گزارش جلسه ماهانه نمایندگی سوئیس ژانویه
۲۰۱۷
هادی زارع
اين جلسه در تاريخ یکشنبه
۸
ژانویه
۲۰۱۷ در شهر زوريخ مكاني به نام رادیو لورا برگزار گرديد. درابتدا آقای
هادی زارع مسئول جلسه باخواندن دو ماده از اعلامیه جهانی حقوق
بشر که میگوید :
ماده
۴: احدی را نمیتوان در بردگی نگاه داشت و داد ستد بردگان به هر شکلی که
باشد ممنوع است.
ماده
۵: احدی را
نمیتوان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه و بر
خلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد، جلسه را آغاز كردند و
درادامه ايشان برنامه اين جلسه نمايندگى سوئيس را براى حضار قرائت
كردند.
در این جلسه آقای وحید بردانی ، گزارشی از نقض حقوق بشر در آذر ماه
۱۳۹۵ و تحلیل آن
، آقای نادر زندی فعال حقوق بشر در مورد کودک فروشی ، آقای احمد کاظمی
زده فعال حقوق بشر مشکلات جامعه و تاثیرات آن بر بزهکاری کودکان ، آقای
محمد جاوید گوانی فعال حقوق بشر بم ، استوارتر از دیروز چشم انتظار
آینده است ، خانم لیدا شهابی فعال حقوق بشر هفتمین سالگرد سرکوب
اعتراضات مردمی در عاشورای
۸۸ ، آقای نیما حسابیان فعال حقوق بشر روز بینالمللی بزرگداشت خاطره
قربانیان هولوکاست وآقای رضا امیری فعال حقوق بشر گزارشی از زندانیان
سیاسی دراعتصاب غذا سخنرانی خود را آغاز کردند.
اولین سخنران این جلسه آقای وحید بردانی بودند موضوع سخنرانی
ایشان گزارش تفصیلی، آماری نقض حقوق بشر در آذرماه
۱۳۹۵
بود .
ایشان در ابتدا گفتند ، در آذرماه سال
۱۳۹۵ نقض سامانمند حقوق بشر در ایران همچنان مانند گذشته ادامه داشت و در
این ماه حکم اعدام۳۷ نفر
در استانهای البرز، آذربایجان شرقی و غربی، خراسان رضوی، سیستان و
بلوچستان، فارس، کرمانشاه، گیلان، مرکزی و هرمزگان اجرا شد.
متأسفانه در آذرماه
۹۵
تعداد قابلتوجهی از زندانیان اعدام شدند از
برجستهترین گزارشها اعدام ،در این ماه باید به اعدام
۱۰ زندانی در زندان رجایی شهر، دستکم
۶ زندانی در
ندامتگاه مرکزی کرج اعدام شدند، اشاره کرد.در
آذرماه
۹۵ در
کنار تمام اعدامهای صورت گرفته شاهد بخشش و نجات محکومین به قصاص نیز
بودیم.
این ماه همچنین با تداوم تعرض به حقوق اولیه
اقلیتهای قومی و دینی در ایران همراه بود که بارزترین آنها، بازداشت
یک شهروند مریوانی توسط نیروهای امنیتی، بازداشت دو شهروند در شهر خوی
توسط نیروهای امنیتی ازجمله آنها بود.
در رابطه با نقص حقوق شهروندان مسیحی نیز همانند گذشته شاهد
تبعیض و آزار واذیت متعدد بودیم، گزارشات، دادگاه انقلاب، باغ شارون را
به اتهام جاسوسی مسیحیان بشارتی مصادره کرد. از جمله آنها بود.
درزمینهٔ حقوق شهروند اهل سنت
نیز گزارشهایی منتشر گردید گزارشهای: بازداشت، تهدید و ضرب و شتم
طلبه سنی مذهب در شهرستان سرباز، انتقال مولوی نور الدین کاشانی به
دادگاه ویژه روحانیت ازجمله آن بود.
درزمینهٔ حقوق کودکان نیز گزارشهایی منتشر گردید که برجستهترین آنها
عبارت بود از آسیب زانوی دانش آموز پس از تنبیه سیصد بار بشینوپاشو،
هر ماه
۶٠ نوزاد در
مشهد رها می شوند، آمار ازدواج کودکان در ایران
۱۰هزار نفر بیشتر شده است، هفت هزار کودک بازمانده از تحصیل در خوزستان.
آقای وحید بردانی در ادامه گفتند ، درزمینهٔ حقوق اولیه زنان در
ایران همچنان در ماهی که گذشت قدم جدی برای تحقق شعار برابری جنسی از
سوی دستگاه حاکمِ برداشته نشد، زنان ایرانی همچنان شاهد نقض متعدد حقوق
خود بودند. از پراهمیتترین گزارشها نقض حقوق بشر در حوزه حقوق زنان
به: مسئول بسیج زنان؛ قوه قضائیه با تلاشگران تساوی جنسیتی برخورد
کند، عالیه مطلبزاده فعال حقوق زنان بازداشت شد، صدور حکم حبس برای
پدر متهم به قتل دختر اشاره کرد.
رویدادها و اخبار کارگری در آذرماه
۹۵ پرشمار بود، اخراج
۵۰۰
کارگر پتروشیمی بوشهر به دلیل اعتراض صنفی، افزایش
۵۵ درصدی مرگ کارگری در استان فارس، اعتراض کارگران پارس خودرو؛ تداوم
بازداشت فعال کارگری اخراجی این کارخانه ازجمله آنها بود.
همچنین در این ماه
۹ گزارش
مربوط به مرگ کارگران در محل کار بود.
وی همچنین گفت در حوزه اصناف و حقوق صنفی هم این ماه خالی از حوادث
نبود چنانکه: ضربات شوکر بر تن دستفروش اهوازی ، برگزاری سه تجمع
اعتراضی در کشور از برجستهترینهای این رسته بودند.
درزمینهٔ ی بهداشت و محیطزیست
در این ماه گزارشها متعددی منتشر شد که غالب آنها با موضوع آلودگی
هوا ، محیطزیست و کمبود آب در کشور بود که ازجمله مهمترین آن می توان
به: دوازده تالاب از چهارده تالاب استان فارس خشک شده ، مرگ سالانه
۶۴ هزار ایرانی بر اثر استعمال دخانیات، غلظت ریزگردها در بندرعباس به
شرایط خطرناک رسید اشاره کرد.
ازجمله گزارشهای دیگر میتوان به بازداشت عالیه مطلبزاده فعال حقوق
زنان، دوازده تالاب از چهارده تالاب استان فارس خشک شده ، تالاب قره
قشلاق در آستانه خشک شدن، نواخته شدن زنگ بحران برای دریاچه نمک قم،
برای دومین روز متوالی؛ هوای مشهد در وضعیت هشدار قرار گرفت، نفوذ
شیرابه زبالههای بابلسر در دریای خزر، روایاتی از پرونده کودک آزاری
در فوتبال ایران، اجرای دوم گروه موسیقی «آوای موج» لغو شد اشاره کرد.
همچنین آقای وحید بردانی در پایان به اخباری که به آنها توجه ای نشده
بود پرداختند که برای انتخاب مورد اول در این دسته باید به اعدام یک
زندانی در زندان مراغه اجرا شد که با واکنش و حساسیت زیادی در افکار
عمومی روبرو نشد. همچنین بازداشت، تهدید و ضرب و شتم طلبه سنی مذهب در
شهرستان سرباز، دادگاه انقلاب، باغ شارون را به اتهام جاسوسی مسیحیان
بشارتی مصادره کرد، دختران، بیشترین بازماندگان از تحصیل در
خراسانشمالی، سیصدو هجده کودک بازمانده از تحصیل در دزفول وجود دارد،
از
۱۱ تالاب
پلدختر دو مورد خشک شدهاند، شور شدن آب در
۱۰۰
روستای ارومیه نیز از دیگر گزارشهایی بود که در سایه کمتوجهی از سوی
افکار عمومی قرار گرفتند.
آقای نادر زندی سخنرانی
خود رابا موضوع کودک فروشی برای حاضرین قرائت کردند. فروش جنین
۹ ماهه فوری
فروشی،کودک
۵ ساله فروشی
قیمت توافقی،اینها جملاتی تکان دهنده در آگهیهایی هستند که مطمئناً
رهگذران هر روزه در گوشه و کنار شهر و یا کاربران در فضای مجازی با ان
برخورد کردهاند و از خود میپرسند که چه شده است که یک مادر یا پدر
راضی به انجام این کار شدهاند.
ایشان گفتند بر طبق کنوانسیون بینالمللی حقوق کودک در ماده
۱۱
به صراحت به ممنوعیت خرید و فروش کودکان اشاره شده
است و دولتها را موظف کرده که اقداماتی را برای مبارزه با انتقال
،قاچاق و عدم بازگشت کودکان مقیم خارج انجام دهند.در ماده
۳۵
هم اشاره شده است که دولتها باید برای جلوگیری از آدم ربای،فروش و
جابجای کودک به هر منظور و به هر شکل اقدامات مناسب به عمل آورند. و
این نشان دهنده این است که در اسناد بینالمللی این ممنوعیت لحاظ شده
است.همچنین در قوانین داخلی ایران که به دو بخش مدنی و جزایی تقسیم
شده است آمده است که اگر پدر و مادری از کودک استفاده کنند و او را به
کارهایی وادار کنند که مغایر مصلحت کودک است مانند خرید وفروش کودک و
تکدی گری به موجب ماده
۱۱۷۳ قانون مدنی سلب حضانت
میشوند همچنین در قوانین جزایی هم به حمایت از کودکان در هر شرایطی
لحاظ شده ،این حمایت از مرحله تولد تا سنّ بلوغ یعنی دختران
۹ سال و پسران
۱۵ سال است.
آقای نادر زندی همچنین گفت شوربختانه با وجود این قوانین بین المللی و
داخلی هر روزه به آمار فروش نوزادان افزوده شده و این معضل در میان
اقشار ضعیف جامعه و پدرومادران معتاد و بزهکار به راحتی انجام
میپذیرد.در گذاشته نه چندان دور به دلایل مختلف که در ادامه به ان
خواهیم پرداخت برخی از خانوادهها اقدام به سر راه قراردادن کودکان
خود میکردند ولی امروزه شاهد بازار خرید و فروش کودکان هستیم و
خانوادهها با درج آگاهی بر روی دیوارهای شهر یا فضای مجازی اقدام به
این عمل میکنند.
مشتریان این کودکان شامل
۲ دسته
میباشند:دسته اول خانوادهای که به خاطر مشکلاتی قادر به فرزند آوری نیستند و
از طرفی دیگر به خاطر بوروکراسی و سختگیریهای سازمان بهزیستی ترجیح
میدهند از این سازمان کودکی را به فرزند خواندگی نپذیرند و سعی میکنند
که از طریق غیر قانونی به آرزوی خود برسند ولی دومین دسته از مشتریان
این کودکان افرادی سود جو و دلالان هستند که با خرید این کودکان از
آنها برای تکدی گری،دزدی،قاچاق مواد مخدر و دهها کار غیر قانونی
استفاده میکنند که متاسفانه کودکانی که به دست این افراد خریداری
میشوند آینده خوبی در انتظار آنها نیست .
اینجا این سوال مطرح میشود که خانواده هایی که راضی به انجام این کار
میشوند دارای چه خصوصیتهای هستند و چه دلایلی باعث انجام این عمل شده
است؟
معضل فروش کودکان و نوزادان و در مواردی جنین تک عاملی نیست و مجموعه
های از عواملی میباشد که دست به دست هم داده اند تا یک نفر مجبور به
فروش فرزندش شود.در ادامه ایشان گفتند
اعتیاد پدر و مادر یکی از این عوامل میباشد.به گفته رئیس پلیس تهران
در آبان
۹۴ بیش از
۱۵۰۰ زن و
۱۵ هزار مرد
معتاد در خیابانها و پارکهای تهران زندگی میکنند که میتوان گفت این
افراد از متهمان اصلی فروش نوزادان خود هستند که نوزادان خود را که به
علت بیماری و یا اعتیاد با قیمتهای
۱۰۰۰۰
تومن تا
۱۰
میلیون به فروش میرسانند.
عامل دیگر فقر و عدم حمایت دولت از خانواده میباشد.به عنوان مثال خانوادهائ فرزند
۵ ساله
خودشان را در ازای خرید یک خانه در یکی از شهرستانها به فروش گذاشته
بودند و کم نیستند از این خانواده که به علت عدم توانایی در پرداخت
مخارج زندگی و مشکلات فراوان و بخاطر مقداری پول دست به فروش فرزندان
خود میزنند.
اما اگر بخواهیم عوامل کودک فروشی را به طور کلی بیان کنیم میتوان به
فقر اقتصادی و فرهنگی،زادولدهای نآ مشروع و خارج از ضوابط خانواده و
غیر قانونی،بیکاری،ازدواج در سنین پایین،اعتیاد اشاره کرد.
آقای نادر زندی در ادامه گفتند علی ایحال باید در کشور قوانین جدیدی و
محکمی در رابطه با خرید و فروش کودکان تصویب گردد و مطمئناً تصویب
قانون به تنهائی راه حال این مشکلات نمیباشد بلکه باید علل و عوامل
این معضل به خوبی شناسایی و راهکار مناسبی برای حل ان ارائه شود. اما
متاسفانه در حال حاضر مسئولین به عمق فجایع به وجود آمده ناشی از
آسیبهای اجتماعی در جامعه آگاه نشده اند. و یا اینکه نمیخواهند آگاه
شوند که بخواهند برخورد قاطع را انجام دهند،کشوری که به علت عدم مدیریت
مناسب و فساد زیادی که در نظام وجود دارد باعث بوجود آمدن این معضلات
اجتماعی در ایران شده است و هر روز نیز بیشتر خواهد شد.
آقای احمد کاظمی زاده سخنرانی خود را با موضوع مشکلات جامعه و
تاثیرات آن بر بزهکاری کودکان برای حاضرین اعلام کرد. پیشرفت هر جامعه وابسته به تربیت کودکان آن جامعه میباشد و برای اینکه
جامعه به رشد کافی برسد باید کودک، تربیت و برای مسئولیت پذیری و
زندگی عادی و اجتماعی آماده شود . کودک آزاری بخشی از بزهکاری سیاه
تلقی می شود ،زیرا بدلیل ضعف جسمانی و روحی بزه دیده در خصوص تضییع
حقوق و آزاردیدگی نوعا اعلام جرم نمی شود و یا مطرح نمی گردد. در
محیطی که کودک آن را امن به حساب می آورد و کودک انتظار حمایت دارد
اگر مورد کودک آزاری قرار گیرد ،درآینده اثرات مخرب و جبران ناپذیری
دارد و به جامعه ای که از آنها حمایت نکرده ،لطمه خواهند زد ،این کودک
یا نوجوان ممکن است مرتکب یک جرم شود یا قربانی جرم باشد ،در هر حال
کودک به این دلیل که از قوای ذهنی کافی برخوردار نیست و هنوز به بلوغ
نرسیده ،نیازمند حمایت است .
کودکی دوران، رشد و شکل گیری شخصیت است ،هر نوع کودک آزاری در این
سالهای حساس و مهم به رشد و سلامت کودکان صدمات جدی وارد می کند .
کودکان آزار دیده در همه جنبه های رشد مانند رشد جسمی ،ذهنی،روانی و
اجتماعی با مشکلات و نقایص فراوان رو برو خواهند شد. کودک که دارای
شخصیت ،روان و جسم مستقل از بزرگسال است و در نتیجه بزهکاری و آسیب
پذیری بیشتری دارد مورد توجه قرار می گیرد ،این کودک بزهکار بیماری
است که در اجتماع رشد کرده و اگر پیشگیری نشود ،بیماری خود را به
دیگران نیز منتقل می سازد ،بنابراین باید او را شناخت ،علل و عوامل
بیماریش را پیدا کرد و درمانش نمود تا جامعه از امنیت اجتماعی لازم
برخوردار گردد .
با توجه به حقوق کودکان و نوجوانان در اسناد بین المللی و حقوق ایران
، باز هم کودکان مورد اذیت و آزار از جانب خانواده و جامعه قرار می
گیرند که این شرایط،کودکان را در معرض ارتکاب جرم قرار می دهد
،شناسایی عوامل کودک آزاری و ریشه کن کردن این عوامل و حمایت از
کودکان از جانب قانونگذار احتمال کجروی و ارتکاب بزه از جانب کودکان
و نوجوانان ،که آینده سازان جامعه هستند را کاهش می دهد
.
عوامل ایجاد کننده کودک آزاری و تاثیر آن بر بزهکاری اطفال وقوع کودک
آزاری و در نهایت بزهکار شدن کودکان ،منوط و مشروط به وجود علت است
.کودکان ونوجوانان تحت تاثیر عوامل و رفتارهای نامتعارفی مورد آزار
قرار می گیرند تا حدی که آینده آنها را به خطر می اندازد .
مهمترین عوامل ایجاد کننده کودک آزاری و تاثیر آن بر بزهکاری کودکان :
1.خانواده
از عوامل مهم در بزهکاری کودکان
،قصور خانواده در فراهم آوردن محیطی عاطفی ،آرام و امن برای کودک است
. اکثر آزارها در خانواده و از سوی والدین اعمال می شود ،بنابراین
بررسی عوامل خانوادگی در سبب شناسی آزار ،اهمیت ویژه ای دارد .از
آنجا که خانواده ، نزدیکترن تماس را با کودک طی سالهای رشد وی دارد
،در تعیین الگوهای رفتاری که یک کودک از خود نشان میدهد ،نقش مهمی
ایفا می کند به همین دلیل در سالهای اخیر ، قسمت عمده ای از تحقیقات
جرم شناسان در خصوص ریشه یابی بزهکاری کودکان ، متوجه خانه و خانواده
و روش های تربیتی کودک بوده است . یکی از معیارهای سنجش کیفیت
خانواده، توانایی ،تأدیب و نظارت درست و مستمر است ، خانواده
هایی که بیش از اندازه به فرزندان خود سخت می گیرند و یا بالعکس
والدینی که هیچ گونه نظارتی بر فرزندان خود ندارند ، احتمال درگیر شدن
این نوجوان در تخلفات بسیار است ، در حقیقت نظارت تناقض آمیز شدیدٱ
سختگیرانه و همچنین نظارت سهل انگارانه، از جمله مهمترین عوامل پیش
بینی کننده رفتار بزهکارانه به شمار می روند .
متخصصین معتقدند لجوجترین و سرکش ترین کودکان ، متعلق. به خانواده
هایی هستند که والدین آنها عقاید ضد و نقیض داشته و تفاهم در میان
آنها معنا ندارد. وجود روابط عاطفی میان والدین و کودک،در تلقین
ارزشهای جامعه به کودکان اهمیت فراوانی دارد، البته در محبت ورزیدن به
کودکان باید حد تعادل را رعایت کرد.نداشتن سرپرست و جددا بودن پدر و
مادر از یکدیگر، ناهنجاریهای خانوادگی، وجود اختلاف بین پدر و مادر و
محیط های خانوادگی پر جنجال، ناراحتی های عاطفی و روانی یکی ازاعضای
خانواده، مانع از رشد اجتماعی مطلوب کودک شده و کودک را به بزهکاری
سوق می دهد.
۲_عوامل
روانی کودک آزاری رفتاری است که بیشتر ، از اختلالات روانی بزرگسالان ناشی می شود .مشکلات ععاطفی و رفتاری از قبیل افسردگی ،تحمل پایین در
برابر ناکامی، عزت نفس پایین، انعطاف ناپذیری،مشکلات در کنترل خشم،نقص
درتوانایی برقراری همدلی و اضطراب، میزان استرس درک شده ومیزان
درماندگی در زندگی ااین فراد بالا بوده است، این افراد معمولا مشکلات
خانوادگی دارند و نمی توانند با کودک و یا سایر اعضای خانواده تعاملات
مثبت و سازنده ای برقرار نمایند.
یکی از اختلالات شایع روانی افسردگی است،که هم با غفلت و هم انواع
آزار نسبت به کوودکان مرتبط است، چرا که عاطفه سطحی و کمبود انرژی از
مشخصات بارز این اختلال است و هر کدام میتواند افزایش دهنده احتمال
کودک آزاری و غفلت باشد. در صورتی که والدین به بیماری های روانی
مبتلا باشند
،
با
رفتارهایی مانند تند
خویی
،
خشونت
،
ناسازگاری
، بی توجهی و.... که ناشی از بیماری روانی آنهاست
،
سبب آزار کودکان می شوند.
۳_عوامل
اقتصادی یکی از عوامل مهمی که جامعه و خانواده هاراتحت تاثیر قرار
میدهد
و می تواند زمینه ساز کودک آزاری باشد، وضعیت نامناسب اقتصادی و
اجتماعی است.فقر وکودک آزاری همبستگی نسبتا زیادی باهم دارند، کودکانی
که درخانواده های فقیر زندگی میکنند به دلیل شرایط و محدودیت های
موجود در مقایسه بادیگر کودکان ایمنی کمتری دارند و نیازهای بهداشتی،
تغذیه ای،آموزشی و روانی ببه شکل مستقیم یا غیر مستقیم (فراهم آوردن
عوامل فردی و خانوادگی ) میزان بروز و شیوع کودک آزاری را افزایش می
دهد. در خانواده های فقیر، میزان درامد خانواده محدود و کافی نیست،
محل سکونت این افراد نیز به دلیل توان مالی اندک، معمولا در مناطقی
قرار دارد که فاقد امکانات رفاهی لازم می باشد،منزل مسکونی آنها
معمولا بسیار کوچک ونامتناسب باجمعیت خانواده است، در این خانواده ها
غذا،پوشاک،هزینه ایاب و ذهاب و سایرتسهیلات به سختی تامین می شود
وحتی در بعضی از خانواده ها شدت فقر به حدی است که کودکان نیز ناگزیر
برای کمک به تامین معاش خانواده به کار گمارده می شوند.
ایشان در ادامه گفتند در جامعه کنونی ایران هیچ گونه برنامه ریزی برای
نسل آینده یک جامعه که همین کودکان می باشند نشده است، چنانکه معلمی
که می بایست درتعلیم و تربیت و رشد و شکوفایی فکری این کودکان نقش
داشته باشد، خود از لحاظ روانشناسی آنقدر درگیر مشکلات اجتماعی و
اقتصادی شده که در حل مشکلات خود و خانواده اش عاجز مانده و چه بسا
یک معلم می بایست در بهترین شرایط روحی و روانی به سر برد، تا بتواند
هنگامی که مشغول تعلیم و تربیت فرزندان آن جامعه است باآرامش خاطر و
با عشق و علاقه و فارغ از مشکلات به آموزش خود بپردازد.
در پایان ،برای رشد و نمو و پرورش استعدادهای کودک نیاز به این است
که، کودک در یک محیط سالم و در یک شرایط متعادل تربیتی به نام کانون
خانواده بدون هیچ آزار و اذیتی رشد کند و همه این موارد مستلزم این
است که پدر و مادر در شرایطی ایده ال از زندگی باشند، تا بتوانند با
آرامش کامل وقت خود را در اختیار فرزندشان قرار دهند، که همه این
موارد با شرایط کنونی جامعه ایران مغایرت دارد، زیرا پدر و مادری که
خود دچار مشکلات اقتصادی و استرس ناشی از شرایط بد موجود در جامعه اعم
از:
ناامنی، فشار اقتصادی،عدم امید به آینده، مشکلات پزشکی، تربیتی و
آموزشی، تفریحی، نداشتن آزادی بیان و. خفقان ناشی از استبداد دینی
هستند، چگونه می توانند با آرامش خاطر به تربیت و آموزش فکری کودکان
خود بیندیشند که مبادا این آینده سازان مملکت در مسیر بزهکاری قرار
گیرند.
نتیجه می گیریم جامعه ای که معلمان آن و پدر و مادران، آرامش ندارند
و در شرایط مطلوب روحی و روانی و اقتصادی نرمال به سر نمی برند، چگونه
می توانند در رشد و پرورش فکری کودکان آن جامعه نقش مفیدی داشته
باشند،چرا که در جامعه کنونی ایران هر روز شاهد تنبیه کودکان در مدارس
می باشیم. در جامعه ای که رهبر و دولتمردان آن به دزدی و تاراج تمامی
منابع و درامد کشور مشغولند و حق فرزندان ایران زمین را در ممالک
لبنان
،
فلسطین
،
یمن
،
عراق و سوریه خرج می کنند و به دزدی های میلیاردی خود مشغولند و هیچ
گونه هزینه و تلاشی برای فرزندان ما که آینده سازان کشور ایران هستند
صورت نگرفته و چگونه می توان امید داشت که در چنین جامعه ای ، با این
همه مشکلات شرایط ایده ال بوده و کودکان به بزهکاری روی نیاورند.
آقای گوانی سخنرانی خود را با موضوع بم، استوارتر از دیروز چشم انتظار
آینده است
برای حاضرین قرائت کردند.
در
ابتدا گفتند
۱۳ سال
پیش در سحرگاه پنجم دیماه سال
۸۲،
زمین
۱۲
ثانیه زیر پای اهالی بم لرزید. ارگ هزاران ساله شهر فرو ریخت؛ دهها
هزار انسانی که «هریک از جانهای شریفشان به هزار ارگ میارزید»، جان
باختند؛ هزاران نفر مجروح شدند و آنان که ماندند داغی عمیق بر دل و
شهری ویران پیش رو داشتند. حالا
۱۳ سال گذشته
است: بلوارهای پر دار و درخت؛ میدانهای زیبا و مصفّا؛ ساختمانهای
نوساز و خوشنما و انبوه مغازههای پر جنب و جوش همه و همه دست به دست
هم دادهاند تا آثار زلزله را از چهره شهر پاک کنند. اینجا همه چیز
نونوار است و اگر نبود ارگ قدیمی بم و نخلها و اکالیپتوسهای تنومند،
باور کهنسال بودن این شهر دشوار میشد.
به گزارش روزنامه ایران، «داوود زارع» دبیر هنرستان کشاورزی بم
میگوید: «خانهها و ساختمانهای شهر نسبت به پیش از زلزله، هم
استحکام بیشتری دارد و هم زیباتراست. بخصوص مساجد و مدارس و اماکن
تجاری بم خیلی بهتر از گذشته شدهاند.» ورزشگاه بزرگ فجر، دانشگاه
علوم پزشکی و کتابخانه مرکزی بم از جمله همین ساختمانهای زیبا و
مستحکم است که جایگاه بم از نظر سرانههای ورزشی و آموزشی را ارتقا
بخشیده است.
اکنون در بم هیچ خانه یا ساختمان بازسازی نشدهای وجود ندارد و در
بسیاری از ساختمانهای عمومی میتوان رد پای معماری نواحی مختلف ایران
و جهان را سراغ گرفت. اینها به وسیله مردمانی از شهرها و کشورهای دیگر
ساخته شده و تنوع خلاقانه و شگفتی را در شهر پدید آورده است.ایشان
در ادامه گفتند کوچهها هنوز خاکی است!
«علیرضا ریاضی» شهردار بم نیز میگوید: «چند سال پیش، پایان
بازسازی شهر بم به طور رسمی اعلام شد و اکنون همه خانهها، اماکن تجاری
یا عمومی که در زلزله تخریب شده بود، بازسازی شده، اما در موضوع عمران
شهری هنوز کارهای زیادی باقی مانده است. در حال حاضر نزدیک به
۳ میلیون مترمربع از معابر شهر آسفالت شده و برآورد ما این است که باید
بیش از
۳ میلیون
مترمربع دیگر آسفالتریزی انجام شود تا به وضعیت قبل از زلزله برسیم.
در واقع نبود آسفالت در بسیاری از خیابانهای فرعی و کوچهها، موجب
نارضایتی عمومی را فراهم آورده و به یکی از گلایههای اصلی شهروندان
تبدیل شده است. خانم «جلالی» بانوی خانهداری که در اطراف میدان «زید»
زندگی میکند، با اشاره به خاکی بودن کوچههای این منطقه، میگوید: به
تازگی کوچهها را برای گازکشی کندهاند. گرد و خاک به قدری زیاد است که
زندگی را برایمان مشکل کرده و سلامتی فرزندانمان را در معرض خطر قرار
داده است.»
«غلامعلی میرزایی» راننده تاکسی هم کمبود معابر آسفالته را بزرگترین
مشکل بم دانسته و شهرداری را مقصر اصلی معرفی میکند. وی با اشاره به
اینکه شهرداری بم با کمبود یا نبود اعتبار برای آسفالت کردن معابر
مواجه است، اظهار میدارد:عمده
درآمدهای شهرداریها از محل عوارض ساختمانی است اما چون ساخت و سازهای
بم در جریان بازسازیهای پس از زلزله تکمیل شده و مراجعات مردم به
شهرداری برای صدور پروانههای ساختمانی کم است، در نتیجه درآمد زیادی
عاید شهرداری نمیشود. در سال
۹۴
بودجه شهرداری بم بالغ بر
۴۰
میلیارد تومان بوده که عمدتاً از محل ارزش افزوده منطقه ویژه اقتصادی
ارگ جدید حاصل شده و این رقم کفاف اداره شهر و آسفالتریزی معابر را
نمیدهد.میرزایی
یادآور میشود:
شهرداری برای اینکه بتواند خدماترسانی مطلوبی به شهروندان داشته باشد،
در
۴ سال آینده،
هر سال به
۱۰۰
میلیارد تومان بودجه نیاز دارد. جالب اینکه بم دارای
۲ کارخانه مجهز تولید آسفالت، یک مخزن بزرگ قیر و تمامی ماشینآلات لازم
برای آسفالت معابر است، اما به گفته شهردار، نبود بودجه مانع
استفاده از این امکانات شده است. با این حال، «مهدی مبشر» مدیرکل
امور شهری استانداری کرمان نیز میگوید: استانداری نگاه ویژهای به بم
دارد. بنابراین با پیگیری استانداری مالیات بر ارزش افزوده بم افزایش
پیدا کرد و درآمد شهرداری چند برابر شد؛ اما قبول داریم که هنوز به
اعتبارات زیادتری نیاز است و استانداری و سازمان شهرداریها هرساله
کمکهایی را در قالب اختصاص قیر یارانهای یا دستگاهها و تجهیزات شهری
(مانند خودروهای آتشنشانی) در اختیار شهرداری قرار میدهد.»
آقای گوانی همچنین به جای خالی نهادهای فرهنگی و هنری پرداختند و
گفتند به نظر میرسد که در بازسازی بم، ساخت مراکز آموزشی، ورزشی و
تفریحی در اولویت قرار داشته و اماکن فرهنگی و هنری مورد توجه کافی
قرار نگرفته است. بم پیش از زلزله دارای دو سینمای قدیمی متعلق به بخش
خصوصی بود که هر دو در جریان زلزله تخریب شد، اما هرگز بازسازی نشد؛
چرا که به گفته شهردار، «ساخت سینما سرمایه زیادی را طلب میکند»
همچنین، هیچ سالن تئاتر یا تالاری برای برگزاری کنسرتهای موسیقی وجود
ندارد و سرانه اماکن فرهنگی وهنری (به استثنای کتابخانه) کم است.
آن گونه که شهردار بم میگوید تازه
۱۳ سال
پس از زلزله، مجوزهای لازم برای ساخت خانه تئاتر گرفته شده است و
پیشبینی میشود که در مدت
۶ ماه آینده
ساخته شود.
بدین ترتیب در نبود اماکن فرهنگی که میتوانند تسکین دهنده بخشی از
آلام و رنجهای مردمان بم و زمینهساز بالندگی فکری و روحی آنانباشد،
جوانان شهر به استفاده از امکانات ورزشی بسنده میکنند. به گفته «داوود
زارع» دانش آموزان و جوانان بم، عمدتاً با رفتن به استخر، ثبت نام در
کلاسهای زبان و آمادگی کنکور و نیز شرکت در دورههای آموزش فوتبال،
والیبال و تکواندو، اوقات فراغت خود را میگذرانند.
وی در ادامه گفتند نخلها تشنهاند.حیات
اقتصادی و اجتماعی شهر بم از قدیمالایام به نخلستانها و تولید و عرضه
خرما وابسته بوده؛ در حال حاضر از محدوده
۳ هزار و
۸۶۴ هکتاری شهر بم،
۸۰۰ هکتار آن شامل باغهای نخل است و این غیر از هزاران هکتار نخلستانی است
که در روستاهای پیرامون شهر قرار دارد. با این حال بسیاری از مردم بم
بر این باورند که وضعیت نخلستانها به دوران پیش از زلزله بازنگشته
است. جای خالی هزاران نفر از صاحبان و زارعان جان باخته نخلستانها را
مردمانی از شهرهای دیگر (
از جمله ایرانشهر)
پرکردهاند، اما جوانها علاقه چندانی به کارگری در نخلستان ندارند. از
این گذشته
، خشکسالیهای یک دهه اخیر که همه کشور را درگیر خود کرده، بم را نیز
بینصیب نگذاشته است.
«غلامرضا وفا» مغازهدار بمی میگوید: نخلستانها آب کافی ندارند و
تولید خرما با مشکل مواجه شده است. از زمان پیش از زلزله قرار بود که
شبکه فاضلاب بم تکمیل شود تا از پسابهای تصفیه شده برای آبیاری
نخلستانها استفاده کنند؛ اما مسئولان در انجام این کار مهم تعلل زیادی
داشتهاند و این طرح به حال خود رها شده است.
ریاضی، شهردار بم گفتههای این شهروند بمی را تأیید میکند، اما
میگوید که به رغم آماده شدن تمام طرحها و نقشههای لازم، این پروژه
«به دلایل مختلف که مهمترینش نبود اعتبارات است» متوقف مانده. مدیرکل
امور شهری استانداری کرمان نیز سخنان شهردار را تأیید میکند و از تلاش
اداره آب و فاضلاب برای پیدا کردن یک سرمایهگذار خبر میدهد. اما
تصریح دارد که اگر این امکان فراهم نشد، اداره آب و فاضلاب از محل
اعتبارات خود و بتدریج پروژه جمع آوری و تصفیه فاضلاب بم را پیش خواهد
برد، چرا که به گفته او «حتی شبکه فاضلاب کرمان نیز هنوز پس از سالها
به دلیل کمبود اعتبارات کامل نشده است.» در سالهای اخیر شیوع برخی
آفتها نیز مزید بر علت شده و نخلها و نخلداران را بیش از گذشته آسیب
پذیر کرده، اما به نظرمیرسد کشاورزان و مسئولان محلی از عهده مبارزه
با آفات برخواهند آمد.ایشان
گفتند روانهای پژمرده زیر نخلهای سبزمی باشد .
اگرچه کالبد شهر بم به شکل قابل قبولی بازسازی شده اما عوارض روانی و
آسیبهای اجتماعی ناشی از مرگ هزاران نفر از مردم به قوت خود باقی است.
با وجودی که بم بخش بزرگی از جمعیت خود را در زلزله از دست داد اما
جمعیت آن از زمان پیش از وقوع زلزله بیشتر شده و این به خاطر مهاجرت
افراد زیادی از نواحی دیگر استان (یا حتی استانهای مجاور) به این شهر
تازه بازسازی شده است. وجود گروه بزرگی از مهاجران به نوبه خود ترکیب
جمعیتی شهر را تغییر داده و عوارضی را پدید آورده است.
ایشان در پایان گفتند خبرنگار «ایران» کوشید تا درباره آسیبها و
مشکلات اجتماعی مردم بم با مسئولان اداره بهزیستی این شهرستان گفتوگو
کند، اما آنان اعلام کردند که از سوی مدیران بهزیستی استان کرمان از
هرگونه مصاحبه با هر رسانه و با هر موضوعی منع شدهاند. تلاش چند روزه
برای گفتوگو با فرماندار بم نیز بینتیجه ماند و او حتی حاضر به
استماع پرسشهای «ایران» درباره مشکلات مردم بم و بازماندگان زلزله نشد.
خانم لیدا شهابی دیگر سخنران این جلسه مطلب خود را تحت عنوان
هفتمین سالگرد سرکوب اعتراضات مردمی در عاشورای
۸۸
برای حاضرین قرائت کرد.
خانم لیدا شهابی در آغاز گفتند
:
یکشنبه ششم دی ماه
۱۳۸۸
برابر بود با روز عاشورا. اعتراضات مردمی که از تاریخ
۲۳ خرداد آغاز شده بود در این روز به اوج خود رسید. حداقل
۱۱ نفر
تنها در تهران کشته شدند که پرونده هیچیک تا کنون پیگیری نشده است.اعتراضات
خیابانی که مردم ایران در روزتاسوعا (۵ دی
۱۳۸۸)،
روز عاشورا (۶ دی
۱۳۸۸)
و شب عاشورا
(شام غریبان) در شهرهای مختلف کشور برگزار کردند.این تظاهرات در روز
عاشورا به شکلی گسترده و با حضور میلیونی مردم در شهر تهران و سایر
شهرهای ایران صورت گرفت .درگیریهای روز عاشورا، خونینترین مواجهه بین
مردم و نیروهای امنیتی ایران از زمان آغاز اعتراضات به نتیجه انتخابات
ریاست جمهوری خوانده شد. با توجه به اعتقادات شیعیان به ممنوع بودن
هرگونه خشونت در روز مذهبی عاشورا، سرکوب و کشته شدن معترضان توسط
نیروهایی که منتسب به جمهوری اسلامی شمرده میشدند، احساسات ضد دولتی
شدیدی را برانگیخت.درگیریهای
اصلی در روز عاشورا در حد فاصل میدان انقلاب و میدان امام حسین (فوزیه
سابق) صورت گرفته و پلیس با تیراندازی به سوی تظاهرکنندگان سه تن از
آنان را در زیر پل کالج به قتل رساند. پلیس تظاهرکننده چهارم را در
چهارراه ولیعصر کشت. با این حال، شاهدان عینی شمار کشتهشدگان را بیش
از این رقم اعلام کردند.
عاشورای
۱۳۸۸، شش
ماه پس از انتخابات پر مسئله ریاست جمهوری، به نظر بسیاری از ناظران و
تحلیلگران نقطه اوج اعتراضات مردمی بود. امام جمعه تهران، احمد خاتمی
در مراسم نماز جمعه
۱۱ آذر به
صراحت گفته بودکه تهران در آن روز به میدان جنگ تبدیل شده بود.بسیاری
از ناظران معتقد بودند که تهران در عاشورای
۸۸ در آستانه
سقوط بود. اما این نقطه اوج اعتراضات مردمی در همان روز فروکش کرد و تا
به امروز همچنان زیر خاکستر مانده است.تظاهرات
گسترده مردم معروف به تظاهرات عاشورا که در روز 6 دی سال 1388 برگزار
شد در واقع خشمگینانه ترین و رادیکال ترین اعتراضات مردم علیه رژیم بود
. بعد از میان رفتن تمام زمینه های دستیابی به یک راه حل سیاسی و بعد
از کاسته شدن از سلطه اصلاح طلبان بر جنبش مردم ؛ سیل خروشان مردم ــ
صدها هزار نفر ــ و بخصوص جوانان و دختران دلیر و شجاع کشور بی باکانه
در خیابانهای تهران جاری و روان شد. و عملا" مرزهای قراردادی اصلاح
طلبان را پشت سر گذاشته و این بار آماده برای هر نوع رویاروئی و درگیری
با مزدوران و سرکوبگران به خیابانها ریختند .از
مقطع این تظاهرات ؛ جوانان و زنان شجاع و فداکار کشور نشان دادند که
راه درست مبارزه با استبداد دینی را یافته اند و دیگر از این پس در
جنبش ارتقاء یافته شان نه جائی برای مطالبات حداقلی ــ " اجرای بی
تنازل قانون اساسی " و " بازگشت بدوران طلائی امام " وجود
دارد و نه جائی برای " یکطرفه کتک خوردن " تحت عنوان " مسالمت و
پرهیز از خشونت .
وی همچنین گفت در همین تظاهرات بود که جوانان دلیر و دختران شجاع ایران
؛ بخصوص به روضه خوانی های تکراری اصلاح طلبان در مورد " عدم خشونت
" توجهی نکردند و سحر و جادوی آنان برای جلوگیری از رشد انقلابی جنبش
را باطل کردند و پیام دادند که دفاع از خود در برابر شرارت ؛ شقاوت و
بیرحمیِ سرکوبگران حق مشروع ما میباشد
.
در این تظاهرات حماسی ؛ گوشه های از خشم فروخورده ــ 30 ساله ــ مردم
نسبت به رژیم و مزدورانش فوران کرد . بطوریکه در مواردی از این تظاهرات
مردم توانستند برای حفظ و دفاع مشروع از خود ؛ نیروهای نظامی و لباس
شخصیهای مزدور را ترسان و لرزان به عقب نشینی و فرار وادار و یا اسیر و
خلع سلاح نمایند .و همچنین ماشینها و اماکن نظامی دشمن در مواردی به
آتش کشیده شد و تخریب گردید . آنها در فاصله های نزدیک و چند صد متری
بیت العنکبوت ولی فقیه ؛ این مقر شیطانی را با شعارهای خود ؛ به لرزه
در آوردند
.
فریاد شعارهائی مانند " موسوی بهانه س ؛کل نظام نشانه س " ؛ "
خامنه ای بدونه ؛ بزودی سرنگونه " ؛ " میجنگیم ؛ می میریم ــ ایران رو
پس میگیریم ... ارکان نظام را به لرزه در آورد .
ایشان گفتند یعنی مردم بعد از 6 ماه نبرد خیابانی با رژیم جنایتکار
آخوندی ؛ در واکنش به قهر عریان و سرکوب وحشیانه رژیم و مزدورانش به
جای ترس و نا امیدی و یا گوش دادن به روضه هایِ مسالمتِ اصلاح طلبان ؛
به عزم جزم برای مقاومت و سرنگونی رسیدند . بعبارتی جنبش اعتراضی مردم
در روز عاشورا به نقطه بلوغِ پتانسیلِ بالقوه خود رسید و از قیمومیت
اصلاح طلبان خارج و بر پرچمداری اصلاح طلبان بر جنبش مردم ؛ نقطه پایان
گذاشت
.
باند خائن و خود فروخته " فرخ نگهدار " در وحشت و نگرانی از چشم انداز
فروپاشی رژیم ؛ در آن روز در نوشته ای در مورد " تظاهرات عاشورا " ؛ آن
را " تظاهرات خوفناک عاشورا " می نامد و صفار هرندی وزیر فرهنگ و ارشاد
اسلامی در دوره اول رئیس جمهوری احمدی نژاد با مشاهده خشم و طغیان مردم
در جریان تظاهرات عاشورا در یک سخنرانی میگوید " خیلی ها میگویند ؛
خامنه ای آخرین ولی فقیه رژیم است
" .
خانم لیدا شهابی در
پایان گفتند در این روز بزرگ مردم و جوانان دلیر تماما" میدان
دار و صحنه گردان اصلی نبرد با رژیم ضد بشری و مزدوران سرکوبگر آن بودند
. متأسفانه در چنین شرایطی یک آلترناتیو ملی ــ دموکراتیک در صحنه حضور
نداشت و از آلترناتیوهای خارج کشوری هم کاری ساخته نبود . اگر چنین
امکانی در آن روزهای تاریخساز در دسترس مردم قرار میگرفت ؛ بسرعت به
سازمان اصلی نبرد با رژیم بدل میشد و جنبش اعتراضی مردم را به نتیجه
مطلوب بسیار نزدیک میکرد .
آقای نیما حسابیان
سخنرانی خود را با عنوان روز بین المللی بزرگداشت خاطره قربانیان
هولوکاست برای حاضرین ایراد کردند.
هفتاد و دو سال از آزاد سازی اردوگاه آشویتس
بزرگترین و مجهزترین اردوگاه کار اجباری که در طول اشغال لهستان توسط
نازی ها ساخته شده بود، می گذرد. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال
۲۰۰۵ با صدور
قطعنامه ای که به پیشنهاد کشورهایی همچون آمریکا، اسراییل و روسیه و
حمایت
۱۰۴ کشور دیگر
عضو، انکار هولوکاست را غیر قابل پذیرش و بیست و هفتم ژانویه، سالروز
آزادسازی این اردوگاه را به یابود قربانیان آن فاجعه، روز جهانی یادمان
هولوکاست نام گذاری کرد. حسین قریبی نماینده ایران در این نشست مجمع
عمومی سازمان ملل، اقدام آمریکا را در طرح قطعنامه " یک اقدام
فریبکارانه سیاسی" دانست و پس از ابراز مخالفت با آن، جلسه مجمع را
ترک کرد. بدین ترتیب نام ایران بعنوان تنها مخالف صدور این قطعنامه
ثبت شد.
وی گفت هولوکاست چیست؟ آدولف هیتلر کیست؟
واژه هولوكاست (Holocaust)،
به معناى «سوزاندن با آتش است كه به طور كامل از ميان برود» و
واژه اى است يونانى كه از دو واژه Holos
به معنى همه و Kaustus
به معنى سوزاندن و نابود كردن تركيب شده است و در لغت، به معناى «همه
سوزى» است و به کشتار دسته جمعی و نسل کشی نزدیک به یازده میلیون نفر
بخصوص شش میلیون یهودی در طی جنگ جهانی دوم بدست آلمان نازی از۱۹۴۱ تا انتهای
سال
۱۹۴۵ در
اردوگاههای مرگ که آشویتس یکی از مهمترین آنها بود، اطلاق می شود. در
سال
۱۹۳۳ کمپهایی
برای شکنجه و کشتن مخالفان سیاسی از جمله کمونیستها و سوسیال دمکراتها
توسط نازیها تشکیل شد. پس از مدتی از این کمپها به عنوان اردوگاه
کاراجباری یهودیان استفاده میشد درسال
۱۹۴۲
دولت آلمان تصمیم به اجرای طرحی موسوم به «راه حل نهایی» گرفت
که به موجب آن کمپهایی برای کشتار دسته جمعی یهودیان تأسیس شد.
بسیاری از کولی ها، همجنسگرایان، مخالفان دولت آلمان نازی, بیماران و
سربازان اسیر شده نیز در این اردوگاها به کام مرگ فرستاده شدند.
کشتارها به شکل سازمانیافته در تقریباً همهٔ مناطق اشغالشده توسط
آلمان که امروزه
۳۵ کشور
اروپایی را تشکیل میدهند انجام میشدند.
شدیدترین وجه آنها در اروپای مرکزی و شرقی اعمال شدند، جایی که بیش از
هفت میلیون یهودی در
۱۹۳۹ در
آن زندگی میکردند. نزدیک پنج میلیون یهودی در آنجا جان خود را از دست
دادند.
هیتلر به عنوان یک کهنه سرباز نشاندار جنگ جهانی اول در سال
۱۹۲۰
به حزب نازی پیوست و در سال
۱۹۲۱ به ریاست
آن رسید. او در سال
۱۹۲۳ به خاطر شرکت در کودتایی نافرجام به تحمل
۵ سال زندان
محکوم شد و در همین دوران کتاب نبرد من را نوشت. او پس از آزادی از
زندان، با ترویج ایدههای ملیگرایی، ضدکمونیستی، یهودستیزی و ایراد
سخنرانیهای پرشور، حامیان بسیاری در کشور آلمان به دست آورد. هیتلر
در سال
۱۹۳۳ به مقام صدراعظمی رسید. او عامل شکست آلمان در آن جنگ جهانی اول را نه
تنها در ابعاد نظامی که برآمده از خیانتها و ساختارهایی میدانست که
در جامعه وجود داشت و در این میان یهودیان و کمونیستها نقش پررنگی
داشتند. او در بخشی از این کتاب مینویسد: " مارکسیست حقیقی که هدف
اساسی آن خرابی اوضاع تمام کشورهای غیر یهودی بود در ماههای اول سال
۱۹۱۴ قیافه زشت خود را نشان داد." و در بخشی دیگری از کتاب بعد از بررسی نقش
یهودیان در اقتصاد آلمان میگوید: "زالوها, پولهای ارزشمند مردم
آلمان را میگرفتند و کاغذهای بیارزش به آنها میدادند" و "یهودی
کسی نیست که آشتی پذیر باشد, باید همه را نابود ساخت." آنچه مشخص است
فارغ از نقشهای متفاوتی که یهودیان در کشورهای مختلف داشتند اما برای
هیتلر و دستگاه تفکری برآمده از تفکر فاشیستی, یهودی بودن کافی بود تا
آنها نژادی پست دانسته و برای سلامت نژاد خود دست به یک بهداشت نژادی
بزنند.
ایشان همچنین گفت ریشه های هولوکاست از دوران قرون وسطی اذیت و آزار
یهودیان در سراسر اروپا جریان داشت. علت اصلی این حملات به یهودیان،
دیدگاه کلیسا بود که یهودیان را در مصلوب شدن عیسی مسیح مقصر می شناخت.
احساسات یهود ستیزانه ریشه در مشکلات اقتصادی نیز داشت. در قرون
وسطی کلیسا مسیحیان را از رباخواری منع می کرد و حرفه بانکداری آن زمان
به دست یهودیان می چرخید. مسیحیان که از یهودیان پول قرض می گرفتند
از این رباخواران منزجر بودند. این احساسات حتی تا دوران هیتلر بسیار
رایج بود. مارتین لوتر پایه گذار کلیسای پروتستان در سال
۱۴۵۳
نوشت که کنیسه های یهودیان را باید به آتش کشید، خانه هایشان را سوزاند
و آنان را برای همیشه از آلمان اخراج کرد. پس از این دوران یهودیان از
محیط اطراف خود در شهرهای اروپایی منزوی شده و در گتوها سکنی گزیدند.
در اواخر قرن نوزرهم هزاران یهودی از شرق اروپا به آلمان گریختند تا از
کشتار یهودیان که در لهستان و اوکراین و بخشهایی از روسیه در جریان بود
در امان بمانند. افزایش جمعیت یهودیان آلمان احساسات ضدیهودی را که از
قبل در این کشور بالا گرفته بود, به جوش و خروش رساند. با شکل گیری
احزاب یهود ستیز، حتی دانشگاهیان و روشنفکران نیز آشکارا از ضرورت قلع
و قمع یهودیان سخن می گفتند.
همزمان نظریه های به ظاهر علمی- نژادی رواج گسترده ای یافت و افسانه
نژاد آریایی در میان آلمانی ها ریشه دواند و در آنها روحیه برتری نژادی
نسبت به سایر انسانها را تقویت نمود. به دنبال شکست آلمان در جنگ جهانی
اول که از
۱۹۱۴ تا
۱۹۱۸ به طول
انجامید، احساسات ضدیهودی در این کشور به اوج رسید. سربازان شکست خورده
آلمانی که از جبهه ها بازمی گشتند، از جمله سرجوخه ای به نام آدولف
هیتلر، خانه نشینان بی درد را مسئول شکست آلمان محسوب می کردند. آنها
سوسیال دمکراتها، سیاستمداران، انقلابیون و بطور خاص یهودیان را ملامت
می کردند که از پشت به ارتش آلمان خنجر زدند.
آقای حسابیان در ادامه گفتند عبارت انکار هولوکاست یا تجدید نظر طلبی
در هولوکاست در مورد تلاش هایی بکار می رود که به منظور نفی حقایق
تثبیت شده درباره نسل کشی یهودیان اروپا به دست نازی ها صورت گرفته
است. از جمله اظهارات انکارآمیز متداول می توان به این موارد اشاره
کرد: کشتار حدود شش میلیون یهودی طی جنگ جهانی دوم هیچگاه رخ نداده و
یا بزرگ نمایی شده است, نازی ها نه سیاست رسمی برای نابودسازی یهودیان
داشتند، نه قصد این کار را و اینکه اتاق های گاز سمی و کوره های آدم
سوزی اردوگاههای مرگ هرگز وجود نداشته است.
مورخان و پژوهشگران تاریخی بر این نظر اجماع دارند که انکار هولوکاست
ریشه در نفرت دارد و تلاش نفی کنندگان آن را برای عدم توجه به جنایتی
که به صورت سیستماتیک در تاریخ رخ داده است می دانند.
آنها انکارگران را شبه مورخانی می خوانند که انگیزه خود را از
ایدئولوژی یهود ستیزی می گیرند و به کلی نفی کننده دلایل و اسناد تکذیب
ناپذیر تاریخی هستند. در میان مدافعان تجدید نظر طلبی، نیز طیف های
گوناگونی وجود دارد. در حقیقت تجدید نظر طلبان را نمیتوان یک گروه
متقارن شمرد.
گروهای نئونازی و رهبران آنها پس از پایان جنگ جهانی دوم جزء اولین
گروههایی بودند که تبلیغات خود را مبنی بر دروغ و ساختگی بودن هولوکاست
آغاز کردند. گروه دیگری که با هیاهوی زیاد ادعای تجدید نظر طلبی می کنند گروه نژاد
گرای کوکلوس کلان هستند. از دیدگاه گرایش سیاسی نیز تجدید نظر طلبان
طیف هماهنگی نیستند و برخی کمونیست، سوسیالیست، چپ میانه رو، لیبرال و
برخی دیگر محافظه کارند.
رواج انکار هولوکاست در میان مسلمانان در سالهای اخیر را می توان به
چند عامل نسبت داد: پشتیبانی فزاینده برخی دولتها، گسترش اسلام رادیکال
و نزاع اعراب و اسراییل. در میان انکارگران هولوکاست در غرب، روژه
گارودی نفوذ زیادی در ترویج انکار هولوکاست و ادبیات یهودستیزانه در
کشورهای مسلمان داشته است.
گارودی یک روشنفکر مارکسیست فرانسوی و عضو پارلمان فرانسه از حزب
کمونیست این کشور بود که بعدها اسلام روی آورد. هنگامی که دولت فرانسه
گارودی را به خاطر تحریک به نفرت نژادی تحت تعقیب قرار داد، بسیاری در
خاورمیانه وی را یک قهرمان خواندند. در برخی کشورهای دیگر خاورمیانه،
این احزاب اصولگرا هستند که با انکار یا کمرنگ کردن هولوکاست می کوشند
یهودی ستیزی را به عنوان عاملی در تشدید تنش روابط با اسراییل و آمریکا
در جامعه شان دامن بزنند. در ایران نیز تا اوایل دهه هفتاد، هولوکاست
یک رویداد حقیقی به شمار میرفت و فیلمها و سریالهای غربی که درتایید
هولوکاست ساختهشده بودند، بدون هیچ توضیحی در شبکههای رسمی تلویزیون
پخش میشد اما با رهبری آیت الله خامنه ای و انکار و افسانه وار توصیف
کردن این واقعه توسط او, حمله به این جنایت بشری آغاز شد.
در سال
۱۳۷۵
سعید امامی معاون امنیتی وقت وزارت اطلاعات ایران در دانشگاه همدان
اعلام کرد به کتابهایی تاریخی دست یافته است که نشان میدهد رقم
واقعی کشته شدگان در هولوکاست
۲۵۰
هزار نفر بوده و رقم شش میلیون یهودی کشته شده در هولوکاست جفنگ
است.
محمود احمدی نژاد, رئیس جمهور پیشین ایران نیز از انکار کنندگان
هولوکاست است و در بسیاری از سخنرانی هایش چه در داخل و چه خارج ایران
از جمله کنفرانس جهانی سازمان ملل علیه نژادپرستی درسوئیس و دانشگاه
کلمبیا در آمریکا بارها از واژههایی همچون مشکوک و مبهم برای اشاره
به هولوکاست استفاده کرد. برگزاری کنفرانس و نمایشگاه کاریکاتور
هولوکاست در تهران نیز بخشی دیگر از پروژه هولوکاست ستیزی جمهوری
اسلامی است.
وی همچنین گفت در مورد قهرمان ایرانی هولوکاست صحبت کردند و گفتند :
حدود سه دهه پیش از دنیا رفته اما تا همین چند سال قبل کمتر کسی نامش
را شنیده بود. حالا مدتی است نامش بر سر زبانها افتاده و مثل اسکار
شیندلر، صنعتگر آلمانی که بیش از
۱۰۰۰
یهودی را در طول هولوکاست با استخدام در کارخانههایش نجات داد، سرداری
هم یک قهرمان است.
نامش
عبدالحسین سرداری است. کاردار سفارت ایران در پاریس بوده و در دوران
خدمت در این سفارتخانه با استناد به توافقنامهٔ حقوق شهروندی که بین
دولت شاهنشاهی ایران و آلمان نازی منعقد شده بود جان عده قابل توجهی از
یهودیان ایرانی را نجات دهد. علاوه بر این او توانست جان بسیاری از
یهودیان غیر ایرانی مقیم فرانسه را نیز با صدور پاسپورت ایرانی برای
آنها نجات دهد. با اشغال فرانسه توسط آلمان و خروج سفرای بسیاری از
کشورها از این کشور از جمله سفیر ایران, سرداری تصمیم به ماندن در
فرانسه بعنوان یک دیپلمات و به خطر انداختن جان خود برای کمک به
یهودیان هموطن و غیر هموطن می کند. ایران با اینکه رسما در جنگ جهانی
دوم بی طرف بود، ولی به حفظ روابط تجاری قدرتمند خود با آلمان علاقه
داشت. این وضع برای هیتلر ایده آل بود. ماشین تبلیغاتی نازی ایرانیان
را دارای نژاد آریایی خواند و از نظر نژادی با آلمانی ها یکی دانست.
اما یهودیان ایرانی در پاریس همچنان با اذیت و آزار رو به رو بودند و
خبرچینان اغلب، هویت آنها را به مقامات گشتاپو لو می دادند. فریبرز
مختاری در کتابش، "در سایه شیر"، درباره او می نویسد : " سرداری در
سوئیس دیپلم وکالت گرفته بود و برای همین میتوانست با مقامهای آلمانی
از نظر حقوقی صحبت کند و مطالب قانونی را طوری پیش بکشد که نازیها
نتوانند آن را رد بکنند. او که دیپلماتی خوش رو و میهمان نواز بود و
توانست با افسران و مأموران حکومت آلمان نازی روابط دوستانه ای برقرار
سازد و با استفاده از تناقضهای درونی و حماقتهای ایدئولوژی نازیها
و با بیان اینکه ایرانی های یهودی با یهودیت اروپایی پیوند خونی
ندارند توانست برای بیش از
۲ هزار ایرانی یهودی، و چه بسا کسانی دیگر، از مقررات نژادی نازیها
معافیت بگیرد و از روانه کردن آنها به اردوگاههای مرگ نازی ها جلوگیری
کند.
او همچنین با صدور پاسپورت های ایرانی که که در آنها مذهب دارندگان قید
نمی شد و برای سفر در طول اروپا لازم بود، توانست به بسیاری از یهودیان
ایرانی و غیر ایرانی کمک کند که به ایران بازگرند یا به کشورهای امن
دیگر بروند."
آقای حسابیان در پایان گفتند عبدالحسین سرداری در سال
۱۳۶۰ در اتاقی کرایه ای در جنوب لندن در تنهایی درگذشت و این درحالی بود که
حقوق بازنشستگی خود به عنوان سفیر و همچنین املاکش در تهران را به
دنبال انقلاب اسلامی ایران از دست داده بود.
او هرگز در مورد فداکاری های خود صحبت نکرد و مصرانه می گفت که وظیفه
انسانی اش را برای هموطنانش و دیگران انجام داده است . آگاهی از کمک
های او و صدها ایرانی دیگر به یهودیان ایرانی، فرانسوی و دیگر ملیت ها
در زمان جنگ جهانی دوم تصویری انسانی و بشردوستانه از ایران و ایرانی
ترسیم می کند. تصویری که رهبر و مقامات سیاسی کنونی ایران آن را بسیار
مخدوش کرده اند.
مسئول جلسه ضمن تشکر از آقای نیما حسابیان از آقای رضا امیری دعوت
کردند تا گزارشی از زندانیان سیاسی در اعتصاب غذا ارائه کنند.
آقای امیری در ابتدا گفتند که متأسفانه به علت نقض سیستماتیک حقوق بشر
در ایران توسط جمهوری اسلامی به خصوص دستگاه قضا که با احکام بسیار
سنگین برای فعالین سیاسی و مدنی صادر میشود و این زندانیان هیچ سلاحی
جز اعتصاب غذا ندارند با موج اعتصاب در زندانهای ایران روبرو
هستیم،ایشان در ادامه آماری از زندانیان در اعتصاب ارائه دادند.مرتضی
مراد پور
بعد از 65 روز در تاریخ 8 دی به اعتصاب غذای خود پایان داد تاریخ شروع
اعتصاب 4 آبان 1395علی شریعتی 70 روز تاریخ شروع اعتصاب 8 آبان
1395سعید شیرزاد از تاریخ 17 آذر تا هم اکنون 19 دی ماه 33 روز در
اعتصاب غذازرتشت احمدی راغب 27 روز تاریخ شروع اعتصاب 19 آذر 1395 -زار
زکا 19 روز تاریخ شروع اعتصاب 29 آذر 1395-محمد رضا نکونام و مهدی
کوخیان 14 روز تاریخ شروع اعتصاب 3 دی ماه 1395-فواد یوسفی 13 روز
تاریخ شروع اعتصاب 4 دی ماه 1395-احمدرضا جلالی 10روز تاریخ شروع
اعتصاب 7 دیماه-محمدصابر ملک رئیسی 10 روز تاریخ شروع اعتصاب 7
دیماه-سهیلا مینایی 7 روز و در تاریخ 15 دی ماه به اصرار مادر به
اعتصاب غذای خود پایان داد.حسن رستگاری مجد 36 روز تاریخ شروع اعتصاب
11 آذر 1395-
در پایان آقای هادی زارع ضمن تشکر از آقای رضا امیری از شرکت کنندگان
در جلسه دعوت کردند تا در جلسه پرسش و پاسخ از سخنرانان مشارکت کنند .در
پايان جلسه نیزاعضاء
حاضر در جلسه عکسی با عکس زندانیان اعتصاب کننده به عنوان همدردی
گرفتند . این جلسه ساعت
۱۶:۱۵
به
پایان رسید .
گزارش جلسه ی سخنرانی مشترک دفاع از کمیته دفاع از حقوق هنر و هنرمندان
و نمایندگی ترکیه ژانویه 2017
بهروز خسروی
ماده 2 میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی :همه
انسانها بی هیچ تمایزی از هر سان که باشند، اعم از نژاد، رنگ، جنسیت،
زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا هر عقیده ی دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی،
وضعیت دارایی، محل تولد یا در هر جایگاهی که باشند، سزاوار تمامی حقوق
و آزادیهای مصرح در این «اعلامیه»اند. به علاوه، میان انسانها بر اساس
جایگاه سیاسی، قلمروقضایی و وضعیت بین المللی مملکت یا سرزمینی که فرد
به آن متعلق است، فارغ از اینکه سرزمین وی مستقل، تحت قیمومت،
غیرخودمختار یا تحت هرگونه محدودیت در حق حاکمیت خود باشد، هیچ تمایزی
وجود ندارد.
زنگ جلسه ی اعضای کمیته ی دفاع از حقوق هنر و هنزمندان ،
و نمایندگی ترکیه
در تاریخ 13ژانویه 2017 در ساعت 19 به وقت اروپای مرکزی با حضور اعضای
کمیته و نمایندگی ترکیه و جمعی از فعالان کانون در اتاق پالتاک کانون
دفاع از حقوق بشر در ایران، کمیته هنر با شعری از سیمین بهبهانی با
صدای مسئول جلسه آقای بهروز خسروی به صدا درآمد.
جناب آقای علی شعبان زاده، با موضوع سخنرانی خود،
دلایل سرکوب مردم توسط
حکومت جمهوری اسلامی ایران، اولین سخنران این جلسه
بودند که به اتفاق آن را مرور می کنیم.امروز
تقریبا سی و هشت سال از حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران میگذرد و به
اندازه کافی زمان سپری شده تا بتوانیم درباره نظام برآمده از انقلاب
شوم57یا داوری کنیم.
در این کارنامه 38 ساله کاری به برخی وقایع فجیع و هولناک مانند کشتار
هزاران زندانی سیاسی یا جنگ با عراق و کشته و معلول شدن صدها هزار
ایرانی نداریم. نگاهمان تنها به وضع امروز کشور است. به اینکه ایران پس
از این سالها حاکمیت حکومت مذهبی در کجا ایستاده است وسپس به دلایل
سرکوب مردم پی خواهیم برد.می گویند که ایراد اقتصادهای سوسیالیستی
تولید فقر و ایراد اقتصاد سرمایه داری، شکاف طبقاتی و بی عدالتی
اجتماعی است. و جالب اینکه جمهوری اسلامی عیب هر دو نظام را دارد بدون
آنکه حسن هیچ یک را دارا باشد.از سال 1342 تا زمان روی کار آمدن جمهوری
اسلامی رشد اقتصادی ایران سالانه بیش از 8 درصد بوده و ایران در تمام
این مدت در میان سه کشور برتر جهان از نظر رشد اقتصادی قرار داشت. به
طوری که در سال 1356 درآمد سرانه مردم ایران 9 برابر سال 1344 شده بود.
اما با سر کار آمدن حکومت اسلامی رشد جهشی ایران پایان یافت.در سال
1977 درآمد سرانه ایران 2 برابر درآمد سرانه کره جنوبی بود. درآن
زمان درآمد سرانه ایران 2.146 دلار و درآمد سرانه کره جنوبی 1.041 دلار
بود.در سال 2012 درآمد سرانه ایران فقط 4.52 دلار و درآمد سرانه کره
جنوبی 22.42 دلار بوده است.در همین مدت درآمد سرانه ترکیه از 1.42 دلار
به 10.52 دلار رسیده است. در دوران جمهوری اسلامی جایگاه جهانی ایران
در درآمد سرانه به رتبه حدود 100 نزول پیدا کرده است.اقتصاد کشور سقوط
کرده و فقر و گرانی فراگیر شده است. در سال 2012 در میان 221 کشور
جهان، تورم ایران در رتبه 4 بوده است. بر اساس آمار دولتی، 40 ملیون
نفر ایرانی زیر خط فقر مطلق و نسبی زندگی میکنند . بیکاری در ایران
بیداد میکند و ایران در میان 15 کشوری است که بیشترین بیکار را در جهان
دارداز نظر فضای کسب و کار، رتبه ایران در جهان152 کشور
است.ارزش پول ملی که بیش از این حکومت از معتبرترین واحدهای پولی جهان
بود به شدت کاهش پیدا کرده و پول ایران جزو سه پول بی ارزش جهان شده
است.فساد مالی مانند سرطان همه اندام جامعه را فرا گرفته است ودر راس
هرم این فساد رهبر قرار گرفته که علاوه بر تسلط بر همه شریان های
اقتصادی کشور، به تنهایی صاحب اختیار 95 میلیارد دلار سرمایه است.
سرمایه ای که هیچ نهادی بر آن نظارت ندارد و نمیتواند داشته باشد. رهبر
هیچ کشوری در جهان چنین ثروتی در اختیار ندارد.از حیث فساد دولتی
نیز ایران رتبه144 را در جهان دارد.از نظر آزادی اقتصادی رتبه
جهانی ایران17 کشو.راست.بی عدالتی اجتماعی و فاصله طبقاتی با وجود
اقتصاد دولتی هر ساله شدت بیشتری میابد و بخش های جدیدی از جامعه ایران
به زیر خط فقر میروند.در ایران روزانه 6 کارگر در حوادث کاری جان خود
را از دست میدهند.خروج سرمایه از ایران روندی رو به رشد داشته و تنها
در هشت سال گذشته بیش از 800 میلیارد دلار یعنی برابر با کل پول نفت از
کشور خارج شده است.کمک به سوریه، لبنان، عراق و فلسطین و ساخت ضریح طلا
برای امامان عراقی و......بسیاری از صنایع کشور از جمله صنایع برق و
خودرو سازی و چای و گاز و بیمه در آستانه ورشکستگی اند.مدیریت نادرست
چاه های نفت و تزریق نکردن به موقع و درست گاز به آنها باعث نابودی
همیشگی بخش مهمی از نفت چاه ها شده است. در زمینه توان رقابت اقتصادی
کشورها و توانایی شان در تامین رفاه برای شهروندانشان ایران در جایگاه
92 است. در سالهای پایانی حکومت سابق، هواپیمایی ملی ایران" هما" رو به
رشد ترین شرکت هواپیمایی جهان شناخته میشد و در عین حال از ایمن ترین و
مدرنترین و پر درآمد ترین شرکتهای هواپیمایی دنیا بود. در سال 1976،
هما ایمن ترین شرکت هوایی جهان پس از شرکت کوانتاس استرالیا شناخته
شد.این روند با انقلاب اسلامی 1979 متوقف شد.طوری که امروز شرکتهای
هواپیمایی ایران از نا امن ترین و زیان ده ترین شرکتهای جهانند. از این
رو هزاران ایرانی جان خود را از دست میدهند. بر اساس رتبه بندی موسسه
تحقیقاتی اسکای تراکس، از معتبر ترین موسسات و رتبه بندی شرکتهای
هواپیمایی و فرودگاه های دنیا، شرکت هواپیمایی هما یکی از پایین ترین
رتبه ها را در جهان دارد.جاده های ایران در رده پنجم جاده های پر
خطر جهان هستند و سالیانه ده ها هزار ایرانی در این جاده ها جان
میبازند.در پیش از انقلاب تقریبا همه حقوق بگیران میتوانستند با
گرفتن وام های دراز مدت از بانکها صاحب خانه شوند. در حالی که بهای
متوسط یک آپارتمان در تهران معادل هفت سال حقوق متوسط کارمندی بود.
اما اکنون خرید یک واحد آپارتمان برای حقوق بگیران تبدیل به رویایی دست
نیافتنی شده و گرفتن وام بلند مدت از بانک هم، کم از خواب و خیال
ندارد.حال بهای متوسط یک واحد آپارتمان 80 متری در تهران 320 ملیون
تومان یعنی حود معادل 25 سال حقوق متوسط یک کارمند با ماهیانه یک ملیون
تومان است.
میلیونها کودک ایرانی به علت مشکلات اقتصادی و اجتماعی از تحصیل محروم
شده اند. بر اساس داده های مرکز آمار ایران در سال تحصیلی 1390-91 بیش
از 7 ملیون و 135 هزار دانش آموز از تحصیل بازمانده اند که این تعداد
بیش از 37 درصد از دانش آموزان ایرانی است.
این آمار نشان میدهد که بر اثر بی کفایتی جمهوری اسلامی، آینده ای
تاریک و دشوار در برابر نسل های آینده قرار دارد.سیاست جمهوری اسلامی
در زمینه آموزش عالی و انتخاب اعضای هییت علمی دانشگاه ها فاجعه بار
بوده است.بسیاری از بهترین استادان کشور اخراج یا بازنشسته شده اند و
در همان حال هزاران تن با سهمیه مخصوص وارد دوره های لیسانس و فوق
لیسانس شده اند. بدون گذراندن امتحان ورودی با عنوان بورسیه به دوره ی
دکتری راه یافته اند و بی درنگ عضو هییت علمی دانشگاهها شده اند.علی
رغم تبلیغات جمهوری اسلامی در زمینه رشد علمی، بسیاری از مقالات علمی و
پایان نامه های دکتری در ایران کپی کاری است.کافی است تعداد اختراعات
ایران را با کره جنوبی مقایسه کنیم تا وضع علمی کشور روشن شود.اختراعات
سالانه کره جنوبی 2000 برابر ایران است.
ارزیابی سالانه شاخص کیقیت زندگی در بین 194 کشور جهان نشان میدهد که
کیفیت زندگی مردم ایران رتبه 150کشور جهان را دارد.از نظر شاخص رفاه
اجتماعی در میان 142 کشور، ایران رتبه صد و یکم است.ایران
جزو 10 کشور پر مشقت جهان است.ایران از حبث احساس شادی و رضایت
شهروندانش در رتبه صد و پانزدهم جهان است.وضع درمان اسفناک است و
بسیاری از خانواده ها برای تامین هزینه های یک عمل جراحی برای همیشه به
زیر خط فقر سقوط میکنند.رتبه جهانی ایران در زمینه بهداشت نود و سوم
است.
ایران در 38 سال حاکمیت جمهوری اسلامی با فاصله زیاد بیشترین نازایان
جهان را پیدا کرده است. یک پنجم جوانان ایرانی نازا شده اند.در حدود 30
درصد از ساکنان تهران دچار مشکلات روحی و روانی اند.ایران از نظر
شیوع مواد مخدر دومین کشور دنیاست.
از نظر تفکیک جنسیتی ایران در میان بدترین کشورهای جهان است.ارزش
پاسپورت ایرانی جزو ده پاسپورت بی ارزش دنیا شده است.حالا از وضعیت
آزادی بیان و آزادی اجتماعی هم واقعا چیزی برای گفتن ندارم.همه ما
تقریبا در جریان رخ دادن انقلاب شوم 57 هستیم.اینکه مردم فریب خوردند،
فریب حرفهای زیبایی که هیچ ریشه و اساسی نداشت.متاسفانه در آن دوران
سطح آگاهی و سواد عوام مردم حتی از امروز هم پایینتر بود. عده ای هم که
اهل سیاست و تفکر بودند هم به عبارتی رو دست خوردند.گروههای زیاد و
حزبهای مختلفی این انقلاب را به سرانجام رساندند. و برای یکپارچگی این
اعتراضات، خمینی را در نوک پیکان قرار دادند. دریغ از اینکه بعد ها چه
بلایی قرار است که سرشان بیاورد.جمهوری اسلامی پس از پیروزی در همه
پرسی مضکی که بین رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی بود از همان ابتدا به
سرکوب مخالفان و از بین بردن متفکران انقلاب، زمام امور را به دست
گرفت. اعدامهای دهه 60 شروع این سرکوب بود.قتلهای زنجیره ای ترور و
حبس روشنفکران جامعه و دیگر مسائلی که به آن واقفید.
در این سالهای اخیر هم که اینگونه سرکوب دگر اندیشان و آزادی خواهان ،
همه نشان دهنده این
است که سردمداران حکومت اسلامی کاملا به این موضوع رسیده اند که این
ملت دیگر از این همه ظلم و استبداد و دیکتاتوری محض خسته شده اند و
آنها را نمیخواهند. پس مجبورند که برای اینکه همچنان بر مرکب قدرت در
ایران سوار باشند، سرکوبگری را ادامه دهند.این حکومت خوب میداند که
تمامی حقوق انسانی و بشری را نقض میکنند و میدانند که امروز به مراتب
مردم آگاه تر از همه سالهای گذشته اند.اینکه عده زیادی از مردم را جیره
خوار خود کرده اند تا در مراسم مختلف به عنوان سیاهی لشکر روبروی
دوربین ها و مخصوصا جلوی معترضین به حکومت ظاهر شوند، هم دیگر حنایی
است که رنگی ندارد.امیدوارم این ظلم و ستمی که به مردم کشورمان هر روز
و هر روز میشود، به زودی پایان یابد.زندانهای پر از زندانی هایی که بی
دلیل، مثلا برای اعتراض به اسید پاشی بر روی دختران و زنان کشورمان در
بند هستند و صدایشان به هیچ جا نمیرسد و جان خود را در مقابل شنیده شدن
صدای مظلومیتشان بر کف دستشان گرفته اند. امروز نزدیک به 75 روز از
اعتصاب غذای علی شریعتی میگذرد. امیدوارم زندانیان بی گناه و سیاسی هم
، زودتر از این ظلم حاکمان بی رحم رهایی یابند.و امیدوارم که مردم هم
هر روز به آگاهی خودشان اضافه کنند و تجربه گذشته را هم دوباره تجربه
نکنند.بی مناسبت نیست که مثالی بزنیم از هاشمی رفسنجانی و دوستانش که
سالهای سال جزو نفرات اول عاملان سرکوب مردم بوده اند.و اینک لیست بلند
و بالایی از جنایت رو با خود به گور برد. قتلهای زنجیره ای، مختاری،
برومند، سال 67، خاوران،فرخزاد، پوینده، سعیدی و سیرجانی، قاسملو و
بختیار و هزاران، هزار انسان دیگر.اما این اواخر، موذیانه مردم را فریب
میدادند که او اصلاح طلب بوده و....دوستان میدانم که خیلی از شما هم با
من هم عقیده اید و چیزی که میخواهیم، خارج از نامها و رنگها و شعارها،
آزادی کشور عزیزمون از چنگال این حکومت فاسد است.هنرمند
و فعال حقوق بشر، آقای علیرضا اسدبکی، نویسنده و کارگردان عنوان
سخنرانی را با
نگاهی به وضعیت حقوق بشر در آذر ماه 1395 اغاز کرد.در
آذرماه سال ۱۳۹۵ نقض سامانمند حقوق بشر در ایران همچنان مانند گذشته
ادامه داشت و در این ماه حکم اعدام۳۷ نفر در استانهای البرز،
آذربایجان شرقی و غربی، خراسان رضوی، سیستان و بلوچستان، فارس،
کرمانشاه، گیلان، مرکزی و هرمزگان اجرا شد.
متأسفانه در
آذرماه ۹۵ تعداد قابلتوجهی از زندانیان اعدام شدند از برجستهترین
گزارشها اعدام در این ماه باید به
اعدام
۱۰
زندانی در زندان رجایی شهر، دستکم ۶
زندانی در ندامتگاه مرکزی کرج اعدام شدند،
اشاره کرد.در
آذرماه ۹۵ در کنار تمام اعدامهای صورت گرفته شاهد بخشش و نجات
محکومین به قصاص نیز بودیم.این
ماه همچنین با تداوم تعرض به حقوق اولیه دیگر اقوام و ادیان در
ایران همراه بود که بارزترین آنها، بازداشت
یک شهروند مریوانی توسط نیروهای امنیتی، بازداشت
دو شهروند در شهر خوی توسط نیروهای امنیتی ازجمله
آنها بود.
در رابطه با
نقص حقوق شهروندان مسیحی نیز همانند گذشته شاهد تبعیض و آزار واذیت
متعدد بودیم، گزارشات، دادگاه
انقلاب، باغ شارون را به اتهام جاسوسی مسیحیان بشارتی مصادره کرد.
از جمله
آنها بود.درزمینهٔ
حقوق شهروند اهل سنت نیز گزارشهایی منتشر گردید گزارشهای: بازداشت،
تهدید و ضرب و شتم طلبه سنی مذهب در شهرستان سرباز، انتقال
مولوی نور الدین کاشانی به دادگاه ویژه روحانیت ازجمله
آن بود.
حقوق
کودکان:درزمینهٔ
حقوق کودکان نیز گزارشهایی منتشر گردید که برجستهترین آنها عبارت
بود از آسیب
زانوی دانش آموز پس از تنبیه سیصد بار بشینوپاشو، هر
ماه
۶٠
نوزاد در مشهد رها می شوند، آمار
ازدواج کودکان در ایران
۱۰هزار
نفر بیشتر شده است، هفت
هزار کودک بازمانده از تحصیل در خوزستان.
حقوق زنان:درزمینهٔ
حقوق اولیه زنان در ایران همچنان در ماهی که گذشت قدم جدی برای تحقق
شعار برابری جنسی از سوی دستگاه حاکمِ برداشته نشد، زنان ایرانی همچنان
شاهد نقض متعدد حقوق خود بودند. از پراهمیتترین گزارشها نقض حقوق بشر
در حوزه حقوق زنان به: مسئول
بسیج زنان؛ قوه قضائیه با تلاشگران تساوی جنسیتی برخورد کند، عالیه
مطلبزاده فعال حقوق زنان بازداشت شد، صدور
حکم حبس برای پدر متهم به قتل دختر اشاره
کرد.
کارگری:رویدادها
و اخبار کارگری در آذرماه ۹۵ پرشمار بود، اخراج
۵۰۰
کارگر پتروشیمی بوشهر به دلیل اعتراض صنفی،افزایش
۵۵
درصدی مرگ کارگری در استان فارس، اعتراض
کارگران پارس خودرو؛ تداوم بازداشت فعال کارگری اخراجی این کارخانه ازجمله
آنها بود.همچنین
در این ماه ۹ گزارش مربوط به مرگ کارگران در محل کار بود.
اصناف:در
حوزه اصناف و حقوق صنفی هم این ماه خالی از حوادث نبود چنانکه: ضربات
شوکر بر تن دستفروش اهوازی ،برگزاری
سه تجمع اعتراضی در کشور از
برجستهترینهای این رسته بودند.
بهداشت و
محیط زیست:درزمینهٔ
ی بهداشت و محیطزیست در این ماه گزارشها متعددی منتشر شد که غالب
آنها با موضوع آلودگی هوا ، محیطزیست و کمبود آب در کشور بود که
ازجمله مهمترین آن می توان به: دوازده
تالاب از چهارده تالاب استان فارس خشک شده ، مرگ
سالانه
۶۴
هزار ایرانی بر اثر استعمال دخانیات، غلظت
ریزگردها در بندرعباس به شرایط خطرناک رسید اشاره
کرد.
در این بخش سعی
شده به گزارشهایی از نقض حقوق بشر در آذرماه که با حساسیت و توجه
بیشتری از سوی افکار عمومی مواجه شدند، اشاره شود. بدیهی ست که این
توجه بیشتر، الزاماً به معنی شاخص بودن این دسته از گزارشهای به لحاظ
حجم نقض حقوق بشر نیست.
گزارشهای
حقوق بشری در سایه کم توجهی:در
مقابل بخش قبل، بسیاری از گزارشهای حقوق بشری اساساً باکم توجهی و
بعضاً بیتوجهی رسانهها و افراد فعال در شبکههای اجتماعی که به هر
ترتیب تشکیلدهندهی قسمتی از افکار عمومی هستند؛ روبهرو شدند. گفتنی
است این نوع کمتوجهیهای بعضاً غیر تعمدی یا بعضاً تبعیضات هدفمند،
زمینه بیشتری از تداوم و گسترش نقض حقوق بشر را فراهم میآورد.برای
انتخاب مورد اول در این دسته باید به: اعدام
یک زندانی در زندان مراغه اجرا شد که
با واکنش و حساسیت زیادی در افکار عمومی روبرو نشد. همچنین بازداشت،
تهدید و ضرب و شتم طلبه سنی مذهب در شهرستان سرباز، دادگاه
انقلاب، باغ شارون را به اتهام جاسوسی مسیحیان بشارتی مصادره کرد، دختران،
بیشترین بازماندگان از تحصیل در خراسانشمالی، سیصدو
هجده کودک بازمانده از تحصیل در دزفول وجود دارد، از
۱۱
تالاب پلدختر دو مورد خشک شدهاند، شور
شدن آب در
۱۰۰
روستای ارومیه نیز
از دیگر گزارشهایی بود که در سایه کمتوجهی از سوی افکار عمومی قرار
گرفتند.در
ادامه خانم سمیه عیلمیرادی، با موضوع:
بررسی فاجعه
اسفناک زلزله بم سخنرانی ایراد کردند.زمین
لرزه بم ، زمین لرزه ایی بود با شدت 6/6 ریشتر که در ساعت دقیقه بامداد
5 دی ماه سال 1382 شهر بم و مناطق اطراف آن در شرق استان کرمان را
لرزاند
.امواج زلزله ایی که بم را فقط چند ثانیه لرزاند تا هفته ها سراسر کشور
را به تلاطم در آورده بود . طبق آمار رسمی این زمین لرزه 26271 نفر
قربانی ، 30 هزار نفر مجروح و بیش از صد ها هزار نفر بی خانمان به جای
گذاشت . این در حالیست که تعداد واقعی قربانیان به مراتب بیش از میزان
اعلام شده بود . یازدهم دی ماه همان سال دکتر اسماعیلی رییس شورای بم
گفته بود ، با توجه به اینکه در برخی مناطق بم 100 در صد منازل بر اثر
زلزله تخریب شده اند ، به نظر من تعداد تلفات بیش از 50 هزار نفر است .
به گفته وی در روزهای اول هر کس به فکر تدفین عزیزان خود بود و به
وسیله لودر گودالهایی ایجاد می شد و اجساد به طور دسته جمعی به خاک
سپرده می شدند و کسی در آمارگیری دخالت نداشته است .ساختار جمعیتی و
خانوادگی بم به گونه ایی بود که اعضای یک خانواده خاص در یک منطقه به
خصوص در بافت قدیم شهر زندگی می کردند .
گسل بم نیز
دقیقا از زیر همین قسمتهای شهر بم می گذشت و پس از زمین لرزه این
بخشهای قدیمی شهر با خاک یکسان شده بودند و در نتیجه این ترکیب جمعیتی
برخی از خانواده های بمی که جمعیتی بالغ بر صدها نفر داشتند و در یک
محله زندگی می کردند جمعیتشان پس از زمین لرزه به اندازه انگشتان یک
دست هم نمی رسید . از برخی خانواده ها تنها چند کودک و یا پیرمردی باقی
مانده بود . هزاران کودک بی سرپرست شدند ، هزاران زن سرپرست خانواده
شدند و نزدیک به هزار نفر قطع نخاع شدند .در اثر این حادثه 90 در صد از
سازه های شهر بم به کلی تخریب شدند ارگ بم که با 2500 سال قدمت
بزرگترین سازه گلی جهان بود به کلی ویران شد .
بعد از زمین
لرزه در مجموع 44 کشور نیروهایی را برای کمک به عملیات امداد ارسال
کردند و حدود 60 کشور پیشنهاد کمک دادند .
ولی با تمامی
اینها متاسفانه امداد رسانی بسیار بد بود و کوچکترین و ابتدایی ترین
نیازهای زلزله زدگان بم به مشکلی اساسی برای این مردم تبدیل شده بود
زمین لرزه 70 الی 80 درصد شهر بم را تخریب کرد ، بیش از 30 هزار نفر را
کشت و 30 هزار نفر مجروح به جای گذاشت . آمار بالای تلفات جانی این
زمین لرزه در مقایسه با سوانح مشابه بیانگر آسیب پذیری بسیار بالا می
باشد پس از بررسی مهمترین شرایطی که باعث این آمار شد به این شرح
می باشد :
1 مشکلات
کالبدی شهر
:
الف
: نزدیکی بافت مسکونی به خط گسل
ب:
کیفیت و استحکام پایین ساختمان های عمومی و ساختمان های مهم شهر
پ
: تراکم بالای جمعیت در بافتهای فرسوده
ت:
تنگ بودن معابر شهر
2 مشکلات
امداد رسانی پس از سانحه بود
که شامل
الف
: نا کافی بودن آموزش و مهارت در امر نجات مجروحان
ب
: عدم تقسیم کار مناسب
پ
: عدم حضور سازمان های محلی در صحنه امداد و نجات
ت
: در دسترس نبودن اطلاعات معتبر و به موقع در مورد شهر حادثه
ث
: ضعف هماهنگی سازماندهی و برنامه ریزی مشترک بین گروههای امدادی ج :
ضعف در مدیریت منابع انسانی ، تجهیزات و کمکهای مردمی
طبق برنامه
ریزی مسئولان بازسازی بم باید تا تابستان سال 1384 به پایان می رسید
اما ضعف مدیریت، ناهماهنگی میان نهادها ، عدم استفاده بهینه از نیروهای
متخصص خارجی، عدم آموزش صحیح امدادگران و سوء استفاده در کنار عوامل
متنوع دیگر باعث شد تا بازسازی شهر به کندی انجام شود .
در زلزله
دلخراش بم جمع کثیری از مردم شهرستان در نقاط مختلف جان خود را از دست
دادند و با گذشت 13 سال از این حادثه همچنان یک غم بزرگ بحساب می آید .
در ادامه جلسه اجرای کلیپ ماده ی
15
اعلامیه جهانی حقوق بشر میان برنامه ای بود که فایل صوتی کلیپ در سایت
کانون، بخش صدا و تصویر موجود می باشد.
و سخنران آخر جلسه مهدی گلسفیدی: نویسنده و کارشناس ارشد تئاترو فعال
حقوق بشر به بررسی توهین و افترا روزنامه های به هنرمندان و مرد شماره
یک تئاتر ایران استاد بهرام بیضایی پرداخت که به این گونه می باشد:
روزنامه ی
کیهان در شماره روز سهشنبه شانزدهم آذرماه از برگزاری جشنوارهای با
عنوان بهرام بیضایی انتقاد و برخی نکات را به این نویسنده و کارگردان
نسبت داده بود. من سعی دارم در اینجا به بررسی آن بپردازم: تیتر کیهان
این بود:
"اینکه
بهرام بیضایی هنرمند بزرگی است توهم است"
بعد با اشاره به اینکه؛ "چرا ستپاچه شدهاید؟!" نوشت:
بیضایی
آنچنان هنرمند بزرگی حتی در میان اهل هنر محسوب نمی شود (چنانچه دکتر
کاووسی، فیلمهای او را اساسا «سینما» نمیدانست و در آخرین فیلمش یعنی
«وقتی همه خوابیم»، آنچنان مورد توهین و ناسزای همان به اصطلاح اهل هنر
قرار گرفت که ناگزیر از کشور خارج شد) این توهین به همین جا خلاصه نمی
شود و بعد به تفتیش عقاید این استاد مسلم تئاتر می پردازد و ضمن اشاره
به اینکه "
فرقه
بهائیت آنچنان در میان ملت ایران مورد نفرت است که هیچچیز آن را تطهیر
نخواهد کرد.
" و بعد به نتیجه گیری نهایی می پردازد که :"
این
فرقه هم در حد خود افراد مهمتر و معروفتری دارد که امثال بیضایی به
قولی در مقابل آنها اساسا به شمار نمیآیند!"
طبق ماده ۱۸
اعلامیه
جهانی حقوق بشر هر کس حق دارد که از آزادی فکر ، وجدان و مذهب بهره مند
شود ... هرکس می تواند از این حقوق یا مجتمعاً به طور خصوصی یا به طور
عمومی بر خوردار باشد.
به این نکته اشاره می کنیم که استاد بیضایی هر عقیده و مسلکی دارد هنر
او قابل انکار نیست. اما این هجمه ی کیهان علیه استاد بیضایی همین طور
بی جواب نمانده است به طوریکه عده ای از هنرمندان در جواب کیهان مطالبی
را در اینستاگرام حود نوشتند مثلن جناب آقای پرستویی در صفحه
اینستاگرام ش اینگونه نوشت:" آقای شریعتمداری! شما میدانید راجع به
چه کسی حرف میزنید؟ واقعا چگونه به خودتان اجازه میدهید که در مورد
استاد مسلم عرصه ادبیات و نمایش و مدافع فرهنگ پارسی، استاد بهرام
بیضایی حرفی بزنید؟ شما بهتره به همان کار اصلی خودتان بپردازید. بس
کنید."
جناب پرویز پرستویی در ادامه یادداشت خود افزوده است که :" شما
با اسم بردن ازاستاد بیضایی بزرگ نمیشوید. و بنده هم قرارنیست،
ایشان را به کسی بشناسانم. چون همه ملت ایران، چه مردم عوام و چه
فرهنگیان و اهل ادب و نمایش و کسانی که دلشان برای ایران زمین میتپد،
او را خوب میشناسند.
فقط به شما یادآور میشوم و از یک اثر از استاد نام میبرم، فیلمنامه،
فیلم سینمایی (روزواقعه) غیر از سینما، یکی از افتخارات صداوسیمای
ایران است که هرساله در ایام دهه محرم، بمناسبت شهادت امام حسین(ع)
نشان میدهد. استاد بیضایی هر مرام مسلکی دارد، بدانید از شما بهتر
اسلام را میشناسد. از خدای بزرگ خواهانم که سایه استاد بیضایی را از
سر فرهنگ و هنر ایران زمین کم نکند.
همچنین واکنش
تینا پاکروان بازیگر، کارگردان و تهیهکننده سینما در اینستاگرامش
اینگونه بود:
«حمله امروز
كيهان به يك استاد و اسطوره صداى خفته در حنجرهمان را فرياد مى كند.
چه كسى از ايران فرار كرده كه شما چنين گستاخانه و بى مهابا از فرار مى
گوييد؟ كسى كه بيش از همه دلش براى ايران و ايرانى و زبان پارسى تپيد و
بيش از شمارگان سن شما تعداد آثارش است كه يكى از يكى بيشتر ايرانى است
و عاشق اين مرز و بوم.
این بازیگر سینما افزوده است: اينكه او امروز اينجا
نيست از بىعرضگى كسانى است كه تا بود به چوب تهمت و افترا زدندش و چون
رفت دو پاره شدند. كسانى چون شما به فحاشى و تهمت ادامه دادند (مطابق
معمول هميشه) و كسان ديگرى به دست و پايش فتادند كه برگرد و بساز، آنهم
نه از سر عشق به استاد و اين سينما بلكه بيشتر بدنبال ستارهاى بر
دوششان بودند نشان پيروزى در قدرت بازگرداندن او به وطنش كه هنوز و
هميشه دلش برايش بيش از ما و شما مىزند. افتخار كنيد كه هنوز بعد از
سى و چند سال كه از انقلاب مىگذرد اينهمه عاشقان حسين نتوانستند متنى
درخور او بنويسند كه آن استاد ... نوشت و هنوز «روز واقعه» بهترين اثر
عاشورايى شماست. بيرون
از ايران هم در بهترين دانشگاهها از ايران و فرهنگ ايرانى مى گويد .
تا كجا با ياوه
اساتيد اين مرز و بوم را مىرانيد و دل زخمى مى كنيد ؟!
اين انگشت شمار
انسان والا براى ما حرمت دارند .حواسمان به واژه ها باشد كه بيهوده از
دهان برنيايد كه براى پارسى ماندن بسيارى از آنها همين اساتيد خون
دلها خوردند.استاد شما هنوز و هميشه براى من و امثال من در قلهايد.»
ولی بعد از
برگزاری مراسم جشن تولد بهرام بیضایی توسط طرفدارانش در تیاتر شهر
دوباره حملات روزنامه کیهان به ایشان از سر گرفته شد که چون مطالب
تکراری می باشد از آن می گذریم .ولی بهتر است بهرام بیضایی را بهتر
بشناسیم: بهرام بیضایی(زادهٔ ۵
دی ۱۳۱۷)
فیلمساز، کارگردانِ
تئاتر،
نمایشنامه نویس، تدوینگر، تهیهکننده و پژوهشگر ایرانی
است.
او در آران
و بیدگل به
دنیا آمد. خانوادهاش اهل آران
و بیدگل بودهاند.
پدر وی (ذکایی
بیضایی آرانی)
تعزیهخوان بودهاست و عمو
(ادیب
بیضایی آرانی)
و
پدربزرگش (ابن روح آرانی) دستاندرکار
تعزیه و تنظیم متن برای تعزیه بودهاند.
در سالهای آخر دبیرستان دو نمایشنامه با زبان تاریخی نوشت. او
تحصیلات دانشگاهیش را در رشتهٔ ادبیات ناتمام گذاشت و در سال ۱۳۳۸ به
استخدام ادارهٔ کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد.
در سال ۱۳۴۱ به اداره
هنرهای دراماتیک که
بعدها به اداره برنامههای تئاتر تغییر نام داد منتقل شد. در این سال
پژوهشهای نمایش در ایران را در مجله
موسیقی چاپ
کرد. او یکی از پایهگذاران و اعضای اصلی کانون
نویسندگان ایران در
سال ۱۳۴۷ بود که درسال ۱۳۵۷ از آن کانون کنارهگیری کرد.
در سال ۱۳۴۸ به عنوان استاد مدعو با دانشگاه
تهران همکاری
کرد. در سال ۱۳۵۲ از
ادارهٔ برنامههای تئاتر به دانشگاه
تهران به
عنوان استادیار تمام وقت نمایش دانشکده
هنرهای زیبا و
مدیریت رشتهٔ هنرهای نمایشی انتقال یافت. در سال ۱۳۶۰ پس
از بیست سال کار دولتی از دانشگاه
تهران اخراج
شد.
در سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ خانوادهاش از ایران مهاجرت کردند. در سال
۱۳۷۵ به دعوت پارلمان بینالمللی نویسندگان در استراسبورگ اقامت
نمود. در سال ۱۳۷۶ به
ایران بازگشت و کار بر روی نمایش بانو آئویی نوشتهٔ میشیما یوکیو را پس
از هجده سال دوری از صحنه آغاز کرد. وی هماکنون در ایالات
متحده اقامت
دارد و در دانشگاه
استنفورد مشغول
تدریس و تحقیق است. در سال ۲۰۱۲ جایزه میراث فرهنگ دانشگاه
استنفورد به
او اهدا شد و در سال ۲۰۱۳ نیز دانشگاه
هاروارد جایزهٔ
سینا را به بیضایی اهدا کرد.وی، چنانکه خود گفته است، در سالهای پس
از انقلاب
فرهنگی اجازهٔ
تدریس در دانشگاههای ایران را ندارد.
وی از
فیلمسازانِ صاحبسبک و معتبر سینمای ایران و از نویسندگان برجسته
ادبیات نوین فارسی به شمار میرود.
برخی از نمایشنامههای بیضایی به انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و عربی و
زبانهای دیگر درآمده و در آسیا و اروپا و آمریکای شمالی چاپ و اجرا
شده است.
ده فیلم بلند، چهار فیلم کوتاه،
کمابیش هفتاد
کتاب و
نمایشهایی بر صحنههای شهرهای مختلف ایران و گاه جهان از سال ۱۳۴۱ به
بعد کارنامهٔ هنریِ بیضایی را تشکیل میدهد. او جز این کارها به استادی
و آموزش نمایش و سینما و امور مربوطه در دانشگاهها و آموزشگاههای
گوناگون در ایران و بیرون از ایران پرداخته است.
بیضایی از
چهرههایی است که با کسانی چون اکبر
رادی در
نویسندگی و ناصر
تقوایی در
سینما و دیگران در دگرگونی نمایش و سینما در ایران نقش مهمّی داشت. باشو،
غریبه کوچک -
که در
رأیگیری منتقّدان ایرانی همراهِ با گوزنها
کارِمسعود
کیمیایی برترین
فیلم تاریخ سینمای ایران شناخته شده و سگکشی که
پرفروشترین فیلم سال ۱۳۸۰
ایران
شد دو تا از مهمترین فیلمهای بیضایی است.
در
نمایش نیز اغلب او را مهمترین نمایشنامهنویس تاریخ ادبیات فارسی
گفتهاند، که با نمایشنامههایی مانند هشتمین
سفر سندباد
و
ندبه و مرگ
یزدگرد و
همراه کسانی چون غلامحسین
ساعدی و
اکبر رادی گونهٔ نمایشنامه را در ایران استوار کرده و به سطحی جدّیتر
رسانید.
رگبار اولین
ساخته بلند بیضایی است. نسخه کاملاً ترمیمشده اولین فیلم بلند وی که
مراحل ترمیم آن توسط بنیاد تحت مدیریت
مارتین
اسکورسیزی انجام
شده، در جشنواره سینما ریترواتو (Ritrovato
)ایتالیا در سال ۲۰۱۳ بر روی پرده رفت.در
این قسمت متن دلنوشته مژده شمسایی را که به مناسبت سالروز تولد استاد
نوشته و کاملن شرح حال تمام زندگی استاد مسلم تئاتر ایران می باشد ،
برایتان می خوانم:
تولدت مبارك
بهرامْ پسر،داستان
بهدنياآمدنت را بارها مادرت برايم تعريف كرده بود. شايد به بهانهى من
اين خاطرهى خوش را با خودش مرور و انگار در زمان سفر مىكرد. برق
چشمانش و شوروشعف كلامش نشان از رضايت و غرورِ داشتن فرزندى چون تو
بود. مىگفت تا مىرسيد به آنجا كه عموهايت از آران كاشان آمده بودند.اينجا
كه مىرسيد شادى در دلش غنج مىزد، مىخنديد و صدايش مىلرزيد وقتى
مىگفت يكى از عموها با ديدن تو در گهواره درجا گفته بوده: «بهرامْ پسر
كه زادهى شير استى» و ديگرى ادامه داده: «پيداست ز عارضش جهانگير
استى» و ناگهان سكوت مىكرد، بغض راه گلويش را مىبست، با پشت خميده دو
دستهى صندلىاش را مىگرفت و جلو مىآمد و خَمتر مىشد تا دستمال
سفيدش كه به دقت چهارلا شده بود را از روى ميز بردارد و چشمانش را پاك
كند.
سالهاست نه روزنامه میخوانی و نه اخبار گوش میدهیقرار
است اين يادداشت به مناسبت تولدت در روزنامهاى چاپ شود كه هرگز
نمىخوانى. سالهاست به سفارش پزشك روزنامه نمىخوانى و اخبار گوش
نمىدهى. از آن زمان كه ناتوانى از تغيير اخبار ناگوار روحت را بيمار
كرده بود. پس ناچارم يادداشت را خودم برايت بخوانم همچنانكه اخبار
ديگر را گهگاه و جستهوگريخته برايت نقل مىكنم. يكى از ده خبر بدى را
كه با همهى تلخى خيال مىكنم بهتر است بدانى. اغلب اخبار بد را تند
مىگويم و مىگذرم و سعى مىكنم لابلاى حرفها و خبرهاى ديگر زهرش
گرفته شود تا كمتر اذيت شوى. گرچه كوشش بيهودهاى است و بعد خودم را
سرزنش مىكنم كه ديگر نمىگويم و اين تكرار مىشود و تكرار مىشود چون
انگار اخبار بد تمامى ندارد. ولى زادروز تو جزو اخبار خوش است.براى
خيلىها كه تو را از نزديك مىشناسند و آنها كه بهواسطهى كارهايت به
تو نزديك شده و دوستدارت شدهاند. آنها كه پيامها و تلفنهاى پرمهرِ
تبريكشان از چند روز پيشتر تا چند روز پستر از پنج دى مىرسد. آنها
كه وقتى زودتر زنگ مىزنند مىگويند مىدانيم ترافيكِ تلفن اين روزها
سنگين است براى همين زودتر زنگ زديم. مثل تبريكهاى سال نو از راههاى
دور كه اغلب پيش از تحويل سال گفته مىشود. و تو كه هرچه مىگذرد
سختتر و كمتر از ميز كارت جدا مىشوى و با مشغلهى كار زمان را گم
مىكنى با اولين تلفن يا پيام مىپرسي «مگر دى شده است؟ چرا يادشان
مانده؟"زادروزت ستایش خرد است" جانِ من چطور يادشان برود كه
زادروز تو براى خيلىها چون من ستايش خرد است و انديشه. تقدير كوشايى و
ممارست است. جشن پژوهش و جستجو است. تحسين بالندگى و شكوفايى است.
زادروزت يادآور داستان آقاى حكمتىِ رگبار است و افسانهى تارا. يادآور
سفر دو پسربچه است براى يافتن پدر و مادرى نداشته و حقيقت و مرد دانا.
يادآور هشتمين سفر سندباد است و پهلواناكبر. يادآور طومار شيخ شرزين
است و كارنامهى بندار بيدخش. يادآور ليلا دختر ادريس است و افرا.
يادآور مسافرانى است كه قرار است آينهاى را بياورند براى عروسي و
سرگذشت آيت در غريبه و مه. يادآور عيار تنهاست و دنياى مطبوعاتى آقاى
اسرارى. يادآور خاطرات هنرپيشهى نقش دوم است و سهرابكشى. يادآور باشو
است و وقتى همه خوابيم. يادآور مصائب استاد نويد ماكان است و همسرش
مهندس رخشيد فرزين. يادآور آينههاى روبرو است و اشغال. يادآور آرش است
و مجلس قربانى سنمار. يادآور ديوان بلخ است و كلاغ. يادآور پرده خانه
است و مرگ يزدگرد. يادآور شب هزارويكم است و سگكشى. يادآور فتحنامهى
كلات است و ندبه. مگر مىشود اينها را فراموش كرد؟
مگر مىشود
ادبيات نمايشى و سينما و تاتر ايران را بدون اين آثار تصور كرد؟ مگر
مىشود پژوهش نمايش در ايران را از ياد برد يا هزار افسان كجاست را؟
اين يادداشت قرار بود شخصى باشد؛ از طرف من به تو اما مىخواهم چند تن
را در اين شادباشِ به تو شريك كنم.
از دختر
جوان شیرازی که با پدرش در حافظیه تولدت را جشن می گیرد تا…دختر
جوان شيرازى كه هرسال پنج ديماه با پدرش به حافظيهى شيراز مىرود با
كتابى از تو و ديوان حافظ و با پدرش تولدت را اينچنين جشن مىگيرند.
گروه جوانانى كه در خراسان گرد هم مىآيند و نمايشنامهاى از تو را
مىخوانند و تحليل مىكنند و پنج دى بر كيك تولد برايت شمع روشن
مىكنند. جوانى كه هرسال از كهگيلويه پيام تبريك مىفرستد و آن ديگرى
از اهواز كه دوستدار تاتر است. آنكه از تبريز پيام مىفرستد و مىگويد
بارهاوبارها آثار تو را خواندن، زندگىاش را زيرورو كرده است .
و آنها كه در
كوه و در ديگر جاها نوشتههاى تو را مىخوانند. شاگردانى كه بخت شركت
در كلاسهايت را داشتهاند و اكنون در گوشهوكنار جهان خودشان را مديون
آموزههاى تو مىدانند. و آنها كه بهواسطهى آثارت در دلْ خود را
شاگرد و وامدار تو مىدانند. آنها كه همكارى با تو را نقطهى طلايى
كارنامهى هنرىشان مىدانند و آنها كه آرزو داشتند با تو كار كنند و
نشد كه بشود.و
همچنين البته شريك مىكنم نيلوفر و نگار و نياسان فرزندانت را. نازنينم
خوشا به حال تو كه در زمانهى تلخىها و زشتىها، كينهها و نفرتها،
خشمها و انتقامگرفتنها، زادروزت بهانهاى است براى شادى. خوشا به
حال تو كه در دل بيشمارى از مردمان سرزمينت به نيكى جاى دارى و سربلندى
كه همواره ارزشهاى انسانى را پاس داشتهاى و جز بزرگى و سر فرازى
سرزمينت و مردمانش نخواستى و عمر در اين راه گذاشتهاى. حالا مىتوانم
خيال كنم كه مادرت در آن چنددقيقه سكوت به چه فكر مىكرد… تولدت مبارك
بهرامْ پسر!
در پایان فقط این سوال مطرح می شود که ؛ آیا استاد
برام بیضایی هنرمند بزرگی نیست؟ و آیا مرد شماره یک تئاتر ایران یک
توهم است؟!!!!جلسه ی کمیته ی هنر در ساعت 20 به وقت اروپای مرکزی بعد
از هماهنگی برای برگزاری جلسه بعد با حضور فعالان حقوق بشر، به پایان
رسید.
ابتدای صفحه |
بازگشت
|