|
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران |
|
خامنه اي، و... نبايد بروند ! شاهرخ الیاسی در مقاله ای خواندم که می گفت خامنه ای باید برود و من شدیداً به هراس افتادم که نکند این بابا و دیگران بروند و من نتوانم این دزدان و جانیان را در عدالت خانه ببینم و .. زیرا که: 27 سال پيش خميني با شعار شاه بايد برود. باعث شد شاه همراه با خانواده و بخش بزرگي از درباريان و وابستگانش و وزیران و دزدان جان و مال مردم از ايران و از دست عدالت بگريزند و هيچگاه به اتهاماتي که مردم به آنان نسبت ميدادند رسيدگي نشد. مردم هم از دیدن حقوق انسانی خود محروم شدند و پس از آن هم دچار عدالت الهی و ولائی شدند که این عدالت را فقط در کتاب ها آنهم گویا در بلخ بوده است . ملايان امروز ايران را تبديل به بي قانونترين کشور دنيا ساخته اند. 27 سال است که تبهکارانه ترين ستمها بر مردم ايران روا داشته شده، اموال روی زمین و زیر زمینی آنان را به سرقت بردند، فرزندانشان را کشتند و شکنجه کردند، تاريخ تمدنشان را تحريف کردند ، به تماميت حقوق انساني و شهروندي آنان تجاوز کردند و ميکنند و هزاران جنايت ريز و درشت ديگري که به شکل روزمره و سيستماتيک بر مردم ايران روا داشته ميشود. با توجه به تجربه تاریخی که پدران ما داشته اند و ما آن را لمس میکنیم می گویم که نباید این جرثومه های فساد (خامنه اي و خاتمي و رفسنجاني و... ) بروند بلکه باید آنها بمانند و در پيشگاه مردم ايران به محاکمه کشيده شوند، محاکمه عادلانه اي که در خور آنان است وتا هنگامي که به اين گونه مي انديشيم که آنها بايد بروند و به اتهامات و اسناد موجود عليه آنان توجهي نشود، در بر همين پاشنه خواهد گشت و ملت ايران هيچگاه روي عدالت ، دمکراسي و اعتماد را نخواهند ديد و اينها هم همچو پيشينيان خود اين بار با دست خون آلودتر و پرتري از اموال مردم غارت شده از ايران خواهند گريخت. مبارزان راه آزادی، هرگز نخواهند مرد
هفسپ مانوکیان 08.07.2005 شش سال از جنبش تير ماه 1378 می گذرد. آن روزها روزنامه دوم خردادی «سلام» توقيف شده بود و دانشجويان كه هنوز تحقق شعار آزادی را در دوم خرداد و دولت خاتمی و مطبوعات وابسته به آن جستجو می كردند عكس العمل نشان دادند. پاسخ نيروی انتظامی و اوباش لباس شخصي، خشن و بيرحمانه بود. خوابگاه دانشجويان مورد يورش قرار گرفت. نيروهای سركوب در حالی كه شعار يا زهرا سر داده بودند، دانشجويان را از اتاقهای طبقه بالا به پايين پرتاب می كردند. همه اين وحشيگری ها برای ترساندن و ساكت كردن دانشجويان بود اما نتيجه ای كاملا متفاوت ببار آورد. از صبح فردای سركوب، هزاران دانشجو با شعار مرگ بر استبداد، زنده باد آزادی در شهرهای مختلف به خيابان آمدند. سران جمهوری اسلامی كه انتظار چنين پاسخی را نداشتند به وحشت افتادند و گيج شدند. خاتمی و موسوی لاری و حجاريان و همدستانشان كوشيدند اين جنبش را بخوابانند و دانشجويان را به صحن دانشگاه برگردانند اما موفق نشدند. جنبش دانشجويی بعد از مدتها می رفت كه در راه راستين خود قدم بگذارد و به رسالت تاريخی خود عمل كند. جنبش دانشجويی می رفت كه شعارهای آزاديخواهانه و حق طلبانه عموم مردم را با صدای بلند در فضای جامعه فرياد كند و موجی از مبارزه جويی و اميد را در بين مردم برانگيزد. در آن يك هفته پر شور، هر نوع شعاری به گوش می رسيد. هر چه جناح دوم خردادی ها برای كنترل و خاموش كردن جنبش بيشتر تلاش می كردند، شكاف بين اين عوامفريبان و بازوی دانشجويی شان يعنی دفتر تحكيم وحدت با بدنه جنبش دانشجويی عميقتر می شد. حتی يار دوازدهم تيم خاتمی يعنی جريان ملی مذهبی ها هم نتوانست دانشجويان خشمگين را آرام كند. هر دانشجويی كه به ضرب باتوم و زنجير و چاقوی نيروهای سركوب مجروح می شد، دروغ بودن «اصلاح نظام از درون» بيشتر بنمايش در می آمد. هر خبری كه از جان باختن و مفقود الاثر شدن ياران دانشجو منتشر می شد وعده های دروغین ملایان بيشتر برملا می كرد. يك هفته شور بود و يار دبستانی من بود و قدرت نمايی دانشجويان و به مصاف طلبيدن مستبدان. يك هفته سردرگمی حاكمان بود و هراس و توطئه چينی كل حكومتيان عليه جنبش دانشجويي. مبارزه گسترده ای كه از هجدهم تير ماه 1378 بر پا شده بود با حمله نيروهای انتظامی به اجتماعات دانشجويی و دستگيری هزاران فعال دانشجو و مردم پشتيبان آنان سركوب شد. اين سركوب با توافق و سكوت جناح خاتمی عملی شد. اما در نتيجه همين هفت روز مبارزه و سركوب بعد از آن، دوران رسوايی و شكست دوم خرداد فرا رسيد .در شش سالی كه از مبارزات 18 تير می گذرد جامعه ايران فراز و نشيب های بسياری را از گذرانده است. جنبش دانشجويی نيز تغييرات بسيار كرده است. همين جنبش بود كه جرقه مبارزات شبانه خرداد ماه 1382 را زد و نقش مهمی در كشاندن قشرهای مختلف مردم به مبارزات رزمنده ضدحكومتی بازی كرد. آنهمه دستگيري، شكنجه، آدم ربايي، اخراج و محروميت، كارساز نيفتاد و دانشگاه بار ديگر به سنگر مستحكمی برای مبارزه آزاديخواهانه مردم تبديل شد. فرو ريختن توهمات دوم خردادی و موج دستگيری ها برای دوره ای كوتاه ركود و سكونی نسبی جنبش دانشجويی را به دنبال آورد. ولی اين سكون، نشانه تامل كردن و انديشيدن يك جنبش پويا برای جستجوی راه های نوين و متفاوت بود. جديت و ادامه دار بودن مبارزه، بيشتر از قبل فهميده شد. در دوره بعد از هجدهم تير، شركت كنندگان در تجمعات اعتراضی دانشجويی كمتر شدند اما عمق و كيفيت مبارزات بيشتر شد. دانشجويانی كه در 18 تير 78 به صورت يك توده بی شكل شركت كرده بودند جای خود را به گروهبندی های سياسی مشخصتر دانشجويی با جهت گيری های طبقاتی متفاوت دادند .
در تير ماه امسال، جنبش دانشجويی بازی رسوای انتخابات نهمين دوره رياست جمهوری را تحريم كرد. كانون مخالفت با اين جريان نمايشی و فرمايشی در كل جامعه، دانشجويان و زنان بودند. التماس های دكتر معين و همراهانش و تلاش های تا شب آخر رفسنجانی مكار هم نتوانست حركت تحريم را بشكند. اينك بر اثر تقلبات و رسوايی های انتخابات رياست جمهوري، نارضايتی و بهت و خشم عميقی در بين ميليونها نفر شكل گرفته است. آنان كه بطور فعال به تحريم انتخابات دست زدند و عليه اين بازی و بازيگرانش شجاعانه تبليغ كردند در نگاه مردم هشيار و معترض جايگاه سياسی ويژه ای يافته اند، حتی اگر مردم اين را به زبان نياورند و حتی اگر تحريمگران، خود به اين مساله پی نبرده باشند. اينك جامعه انتظار دارد كه جنبش دانشجويی نقش سياسی پيشرو خود را در وقايع و تحولات آتی بازی كند. شعارهای مهم سياسی را به ميان مردم ببرد. در روزهای مبارزه در خيابان حاضر باشد و به چهارديواری دانشگاه محدود نشود. نشريات دانشجويی بايد آينه رنج های مردم و بويژه طبقات و قشرهای زيرين جامعه، و فرياد همبستگی و اتحاد مبارزاتی آنان باشد. جنبش دانشجويی بايد نقاب از چهره عوامفريبان رنگارنگ كه پياپی از درون حكومت سر بلند می كنند بردارد و هدفشان كه بقای استبداد و تحكيم بنای استثمار است را آشكار كند. جنبش دانشجويی بايد توهماتی كه در جامعه نسبت به وعده ها و نقشه های نيروهای امپرياليستی و مشخصا آمريكا پراكنده شده را پاك كند و اين واقعيت را به مردم نشان دهد كه رئيس همه استثمارگران و سركوبگران و عوامفريبان در سراسر دنيا، همين امپرياليستها هستند و از آنها نبايد انتظار آزادی و رفاه و خوشبختی داشت. جنبش دانشجويی می تواند و بايد پرچمدار مبارزه با ستم بر ملل و خلقهای ساكن ايران باشد . موج تازه سرکوب و اختناق از راه می رسد
تهیه: شهروز کاوه ئی • امروز صبح مأموران دادسرای انقلاب تهران در غياب آقای عبدالفتّاح سلطانی وکيل دادگستری و عضو مؤسس کانون مدافعان حقوق بشر, به منزل او ريختند و چون موفّق به دستگيری وی نشدند به خانواده اش گفته اند که برگ جلب عبدالفتاّح سلطانی را در دست دارند. • بر ما محرز و مسلّم بود که سعيد مرتضوی و شبکه اطلاعاتی ـ قضايی زير نظر و نفوذ وی در صدد پرونده سازی و به بند کشيدن وکلا و مدافعان حقوق بشر برخواهند آمد امروز صبح مأموران دادسرای انقلاب تهران در غياب آقای عبدالفتّاح سلطانی وکيل دادگستری و عضو مؤسس کانون مدافعان حقوق بشر, به منزل او ريختند و چون موفّق به دستگيری وی نشدند به خانواده اش گفته اند که برگ جلب عبدالفتاّح سلطانی را در دست دارند. پس از اسباب چينی ها و دسيسه های روزهای اخير روزنامه های وابسته به شبکه ترور و شکنجه در قبال شيرين عبادی و ايجاد محدودّيت های تازه برای اکبر گنجی در عدم دسترسی به وکلايش که منجر به ادامه اعتصاب غذای او شده, و با توجه به مدافعات شيرين عبادی, عبدالفتاح سلطانی, محمّد سيف زاده و محمدعلی دادخواه در جريان رسيدگی دادگاه تجديد نظر به پرونده قتل زهرا کاظمی که دلالت بر دخالت مستقيم سعيد مرتضوی و مأموران زير مسئوليت او در دستگيری و شکنجه و قتل زهرا کاظمی داشتند, بر ما محرز و مسلّم بود که سعيد مرتضوی و شبکه اطلاعاتی ـ قضايی زير نظر و نفوذ وی ساکت نخواهند نشست و در صدد پرونده سازی و به بند کشيدن وکلا و مدافعان حقوق بشر برخواهند آمد تا فرياد اعتراض و دادخواهی آنان را خاموش سازند.جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران به مجّرد وصول اين خبر فدراسيون بين المللی جامعه های حقوق بشر و کميساريای حقوق بشر سازمان ملل را در جريان تجاوز تازه دادسرای انقلاب به حريم استقلال و امنيّت حرفه ای وکلای دادگستری و مدافعان حقوق بشر قرار داد.ما طّی روزهای آينده به گزارشگر ويژه درباره بازداشتهای خودسرانه, گزارشگر ويژه به منظور تأمين استقلال قضات و وکلای دادگستری و گزارشگر ويژه در حمايت از مدافعان حقوق بشر شکايت خواهيم برد. جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران ضمن اعلام خطر نسبت به ايجاد حالت فوق العاده در روزهای پيش از استقرار پاسدار سابق احمدی نژاد بر مسند رياست جمهوری, از تمامی آزاديخواهان, مبارزان با خودکامگی و استبداد, مدافعان حقوق بشر و رسانه های خبری درخواست می کند که به هر طريق ممکن فرياد اعتراض خود را نسبت به موج تازه سرکوب و فشار و اختناق در ايران به گوش جهانيان برسانند و اجازه ندهند که شبکه ترور و شکنجه به تصّدی سعيد مرتضوی با به زندان انداختن وکلا و مدافعان حقوق بشر, قربانيان نقض حقوق بشر را از حق دفاع محروم کند. تقاضای آزادی بی قید و شرط دکتر زرافشان
امیر هودجی 05 jul 2005 خانواده های گروهی از قربانيان قتل های زنجيره ای در نامه ای به کوفی عنان دبيرکل سازمان ملل متحد خواهان آزادی ناصر زرافشان وکيل خانواده های قربانيان اين قتل ها، که از ده روز پيش در اعتصاب غذا به سر می برد، شدند. متن نامه خانواده های مختاری، پوينده، فروهر، زال زاده، دوانی و حاجی زاده به کوفی عنان به شرح زير است. سال هاست که عزیزان ما توسط ماًمورین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران به قتل رسیده اند و ما هیچ پاسخی از مسئولین این رژیم مبنی برافشای حقایق این جنایات دریافت نکرده ایم.اما در میان این همه بی کفایتی مسئولین، دکتر ناصر زرافشان با مسئولیت و پیگیری ویژه و قبول وکالت پروندهء قتل های زنحیره ای، صدای دادخواهی ما در برابر این جنایات بوده است و بخاطر همین حق جویی بی دریغ در راه افشای هویت آمرین و عاملین قتل دگراندیشان در ایران، با اتهامات واهی به پنج سال زندان و پنجاه ضربه شلاق محکوم شده است. اکنون بعد از گذشت سه سال زندگی در زندان، و با توجه به بیماری حاد کلیوی ایشان، تمام پزشکان زندان اوین اظهار داشته اند که او برای درمان بیماری خود به مرخصی نیاز دارد. اما مسئولین به او اجازهء بیرون آمدن از زندان را نداده اند. بعد از این بی مسئولیتی مقامات جمهوری اسلامی، دکتر ناصر زرافشان در نامه ای خطاب به مردم ایران اعلام داشت: برای افشای رفتار غیرانسانی مسئولین، چیزی بجز زندگی خود در اختیار ندارد و از روز سه شنبه هفت ژوئن دوهزاروپنج اعتصاب غذای نامحدودی را شروع می کند و آن را تا زمان رسیدن به خواسته هایش و دسترسی به امکانات پزشکی مناسب در بیرون از زندان ادامه می دهد. اکنون روزها ست که ایشان در اعتصاب غذا بسر می برند. از آنجایی که شرایط سلامتی او برای ادامهء این اعتصاب غذا به مدت طولانی مناسب نیست و حتی جان ایشان را با خطر جدی مواجه می کند، مااعضای کانون دفاع از حقوق بشر در ایران خواهان اعمال فشارسازمانهای مدافع حقوق بشر در سراسر جهان برای بدست آوردن آزادی بدون قید و شرط دکتر زرافشان هستیم و اعلام می کنیم که دولت جهوری اسلامی مسئول هر گونه خطراحتمالی برای جان ایشان است. حقوق از دست رفته زنان در جمهوری اسلامی
در نظامی که ادعای عدالت اسلامی دارد زن از ابتدای پیدایشش مورد ظلم و اهانت قرار میگیرد . هنوز قشر وسیعی از مردم کشور ما که در مناطق روستائی و نقاط دور افتاده زندگی می کنند طالب فرزند ذکور هستند و فی مابین پسر و دختر تفاوت ویژه ای قائل هستند . آنها هنوز از خبر دار شدن نوزاد پسر شادمان و بالعکس از دختر دار شدن غمگین می شوند . هر چند که این عکس العمل برگرفته از خلق وخوی گذشتگان نااگاه و اعراب جاهل پیش از ظهور اسلام می باشد ولی این مسئله را نمی توان نادیده گرفت که اولا نظامی که ادعای عدالت اسلامی دارد تا کنون نتوانسته است که این فرهنگ جاهلی را منسوخ نماید بلکه خود با رفتار هائی به این بد اندیشی دامن زده است . در کشوری که مرد حق دارد هر گونه که دلش می خواهد با زن زیر دست خود عمل نماید و هیچ گونه قانون مشخص در حمایت از وی وجود ندارد آیا به این فرهنگ جاهلی کمک نکرده است . در کشوری که کتک زدن و ضرب و جرح زنان کاری عادی بشمار می رود و کمتر مردی وجود دارد که دست به چنین کاری نزده باشد در کشوری که حق ازدواج مجدد ، حق طلاق ، حق سرپرستی و... به مرد داده شده ، در کشوری که مرد با در دست داشتن قدرت اقتصادی میتواند با انتخاب وکیل ، دادن رشوه ، داشتن پارتی و نفوذ اجتماعی هر گونه اهانت و بهتان را نسبت به همسر خود جهت محروم کردن وی از منافع اقتصادی و یا پرداخت نفقه و یا حتی املاکی که رسما و عرفا بنام زن ثبت گردیده ، روا داشته و او را از هر حیث تحت فشار قرار دهد ! در کشوری که روابط نامشروع مردان خیانت حساب نشده و ننگ وعاری بشمار نمی رود و هیچ مانعی در سر راه ازدواج مجدد وی محسوب نمی شود و بالعکس این عمل برای زنان لکه ننگینی بشمار میرود که او را لایق مجازات مرگ کرده و از هرگونه منافع اقتصادی و اجتماعی محروم می کند و امید هر گونه بازگشت و جبران گذشته را از وی سلب می نماید . در کشوری که اگر دختر محجوبی ازدواجی ناموفق داشته باشد و مجبور به طلاق و جدائی گردد شانس ازدواج مجدد از وی گرفته میشود و از جامعه بنوعی طرد شده و به عنوان یک زن دست دوم و مطلقه به وی نگاه می شود و امید یک زندگی مشترک موفق از وی سلب می گردد و چه بسا این محرومیت و عدم امید به آینده او را در دامان آلودگی و فحشا بغلتاند ! آیا به این فرهنگ جاهلی کمک نکرده است ؟ زنده به گور کردن دختران در دوران جاهلیت اعراب به نوعی دیگر خود را در این دوره و عصر به ظاهر مترقی تغییر شکل داده است . زنی که برای گذران زندگی و مایحتاج روز مرگی خود ، محتاج به خود فروشی می شود ، آیا همان زنده به گور شدن او نیست ، دختری که به علت فشار و ظلم نامادری و یا عدم درک خانواده از وی و یا بی مهری آنان و نادیده گرفتن خواسته هایش از طرف خانواده تبدیل به اعضای خانواده دختران فراری می شود ، آیا به واقع زنده به گور نشده است . آقایان مدعی اسلام ودین و عدالت اسلامی چه جوابی برای اینهمه اجحاف و نابرابری و ظلم و ستم روا داشته شده بر زنان در مملکت به اصطلاح اسلامی خود دارند . اگر فردا پرده از روی واقعیت ها برداشته شود و گناه بی عفتی اینهمه دختران و زنانی که در دامن فحشا زنده به گور شده اند به گردن آیت ا... ها و حجته الاسلامها بگذارند چه جوابی برای دفاع از خود آماده کرده اند؟ و اذاالموده سئلت – بای ذنب قتلت ؟ گزارشي ازآخرين وضعيت فعالان دانشجويي دانشگاه هاي اصفهان و علوم پزشكي
رخشنده خسرو شاهی 1- سومين جلسه دادگاه آقاي بهرام اسماعيل بيگي عضو شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشگاههاي اصفهان و علوم پزشكي دوشنبه 27 تير در شعبه 4 دادگاه انقلاب اصفهان برگزار مي گردد.نامبرده با اتهاماتي نطير اقدام عليه امنيت ملي به دادگاه احضار شده است و هم اكنون با قيد وثيقه آزاد مي باشد. 2- آقاي محمد صادقي در پي سمينار سياستهاي خارجي جمهوري اسلامي وچالشهاي پيش رو كه پيش از امضاي پروتكل الحاقي در اصفهان برگزار گرديده بود به دليل شكايت نيروي انتظامي از نامبرده به جرم اقدام عليه امنيت ملي به دادگاه احضار گرديد و پس از چهار جلسه محاكمه در خرداد84 به 5 ماه حبس تعليقي محكوم گرديد. 3- آقاي احمد ميرزايي عضو انجمن اسلامي دانشجويان و مدير مسئول روزنامه دانشجويي معرفت به دليل شكابت بسيج سپاه پاسداران از نامبرده با اتهامات مختلف به دادگاه عمومي احضار گرديده است 4- آقاي محمد حسن طالبي عضو انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاههاي اصفهان و علوم پزشكي اصفهان با شكايت سباه پاسداران ازوي به دادگاه انقلاب در بهمن ماه 83 با اتهامات مختلف و به كرات به اداره اطلاعات احضار گرديده و مورد بازجويي قرار گرفته است. 5- آقاي عبدالامير اميريان عضو سابق انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاههاي اصفهان وعلوم پزشكي اسفند ماه 83 با احضار به اداره اطلاعات مورد بازجويي قرار گرفت. 6- آقاي عليرضا نجفيان عضو انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاههاي اصفهان بهمن ماه 83 با احضار به اداره اطلاعات مورد بازجويي قرار گرفت. 7- آقاي علي داوودي عضو انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاههاي اصفهان و علوم پزشكي بهمن ماه 83 با احضار به اداره اطلاعات مورد باز جويي قرار گرفت. 8- آقاي سيد ميثم گلستاني عضو انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاههاي اصفهان و علوم پزشكي اسفند ماه 83 با احضار به اداره اطلاعات مورد بازجويي قرار گرفت. 9- آقاي هادي منتخبي عضو انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاههاي اصفهان و علم پزشكي با شكايت حراست دانشگاه وبا حكم كميته انضباطي دانشگاه اصفهان به مدت يك نيمسال از بهمن ماه گذشته از تحصيل محروم گرديد. 10-آقاي اشكان شريعتي عضو انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاههاي اصفهان و علوم پزشكي با شكايت حراست و با حكم كميته انضباطي دانشگاه به مدت يك نيمسال از بهمن ماه گذشته از تحصيل محروم گرديد. 11-آقاي آرش مهابادي از فعالان دانشجويي با شكايت حراست دانشگاه و با حكم كميته انضباطي دانشگاه اصفهان به مدت يك نيمسال از بهمن ماه گذشته از تحصيل محروم گرديد. 12-آقاي حسين لطيفي از فعالان دانشجويي با حكم كميته انضباطي دانشگاه اصفهان به مدت يك نيمسال از بهمن ماه گذشته از تحصيل محروم گرديد. 13-آقاي رضا سجادي از دانشجويان داشگاه اصفهان با حكم كميته انضباطي به مدت يك نيمسال از بهمن ماه گذشته از تحصيل محروم گرديد. قابل ذكر است تاكنون خبري از وضعيت پرونده آقايان عبدالامير اميريانِ، علي داوودي ؛ محمد حسن طالبي؛ سيد ميثم گلستاني؛ عليرضا نجفيان كه با شكايت سپاه پاسداران به دادگاه انقلاب در اين دادگاه به جريان افتاد نمي باشد.در حاليكه 11 نفر ديگر از دانشجويان نيزمشمول اين پرونده مي باشند و در مجموع 16 نفر از دانشچويان دانشگاه علوم پزشكي اصفهان مورد شكايت سپاه پاسداران به دادگاه انقلاب مي باشند. خاطر نشان مي گردد وضعيت پرونده ديگر اعضاي انجمن اسلام دانشجويان كه با شكايت سپاه پاسداران به دادگاه عمومي در سال 82 صورت گرفت در پايان دولت اصلاحات در ابهام مي باشد.در اين شكايت نيز اسامي آقايان عبدالامير اميريان؛محمد حسن طالبي ؛ بهرام اسماعيل بيگي؛مهران ذكايي ؛ سلمان مراد خاني؛احمد قطبي و خانمها بهارلوو صديقي به چشم مي خورد. اين شكايت به دليل برگزاري سمينار جمهوري اسلامي تهديدها و فرصتها بوده است. علاوه بر اين آقايان امين قلعه اي؛ احمد ميرزايي؛ هادي منتخبي؛ اشكان شريعتي مجددا به كميته انضباطي احضار شده اند. در باره آخرین اخبار وضعیت اکبر گنجی
تنظیم : سپیده کاوه ئی گفته میشود بین 14 تا 40 نفر دستگیر شده اند که از آنها اطلاعی در دست نیست به سختی میتواند خود را کنترل کند. پس از چند جمله اول بغض بزرگی که مانع از جاری شدن کلمات وی میشد منفجر میشود. یکی از دوستان خانواده می گوید: "او همچون کوه است، نیمه ی دیگر گنجی است." اما آنچه همسر، مادر و فرزندان گنجی امروز با آن مواجه شدند اشک کوه را جاری ساخته است. معصومه شفیعی ساعتی پس از بازگست از ملاقات همسرش چنین توضیح میدهد: "روز سختی بود. گنجی چند روز پیش گفته بود که امروز ، " روز مادر" ، همراه با مادر وی و فرزندانم به ملاقات او بروم، اما ای کاش نرفته بودم. حالش خیلی بد است. نمیتواند راه برود. چشمانش به سختی میبینند. میگفت در سه روز اخیر تنها 120 صفحه از رمانی را که در دست دارد خوانده است. چشمانش بیش از این امان نمیدهند. این در حالی است که او در حالت عادی هر روز یا هر دو روز یک کتاب میخواند. ..." بغض دوباره در گلویش گره میخورد، راه بر کلامش میبندد و ... پوزش میخواهد و ادامه میدهد: "کولر اتاق خاموش است اما بدون پتو احساس سرما میکند." و سپس میافزاید که در قرنطینه ی بیمارستان میلاد، به جز خانواده هیچکس، حتی وکلایش امکان ملاقات گنجی را ندارند." آقای عیسی سحرخیز که به عنوان معتمد اکبر گنجی عضو تیم سه نفره ای است که با مسولان قضایی در باره شرایط وی مذاکره کرده است میگوید: " گنجی تضمین میخواهد که طرف مقابل به نتایج مذاکرات پایبند بماند اما ما کسی را نیافتیم که چنین تضمینی بدهد. به همین دلیل ظاهرا مذاکرات مفهوم خود را از دست داده اند. این اواخر طرف مقابل خواسته است که سحرخیز از دور مذاکزات حذف بشود و طبیعتا آقایان حجاریان و تهرانی این شرط را نپذیرفته اند. " او می افزاید: "دوشنبه تعدادی وبلاگ نویسان برای همدردی با گنجی و خواندن دعا به بیمارستان میلاد رفته بودند. گفته میشود بین 14 تا 40 نفر دستگیر شده اند که از آنها اطلاعی در دست نیست."با توجه به تلاشهای انجام شده، وضعیت اکبر گنجی و بن بست موجود از آقای سحرخیز میپرسم آیا دعوت به حضورمردم در خیابان برای حمایت از اکبر گنجی به عنوان یک راهکار برای دوستان اصلاح طلب وی مطرح است. میگوید: "ما هیچ چیزی را رد نمیکنیم. به نظر ما وضعیت آقای گنجی به جایی رسیده است که خدای نا کرده یک حادثه ناگوار میتواند یک شُک در جامعه ایجاد کند. ممکن است حرکات ناخواسته ای ایجاد شود که ابعاد آنها، از آنچه شما به آن اشاره کردید بسیار گسترده تر باشد. البته جربان مقابل در پی سرکوب بر خواهد آمد. با این وجود به دلایل انسانی و وخامت وضع آقای گنجی، دوستانی که در تلاش برای تغییر وضعیت ایشان هستند، هیچ راهی را از نظر دور نمی کنند."یک نویسنده عضو کانون نویسندگان ایران، شرایط حاضر و احساسات خود را در این جمله خلاصه میکند: "گنجی ستاره ای است که نباید غروب کند مضحکه انتخاباتی رژیم
فرزانه مهدی بیگیبلبشویی راه افتاده ، سران حکومت اسلامی به هر حربه ای متوسل شدند تا تنور انتخابات را داغ کنند. از جمع آوری ماهواره ها و فیلتر کردن سایتهای اینترنتی تا نام نویسی بیش از هزار نفر برای کاندیداتوری ریاست جمهوری که ا لبته دوازده نفرشان زن بودند و ا ستفاده ابزاری از جانبازان و خانواده های شهدا در تلویزیون که ملتمسانه مردم را دعوت می کنند که به پای صندوق رأی بروند و یا پخش صحنه های جنگ و تحریک حس ناسیونالیستی مذهبی و رد صلاحیت حتی سخنگوی اسبق شورای نگهبان به جز شش نفر که با درخواست تجدید نظر خامنه ای و به صحنه آوردن معین ، مضحکه را کامل کردند.امامان جمعه آستینها را بالا زده و برای اینکه مردم را مجبور به مشارکت کنند یکصدا اعلام کردند که رفتن به پای صندوقها یک تکلیف شرعی و ملی است.اما از همه مضحکتر تلاش مذبوحانه کاندیداها و شعارهای تبلیغاتی آنهاست که میخواهند با آن سر مردم را شیره بما لند. یکی وعده میده که ماهیانه پنجاه هزار تومان به افراد بزرگسال پرداخت میکند ، دیگری هم که اتفاقأ سالیان سال فرمانده سپاه پاسداران بوده با پررویی تمام اعلام می کند که دولتیها در مواد مخدر دست دارند.کروبی هم با رفسنجانی کل کل راه انداخته و پته یکدیگر را روی آب می ریزند. عکس این یکی در کنار یک دختر ترگل ورگل به اصطلاح بد حجاب در روزنامه چاپ شده و در مصاحبه اش با نیویورک تایمز به آمریکاییها در باغ سبز نشون میده ، اون یکی که فرمانده نیروی انتظامی بوده و خون دانشجویان را در کوی دانشگاه تو شیشه کرده، کت و شلوار پوشیده و شیک و پیک ادعای آزادی و اصلاحات داره. این یکی از توسل به ائمه اطهار و روش زند گیشون میگه و اون یکی وعده آزادی مطبوعات و از بین بردن فقر و مبارزه با باندبازی میده، کار به جایی رسیده که اعلام شده اگر از چهل و پنج میلیون نفر واجدین شرایط فقط چهل درصد رأی بدهند رژیم باید کلاهشو بالا بندازه، اما ذهی خیال باطل، مردم اینبار تصمیم خودشونو گرفتند.آنها با آمدن به خیابانها و اعتراض به انتخابات زوری باید صندوقهارو رو سرشون خراب کنیم. بیست و هفت خرداد را باید به روز نه به جمهوری اسلامی تبدیل کنیم، نه به آپارتاید جنسی، نه به حجاب اجباری، نه به فحشا، نه به حکومت مذهبی، نه به سنگسار، نه به اعدام، نه به فقر باید در این روز فریاد آزادیخواهی و برابر طلبی اقشار مختلف جامعه را به گوش جهانیان برسانیم. باید فریاد بزنیم، آقایان ما دیگر گول شما را نخواهیم خورد، نه ما رأی نمیدهیم.معیشت 18000 انسان در گوشه ای از ایران اسلامی
مریم تیرگری نماينده كارگران پاكدشت ، گفت : به علت نداشتن پول كافي و فقر مفرط ، بيش از18 هزار كارگر ، در زاغههاي كوره پزخانه ها , همچون سربازان پادگانها شب را به صبح مي رسانند ، در اين كورهپزخانهها ، زن ، مرد و حتي كودكان كمتر از 8 سال كار ميكنند و بين نانآور و نانخور فرقي نيست
. "عباس سالاري" , در گفت و گو با خبرنگار گروه كارگري ايلنا ، افزود : در حال حاضر 400 كوره پزخانه فعال در استان تهران وجود دارد كه كارگران شاغل در بسياري از اين كارخانجات ، به دليل نداشتن پول كافي براي اجاره حتي يك اتاق براي سكونت شبانه , شب را با خانواده خود در محل كارخانه هاي اجرسازي به صبح مي رسانند . وي گفت : بسياري از كارگران با خانواده هايشان در اين كوره پزخانه ها در شرايطي سخت و طاقت فرسا كار كرده و فرزندان كم سن و سال آنان نيز براي ادامه زندگي ناچار به تن دادن به كارهاي سخت در همين كوره پزخانه ها هستند .
وي ، تصريح كرد : هر 5 كارگر در يك اتاق 12 متري كه به دليل غير مسكوني بودن و عدم بهداشت محيط ، بيشتر به زاغه شبيه مي باشد ، تن خسته شان را به خواب مي سپارند . اين مقام كارگري ، افزود : خانواده هاي اين كارگران در همين فضاي چند متري غير مسكوني ، كليه امور خانه همچون , آشپزي و رخت شويي را انجام داده و كودكان نيز از ترس موشهاي بزرگ ساكن در كنار گوشه همين اتاقها , آسايش ندارند . سالاري گفت : وضعيت معيشتي كارگران كوره پزخانه ها به دليل كمي دستمزد و عدم اداره امور زندگي تاسف بار بوده و در سال گذشته ، انواع بيماريهاي عفوني و مهلك نيز در بين كارگران كورهپزخانهها شيوع پيدا كرده است . انتخابات و رئیس جمهور جدید
انتخابات برگزار شده در ایران بعلت دخالت شورای نگهبان و دست چین کردن کاندیدا آنهم نه بر معیار منافع مردم بلکه بر اساس گرایشهای حزب و گروهی خود، فاقد مشروعیت بین المللی بوده و از درجه اعتبار ساقط می باشد . رای های بیرون آمده از صندوق نمی تواند حاکی از عقیده و مشارکت مردم در امور باشد .تاریخ گواه است که همیشه در حکومتهای دیکتاتوری به نسبت دیکتاتور بودن رژیم رای های موافق بیشتری از صندوق بیرون می آید . بیاد دارید که در رزیم دیکتاتوری عراق تعداد آرائ موافق صدام نود و نه در صد بود . بنا بر این تعداد رای های خارج شده از صندوق گواه موافقت مردم نمی باشد. در انتخابات قبلی (خاتمی ) از سی و هشت میلیون نفر افراد واجد شرایط ، بیست و هشت میلیون در انتخابات شرکت نمودند. اما در انتخابات اخیر از حدود پنجاه میلیون (دولت چهل و هشت میلیون اعلام کرد ولی اصلاح طلبان حدود پنجاه و دو میلیون نفر اعلام کردند بنابراین معدل این دو همان پنجاه میلیون نفر میباشد) افراد واجد شرایط جهت رای دادن فقط بیست و نه میلیون به گفته رزیم در انتخابات شرکت نمودند. یعنی بر اساس آمار خودشان با وجود ازدیاد حدود یازده میلیون واجد شرایط تعداد شرکت کنندگان تقریبا همان آمار هشت سال قبل بوده است و به زبان ریاضی تعداد شرکت کنندگان در دوره خاتمی هفتاد و چهار در صد واجدین شرایط و در انتخابات اخیر پنجاه و هشت در صد بوده است یعنی حدود شانزده در صد افت داشته است . جالب اینکه متصدیان جمهوری اسلامی هیچ کدام بر این افت تعداد آرا تکیه نکرده و پیوسته از شور وشعف تعداد شرکت کنندگان سخن میگویند .
بی آنکه توضیحی به مردم ارائه دهند که چرا بایستی با چنین کاهشی روبرو باشند . فراموش نشود که این آمار در صورتی صحیح است که در صندوق های رای گیری تقلباتی صورت نگرفته باشد . در حالیکه می دانیم یکی از کاندیدها ی روحانی (کروبی) که لقب حجه الاسلام را حمل کرده و از یاران دیرینه رهبر جمهوری اسلامی بشمار می رود و از معتمدان رژیم میباشد و پستهای ریاست مجلس ، رئیس بنیاد شهید و ... را تا کنون دارا بوده است صراحتا بر تقلب در انتخابات تاکیدو اعتراض نموده است . مصاحبه در روزهای رای گیری با سایر کاندیدا ها نیز موید همین موضوع یعنی زد و بند پشت پرده و صدور دستور از رهبری و تغییر عقیده ایشان حکایت می کند . با این وجود انتخابات انجام شده و رای و عقیده شورای نگهبان و دیگر حاکمان بر مردم ما تحمیل شده است . رئیس جمهور جدید نیز مانند سایر به دوران رسیده ها برای جلب افکار عمومی شعار حمایت از مردم و طبقه مستضعف را شعار خود کرده و همانند کسی که تا کنون در این رژیم کار نکرده و دامان معصومیت بپا دارد سخن از تغییر بنیادی در اقتصاد و احقاق حقوق از دست رفته محرومان کشور میکند . او نیز همانند همردیفان و همکاران خود گمان می برد که افکار عمومی فراموش کار است و پس از اندک زمانی همه وعده و وعیدهای داده شده به مردم بدست فراموشی سپرده میشود. خاتمی حداقل این شانس را داشت که اگر نتوانست کار و اقدام بنیادی انجام دهد میتوانست ادعا کند که نگذاشتندش! اما رئیس جمهور جدید با توجه به یکدست بودن تمامی ارگانهای تصمیم گیرنده رژیم اعم از رهبری ، مجلس ، شورای نگهبان ، قوه قضائیه و ... باید بداند که راه هیچ گونه توجیهی بر وی باز نبوده و شکست وی بمنزله سقوط همه جانبه رژیم خواهد بود. به دوران معاصر می رسیم
آرمین افرازی یعنی دوران پس از انقلاب اسلامی ایران ، انقلاب سال 1979 که آشکارا معنی دینی داشت و پرچمداران آن روحانیان و شریعتمداران بودند، خود وامدار تحولات عظیم فکری و سیاسی ای بود که در ده های چهل و پنجاه پدید آمده بود. در این میان نقش روشنفکران، اعم از دینی و غیر دینی، و از همه مهمتر نقش کسی چون دکتر علی شریعتی بسیار عظیم بود. کار مهم دکتر علی شریعتی همان بود که خود در بازگشت به خویش می خواند،یعنی بازیافتن هویت خود.نحوه کار او چه بود؟ روشن کردن ذهن مسلمان ایرانی،و از این طریق شفاف کردن شخصیت او. اما گوئی مفاهیم برای سیاستمداران اگر مبهم باشد کارسازترند تا مفاهیم وا ضح و چنین است که ما امروزه دوباره به اندیشه های مبهم بازگشته ایم و از آنها تغذیه می کنیم. به چند نمونه ار این نوع اندیشه های مبهم و برچسب های تیره و تحریک گر اشاره می کنیم. 1- تهاجم فرهنگی – چند سالی بیش از این تولد مفهوم نگذشته است. هیچکس به درستی نمی داند که غرض از آن چیست . همه آن را مبهماً به کار می برند و همه مبهماً تهاجمی را توهم یا استشمام می کنند و مبهماً به مقابله با آن بر می خیزند ونتایج مبهمی هم می گیرند. آنچه بر ابهام موضوع افزوده است ، یکی وا ژه فرهنگ است که خود اسرار آمیزترین مقولات عالم است و دیگری غرض سیاسی است که در ورای تعبیر مبهم در تهاجم فرهنگی نهفته است و آن شکار کردن بی گناهانی است که به هیچ تهمتی دیگر به دام نمی افتند. از سخنان خطابی و شعاری در باب تهاجم فرهنگی که بگذریم بررسی جامعه شناسانه این امر با این اشکال جدی روبروست که در مفهوم تهاجم قصد و توطئه نهفته است، در حالی که جامعه شناسی به برسی عواقب ناخواسته افعال مختارانه فاعلان اجتماعی می پردازد. همچنان که فرهنگ هم محصول ناخواسته و طراحی ناشدهً برخورد گراائی ها و خواسته ها و کرده های توطئه های مردم است . این است برسی و دلیل آن به منزله امری مراد و مقصود به بن بست روش می رسد. اشکال دیگر کار این است که مقاله پدیده های جمعی را به قول دورکیم، باید با پدیده های جمعی تبیین کرد و نمی توان آنها را صرفاً با تکیه بر عناصر روانشناختی تحلیل وتعلیل نمود. لذا در تحلیل پدیده مهمی بنام تهاجم فرهنگی پناه بردن به مقاصد و نیات خبیث فاعلان مبهم و موهوم ،جز اینکه ابهام مساًله را دو چندان کند و گرهی بر گرهً نخستین بیفزاید ، کاری صورت نمی دهد. ادامه دارد |