خاموشی را پیشه خود کرده است، چیست و
عوامل کدامند؟ موارد زیر شمه ای از این
علل و عوامل است که توجهی مضاعف می مطلبد.
آبرو، شرف، حیثیت، شرافت، عرض، ناموس و
واژگانی از این دست، ماحصل ریشه های سنت
فکری جامعه بشری است که به زعم خود، ریشه
در اندیشه اخلاقی او دارد. زیرا بشر، به
تعبیر ارسطو، موجودی اخلاقی است و اخلاق
در بطن و متن بافت فرهنگی اش ریشه دارد.
بدین سان، حفظ آبرو، شرافت مندی، ناموس
پاسداری، از جمله ارزش های بنیادین انسانی
است که هر جامعه ای بر آن صحه می گذارد و
هر اندیشمندی فیلسوف و حقوق دان و جامعه
شناس و مردم شناس و از این قبیل بر آن مهر
تایید می زند. به واقع، نه تنها اراده
عمومی یا خرد عمومی بر آن نظر دارد بلکه
«خرد جمعی» که محصول اندیشه خواص یک جامعه
و جوامع بشری بوده نیز بر چیرگی حضور دائم
آن در ذهن خود معترف است. با این همه، در
عصر پیشرفت کنترل ناپذیر دانش بشری و
روزافزونی طلیعه های نوین فکری در خاطر
انسانی، باز انسان آن زمان که به ارزش ها
و هنجارهای اخلاقی می رسد، با احتیاط وارد
عمل می شود و به سختی درصدد ایجاد تغییرات
و تحولات در آن برمی آید. به این معنی، به
رغم تحولات سریع فکری در عرصه دانش
انسانی، ارزش ها و هنجارهای اخلاقی از این
شتاب، فراوان عقب بوده و هیچ گاه سرعت
تحویل و تحول خود را با این پیشرفت ها
سازگار نمی سازند. علت این امر، ریشه
داشتن ارزش ها و هنجارهای اخلاقی نظیر حفظ
آبرو و شرف در بطن و متن فکر بشر و جامعه
بشری است که هیچ انعطاف نمی پذیرد و به
حقیقت نیاز به بازنگری از سوی بشر
دارد.آقای محمد جاوید گوانی گفتند در
حقیقت، به نظر می رسد که بشر باید طرحی نو
براندازد و در این هنگامه برای حفظ آبروی
بشر در اندیشه های اخلاقی اش نیز بازنگری
کند و هر آن ارزش ها و هنجارهایی که محلی
برای ریختن آبروی او می شود را اصلاح کرده
و قیدی بر فلسفه مطلق آنها بزند. این قید
باید در عمل و در بطن و متن اندیشه بشر
روی دهد و نه در قالب نوشته و مکتوبات او.
باید آبروداری را با بستن مسیرهای
آبروریزی حمایت کرد. آبرومحوری زمانی معنی
می یابد که مفرهای آبروریزی بسته بماند یا
دست کم به حداقل برسد. وقتی که آبرومحوری
خود زمانی وسیله ای برای آبروریزی می شود،
تمثیل گندیدگی نمک را برای ما یادآور می
شود که همگی هر آنچه بگندد نمکش می زنیم.
پس، وای به روزی که بگندد نمک. البته
جامعه غربی و آمریکایی برای بیرون آمدن از
گرفتاری مورد بحث این نوشتار، چند دهه ای
است که آستین ها بالا زده و با پذیرش
استثناهایی بر قلمرو سفت و سخت ارزش ها و
هنجارهای اخلاقی، در پی رهگذرهای مطلوب و
موثر بوده و اندکی نیز، صد البته اندک،
موفق بوده است.
در ادامه آقای گوانی به آموزش مقابله با
تجاوز به کودک پرداختند و گفتند در این
وضعیت اخلاق محور بشری، جامعه ایرانی نیز
دستی بر آب دارد و به واسطه ریشه های
اخلاق دینی بیش و بیش از پیش خود را در
دامان اندیشه ها و ارزش های اخلاقی وزین
مزبور یعنی آبرومداری و شرافتمندی محصور
نموده و دیده به دیدگان دنیای پیشرو سپرده
است. جامعه ایرانی نیز باید برای برون رفت
از معضل موجود اخلاقی که رهگذری زائیده
سوءاستفاده از اخلاق بوده همگام با جامعه
بشری طرحی نو بر اندازد و چاره ای
بیاندیشد.آقای
محمد جاوید گوانی گفتند راستی، اگر به
دخترکی نونهال تجاوز شود و مجالی به او
دهیم که به والدین یا نزدیکان خود بگوید و
شخص متجاوز تحت تعقیب قرار گیرد و کیفر
شود، چه اتفاق می افتد؟
آبروها ریخته می شود یا طرح همین دعوا خود
به معنای آبروداری خانواده قربانی است؟
آیا خانواده و والدینی که به بهانه
آبروداری، لب به سخن نمی آورند، باورمندی
به آبرو و شرف دارند؟
آیا از سکوت آنان، آبروداری درک می شود یا
بی اعتنایی به آبرو؟ آنان که آبرو را
بهانه می کنند و بر آن باور دارند هیچ لب
به سکوت نمی نهند و خاموش نمی مانند، بلکه
یا به قانون پناه آورده و دست به دامان
دادگستری عمومی می شوند یا خود راساً دست
به کار شده و دادگستری خصوصی را به منصه
ظهور می رسانند. پس، آنان که سکوت می
کنند، در کدامیک از این دو دسته جای می
گیرند؟!جامعه
ایرانی که در زمره جوامع در حال گذار به
سوی توسعه است، رنگ و لعاب اندیشه های
سنتی غالب بر فرهنگش دوچندان است و در این
میان، تلاشی مضاعف می طلبد که این طرح نو
را در اندازد و فرش قرمز آبروداری عملی را
زیر پای شهروندانش بگستراند.
آقای گوانی همچنین به مسئله دغدغه های
اقتصادی و مالی، که زمینه ساز بی اعتنایی
به فرزندان میباشد پرداختند و گفتند توجه
بی اندازه به تامین معاش و به واقع رفع
نیازمندی های مادی فرزندان، توجه والدین
را به اندرون و روان فرزندان به دیده
فراموشی سپرده است. براستی آیا صرف تامین
نیازمندی های مادی فرزندان، همه چیز است و
کفایت به حد کافی حاصل شده است؟ ما و شما
تردیدی نداریم که پاسخ منفی است. جملگی می
دانیم که جسم و جان هر دو در کنار هم در
کالبد بشر جای دارند و یکی را بدون دیگری،
بی معنی است. پس چگونه است که بیش از آنکه
روان خود را بیاراییم و مورد توجه قرار
دهیم، بر جسم و کالبدمان دوچندان می
اندیشیم و برای آن هزینه می کنیم؟
ایشان همچنین گفتند این دغدغه چندان دامن
گستر بوده که بعضا والدین مجالی برای
شنیدن حرف ها و خوسته های روانی فرزندان
ندارند و اینجاست که کودک و نونهال و
نوجوان خود را تنها می بیند. یعنی در حین
در کنار خود داشتن فیزیکی والدین، تنهاست
و به لاک خویش فرو می رود. تنهایی همانا و
پیامدهای منفی آن همانا! طبع بشر به گونه
ای است که چون دری را بر خود بسته می بیند
بی تلاش نمی نشیند و بزودی زود جایگزینی
برای خود می یابد. این جایگزین، رنگ ها ی
مختلف و بوهای متفاوتی دارد و هم می تواند
جلوه مثبت و هم منفی داشته باشد. دختری که
از سوی شخص مورد اعتماد والدین به دام
تجاوز جنسی او گرفتار می شود، چون والدین
را با خود همراه نمی بیند، چون گوشی شنوا
برای شنیدن این درد جان سوز نمی شناسد، به
ناچار در مسیر تنهایی خویش به پیش می رود
و آرام آرام این درد بسان عقده و گره ای
روانی در جان و روح او جا خوش کرده و هر
روز که به پیش می رود، جان گرفته و پر رنگ
و پرنگ تر می شود، تا جایی که با کوچکترین
واقعه ای که تداعی گر این درد باشد، این
عقده به ناگاه از اندرون ناخودآگاه او
برمی خیزد و واقعه ای چنان تلخ می آفریند
که رهاورد آن، نمونه ای از آن در فیلم هیس
به شکل قصاص نمودار گردید. باری، با نیم
نگاهی به دسته بندی ساختاری شخصیت فرویدی،
این واقعه در قسمت ناهشیار و در لایه
ناخوادآگاه دختر قربانی تجاوز جای گرفته و
هر آن، تداعی واقعه تجاوز و اتفاق های
پیرامونی اش، این حادثه تلخ را به سطح
هشیار می رساند و در صورت واکنش قربانی
درمانده به صورت فعل، بعضاً شاهد پدیده ای
به نام جنایت خواهیم بود. هر آنچه روی
داده حکایت از وضعیت های پیش جنایی دارد
که سرانجام با واکنشی از ناحیه قربانی
تجاوز به شکل تصویر کشیده شده درفیلم
هیس، فرایند گذار از اندیشه به فعل
مجرمانه کامل می شود و ما شاهد یک جرم
خواهیم بود. جرمی که وفق حقوق جنایی
مستوجب کیفر است و هیچ رهگذری برای فرار
از آن ندارد.ایشان گفتند به لحاظ روانی،
تجربه به قدر کافی به ما آموخته است که تا
زمانی که با شخصی حتی پدر و مادر و خواهر
و برادر، راحت نبوده و احساس نزدیکی و
علقه عاطفی و روانی نکنیم نمی توانیم هیچ
سخنی از نوع سخنان محرمانه و راز و از این
قبیل با آنان بزنیم و در نتیجه، وضعیت و
رویه های نامبارکی چون تجاوز جنسی به شخص
مربوطه می تواند در فرض وجود، بارها و
بارها تکرار شود و سال ها و سال ها ادامه
یابد. آقای گوانی به این نکته یاد آور
شدند که جرم شناسی، یعنی علم علت شناسی
وقوع جرم، در این وضعیت می تواند تحت وجود
شرایطی به کمک این مجرم امروزی و قربانی
دیروزی بیاید و با تشخیص میزان اثرگذاری
جرایمی که در گذشته بر جسم و روان وی وارد
شده، در شناسایی مسئولیت جنایی او یا عدم
آن به یاری این دختر درمانده و نیز حقوق
جنایی بیاید. باید بدانیم که حقوق جنایی
بسان عکاسی است خشک مزاج که صرفاً از
رویدادها عکس می گیرد و با روحیه ای بدون
انعطاف این وقایع را تحلیل و سنجش نموده و
سرانجام مبادرت به تصمیم گیری نهایی می
کند در حالی که جرم شناسی بسان فیلمبرداری
است که با آرامش خاطر و نرم خویی، از پیش
و پس رویداد اتفاقی فیلم گرفته و با مداقع
تام و تمام در این فیلم سرانجام با
رویکردی منعطف اقدام به تصمیم گیری می
کند.اما با این همه، جرایم ارتکابی دختری
که قربانی تجاوزهای دوران کودکی به جسم و
روان وی شده می تواند از رهگذر جرم شناسی
به رهایی او بیانجامد؟
اگر از رهگذری مانند جنون به منزله ابزاری
دفاعی برای چنین مجرمِ از پیش قربانی
نتوان بهره گرفت و مدعی شد که مرتکب، شخصی
عاقل و بالغ بوده که جسم و روان وی مورد
تهاجم وحشیانه قرار گرفته است، می تواند
در نظر حقوق جنایی خشک مزاج و نامنعطف
تاثیر گذارد و به داد او برسد؟
پاسخ منفی است و باید در این وضعیت نگاهی
واقع بینانه تری داشته باشیم. راستی، اگر
مقوله شفاف سازی اجتماعی را در مسائل
جنسی نیز وارد کرده و بر مسائل جنسی و
ناموسی نیز باز کنیم چه اتفاقی می افتد؟
آیا از این رهگذر نمی توان از ادامه و
استمرار بی رویه جنایت های خاموشی نظیر
تجاوزهای جنسی به دختران نونهال و نوجوان
جلوگیری کرد؟
آقای گوانی به این نکته تاکید کردند که تا
زمانی که نگاه ،اندیشه و باور های ما
تغییر چهره و رنگ ندهند، همچنان باید شاهد
چنین پدیده هایی ناخوشایند باشیم. برای
این تغییر، نیاز به اندیشه کردن داریم و
کتاب خوانی و تحصیل و اخذ مدرک و تخصص،
اندیشه ورزی نیست بلکه تنها ابزارها و
مسیرهای هموارسازی برای اندیشیدن هستند.
پس اگر قدری بیاندیشیم، می توانیم دریابیم
که طلوع خورشید در سپیددم صبحگاهان تنها
با حرکت به سمت بالا و به واقع، فرار از
سکون است که ظاهر می شود.یادمان
باشد که قانون نمی تواند به شهروندان بی
فریاد که در خود فرو رفته چندان کمکی
بکند.
یادمان باشد که قانون و نظام حقوقی به
فریادها بس فراوان نظر دارد و توجه. زیرا
این فریادهاست که با تبلور عینی در محیط
بیرونی، بر نظم و امنیت شهروندان و جامعه
اثر می گذارد و قانون که برای حفظ این دو
ظهور و بروز نموده، وارد گردونه این همهمه
شده و با پاسخ قاطع به کسانی که عالم بروز
این فریادها شده اند، نظم و امنیت جریحه
دار شده را به آن جامعه و فریادزنان باز
می آورد. این چه منطقی است که انتظار دارد
بدون هیچ فریادی، حق او در کف دست او
گذشته شده و با لب به سخن نگشودن به حقوق
حقه خود برسد.
یادمان باشد که حق گرفتنی است نه دادنی.
این مساله، مرد و زن نمی شناسد و کوچک و
بزرگ ندارد.آقای محمد جاوید گوانی در
پایان سخنرانی خود متذکر شدند برای تحقق
این بایسته ها و شایسته که شبیه شعار می
مانند و در کتاب ها و مجلات بس فراوان
دیده ایم، باید چاره ای عملی اندیشه کرد و
جامه ای کاربردی بر تن آنها کرد. باری،
مشکل دشوار، فرهنگ و بافت فرهنگی موجود
است و دشواری مشکل در انعطاف ناپذیری این
رکن وزین اجتماعی است. اما اگر اندکی با
نگاه خردورزی به این مساله بنگریم در می
یابیم که جامعه، شهروندان و بازیگران این
فرهنگ جز خودمان نیستیم.
پس اگر امروز با زحمت فراوان دست به ساخت
«هیس» و «هیس ها» خواهیم زد تنها خود را
به پرسش می کشیم. زیرا دست کم در این گونه
موارد، قدرت و دست های فرادستان نیست که
جامعه و ما را به این سمت سوق می دهد که
سکوت کنیم و دم بر نیاوریم بلکه این خود
ما هستیم که عامل تنشیر و ترویج چنین
اندیشه غلط فرهنگی هستیم که آبرومندی باید
کرد و اگر جنایتی بر جسم و روان ما رفت دم
بر نیاورد و سکوت باید کرد. بلی، از ماست
که بر ماست. پس باید به خود رجوع کنیم،
اندیشه خویش را اندکی تغییر دهیم و به
فرزندان و کودکان خود از همان اوایل کودکی
بیاموزیم که در برابر هر ناعدالتی و نقض
ارزش های اخلاقی و اجتماعی و انسانی و
دینی، فریاد زنند و سکوت را مرهم درد دل
خویش قرار ندهند. ایشان گفتند اینگونه می
شود که فرزندان امروز ما در فردای خود که
پدران و مادران فردای جامع ما هستند هم
خود به این مساله واقف و باورمند هستند و
هم به کودکان خویش می آموزند آنچه که باید
بیاموزند. حقیقت این است که ضرورت آموزش
پدران و مادران ما در این وضعیت آشفته
کمتر از آموزش کودکان و فرزندان نیست.
افزون بر این، در گردونه اجتماع، والدین و
فرزندان و جامعه، سه عنصری هستند که بر هم
تاثیر و تاثر دارند و برای رهایی از هر
معضل و معمایی اجتماعی نیاز است که این سه
عنصر دست به دست هم داده تا دشواری های
پیش روی شان را پشت سر بگذارند.
متاسفانه در وضعیت فعلی در ارتباط با
جنایات خاموش مبتنی بر بافت سنتی فرهنگی،
این سه عنصر برخورد مناسب و مطلوبی با هم
ندارند و هر یک، دیگری را متهم به این
جنایات می کنند در حالی که هر سه عنصر به
قدر خویش مقصر اند و باید هر سه به سهم
خود اندیشه کنند و تدبیر اندیشی.
در ادامه آقای رضا امیری با تشکر از آقای
محمد جاوید گوانی، از
حضار که به صورت حضوری و پالتاکی در جلسه
حضور داشتند درخواست کردند که اگر سئوال و
یا اظهارنظری دارند وقت گرفته وصحبت کنند.
در
پايان اين جلسه آقاى رضا امیری از كسانى
كه در اين جلسه چه به صورت حضورى و چه به
صورت پالتاكى حضور داشتند تشكر كردند، در
اين جلسه خانم لیدا شهابی و آقایان رضا
اميرى، احمد کاظمی زاده ، نادر زندى ،
منصور سیفی، وحید بردانی، هادی زارع ، سید
علی اسلیمی ، نیما حسابیان ، احسان زندی ،
فریبرز شفاعتی و محمد جاويد گوانى به
صورت حضورى و خانم ها پریسا حسین پور ،
سهیلا مرادی و آقایان منوچهر شفایی ، مهدی
برنو ، جمشید غلامی سیاوزان ، محمدرضا
برزگر ، و آرامش آفتاب از طريق پالتاك
در اين جلسه حضور داشتند .این جلسه ساعت
17:00 به پایان رسید .
مرگ انسانیت
سروده
:
رضا
امیری
به جرم ناکرده تو را در بند کردند
به اسم قرآن و دین با تو هر چه خواستن کردند
برایم این یقین است که هر چه هست
این اشکال دین است
در آن لحظه گویی همه بودند انسان پاک
چونین خود را برای حفظ دین قرآن کرده بودند
چاک چاک
چنان با خشم تو را در هم شکستند
ز وحشیگری حرمت انسانیت را هم شکستند
دیروز گلوی ندا با تیغ کین بریدند
امروز به اسم دین برای فرخنده آتش گزیدند
گمانم انسانیت دیگر مرده باشد
چرا که نمیدارد روا چنین، آدمی که ذره ای بویی
ز انسانیت برده باشد
گویند که این دین تو را برد در بهشت برین
نخواهم هرگز این دین که میکشند انسان را با خشم
و کین