|
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران |
|
هويت ملي خود را فراموش نكنيم بخش دوم شهاب سبحانی در مقاله پيش مروری گذرا بر فرهنگ و تمدن ايران باستان از زمان سلسله هخامنشي تا ساساني داشتيم. ضمن اينكه نبايد فراموش نمود كه تمدن قوم آريايي از زمان پيشداديان شروع ميشود و چون از حوصله خواننده خارج است اين بخش از تاريخ پرافتخار ميهنمان را بررسي ننموديم. در واقع تاريخ عظيم اين مرز و بوم به دو بخش پيش از اسلام و بعد از آن تقسيم ميشود و شروع تاريخ كشورمان بعد از اسلام از هنگامی آغاز ميشود كه دين اسلام به پيام آوری حضرت محمد (ص) در عربستان آغازشد و تا زمان حال يعني زماني برابر 14 قرن ادامه دارد. برای بررسي اينكه چگونه اسلام به ايران آمد و چگونه امپراطوری عظيم ايران بوسيله اعراب تازه مسلمان فتح گرديد، بايد ابتدا به طور اختصار تسليم امپراطوری ايران را در برابر اعراب بدوی بررسي نماييم و علل اين سقوط بزر گ را روشن كنيم. برای اين روشنگری فرازهای كوچكي از اين واقعه تاريخي را بيان ميكنم. از هنگام اعلام رسالت پيامبر در مكه و در مدت 12 سال تنها جمعيتي برابر هشتاد نفر به دين اسلام ايمان آوردند و اين عده ايمان آورندگان نسبت به زمان 12 سال بسيار اندك بود. اما از وقتي كه پيامبر از مكه به مدينه رفتند و دستور دادند مسلمانان شمشير بردارند و ندای اسلام را به همه جای شبه جزيره عربستان ببرند با اين نويد كه در برابر كفار اگر پيروز شديد به غنيمت جنگي كه شامل اسب , شتر , زن و لوازم زندگي است دست می يابید و اگر كشته شديد به بهشت خواهيد رفت و از زندگي ابدی برخوردار خواهيد شد. در برابر پيامبر اكرم، اعراب بدوی ای بودند كه بعلت زندگي مشقت بار خويش در صحرايي بي آب و علف و سوزان و محروم از امكانات ساده زندگي شنيدن چنين پيامی شايد بهترين نويد برای آنان بود كه تا آن زمان دريافت كرده بودند. مردان شمشير برداشتند و برای رسيدن به خواسته های دنيوی خويش در صورت پيروزی و يا رسيدن به بهشت موعود در صورت كشته شدن، به سرزمينهای آباد، ثروتمند و تمدنهای همجوار آن از جمله ايران يورش ببرند. و سوال اين است كه چرا و چگونه كشوری كه در آن زمان يكي از دو امپراطوری بزرگ دنيا ( ايران - روم ) بود به سادگي از پای در آمد و در برابر مشتي عرب تازه مسلمان بدوی سقوط نمود. و اما علت سقوط امپراطوری ايران ، ابتدا بايد دربار ساسانيان را در زمان ارائه پيام اسلام بوسيله پيامبر گرامي ، بررسي نماييم و چند مورد اساسي موثر در اين سقوط بزرگ را بيان كنيم. 1- نفوذ روحانيون زرتشتي در دربار شاهان ساساني : گرچه در تمام طول تداوم سلسله ساساني روحانيون (مغان ) سهم بزرگي از اداره مملكت را در دست داشتند اما در زمان خسرو پرويز اين نفوذ به حدی بود كه شاه بدون اجازه موبدان و مغان قادر به انجام تصميمي بزرگ نبود و بفرموده فردوسي بزرگوار: چنان دين و دولت به يكديگرند تو گويي كه از بن زيك مادرند چون دين را بود پادشه پاسبان تو اين هردو را جز برادر مخوان در هم آميختن دين و دولت سبب گرديده بود كه شيرازه اداره مملكت از دست پادشاهان بيرون رود و چون به مسايل دنيوی آلوده گرديده بودند به آنچه كه نمي انديشيدند پيام زرتشت و دعوت مردم به نصايح اين آموزگار اخلاق بود. نتيجه اين نفوذ در دستگاه عظيم امپراطوری سبب گرديد تا از نظر سياسي و حتي نظامی زمينه سقوط كشور مهيا شود و مردم نيز بي تفاوت از نتيجه يورش اعراب و شايد خوشحال از سقوط حكومتي كه اساس سياست آنرا روحانيون در دست داشتند و به اميد آزاد شدن از دست (دكانداران دين) با بي تفاوتي جاده اين حمله تاريخي را هموار نمايند. 2- طبقاتي بودن جامعه : در زمان ساسانيان همه مردم ايران به پنج طبقه شامل : موبدان ( روحانيون ), ارتشتاران ( نظاميون ), دبيران ( اعضای ادارات ), استرپوشان ( كشاورزان ), هوتخشان ( پيشه وران ) تقسيم ميشدند كه پيشوای موبدان را ( مگوپتان ) يا موبد موبدان نام نهاده بودند و از طرف پادشاه اين سمت به او واگذار ميشد. مردم زحمتكش كشور كه شامل كشاورزان و پیشه وران بودند در انتهای اين طبقه بندی جای داشتند و در واقع صاحب مقام و منزلت اجتماعي و واقعي خويش نبودند. به اين سبب اين جمعيت عظيم كه در موقع حمله دشمن به كشور بايد بيشترين نيروی نظامي مملكت را فراهم می آوردند و بسيج میشدند چون در پايگاه طبقاتي فاقد ارج و ارزش واقعي و اجتماعي خويش بودند در زمان حمله اعراب از خود بي تفاوتي نشان دادند و شايد هم از اينكه امپراطوری طبقاتي متلاشي ميگردد خوشحال بودند. 3- خسرو پرويز پادشاه ساساني به وجود نيروی تازه ای در جنوب امپراطوری خويش كه مدعي آيين جديدی بودند كاملا بي توجهي نشان داد به طوريكه پيام صلح و دعوت به اسلام را از طرف پيامبر با بي توجهي پاره نمود و اين قوم را مشتي عرب بيابانگر ميدانست كه در برابر سپاهيان قدرتمند ايران نيرويي به حساب نمي آمدند و جرات حمله به كشور او را نداشتند. 4- ایجاد دلگرمی و تقویت روحيه جنگجويي در ميان اعراب باديه نشین و تازه مسلمان شده با اين پيام كه بجنگيد چرا که در هر دو صورت چه كشته شويد يا بكشيد رستگار خواهيد شد. چنان بود که مردماني با آرزوهای برآورده نشده درباديه و به خیال رستگاری اخروی شمشير بدست گرفتند و با توجه به سبك بودن البسه آنان كه شامل تنپوش خنك و سبك و اسباني تيزرو بود با سپاهيان ايران كه غرق در زره و كلاه خود سنگين با قدرت مانور بسيار اندك در جنگ تن به تن بودند به پيروزی رسيدند و شكست را نصيب سپاهيان ايران كردند. چون آنچه كه از نيروهای شكست خورده بدست مي آمد بعنوان غنايم جنگي بين سپاهيان و جنگ آوران تقسيم ميشد در مدت كوتاهي سپاهيان اسلام به ثروت و مكنت عظيمي رسيدند و با همين ثروت در واقع توانستند به تقويت نيروهای خود كه از يك ايديولوژی شخصي پيروی ميكردند بپردازند و بزودی تمدنهای بسياری از تمدن مصر باستان گرفته تا قسمتي از امپراطوری روم در اروپا و تمدن عظيم ايران را فتح نمايند.ادامه دارد... حقوق از دست رفته زنان ایرانی شعله میر قرائی نظر به اینکه زنان در طول تاریخ بشری به واسطه ضعف جسمانی نسبت به مردان مورد ظلم مضاعف قرار گرفته اند لذا نه تنها در اعلامیه حقوق بشر بر حقوق آنها تاکید شده است. در اعلامیه جهانی حقوق بشر آنجا که سخن از حقوق اساسی بشر و مقام و ارزش فرد انسانی به میان آمده صریحا بر تساوی حقوق زن و مرد تاکید گردیده است. سوالی که در اینجا مطرح می شود اینست که آیا واقعا جوامع متمدن امروز که منشور جهانی حقوق بشر را پذیرفته و مدعی عمل بدان هستند تا چه میزان حقوق زنان را مراعات می نمایند؟ آیا در این جوامع زن جهت تبلیغ فروش کالاها و یا حتی بهره کشی بیشتر از مردان استفاده نمی شود؟ آیا واقعا زن در جوامع متمدن امروزی صاحب جایگاه اصلی خود می باشد؟ در کشورهای مرتجعی چون ایران زن در خدمت مرد خود قرار دارد و از حقوق مساوی برخوردار نیست، و چون مردان بایستی همه روزه همدوش مردان در گردونه تولید بوده و زیر بار کمرشکن رقابتهای سرمایه داری خرد شود؟هر نوع تحول اجتماعی اصلاحی و بهبود اقتصادی، فرهنگی، حقوقی و قانونی در موقعیت زنان ایران در وحله اول ناشی از مبارزات حق خواهانه خود زنان آگاه ایرانی بوده و خواهد بود. اما به نظر می رسد فزاینده جهانی شدن، بر اهمیت نقش نهادهای فرا ملتیی و بین المللی چون سازمان ملل و نهادهای جهانی حقوق بشری در حل مناقشات بین المللی و ترویج گفتمان های صلح جویانه، اصلاح طلبانه و دمکراتیک در تسریع تحولات درونی کشورهای در حال توسعه به سوی دمکراسی افزوده و ضرورت اعمال فشارو نظارت بین المللی برعملکرد دولت های مستبد و ناقض حقوق بشر را بیش از پیش آشکار کرده است. لذا طرفداران حقوق بشر در ایران و زنان آزاده ایرانی از شرطهای اتحادیه اروپا مبنی بر رعایت حقوق بشر در ایران استقبال نموده و از پارلمان اروپا می خواهند که در اعمال فشارهای سیاسی و دیپلماتیک خود بر جمهوری اسلامی در جهت تعهد این دولت به پیوستن به کنوانسیون جهانی رفع هر گونه تبعیض علیه زنان و اعلام رسمی تامین برابری حقوقی زن و مرد به طور جدی ایستادگی نمایند تا راه گریزی برای جمهوری اسلامی در زیر پا گذاشتن حقوق بشر و اعمال تبعیض جنسی وجود نداشته باشد. جایگاه زنان در جمهوری اسلامی رقیه اصغری شاهدهی اینکه می گویند زن در ایران جایگاه خاصی دارد درست است! جایگاه آن این است که کمتر از مردان حق دارد، باید همیشه سکوت کند، باید حجاب را اجباری بپذیرد، نتواند هر شغلی را که مورد علاقه اش است انتخاب کند، نتواند در ورزش آن رشته ای را که دوست دارد انتخاب کند و یا تحصیل در رشته های مورد نظر خود و یا خوانندگی و ... فقط در جایی که نفع خودشان در میان است به زن اختیار داده می شود مثل رأی دادن. نگاه جمهوری اسلامی به زنان بهتر از طالبان نیست، مثلأ مردی که زنش فقط فرزند دختر بیاورد یا او را طلاق میدهد و یا به این خاطر خانواده آن مرد، زن را سرزنش میکنند و آن مرد میتواند برای خود زن دومی اختیار کند به این امید که برایش فرزند پسری بیاورد و مثال دیگراینکه در بیشتر شرکتها از منشی و یا دفتر دار زن استفاده میکنند و این خود دلایل زیادی دارد که یکی از آن دلایل این است که اگر زن را استخدام کنند حقوق کمتری به آن تعلق می گیرد و یا بسیاری از زنان بیمه شوهر و یا پدرشان هستند نیاز و به بیمه شدن ندارند. هر چند در این مسائل جای تعجبی نیست، چرا که وقتی سرمداران نظام بویی از عدالت و حق و حقوق نبرده اند چه توقعی می شود از مردمش داشت.برای یک زن در کشور جمهوری اسلامی واقعأ سخت است که بخواهد در یک شرکت و یا اداره نیمه خصوصی کار کند یا از همان اول استخدامش نمی کنند و یا اینکه بعد از یک ماه عذرش را می خواهند و کارهایی مانند معلمی و یا پرستاری و یا کارهای دولتی هم به راحتی پیدا نمی شود چون برای یافتن این کارها باید یا رابطه داشت و یا؟؟؟ این ملاها نمی دانم چطور می توانند جوابگوی این همه جنایتها یی که می کنند باشند اینهایی که اینقدر دم از اسلام و بهشت و جهنم می زنند و اینقدر ادعا دارند و از حق و تساوی و عدالت و خدا حرف می زنند. اینها کاری کردند که مردمی هم که واقعأ خالصانه اسلام را قبول داشتند حالا دچار سردرگمی در باورهای دینی خود شده اند و حتی بعضی ها دین خود را تغییرداده اند و به گفته حضرات مرتد شده اند، اینها زنهای ما را با حجاب اجباری عقده ای کردند، دختری می گفت: „اگر جمهوری اسلامی نابود شود اولین کاری که می کنم اینست که وسط یکی از میادین شهر نیمه برهنه می رقصم“. چرا باید زنان ما وقتی از مرزهای کشور خارج می شوند به دستشویی های هجوم آورده و آنوقت است که احساس می کنی انگار سوار هواپیمای اشتباهی شده ای!! چرا قبل از انقلاب به اصطلاح اسلامی، ما شاهد این صحنه های خجالت آور نبودیم هر کس طبق اعتقادات مذهبی خود می توانست حجابش را رعایت کند و یا هر مذهبی خواست داشته باشد، هرکس دوست داشت به میل خود پوشش خود را انتخاب کند درست مثل اروپای امروز.در کشور ما بیشتر مردها فقط یک چیز از اسلام را خوب فهمیده اند و آن این است که اجازه به خود می دهند با وجود داشتن زن، زن دیگری برای خود اختیار کنند. طوری که در ایران به خصوص در تهران بین مردها یی که با داشتن زن وبچه در پی تجدید فراش هستند بسیار شیوع پیدا کرده است و باز در اینجا این زن بدبخت است که حق هیچگونه اعتراضی ندارد، اگر بخواهد شکایتی بکند، اسلام را به میان می آورند و می گویند دراسلام ما اجازه داریم تا چهار زن اختیار کنیم و مثل همیشه هر جا به نفعشان است عامل زمان را فراموش می کنند و نمی گویند درآن زما ن این حکم برای چه صادر شده است مثلأ در آن عهد که اکثر مردها در جنگها میمردند و تعداد زنها چند برابر مردها بود و زنها کار نمی کردند تا هزینه های زندگی خود را تأمین کنند و یا اینها اصلأ مربوط به اعراب است چه ربطی به ما دارد. چرا می آیند خودشان را با عربهای چندین هزار سال پیش مقایسه میکند، چرا نمی آیند موارد خوب اسلام را سرمشق خود قرار بدهند. مردهای تازه به دوران رسیده که با روشهای نزول خواری و قاچاق و یا به مدد دولت جمهوری اسلامی به جایی رسیده اند به پیروی از روش آخوندی علاوه بر جمع آوری ثروت به جمع کردن اهل وعیال فراوان در اطراف خود هم مشغولند و کار خود را با یک کلمه صیغه توجیه می کنند. اینها همه پیامدهای یک حکومت به اصطلاح اسلامی در مملکت ما است. به امید روزی که اخلاقیات انسانی جایگزین فرائض دینی شود. پيرامون کتاب "ستيز و مدارا، ضد حکومت اسلامی" نوشته رامين کامران تهیه کننده : سید علیرضا ریون قسمت اول : طرح معضلی بنام حکومت اسلامی و راه حل های آن پس از انقلاب علیه دیکتاتوری شاه، نظام حکومت اسلامی همچون بختکی سنگین بر روی میهن ما افتاد. پس از آن بسیاری به بررسی جنبه های گوناگون این انقلاب و مشکلات ناشی از حکومت اسلامی پرداختند. اما هنگامی که کتاب رامین کامران را با این جمله از ارسطوکه : « دیگر خداوند هم قادر نیست کاری بکند تا آنچه شده است نشود» می گشاییم متوجه می شویم که مشغول خواندن کتاب متفاوتی هستیم ، کتابی که ما را وا می دارد که به گلایه و شکایت از روزگار بسنده نکنیم بلکه بکوشیم برای فاجعه ی حکومت اسلامی چاره ای بیابیم؟ در زیر بخش هایی از این کتاب از نظر خوانندگان می گذرد که خود بهترین معرف کتاب است. نويسنده در پيش گفتار کتاب اشارهای دارد به اينکه « انقلاب ۱۳۵۷ ايران، صرفنظر از خواستها و خيالهای گوناگون بازيگران پُرشمار آن، درعمل انقلابی عوامی - مذهبی شد که رهبرپرستی جزء جدايی ناپذيرآن بود. .. جنبش اعتراضی ايرانيان به حکومت محمد رضا شاه از ابتدا سرانجام محتومی نداشت، وی به سرعت و با بسته شدن راه های ديگر تاريخی که دربرابر آن گشوده بود، به برقراری حکومت مذهبی انجاميد. آنچه در افتادن انقلاب به راه برقراری حکومت مذهبی نقش قاطع داشت پذيرش رهبری بی چون وچرای خمينی و به تبع شعارهای او بود، که توسط انقلابيان و بسيار زود انجام گرفت. گروه اخير چنين تصور میکرد که گردن نهادن به رهبری خمينی راه خلاصی از نظام آريامهری است، تاريخ اين تصور را تائيد کرد و تاديه بهايش را برعهده همه ايرانيان نهاد. آخرين فرصت ارزنده و گذرايی هم که به مردم ايران عرضه گشت تا راه دمکراسی را بگزينند، خريداری نيافت. وضعيت حاصل از برقرای حکومت مذهبی معضل تاريخی بزرگی است که ايرانيان درگيرش هستند و بايد خود برای آن چاره ای درميان بنهند. کتاب با ديدگاه تجددگرا و ليبرال نگاشته شده و از تفکرات فيلسوفانی چون اسپينوزا، کانت و هگلو ... بهرهمند گرديده است و افزون برآن نويسنده خود را از آن تبار فکری میداندکه از ميرزا ملکم خان تا احمد کسروی و فريدونآدميت تجدد خواهی را درايران ترويج نموده است. کل کتاب به سه بخش تقسيم شدهاست. بخش اول : به بررسی دو مفهوم تقدس و عدالت پرداخته و هشدار میدهد که اعتباریدانستن عدالت با نسبیگرايیکه برخیاز روشنفکران ايرانینيز مدافع آنهستند سرانجام در خدمت استبداد است. نسبیگرايی بهمحدودکردن جستجویحقيقت به آزادیعقيده بسنده میکند. همگان در ابراز عقيده آزادند اما اين نادرست است که اين عقايد را از نظر ارزش و اعتبار مساوی بدانيم. بخش دوم : بهطرح مشکل و تاريخچه کوتاهی از جنجال در باره ی کتاب آيات شيطانی سلمان رشدی اختصاص دارد. نویسنده در این مورد پیشنهادهای جالبی دارد که متاسفانه گوش شنوایی نمی یابد و چنانکه شاهد بودیم حکومت اسلامی موفق شد روابط با اروپا را زیر عنوان« سیاست دیالوگ انتقادی» از سر بگیرد و از بن بست سیاسی درآید . آقای رامين کامران بر آنست که « موفقيت خمينی بسيار پيش ازآنکه بسياری مايلند وانمود کنند زاده ی اتفاقاتیبود که نه به ذهن خود وی و نه به ذهن ديگران خطورمیکرد، اما دراين شرايط استراتژی او، هرقدر هم که محدود و نرمش وی هر قدرهم که کم، ثمربخش شد. شرط عرضه توضيح قابل قبول توجه به تمام اين جوانب است و يافتن ارتباط منطقی آنها باهم. دريک کلام استراتژی خمينی در توضيح کنش های سياسی و مذهبی وی به طور عام و پيروزمندانهاش در انقلاب به طور خاص نقش اساسی دارد و تحت هيچ عنوان نمیبايست از توجه بدان غافل بود. او قدرت را به ضرب جلب پشتيبانی عامه مردم به خصوص کارمندان و کارگران و ديگر اعضای دستگاه دولت و بابه راه انداختن تظاهرات بزرگ خيابانی گرفت نه با رای يا کودتا يا جنگ چريکی ... شيوه سخنگويی وی هر قدرهم ابتدايی، ابتکارعمل سياسی را نصيبش ساخت و به بهترين صورت بیقابليتی حريفانش را در استفاده از حربهی کلمه هويدا کرد. مسخره کردن خمينی کارسادهایاست و برای بسيارلذتبخش هم هست ولی مسخرهتر از روسای دولتی بودند که تنها سخنشان تکرارمداوم عبارتهایمندرس و قالبیدستگاههای تبليغاتی آريامهر بود؛ عبارتهای بیمحتوايی که بيشترشان را يک مشت تودهای سابق و اسبق سرهم کرده بودند. تنها خلل درتسلط کلامی خمينی برصحنه انقلاب ايران درمدت نخست وزيری شاپوربختيار پيداشده که گفتار و بُرايی کلام و تسلطش بهسخنگفتن، لااقل در نظر آن افراد کم شماریکه هياهو گوششان را کر نساخته بود و هيجان قابليت ارزيابی شان را کرخت نکرده بود. بخش سوم : که طولانی ترين بخش است به برسی چارهها اختصاص يافته است. حکومت مذهبی پاسخی در خور می طلبد. به نظر نویسنده چاره مطابق با تجدد است ، تجدد به چه معنا؟ تجددعبارتست از نفی فتوا براساس برداشتی عقلانی از عدالت و نقد عقلانی مقوله ی تقدس و کاربردهایش . می بینیم آنهایی که یک روز به دنبال خمینی بودند وامروز به دنبال فتوای منتظری و... هستند در این مقوله جا نمی گیرند. نویسنده بر آنست که « ملت ايران در برابر دست اندازیمذهب به ابعاد مختلف زندگی خويش چارهای جز مبارزه ندارد. حکومت مذهبی پاسخی درخور میطلبد تا از اين دست اندازی دست بردارد و آزمون تاريخی نشان دادهاست که آخوندها بهسادگی عقب نشينی نخواهند کرد. حکومت مطلقه شاه که برخلاف قانون اساسی مشروطيت بود خود تکيه برمذهب داشت و انقلاب ۵۷ پرداخت وامی بود که شاه در مرداد ماه ۳۲ از آيت الله بروجردی و کاشانی و بهبهانی گرفته بود. اما اين مذهب اکنون در پاسخ به درخواست های مذهبی همين مردم ناتوان و درمانده است. حوزههای علميه آن نيز که فقط فقه درآن خوانده میشود قادر بهپاسخگويی نيازهای امروزی مردم نيست. بیدانشی و نادانی موجب عدم تميز و تشخيص بسياری مسايل میشود. بدين ترتيب ايران هيچ چيز برای عرضه در جهان ندارد بجز مقداری آداب و رسوم متحجر و عقب مانده.آنگاه نویسنده با نگاهی انتقادی آداب و رسوم این حکومت را بررسی می کند: درمورد طلب زيبايی بايد به شمارش فهرست وار قناعت کرد زيرا نکبت جمهوری اسلامی درا ين زمينه ازهمه بارزتر است و زشتی زاييده از معيارهای ايدئولوژيک اين رژيم به احتمال قوی تا سال ها از يادها نخواهد رفت. توليد اين همه زشتی کار بسيار مشکلی است وهرچند بايد موفقيت جمهوری اسلامی را در اين زمينه پذيرفت نبايد از ياد برد که تمام اين موفقيت را فقط به اتکای نوآوری به دست نياورده بلکه مديون ديگران نيز بوده است. چارقد و روپوش اسلامی که درايران امروز به همه زنان تحميل گشته و هر کدام آنها را قربانی اسلام پراکنی رژيم و مثال زنده نکبت زاييده از آن کرده است يادگار مجاهدين خلق است و شيوه تمايزی است که آنها برای مشخص کردن اعضای زن خويش از مردمان عادی برگزيدند. ريش و لباس نظامی بدشکل وی درجه و نکبت پوشنده لباس هم يادگاری است از چريک های آمريکای لاتين که از طريق گروههای ريز و درشت چريکی به ميراث انقلابی اضافه شد. صاحب منصبان غيرنظامی رژيم چه معمم و عبا به دوش چه غيرمعمم و يقه دکمه کرده تنها گروهی هستندکه سر و وضعشان قبل از انقلاب دربين اسلامگرايان سنتی سابقه داشته است، هرچند نمیتوان اين سابقه را عذر موجهی شمرد. سرودها و آوازهای انقلاب نيز بيش از سنت اذان گويی که دستاورد عمده هنر موسيقی مذهبی دراسلام است. مديون آوازهای انقلابی گروه های چپگرا و به خصوص حزب تودهاست که در تقليد گروههای کُر اتحاد جماهير شوروی سابقه طولانی دارد. از آنجا که ادبيات در ايران بی از ديگرهنرها فرصت شکفتن يافته و در تاريخ نوشتاری دست آورد اسلام حکومتگر عده بيشتری را آزرده خاطرساخته است. فارسی مهوع انقلابی هم سرمشقهای گفتاریاش سخنرانی های خمينی و روضه خوانیهای همپالکیهای اوست و آبشخورهای نوشتاریاش نثر گزارشی بیبندوبار آل احمد، فضل فروشیهای احساساتی - ايدئولوژيکی علیشريعتی و آخر ازهمه نثر آخوندی قرن بيستم که تکرار فراگرفتههای حوزه روان است و از پیگيری تفکر جديد ناتوان، نقطههای اوج اين توليدات ادبی اشعار ضربی خمينی است که به عنوان غزلهای عرفانی عرضه شده و وصيت نامههای قالبی شهدا که قرار است از طرف مردهها تکليف زندهها را روشن کند. شايد بتوان بهترين نمونه و نماد بينش هنری جمهوری اسلامی را در ترويج هنرِ اختهی خطاطی سراغ کرد، که مشق خط را جايگزين آزادی قلم کردهاست. روشن است که اين همه زشتی برایهيچ آدميزادهای که مختصری ذوق و تربيت شناخت زيبايی دارد قابل تحمل نيست و فقط ياد صادق هدايت را زنده میکند که در اسلام جز زشتی نمیديد.» از آنجا کهعملاً اسلام مجاز حکومتی به همه ايرانيان چه مسلمان و چه غيرمسلمان تحميل شده و آزادی مذهبی همه آنها سلب گشته است اين بیرمقی خود را بيشتر نشان می دهد. اما از آنجا که درعمل شماری از مردم به تناسب بينش مذهبی و ديگر گرايشهای فکريشان و نيز موقعيت اجتماعی خودمحتاج يافتن انواع چارههای مذهبی برای حل مشکلات مذهبی و غيرمذهبی خودهستند، طبيعی است برای يافتن اين کار دست بهدامن چارههای غيرحکومتی و احياناً غير اسلامی بشوند، چون انصافاً در ايران امروز جدا کردن حساب اسلام از حکومت بسيار مشکل تر از آنست که برخی مايلند وانمود کنند» نظام قانونی حاکم بر هر جوامع امروزی صورت هرمی را داردکه راس آن قانون اساسی است و بدنه آن از قوانين ديگر نظيرقانون مدنی و قانون کار و.. تشکيل شده است. اگر دستاورد فقهای شيعه را با صورت ايدهآل اينهرم، چنانکه کلسن عرضه کرده، يا حتا با دستگاههای حقوقی ايران قبل از انقلاب مقايسه کنيم کمبودهای آن به خوبی روشن میشود و حالت ابتدايیاشنمايان میگردد. فقه شيعه قطعهای است قناث و بسيط از چنينهرمی، منتها صفتی را حائز است که میتوان در هر نظام محدود و مستقل قانونی جست؛ تمايل به اجرا شدن و به تبع آن گرايش به توسعه ". ملايان پس از قدرت گيری خواستار داخل کردن روحانيان به دستگاه دولتی و ايجاد سازمانی موازی سازمانهای دولتی برای ملايان که مبتنی بر سلسله مراتب باشد و راه سوم ايجاد سازمان سومی که با اقتدار کافی بر دستگاه دولت نظارت کند بودند. آنها ضمن به اجرا درآوردن بخشی از اين هدفها در نهايت کامياب نبودند و هنوز سازمان قدرتمند و محکمی بين روحانيت ايران پديدارنشده است. ايجاد حزب لنينی که از هدفهای بهشتی بود با ترور او نافرجام ماند. درعمل نيز خود ملايان فاقد سازمانی هستندکه از آن اطاعت کنند و افزون برآن هنوز ملايی که نفوذ کلام واقتدار خمينی را داشته باشد ديگر بين آنها نيست. بطورکلی روابط ملايان پس از انقلاب با مردم و حتا با شاگردانشان دگرگون شد و حتا آزادی مرجع از ميان برخاست درعوض ملايان بر کليه مناصب دولتی و قضايی چنگ انداختند. تفکر آقایخمينی از اداره دولت که طلاب با دوره کوتاهی می توانند مصدر امور شوند درعمل درست از آب درنيامد و پرداخت تاوان اين ندانم کاری به عهده مردم افتاد. تضاد دولت با حوزهها از يک سو و تضاد ملاها با شاگردانشان از سویديگر و همچنين داشتن حمايت دولتی بعضی ملايان به ترتيبی که مدارج دولتی را برق آسا بپيمايند و هر روز دستهای از ملايان خود را حجت الاسلام و آيت الله بنامند آنهم بدون ضابطه حوزهای و علمی به هرج و مرج بيشتری دامن زده است.
مصاحبه ای!؟ با روح الله خمینی در یک مصاحبه خیالی با خمینی بنیانگزار و پایه گزار جمهوری اسلامی و رهبر انقلاب سال 1357 که منتهی به حکومت ملایان حاکم شده است را بر اساس مصاحبه و سخنرانی های ایشان که در قبل و ابتدای انقلاب گفته توسط ایشان شده ، جمع آوری گردیده و در اختیار شما قرار داده می شود، تا ببینید که بنیانگزار این رژیم هم اگر اینک جز مردم و یا حتی اگر جز خودی ها هم بود دچار چه عقوبت های سختی میشد و ایشان صد در صد یکی از عوامل ضد انقلاب و حتی جاسوس موساد ، سیا و ... تلقی شده و شاید هم که در دوره بازداشت سکته قلبی میکردندش و یا وادار به خودکشی با واجبی میشد . در پایان هم نگاهی به دیدگاه علی شریعتی در خصوص حکومت اسلامی دارم که میتوانید آنرا هم بخوانید و باز مقایسه نمائید. به هر حال مصاحبه خیالی را بخوانید و نظر دهید . الهه آریانپور اینک در ... آقای خمینی بت شکن هستیم و از ایشان در خواست دارم که سئوالات ما را پاسخ دهند !!!؟ س: آیت الله خمینی نظر شما در مورد زندانی کردن افراد سیاسی چیست؟ ج: بشر در اظهار نظر خودش آزاد است(11 آبان 57 پاریس) س: آیت الله خمینی نظر شما در مورد زندانی کردن آقای مجتبی سمیع نژاد چیست؟ ج: اسلام برای کسی که گناهی ندارد یک ساعت حبس قائل نیست. آنها هم که گناهکارند یک فحش نباید بهشان بدهند.یک سیلی نباید بهشان بزنند.(اطلاعات 30/2/58) س: آیت الله خمینی نظر شما در مورد مجلس هفتم چیست؟ ج: مجلسی که بدون رضایت مردم باشد غیر قانونی است.(بهشت زهرا 12 بهمن 57) س: آیت الله خمینی آیا باید از اقای خامنه ای انتقاد کرد؟ آیا از شما می توان انتقاد کرد؟ ج: اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم ملت موظف است بگوید پایت را کج گذاشتی. مواظب باش(اطلاعات 9/3/58) س: آیا می توانیم از آقای خامنه ای شکایت کنیم؟ ج: در حکومت اسلامی اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد پیش قاضی می رود و قاضی او را احضار می کند و او هم حاضر می شود(17 آبان 57 پاریس) س: نظر شما این است که این حکومت بویی از جمهوری و اسلام برده است؟ ج: در جمهوری اسلامی ظلم نیست، فقیر وغنی نیست. ( کیهان 12/1/58) س: مهمترین چیزدر حکومت جمهوری اسلامی چیست؟ ج: اولین چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است(5 آبان57) س: آقای خامنه ای دستور دادند روزنامه ها بسته شوند. نظر شما چیست؟ ج: مطبوعات در نشر همهی حقایق و واقعیات آزادند.(11 آبان 57 پاریس) س: آیا محدودیت برای فعالیت سیاسی و رد صلاحیت وجود دارد؟ ج: در جمهوری اسلامی کمونیست ها نیز در بیان عقاید خود آزادند.(7 نوامبر 78 پاریس) س: نظر شما در مورد زندانی کردن ملی مذهبیان چیست؟ ج: در حکومت اسلامی همه افراد دارای آزادی در بیان هرگونه عقیده ای هستند( 19 آبان 57) س: نمایندگان مجلس خود را مردم می دانند! آیت الله خمینی نظر شما در مورد خانه ملت چیست؟ ج: مردم حق هیچگونه تعرض به روزنامه ها را ندارند(اطلاعات 14 اسفند 57) س: آیت الله خمینی بعضی اعتقاد دارند که مسئولین از سایه آقای خامنه ای هم می ترسند نظر شما چیست؟ ج: ما یک حاکمی می خواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست بیایند دورش بنشینند و با او صحبت کنند و اشکال هایشان را بگویند. نه اینکه از سایه او هم بترسند(1 بهمن 57 پاریس) س: شعارهای انتخاباتی آقای رفسنجانی را چگونه ارزیابی می کنید؟ ج: شما باید در حرف و عمل زندگی علی را سرمشق داشته باشید. نه اینکه زندگی، زندگی معاویه و حرف، حرف علی (کیهان 14/12/57) س: در مورد کاندیدا شدن زنان و حق رای دادن و گرفتن زنان، نظر شما چیست؟ ج: این که می گویند اگر اسلام پیدا شد زنان باید توی خانه بنشینند و قفلی بر آن زده دیگر بیرون نیایند تبلیغات است. زن و مرد همه آزادند که به دانشگاه بروند. رای بدهند. رای بگیرند.(ظهر عاشورا 20 آذر 57 پاریس) س: حجاب اجباری مخالف حقوق زنان است ایا زنان باید ازادی داشته باشند؟ ج: در اسلام زنان آزادند و از حقوق آنها حمایت شده. زنان با مردان یکسانند مثلا در مورد کار یا رای(18/1/58) س: آیا قدرت یا حکومت باید در مذهب و دین مردم دخالت کند؟ ج: اگر ما یک تخلفی بکنیم پای ما حساب نمیشود. پای اسلام حساب میشود. (18 مرداد 58 ) س: دیدگاه مردم در مورد این نظام چیست؟ ج: می گویند جمهوری اسلامی همان مثل رژیم سابق است. همان کار را میکند. آنها می رفتند مردم را بی جهت می گرفتند. اینها هم می روند مردم را می گیرند. آنها میریختند توی خانه های مردم. اینها هم میریزند توی خانه های مردم.(18 مرداد 58 ) س: نظر شما در مورد رفراندم چیست؟ ج: قانون این است. عقل این است. حقوق بشر این است که سرنوشت هر آدمی باید به دست خودش باشد(1 بهمن 57) در زیر هم نوشته های دکتر علی شریعتی تئوریسین ؤزیم در قبل از انقلاب را ورق میزنیم و می بینیم که آقای دکتر علی شریعتی درکتاب مذهب علیه مذهب نوشتند: "حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی, رجال مذهبی(روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال میکنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت آثار طبیعی چنین حکومتی یکی استبداد است. زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین مینامد و در چنین صورتی مردم حق اظهار نظر انتقاد و مخالفت با او را ندارند. یک زعیم روحانی خود را به خودی خود زعیم میداند. به اعتبار اینکه روحانی است و عالم دین و نه به اعتبار رای و نظر و تصویب جمهور مردم, بنابراین یک حاکم غیر مسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است. و چون خود را نماینده و سایهی خدا میداند بر جان و مال و ناموس همه مسلط است و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمیدهد بلکه رضای خدا را در آن میبیند. گذشته از آن برای مخالف و برای پیروان مذاهب دیگر حق حیات هم قائل نیست. آنها را مغضوب خدا, گمراه, نجس و دشمن دین و حق میشمارد و هرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدایی تلقی میکند! " علی شریعتی. مجموعه آثار 22. مذهب علیه مذهب حالا با مطالع این تفکر باز هم بگوید دکتر شریعتی و آیت الله خمینی ضد انقلاب نبودند و مرتد نیستند .
ایدئولوژی شـیطان صـادق ( پیـمان ) فیـروزمنـد خاطره ناگوار جنایات بیشـماری که طی چنـد دهه اخیر در چهارچوب ایدئولوژی مشـخصی بر سـر ملت ایران رفت ، برای بسـیاری یادآور اتفاقاتی است در سالهای دور تاریخ مکتوب این سرزمین ، که همواره عمق و گسـتره فجایع درون حوادث ، از سر ناباوری ، آن را به افسـانه ای در ذهن بدل می کرد. حوادثی تلخ ، عجیب اما واقعی به اندازه امروز ما. پر بیراه نیست اگر در هر تلاشـی یاد خیل آن انسـانهای شایسـته ای را که در نهایت بیگناهی به سـلاخی کشـیده شـدند ، پاس بداریم. اعتقادم بر آن اسـت که پایداری در این تلاش می بایسـت تا آنجا ادامه یابد که تمامی زوایای تاریک و پنهان اندیشـه مولد این پلیدی وحشت بار بر همگان روشـن شـود. تا شـاید با تکراری مدام ، مختصـات ورطه ای که قرنهاست در آن دست و پا میزنیم ، برای همیشـه در حافظه ضعیف تاریخی مان نقش بندد. گردابی که سرگیجه ناشی از چرخش در آن مانع است تا حتی لحظه ای کوتاه بیندیشـیم بیش از هزار سـال اسـت که در قعر فرو میرویم و همه آن سـرمایه گرانبهای جوهر والای انسـان ایرانی را که میتوانسـت آقای تونی بلر، نخسـت وزیر انگلسـتان ، در فاصـله ای کوتاه پس از واقعه بمب گذاری لندن ، طی سخنانی اشـاره نمودند : " آنچه در این واقعه رخ داد ، تصـادفی نبود. هدف داشـت. بر اساس طرح و نقشـه انجام شـد و معنادار بود. آنچه اکنون ما با آن مواجه ایم ، ایدئولوژی شـیطان اسـت......این مبارزه ای جهانی است. نبرد اندیشه ها، قلبها و افکار است. این نبردی است که باید در آن پیروز شد. نبردی نه تنها در برابرآنچه که عمل میکنند بلکه در برابر آنچه که می اندیشند، اندیشه ای که آنرا به دیگران تحمیل میکنند." وی در ادامه سخنان خویش به نقل قول اظهارات سرگروه القاعده میپردازد :" از اواسط دهه نود به این طرف، اظهارات گروه القاعده بیان بسیار صریحی از این نوع ایدئولوژی را به دست میدهد: هر مسلمانی از زمانی که به بلوغ میرسد حامل نفرتی عمیق نسبت به آمریکائیان، یهودیان و مسیحیان است. این جزئی از ایدئولوژی ماست. پیدایش اسراییل یک جنایت است و این کشور باید محو شود. شما بدانید که هدف قرار دادن آمریکاییان و یهودیان و کشتن آنان در هر جایی از کره زمین که آنها را بیابید، یکی از بزرگترین وظایف ماست و یکی از بهترین اعمال دینی در پیشگاه خداوند قادر مطلق است." البته غالب ما ایرانیان، پس از شنیدن این حقایق از زبان جناب آقای بلر، در بهترین حالت، آرزو کردیم که ای کاش اسلاف ایشان نیز نبوغ کشف این دیدگاه پلید را داشتند و 30 سال قبل به پیامدهای سخنان و افکار رهبری که ملتی را بره وار به سوی قربانگاه برد، توجه عمیق تری می کردند. با مراجعه به آرشیواخبارو رویدادهای انقلاب اسلامی، میتوان اسناد گواهی تاریخ تولد صحیح بن لادن را در جهان امروز براحتی یافت. اما به دور از قضاوتهای طلبکارانه نسبت به جهانی که سه دهه با بی تفاوتی کامل و نگاهی منفعت مدار نظاره گر ما بود، باید اذعان کرد که بیانات آقای بلر، حاوی حقایقی است ناگوار از واقعیتهای دنیای امروز که گریبانگر ملت ایران نیز می باشد.بذر تفکر کشتار انسانهای بیگناه، با هدف ترویج، توسعه یا ابقای یک شیوه حکومتی، از منظر قضاوت دینی آیا می تواند جز توسط شیطان کاشته شود؟ به خبری از نشریه پرتو که در 20 مهرماه 1384 در سایت بازتاب نقل شده بود توجه فرمایید: " جعفری، فرمانده قرارگاه عاشقان شهادت، در جمع نیروهای عملیات استشهادی اصفهان گفت: هر کس در هر لباس و در هر مقامی علیه این شخصیت بزرگ اسلامی(آیت الله مصباح) موضع بگیرد، علیه اسلام موضع گرفته و ما وظیفه داریم پاسخ آن را بدهیم." در این ایدئولوژی، شیطان کار خود را با جعل هویت و قرار دادن مقام خویش در تراز مقام الوهیت و عهده دار شدن نمایندگی مستقیم خداوند، آغاز میکند.( به حد تقدس کاذب افرادی چون خمینی، خامنه ای یا مصباح و سایرین توجه کنید) با انعقاد نطفه این فریب بزرگ، فضا آبستن پلیدیهای بسیار میگردد. بدین ترتیب " شیطان " اعمالی را که در انحصار خداوند است به شـیوه ای مجعول بر خیل فریب خوردگان جاری میسازد. او با تکیه بر عالی ترین مسـند قضاوت، آئین سـیاه و پلید خود را که به راهی جز تباهی و نابودی انسـان ختم نمیشـود، بجای تعالیم خداوند راستین بر آدمیان تحمیل کرده و در صـورت عدم تمکین آنها به شـیوه های منحصـر به فرد خویش ایشان را مجازات میکند. در این راه چه بسـیارند خیل کسـانی که از سـر سادگی یا شـرارت، بهمراهی او پرداخته و مجریان مقدس شـقاوتهای شـیطانی میگردند. نیروهای بسـیج، حزب الله، انصـار، عاشـقان شـهادت، نیروهای اسـتشهادی و بسـیاری دیگراز عناوین سـاختگی که در تاریخچه انقلاب ایران بوفور یافت میشوند. در تاریخ 16 مهر 1384 مقاله ای بقلم آقای سـید محمد صـفایی توجهم را جلب نمود. ایشـان طی این مقاله که در سـایت بازتاب منتشـر شـده بود، به ارائه حقایقی از وقایع جاری در عراق و نهضـت شـیعه کشـی توسـط اقلیت سـنی مذهب مسـلمان پرداختند و در آن به مسـئولان حکومت اسـلامی ایران توجه دادند که در نفوذ سـیاسـی ، اجتماعی و فرهنگی میان حکومت و جامعه عراق کوتاهی نکنند تا فرصـت مانند افغانستان از دست نرود. در بخشی از این مقاله آمده اسـت : " سردمداران و آمران گروههای تکفیری ( سـنی ) ، به جوانان و افرادی که شـستشـوی مغزی شـده اند، وعده میدهند که در صـورت انجام عملیات اسـتشـهادی و کشـتن شـیعه ها اعم از زن و کودک و .... بلافاصله به بهشت رفته و نزد رسـول الله نهار یا شـام میهمان خواهند شـد. میگویند روزی مردی را پیش از انجام عملیات انتحاری دستگیر میکنند و او که نتوانسته بود به آرزوی خیالی اش برسد با داد و فریاد میگفت : اگر میگذاشتید خودم را منفجر کنم امروز نهارم را با رسول الله میخوردم !! " البته آقای صفایی توضیح ندادند در صورتیکه راهکارهای پیشنهادی ایشان در انتهای مقاله چاره ساز نبود، آیا مسئولان حکومت اسلامی ایران برای افزایش نفوذ خود در عراق و جلوگیری از رواج این پدیده جاری پلید، مجاز هستند که از افراد قرارگاه نیروهای استشهادی در ایران استفاده کنند ؟ آیا این نیروهای محترم از بدو تولد استشهادی بوده اند یا ایشان نیز در جایی و توسط کسانی در حال شستشوی مغزی هستند؟ آیا اشکالی ندارد که حکومت اسلامی ایران به بهای ایجاد یک کمربند قدرت شیعی در خاورمیانه با گسـیل گروههای مسـلح و صد البته عاشق شهادت همانند آنچه که سالها در فلسطین، لبنان، بوسنی و هرزگووین، افغانستان و ... انجام دادند به کشتار انسانهایی از ملل و مذاهب دیگر بپردازند؟ سالیان درازی است که حاکمان بر سرزمین ایران برای تداوم در غارت منابع ملی و پر کردن انبان نامحدود خود از ثروت عظیمی که حق مسـلم مردم محروم کشور است ، به سوء استفاده ازاعتقادات و باورهای دینی ملت و استحاله آن به پلیدترین نیات بشری متوسل شده اند. واداشتن انسانها به اینکه حیات خود ( بزرگترین داشته انسانی ) را وقف پرباری محصول در کشتزار مرگ کنند تنها در حیطه خواست شیطان است. آیا بقای چنین انسانی که زندگی خود را وقف شـریات شیطان کرده ، بهر دلیلی هم که باشد میتواند جایگاهی شایسته در معنای انسانی جامعه داشته باشد؟ اما چه صادق و ساده ، ملتی که نجیبانه تن به این فریب بزرگ تاریخی داده اند و همچنان مظلومانه و خاموش حق مسلم خود را برای رهیابی به سعادت واقعی که هدیه خداوندی است ، به شیاطین تقدیم میکنند. بدیهی است که اگرنجات واقعی خداوند را میطلبیم نجابت و سادگی و مظلومیت کافی نیست. مادامی که روح خود را به بهایی ناچیز و بهانه هایی موهوم در خدمت دشمن او قرار میدهیم ، این انتظار نابرآوردنی است. صادقانه به خویشتن بنگریم آیا شـباهت درونی ما به شیطان حاکم بیشتراز اختلافات ظاهری ما با او نیست؟ به نیروی ایمان راستین بهتر است قبل از هر چیز کتیبه فرامین پلید شیطانی را که بر ذهن سنگی ما حکاکی کرده اند بشکنیم و درهای قلبمان را برای ورود خداوند راستین بگشاییم. پایه های چوبین حکومت ابلیسی و ریشه های درخت بی محصول آن بر زمین روح و قلب یکایک ماست که استوار شده. باوری نو باید تا بشکنیم آن پایه ها را وبخشکانیم این ریشه ها را، بی گمان فروریزد این تاق* تاریک "ایدئولوژی شیطان". به فیض خداوند. * نگران نباشید! این واژه همان طاق است که بنا بر پیشنهاد فرهنگستان زبان فارسی در تمام واژگان غیر عربی دارای حرف " ط " میتوان حرف " ت " را جایگزین نمود.
|