بایگانی 51
قصه های دردآور وطن اسماعیل عنایت اصل قصه های دردآور وطنمان گویا با غصه های پر از رنج و عذاب آن پیوندی همیشگی یافته اند و دیر زمانی است که هیچ گروه و طبقه ای نیست که از آن بری باشد و صاحبان اندیشه های دینی به اصطلاح غیر خودی نیز باید تحمل مضاعفی را در این باب تجربه کنند در چند شماره گذشته ماهنامه بشریت در حد بضاعت به گوشه هایی از این درد و رنج که به هموطنان مسلمان، بهائی و زرتشتی و کلیمی رفته است هر چند به اختصار سخن گفته شد و در این مقاله به گوشه هایی از این رنج و تعب که به هموطنان مسیحی می رود سخن خواهم گفت: در کشورمان مسیحیان( عمدتاً ارامنه ) را شورائی بنام شورای خلیفه گری ارامنه نمایندگی می کند که با نظری اجمالی به نوع تفکر و عملکرد این شورا در سالهای گذشته می بینیم که شورای خلیفه گری چه در زمان اسقف آرداک مانوکیان و چه در حال حاضر به دلایل مختلف به ارگانی همسو با حاکمیت ایران بدل شده است و آمادگی انجام هیچ ریسکی را در خود نمی بیند دلیل این مماشات یکی حفظ مدارس، کلیسا ها و باشگاههای فرهنگی متعلق به ارامنه است که در آن در کمال پنهان کاری و در پوشش تدریس دینی( کتابهایی که به تایید وزارت آموزش و پرورش حکومت اسلامی رسیده است ) به تدریس زبان و خط و فرهنگ خود مشغولند دلیل دوم این است که شورای خلیفه گری خوب میداند که در صورت عدم تمکین وعدم تمجید از روند جاری به سرنوشتی مشابه آنچه بر سر حسینیه شریعت آمد و در آن به دراویش نعمت الهی گنابادی ترحم نشد گرفتار خواهند آمد زیرا رژیمی که به یک واحد فرهنگی که به تقریب هم کیش خودشان است چنان وحشیانه می تازد با آنان چه خواهد کرد. همین تسلیم طلبی شورای خلیفه گری در مقابل حاکمیت بود که کسبه مسیحی را مجبور به نصب تابلوی معروف( اقلیت دینی است ) بر سر در مغازه هایشان نمود. توهینی که فروخوردن آن کمتر از تیغ برای هموطنان مسیحی نبود زیرا به مراجعین گوشزد می کرد که از افراد نا... خرید نکنند و در ازای این کرنش ها و دسته گل به بهشت زهرا بردنهاست که میتواند اجازه برپائی راهپیمائی 24 آوریل روز قتل عام ارامنه توسط دولت ترکیه صغیر را کسب نماید. رژیم حاکم ضمن اعمال اینگونه سیاستهای باصطلاح فرهنگی و خزاندن مسیحیان ایران به دایره روزمرگی و کسب و کار، آنان را به خلوتهای خانگی و یا کلیسا کانالیزه کرده است و در عین حال با فعالان جدی آنان نیز با طراحی نقشه های ضد انسانی در دهلیزهای اطلاعاتی برخوردی ضد انسانی داشته است و در همین راستاست که ماموران و مجریان کارگاههای امنیتی، کشیش طاطاوس میکائیلیان، کشیش هاپیک هوسپیان و کشیش مهدی دیباج را به قتل رسانده و یا کشیش پورمند راکاکان با انواع محنت ها در زندان، زندانبانی میکنند فعالین این عرصه در بهترین شرایط اگر باشند باید جلای وطن کنند وگر نه به سرنوشت مسیحیان نظیر حسین شاه جمالی ( مسلمانی که مسیحی شده بود ) گرفتار شده به قتل خواهند رسید. دورنمای وضعیت برای افراد از این هم تیره تر است زیرا آقای محمود سعیدی ( معروف به شهیدی ) که قبلا در اصفهان دستش به خون چند کشیش آلوده شده بود مجدداً توسط پور محمدی وزیر کشور فعلی در پست حساس اداره کل اطلاعات وزارت کشور نشانده شده است و این یعنی باز هم تنگتر شدن حلقه محاصره، و اگر به این موضوعات پراکنده که در حقیقت اعضای منفک یک طرح هستند اضافه کنیم بیانات آقای جنتی را که گفته است:«غیر مسلمانان حیواناتی هستند که روی زمین می چرند و فساد میکنند»، شمائی کامل و تصویری واحد از آنچه در کمین وطنمان است بدست خواهد آمد. این فرد صاحب تفکر و صاحب منصب کشورماست با این تفکر و با آن عملکرد، آخر به کجای این شب تیره بیاویزیم فریادمان را.... در این غوغای سیاه و در این بلوای خانمانسوز افشای چهره واقعی رژیم حاکم و فریاد برابری طلبی و درخواست اجرای مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر کمترین وظیفه است. آخوندها و رجال سیاسی ایران از نظر صادق هدایت یادی از هدایت محمد حسن ذوالقدر «همای گو مفکن سایه شرف هرگز بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد» در این محیط پست احمق نواز سفله پرور و رجّاله پسند که ( ولی فقیه و احمدی نژاد و غیره ) رجال برجسته آن هستند و زندگی را مطابق حرص و طمع و پستی ها و حماقت خودشان درست کرده اند و از آن حمایت می کنند، هیچ کس نمی تواند در این جامعه که به فراخور زندگی آنها درست شده است، منشاء اثر باشد، وجود همه عاطل و باطل است، چون تمامی شاعرها، نویسنده ها و سیاست مدارها هم باید مثال خودشان باشد. در این چاه خلاء که به قول خودشان سرای عدالت است و همه چیز با سنگ دزدها و طرارها و جاسوسها سنجیده می شود و لغات معنی خود را گم کرده اند آزادی خواهان، دگراندیشان و مردم بیچاره هیچکاره اند. توی این چاهک فقط آنها ( ولی فقیه و اطرافیانش) حق دارند بخورند و کلفت شوند، این چاهک به آنها ارزانی! اما در این چاهک سایرین محکومند که از گند آنها خفه شوند، همه آزادیخواهان مشتی گدا و متملقند ولی آنها که دنبال همین جامعه سرکوب شده موس موس کرده و کلاه مردم را برداشته و با عوامفریبی آنها را استثمار می کنند همیشه در پی سرکوب، شکنجه و اعدامند.
و شعار، آزادی، دمکراسی برای مردم نان و آب نمیشه سر داده و انتظار دارند همگی با گردن کج از صبح تا شام مدح این دزدان را کرده و مانند خائنین صله بگیرند. در همه موارد قضاوت میکنند اینان مثال موجودات احمقی هستند که می خورند، آروغ می زنند، می دزدند، می خوابند، بچه ( آقازاده ) پس می اندازند، بعد هم می میرند و فراموش می شوند و حالا هم از ترس مرگ و نیستی برای خود مقام خدائی و غیره قائل می شوند. در طی هزاران سال باید هزاران نسل بشر بیاید و برود تا یکی دو نفر برای تبرئه این قافله گمنام که خوردند و خوابیدند، دزدیدند و جماع کردند، آمده و به زندگی آنها معنی بدهد و به آنها حق موجودیت بدهد. آنچه که بشر جستجو می کند، دزد و گردنه گیر و کلاش نیست، چون بشر برای خودش معنی لازم دارد، یک فردوسی کافی است که وجود میلیونها امثال آنها را تبرئه کند و بعد از اینکه علم و هنر، فرهنگ از این سرزمین رخت بست فقط دزدی و پستی و جاسوسی به زندگی در این سرزمین معنی دهد. حق دارند که به ملت فحش داده، تحقیر کرده و مخصوصا لختش کنند، اگر ملت همت داشت امثال آنها را سر به نیست کرده بود، ملتی که سرنوشتش به دست ارازل ( ولی فقیه و امثالهم در حال حاضر ) افتاده است. با کلاه شرعی گذاشتن، دور سنگ سیاه لی لی کردن، گوسفند کشتن، دزدان، گردنه گیران و چاقوکشان را دور خود جمع کرده کلاه برداری و شیادی کرده و گمان می کنند این ننگ تا به ابد ادامه دارد؟ غافل از اینکه تا یک نسل دیگر اگر سرنوشت مردم بدستشان باشد نابود شده اند، برای همین دست پاچه آینده تولید مثلهایشان هستند. « در ایران رود بدار هر که شود بیدار بیداری و زندگانی بیدارم آرزوست » گرامی باد یاد صادق هدایت و آزادیخواهان دیگر احترام متقابل حمید بیات ما انسانها نباید فردی را به خاطر نظرش محبوس کرده و یا از بین ببریم. شاید مشکل خود ما باشیم که چنین نظریه ای ریشه گرفته و شروع به رشد ونمو کرده. آزادی اندیشه و بیان و مخصوصا مذهب، موضوعی است که قرنها قربانی گرفته و هنوز هم چنین موضوعاتی در جای جای سرای هستی باعث موضعگیری هایی بس فاجعه انگیز شده و به نتیجه نرسیده است. مشکل کجای کار است؟ حکومتهای مختلف در زمانها و مکانهای مختلف و قرون متفاوت قربانی گرفتند و این حق کشی فقط مربوط به دین و مذهب نبوده، بلکه به خاطر نظریات علمی و غیره نیز بوده است. حال می بینیم که حکومتهای قبلی دیگر نیستند ولی این دگر کشی ها و حق کشی ها همچنان ادامه دارد. شاید مشکل را در خودمان و افکار و رفتارمان باید جستجو کنیم، و حل آن را نیز باید در خودمان پیدا کنیم. تا زمانی که رفتارها بصورت خصمانه و موضعگیریهای ما نسبت به رفتارها و نظریات دیگران بدبینانه باشد چنین آثار شومی مجددا رخ خواهد داد. تا هنگامی که ما به بلوغ فکری کاملی نرسیده باشیم که اجازه اظهار نظر را به دیگری نداده و حق نظرخواهی را نیز از او گرفته و تحمیل عقاید را جایگزین کنیم باید شاهد چنین آثار در تاریخ و تکرار آن باشیم . ایده شوم دگرکشی با ما و در تاریخ تکرار می شود ولی باید پرسید که تا به کی؟ احترام متقابل به معنی قبول تمامی نظریه ها و افکار نمی باشد، بلکه اندیشه و تفکری از برای بهتر گام برداشتن در عرصه های مختلف زندگی است. پس باید با احترام گذاشتن به آزادی و حقوق دیگران و تحمل شنیدن حرفهای آنان، اولین گام را از خود شروع کرده و پس از رسیدن به این بلوغ به فکر تغییرات بزرگ باشیم. کوچکترین تغییر در من و تو می تواند سر آغاز یک نتیجه بزرگ و نیک باشد. در ادیان مختلف و مذاهب مختلف همه بصورت واحد ولی با زبانی متفاوت و در زمانی خاص بر این نکته تکیه کرده اند که رعایت تفکرات و عقاید و احترام متقابل از مهمترین مسائلی که یک شخص باید آن را سر لوحه کار خود قرار دهد. پندار نیک، گفتار نیک، رفتار نیک یکی از همان احترامات متقابل در زمانی خاص و در مذهبی خاص است که مربوط به قوم و شخص و مذهبی خاص نیست، بلکه برای بهتر زیستن در طول دوره حیات انسانها می تواند مصداق باشد. در تمامی مذاهب اینچنین الفاظی به صور مختلف و با گویشی مختلف یاد آور شده، چنان که حتی فرامینی از کوروش کبیر، سرلوحه و جزء قوانین سازمان ملل و اتحادیه های جهانی حقوق بشر می گردد. پس باید اندیشه کنیم که پس از بیرون رفتن استبداد درونی از من و تو و در انتها ما، استبداد از جامعه رخت بر خواهد بست و در آن زمان است که می شود به سوی نیکی، یکسویی و جامعه باز در خور زندگی پیش رفت. از بزرگترین مشکلات موجود که در راه رسیدن به این کمالات می توان نام برد و باعث درجا زدن و گاهی عقب رانده شدن ما می گردد، مشکل توهین و افترا است. هنگامی که ما با هم مشکل داریم، به جای همان احترامات متقابل، توهین را جایگزین کرده و این جایگزینی ها در جامعه فجایع بسیار بزرگی را به بار می آورد. چرا باید به همنوعان توهین شود؟ چرا باید به مذاهب توهین شود؟ و چرا و چراهای دیگر چگونه بوجود می آیند؟ آیا رعایت حقوق مذاهب سخت است؟ آیا رعایت وعدم توهین به فرهنگها سخت است ؟ و.... به جای رعایت و احترام متقابل، وقتی چنین افکار و پندارهایی جایگزین گردد جامعه به سوی خشونت کشیده خواهد شد و جامعه به جامعه و ملت به ملت به جان هم خواهند افتاد. مگر نه اینکه همه ما انسانها از پوست و استخوان ساخته شده ایم و تفاوتی با دیگری نداریم. پس چرا باید همیشه اینگونه فجایع به بار آید و ما از آنها درس نگیریم؟ هزاران سال است که انسانها زندگی می کنند و تجربیات تلخ را هزاران بار آزموده اند ولی هیچگاه نخواسته اند تفکر یک سو اندیشی، انحصار طلبی و ایده دگر کشی را از خود دور کنند. جنگهای قومی، جنگهای ملیتی دایماً باید تکرار شوند، اما دوستی های قومی و ملیتی و جهانی تجربه نگردند، هم زیستی های مسالمت آمیز اتفاق نیفتاد و... در یک دگرهمایی و یا یک راهپیمایی، گروه ها به رغم اینکه می گویند یک هدف داریم، اما جداگانه سنگر بندی کرده به طرف مقابل حمله ور می شوند ( گاها در نشریه ها دیگری را به سخره می گیرند و در نشستهای خود طرف مقابل را زیر شدید ترین توهینها ) و تازه ادعای هدفدار بودن کارها و مترقی بودن خود و گروهشان را سر میدهند. بعضاً به خاطر امیال شخصی، ادیان را بازیچه قرار می دهند و ندانسته اشتباهات بزرگی انجام می دهند که شاید آیندگان لطمه بزرگی را که چنین افرادی به آنها وارد کرده اند را نتوانند جبران کنند. تا به کی می توان در مقابل این بی حرمتی ها تاب و توان از دست نداد؟ تا به کی باید تحمیل عقاید را قبول کرد؟ و تا به کی باید تاوان چنین فجایعی را پرداخت؟ در خانواده تحمیل عقاید باعث فروپاشی کانون خانواده و در جامعه بی بند و باری و قتل و غارت و در ملل، جنگها را به ارمغان می آورد. چرا باید همیشه منتظر چنین اتفاقاتی بود و از آن بیمناک؟ آیا احترام و قبول نظرات و عدم توهین به نظریات سخت تر از جنگ و خون است؟ بیایید "من" ها را کنار گذارده و "ما " باشیم، اجازه شنیدن به گوشها را سر لوحه قرار داده و به نظرات و عقاید و دیدگاه ها احترام بگذاریم. خشونت را ابتدا از خود، بعد از گروه و جامعه و در انتها از جهان بیرون کنیم و در بدترین شرایط، توهین و افترا را از نوشته ها و کتابها و گرد همایی ها و ... خارج شده فرض کرده و تفکر و هم زیستی مسالمت آمیز را جایگزین کنیم. همه به درستی می دانیم که جهان دیگر تاب و تحمل جنگ را ندارد. بیایید تا کمی تحّول در خودمان ایجاد کرده و به جهانی شاد و آرام بیاندیشیم. آیا دنیا از این همه بی عدالتیها بی اطلاع است؟ لیلا مظاهری سالهاست گروه عظیمی با سوء استفاده کردن از مذهب باعث هرج و مرج و بی عدالتی و پایمال کردن حق و حقوق زنان در ایران شده اند. آنها کسانی نیستند جز آخوندهای جنایتکاری که زنان را مورد تحقیر قرار میدهند و میخواهند آنها را همواره موجودی ضعیف و بی اراده پرورش دهند تا توان هیچگونه گله و شکایتی را نداشته باشند. زنان ما هیچوقت در این سالها حق انتخاب و حتی حق زندگی به سلیقه خود را نداشته اند، طوری که بدون خواسته خود و با تحمیل دیگران ازدواج میکنند و حتی حق مادری را از او گرفته اند. چرا؟ چون بچه متعلق به پدر و یا به خانواده پدری است و بسیاری از زنان ما از ترس اینکه از فرزندانشان جدا شوند، مجبور به تحمل زندگی و فداکردن خود هستند و علاوه بر محیط خانه و خانواده، در اجتماع هم به جرم بدحجابی مورد ضرب وشتم قرارمیگیرند. در واقع به دلایل واهی مرتباً دستگیر شده و یا در سلولهای اداره منکرات شب را سر میکنند و یا در زندانها متحمل انواع شکنجه های روحی و جسمی میشوند. زنانی که کمی شجاعت داشته و برای به دست گرفتن سرنوشت خود، به قصد گرفتن طلاق به دادگاهها پا میگذارند، از این کار پشیمان میشوند. چرا که یا باید صیغه آقای قاضی که آخوندی بیش نیست، شوند!؟ که در اینصورت کارشان بدون چون و چرا انجام می شود و در غیراینصورت باید پله های دادسرا را آنقدر بالا و پایین روند تا از طلاق گرفتن صرف نظر کنند. بسیاری از زنان ما درمحیطهای اجتماعی پا به پای مردان کار میکنند و در برخی موارد حساستر و با احساس مسئولیت بیشتر نسبت به آقایان کار خود را انجام میدهند ولی متاسفانه حقوق آنها با همان ساعات کاری از حقوق مردان کمتر است و به دلیل نیاز شدید مادی و از روی فقر و ناچاری این ظلمها را تحمل میکنند. هر چه درباره این مظالم بگوییم بازهم کم است. زنان ما همواره و هرروزه مورد سوء استفاده جنسی، ارعاب در محیط کار، در محیط های آموزشی و... قرارمیگیرند. زنان ایرانی به دنبال حق آزادی و امنیت شخصی، حق برابری در مقابل قانون، داشتن شرایط عادلانه درمحیط کار و... هستند. ما مبارزه میکنیم تا روزی که عامل تمامی این مظالم را ازبین ببریم. روزی که حکومت آخوندی و دست نشانده هایشان را برای همیشه از کشورمان ایران بیرون برانیم. آری درست است که سالهاست به ما آموزش داده اند که ما هیچیم، اما ما بارها ثابت کرده ایم که در هر نهضت آزادیخواهی همواره پیشقدم بوده ایم و در دستهای ما چنان قدرتی وجود دارد که این بار هم پرچم آزادی را بر فراز آسمان ایران برافراشته خواهیم کرد. آیا فقط انرژی هسته ای حق مسلم ماست؟ خطری جدی و مهلك آرام آرام بر فضای كشور همیشه در استبداد ما سایه می افكند. خطر جنگ، خطر تحریم، خطر كشته شدن تعداد زیادی از مردم كشورمان، خطر گرسنگی، بی دارویی و مرگ نوزادان و كودكان، خطر قربانی شدن هزاران هزار نفر از مردمی كه در زیر تبلیغات سنگین دروغین دو طرف متخاصم به درستی نمی دانند به چه دلیل قربانی یك جنگ جدید هستند. سرزمین ایران میرود كه در زیر چكمه های سربازان حافظ منافع جنگ طلبان داخلی و جنگ افروزان خارجی لگدمال شود و خاكش با هزاران هزار بمب و موشك زیر و رو گردد. رسانه های داخلی در موقعیت جدید بین المللی، كه كار به ضرب الاجل و شمارش معكوس رسیده است، یا همچون گذشته (به دلخواه و یا به اجبار) مدح و ثنای حكومت را می گویند و یا با سكوت خویش به منتظران بی قرار حمله خارجی تبدیل شده اند.احزاب درون و برون حكومتی داخل كشور خاموشی گزیده اند و همگی از ترس قدرتی حیا دریده زبان در كام كشیده اند. امروز شرایط سیاسی ایران به گونه ای است كه ما ناچاریم در جایگاهی فراتر از خود حرفهایی را مطرح كنیم كه مدت هاست عده ای خواهان طرح آن هستند. ٣٣ سال پیش از این با اولین پرداخت مالی، فرایند ساخت نیروگاه هسته ای بوشهر آغاز شد. اكنون ۲۱ سال از شروع فعالیت های مخفی، غیر شفاف و غیر علنی حاكمیت جمهوری اسلامی ایران در راه رسیدن به تكنولوژی هسته ای، كه خود آنرا صلح آمیز می خواند و جامعه جهانی نگران تولید بمب هسته ای از آن است می گذرد. در تمام طول هشت سال جنگ ویرانگر ایران و عراق یعنی در زمانی كه معاش روزانه دغدغه جدی مردم ایران بوده است و به دلیل سرازیر شدن بودجه كشور برای تامین ادوات جنگی و سایر هزینه های نظامی انواع و اقسام كمبودها و محدودیت ها بر مردم تحمیل میشد و نیز در زمانی كه فشار خرد كننده ناشی از اجرای برنامه های صندوق بین المللی پول در دولت به اصطلاح سازندگی تمام آسایش، رفاه و امنیت اقتصادی و مادی مردم ایران را بر باد داده بود آن هنگامی كه رانت خواران و سرمایه داران پرورده ی حكومت، چاقتر و فربه تر می شدند و فقرای جامعه بیشتر و بی چیزتر میگردیدند، ده ها میلیارد دلار سرمایه مردم این مملكت بدون هیچ گونه ردیف بودجه و نظارتی از طرف مردم صرف رسیدن به نیت های هسته ای اقلیت تصمیم گیرنده در كشور شده است. این سرمایه عظیم كه بی شك قیمت زندگی انسانی صدها هزار نفر انسان در كشور ما بوده است، صرف باجهای كلان سیاسی و بین المللی، خرید تجهیزات صنعتی، تهیه مواد و وسایل نامشخص از شبكه های قاچاق تجهیزات هسته ای و مخارج زندگی و دستمزد ماهیانه هزاران متخصص و كارگر خارجی در ایران و هزینه های سرسام آور حفاظت از تاسیسات اتمی و مسائل نظامی ناشی از آن شده است. مسئله ای كه مردم ایران هرگز در جریان «تصمیم گیری» و حتی «وجود» آن نبوده اند و با پنهان كاری حاكمیت و به قیمت حذف ده ها میلیارد دلار از بودجه عمرانی، رفاهی و آموزشی كشور به وجود آمده است، در یك نیرنگ سیاسی و تبلیغاتی می رود كه به یك «مسئله ی ملی» و«حق مسلّم» تبدیل شود! رسانه های انحصاری حكومت با تمام قوا می كوشند انرژی هسته ای را چنان فناوری بی نظیری جلوه دهد كه آینده كشور بدون آن تیره و تار است و در عین حال تمام دنیا برای جلوگیری از دسترسی ایران به آن با یكدیگر متحد شده اند. وقاحت تا حدی است كه می خواهند فراموش كنیم مردم ایران یعنی كسانی كه تمامی این تاسیسات با پول آنها ساخته شده است، آخرین كسانی بودند كه از ماجرا با خبر شدند، حكام جمهوری اسلامی خود را نماینده و خدمتگزار مردم معرفی می كنند. اما در عمل، آنقدر مردم را نامحرم می دانند كه همیشه ماجراهایی از این دست باید ابتدا در خارج از ایران برملا شود و كوس رسوایی آن زده شود و آنگاه مردم خود ایران از زبان سرویس های جاسوسی بیگانه و رسانه های جمعی دنیا و سازمانها و نهادهای بین المللی باخبر شوند كه در سرزمین آنها و با پول آنها چه فعل و انفعالاتی صورت گرفته است. در این مورد مهم وقتی در خارج از ایران و غیر ایرانیها همه از فعالیتهای مخفی اتمی ایران آگاه شدند تازه آن زمان بود كه حاكمیت ایران تصمیم گرفت با اكراه، گوشه ای از این فعالیت ها را آن هم فقط و فقط به دلیل نیاز به «ملی ساز ی » این مسئله را با مردم ایران در میان گذارد. در حال حاضر همچون گذشته، مردم ایران در نبود رسانه های آزاد، مستقل و غیر حكومتی در زیر بمباران تبلیغاتی تلویزیون، رادیو، روزنامه ها، منابر و مساجد حكومت قرار دارند، بدون آنكه واقعاً بدانند «برای چه» و «برای كه» به عنوان قربانی به مخمصه ای بزرگ كشیده می شوند. فعالان سیاسی در فضای ارعابی كه فرماندهان سپاه و نیروهای امنیتی به وجود آورده اند و پیشاپیش اعلام كرده اند « زبان هایی را كه در صدد نقد برنامه ی هسته ای حاكمیت باشند خواهند برید»، از زیر بار مسئولیت اجتماعی و تعهد جمعی خود شانه خالی كرده اند و مردم را در بی خبری و سردرگمی رها كرده اند. دولت ایران با تنظیم بودجه خود بر پایه نفت ٣٨ دلاری و برای دسترسی بیشتر به منابع مالی سریع الوصول، تورم بیش از ٣۴% را به جان خریده است. . این در حالی است كه این تصمیمات می تواند اقتصاد كشور را به یك بحران شدید و طولانی سوق دهد. دولت با تبدیل ذخایر ارزی خود به ارزهای معدود كشورهای به اصطلاح دوست با تنظیم بودجه كاملاً نظامی به استقبال تحریم و جنگ رفته است. مقامات تصمیم گیرنده مسائل امنیتی و هسته ای در حكومت به وضوح از الگوبرداری از رژیم و تاكتیكهای هسته ای كره شمالی سخن می گویند. كار به جایی كشیده است كه فرستادگان آن دشمنی كه حاكمیت جمهوری اسلامی ایران ۲٨ سال تمام از آغاز شكل گیری خود تمام مشكلات را به آن نسبت می داد و سالها از تریبون های رسمی شعار مرگ بر آمریكا، سر داده می شد و هر دگراندیش و ناراضی سیاسی داخلی به جیره خواری آن دشمن متهم می گردید، اكنون در مقابل مقامات جمهوری اسلامی در پشت میز مذاكره نشسته است و دو طرف به یكدیگر لبخندهای دیپلماتیك تحویل می دهند. گویی كه تابوهای خودساخته و حریم های ممنوعه به دست كاهنان آن در هم شكسته می شود. صاحبان قدرت و طرفین مذاكره بر سر منافع، زندگی و آینده ی هفتاد میلیون و بسیاری حقوق دیگر و نیز حق اطلاع داشتن و نظارت كردن به طرح هایی مانند انرژی هسته ای كه با پول او اجرا می شوند. اولویت تحقق این حقوق را چه كسی معین می كند؟ مردم یا حاكمیت؟ ایرانی به مذاكراتی غیرعلنی و غیرشفاف پرداخته اند. مذاكراتی كه به دلیل نبود نمایندگان واقعی مردم و نبود طرف مذاكره ای با صلاحیت و دارای پرونده موجه بین المللی در زمینه ی مسائل انسانی و جهانی از نظر ما كاملا غیر قانونی است. « انرژی هسته ای حق مسلم ماست » این شعاری است كه حكومت به شدت برای جا انداختن آن در جامعه می كوشد. حاكمیت یا فراموش كرده است و یا خود را به فراموشی زده است، كه پیش از آنكه انرژی هسته ای حق مسلم ما باشد، این مردم حقوق مسلم ابتدایی تر و مهم تری هم دارند كه همه آنها از آنان سلب شده است. حق آزادی عقیده و بیان، حق دخالت مستقیم و اساسی در تعیین سرنوشت خود، برابری بی چون و چرای حقوقی و انسانی زن و مرد در جامعه و خانواده، حق تامین آموزش، درمان و بهداشت رایگان و عمومی توسط حكومت كنندگان، حق برابری اجتماعی تمام انسان ها از هر نژاد، جنس و با هرعقیده، حق تشكیل تشكل های غیردولتی و سندیكاهای صنفی اساساً آیا حاكمیتی كه به خود اجازه می دهد به صورت قهری به تعیین اولویت های حقوق مردم بپردازد به حقوقی كه در بالا ذكر شد معتقد و ملزم است؟ مطالب فوق قسمتی از نامه تعدادی از فعالین دانشجوئی بود که در مورد بحرانهای اخیر خطاب به مردم نوشته شده است.
گناه خلقت اعظم لحنی اززمانی که خودش را شناخت هیچ وقت نتوانست هیج کاری را به میل وخواسته خود انجام دهد از همان اول شنید که یک دخترباید سنگین باشد متین باشد خوب نیست چشم و گوش دختر زیاد باز بشود و با تجربه بشود دختر و زنی که زیاد تجربه داشته باشد نمیتواند با شوهر سر کند و در زندگیش زنی بساز و با مدارا باشد. زمانیکه صحبت از ادامه تحصیل می شد می گفتند: اول و آخر باید شوهر کنه برای شوهر داری وبچه داری لیسانس و مدرک لازم نیست. حرف از کار کردن اصلا نزن مثل خانوم می شینه توی خونه هم برای خودش بهتره هم برای شوهر وبچه اش که از زندگی چیزی می فهمند و راحت ترزندگی می کنند در ضمن زن خانه دار قانع تر وبسازتر است زن کارمند چشم وگوشش باز است. غیر از اینها چیزی که بارها تکرار شده اینکه دختر مال مردم است شوهر میکند ورفتنی است هر چه برایش هزینه کنی انگار که برای جیب شوهرش است هر وقت شوهر کرد برود درس بخواند یا هر کاری که می خواهد بکند. زمانیکه سرو کله خواستگاران پیدا شد مراقبت هم بیشتر می شد چرا که می گفتند: دختر مهمان دو روزه است وظیفه ما فقط این است که حفظ اش کنیم تا موقعی که تحویل شوهرش بدهیم بعد از آن هم وظیفه شوهر است که حفظ اش کند. وقتی پای اعتقادات مذهبی نماز و روزه و... درمیان بود دختر را صبح زود بیدار می کردند تا نمازش قضا نشود اما برادرش که چند سال ازاو بزرگتر بود باید می خوابید آخر او خسته از بازی و هنوز بچه بود مهم دختر بود که باید بااعتقاد بار بیاید تا جامعه به انحراف نیافتد. در آخروقتی پدر و مادر بمیرند این دختره که با عاطفه وبا اعتقاده و هرشب جمعه حلوا وخرمایی برایشان خیرات می کند وفاتحه ای میفرستد. و اما موقع تقسیم اموال پدر که شد گفتند: دختر بی دست وپاست واز خودش اختیاری ندارد پس فردا شوهرش می آید و همه اموال را میزند به جیب. بنابراین نصف سهم الارث پسر را دختر میبرد. خلاصه که او هنوز نمی داند پس کی می تواند با تصمیم خود و بدون قیم ادامه حیات دهد.
نقض حقوق اقلیتهای مذهبی توسط رژیم ایران امیر هودجی از زمان انقلاب ایران در سال 1357تاكنون تعداد بیشماری از پیروان اقلیتهای مذهبی ایران از ترس آزار و شكنجه ازسوی حكومت مذهبی ایران كشور خود را ترك كرده اند. رژیم ایران به طور مستمر و سیستماتیك آزادی مذهب را به طرز فاحشی نقض می كند و در این رابطه به بازداشت های طویل المدت، شکنجه و اعدام به اتهام اعتقادات مذهبی دست می زند. در سال های اخیر کارنامه رژیم ایران در زمینه آزادیهای مذهبی شهروندان ایرانی وخیمتر شده است. اذیت و آزار، شکنجه، دستگیری و زندانی كردن گروه های مذهبی در ایران افزایش یافته است. در این میان حتی حقوق مسلمانان مخالف نیز همچنان مورد تجاوز قرار می گیرد. نقض حقوق پیروان اهل تسنّن توسط رژیم ایران همچنان رو به افزایش است این افراد در نواحی سنّی نشین کشور نیز حق تحصیل ادبیات و فرهنگ خود را در مدارس ندارد. تخریب حسینیه پیروان اهل تصوف در قم در فوریه امسا ل و جلوگیری از ساختن مساجد اهل تسنن در تهران، بعنوان نمونههایی از وخیم شدن وضعیت اقلیت ها ی مسلمان درایران می باشد. شماری از مسیحیان ایرانی نیز کشته، دستگیر و یا ناپدید شده اند. مسيحيان ایران از آزادی مذهبی برخوردار نيستند و تنها نزد جامعه مسيحيان می توانند مراسم مذهبی خود را انجام دهند. البته مسيحيان ايران از اين موضوع که مي توانند مراسم مذهبی خود را انجام دهند، بسيار خوشحالند. آنها مي توانند عبادت کنند، کليسا داشته باشند و همچنين آيينهای خود را انجام دهند. ولی مشکل اينجاست که نمي توانند فراتر از آن روند. اجازه ندارند تا عقايد و اعتقادات خود را در خارج از جامعه شان بيان کنند. درواقع مي توان گفت که آزادی مذهبی ندارند. و اما در مورد بهاییان باید گفت، محدوديت هايی که در ايران در مورد بهاييان اعمال مي شود، بسیار نگران کننده می باشد. بر اساس گزارش های رسيده، 350 هزار بهايی ايران در معرض مراقبت های شديد امنيتی قرار گرفته اند. امری که ناظران کميسيون حقوق بشر سازمان ملل، و ديگر مجامع حقوق بشری را در نگرانی فرو برده است. بر اساس دستور العمل مقامات جمهوری اسلامی، جامعه بهايی ايران تحت کنترل شديد قرار دارد و تدابير ويژه ای برای نظارت بر فعاليت های اين اقليت مذهبی انديشيده شده است. انجام اين ماموريت به مسئولين نظامی و امنيتی جمهوری اسلامی محول شده است. وضعيت اقليت مذهبی بهايی در ايران روز به روز بد تر شده و بيم آن مي رود که در شرايط دشوار سياسی، فشارهای بيشتری بر آنان تحميل شود. این تدابیر جدید جمهوری اسلامی، جوامع بهايی در نقاط مختلف جهان را دچار اين نگرانی کرده است که بهاييان ايران هدف برخوردهای سرکوب گرانه جديد قرار بگيرند. احمدی نژاد و حضور زنان در ورزشگاهها محمد هادی پور دلیر نیت آقای احمدی نژاد در ارتباط با راه یافتن زنان به استادیوم ورزشی برای خود من شخصاً مشخص نیست و اینکه ممکن است ایشان در تأئید بین المللی امروز با تمسک به این موضوع بخواهد افکار عمومی جهان را نسبت به خودش تلطیف کند و طبق روال قبلی صحبت و نظرهای خودش را پس بگیرد، چنانچه در مصاحبه های مطبوعاتی اخیر هم اظهار نظر قبلی خودش را که درباره پول نفت و بردن آن بر سر سفره های مردم بوده براحتی پس گرفته است. بعید به نظر میرسد رئیس جمهوری که به گفته آقای مصباح یزدی با نذر و نیاز و دعای مومنین رأی آورده است به یکباره با چنین زاویه بازی اظهار نظری خلاف اظهار نظرها و عقاید مومنین جامعه ایران داشته باشد. ایشان بخوبی عقاید همفکران خودشان را بخصوص درباره مسئله حجاب و مسئله زنان می دانند و بعید است که در چنین شرایطی که مسئله رفتن زنان به ورزشگاهها در اولویت دولت نیست این اجازه را صادر کند. من بهرحال در نیت ایشان شک دارم و فکر میکنم این نکته هم قابل تأمل است و کسانی هم که اظهار نظر می کنند باید به این نکته توجه کنند. اما از سوی دیگر اظهار نظرهای عجیب و غریبی را هم در حاشیه این موضوع می شنویم، مثل اظهار نظر آقای محمد تقی رهبر که میگوید: نگاه زن مسلمان به ساق پای برهنه مرد شرعأ درست نیست. من البته نمی دانم چه کسی چنین فتوایی را داده است و بخصوص تلویزیون که مرتب برنامه های فوتبال و کشتی و شنای مردان را پخش می کند، چطور تا کنون مرتکب این اعمال خلاف شرعی شده است! یا زنانی که به حج میروند و در تمام مدت طواف دستها و شانه ها و ساقهای پای مردها را می بینند، چطور مرتکب این عمل خلاف میشوند. و یا در اظهار نظر دیگر، ما نظر آقای ابوطالب را می بینیم که میگوید، ما چون مشکل فرهنگی داریم، نباید زنان به استادیوم بروند که اینهم در واقع پاک کردن صورت مسئله است و ایشان بجای اینکه بیایند مسئله را حل بکنند و با مشکل فرهنگی جامعه برخورد بکنند، میگویند که زنان باید به ورزشگاهها نروند و این یک خطای خیلی بزرگ است. طرح مسئله در واقع یک آدرس عوضی است یرای اینکه اذهان بنوعی درگیر مسئله ای بشود که واقعأ مسئله نیست. یعنی برای جامعه زنان مسئله است، ولی برای خود آنها مسئله نیست. برای ما مثلأ گشودن درهایی که سالها به دلیل سنت و عادت غلط به روی زنان بسته مانده، بسیار مهم است. حریم هایی که ورودش برای زنان حرام محسوب میشده یا غیر شرعی، مثل پستهای سیاسی، ریاست جمهوری، قضاوت که حتی در افغانستان هم با فقه موجود در آنجا زن میتواند قاضی بشود با راهکارهایی که فقه دارد، مثل مصلحت و تلفیق. اما این درها برای زنان ایران بسته است. بهر حال، چنانچه آقای احمدی نژاد بخواهند به بخشی از مطالبات جامعه پاسخ بدهند، مثل مطالباتی که در حوزه زنان وجود دارد و بعضی از حوزه های دیگر، با کسانی که به او رأی داده اند؛ دچار چالش جدی خواهد شد. انکار هولوکاست و جنگ طلبی رژیم رضا داوری هر ساله با فرا رسیدن 27 ژانویه تعداد زیادی از رسانه ها به یاد آوری جنایت هولناک هولوکاست می پردازند . هولوکاست که از دو واژه یونانی“holos“ به معنی "همه" و „kaustos“ به معنی "سوزاندن و نابود کردن " ترکیب شده است به واقعه ای اطلاق می شود که طی آن در جنگ دوم جهانی و در فاصله سالهای 1939 تا 1944 حدود 6 میلیون نفر در اردوگاه های آلمان و لهستان به دستور هیتلر در کوره های آدم سوزی و اتاق های گاز کشته شدند. این واقعه که به شهادت "رودولف هس "ـ افسر نیروی مخصوص پلیس آلمان نازی و فرمانده اردوگاه معروف آشویتس ـ در سال 1946 در دادگاه بین المللی نظامی در نورنبرگ و از روی دیگر شواهد ذکر شده است، با اوج گیری مخالفت های اروپا با ایران بر سر مساله اتمی به دستاویزی برای احمدی نژاد تبدیل شده تا با انکار آن بتواند حداقل جایگاهی در میان مخالفان اسراییل پیدا کند. دراین 27 سال عمر ننگین رژیم جمهوری اسلامی، اعدامهای 1 دقیقه ای خلخالی و قتل عام مخالفین در داخل و خارج کشور و کشتارجمعی و بیرحمانه سال 1367 و قتل بسیاری از اهل تسنن و... نشان داده است که خط مشی جمهوری اسلامی با سیاستهای نژادپرستانه آلمان در زمان نازیسم چندان تفاوتی ندارد و انتخاب احمدی نژاد توسط این مجموعه انتخابی کاملا درست در نشان دادن سیمای واقعی رژیم بوده است و بیجا نیست که بسیاری از او بعنوان آدولف هیتلر دوم نام می برند. جمهوری اسلامی که در گسترش تبعیض علیه اقلیتها و مذاهب غیر شیعه و زنان همواره رتبه نخست را داشته است می کوشد که این بار با برگزاری جلسات و نمایشگاه هایی از کاریکاتورهای انکار هولوکاست از احساسات ضد اسرائیلی مردم فلسطین و مردم کشورهای عرب خاور میانه سوء استفاده کند و با سوق دادن این احساسات به پرتگاه نژادپرستی اسلامی از احمدی نژاد قهرمانی برای مسلمانان خاور میانه درست کند تا شاید در خیال خام خود بتواند با بسط تروریسم به رهبری جهان دست بیابد. دیدگاهی که در افرادی همچون بن لادن و زرقاوی هم دیده می شود. اما در توجیه کسانی که از هولوکاست بعنوان دروغی بزرگ نام می برند، باید گفت که هولوکاست هر چه باشد حتی اگر یک نفر یهودی یا غیر یهودی بی گناه هم در جریان آن کشته شده باشد، باید به آن معترض باشیم و به هیچ عنوان نباید آن را فراموش کنیم و بدانیم یکی از جنایاتی که هیتلر و نازیسم آلمان انجام داد کشتار انسانهای بی گناهی بود که حتماً درمیان آنها تعداد زیادی یهودی بوده اند. پس چطوراست که ما که تا این حد از اهانت دیگران به مقدٌسات خود برمی آشوبیم بی محابا و بدون هیچ تاملی به مقدٌسات دیگرادیان بی احترامی می کنیم. آیا دروغ خواندن هولوکاست توهین به خون تعداد زیادی از انسانهای بیگناه نیست؟ آیا کشتار علمای اهل تسنن و کشیشهای مسیحی مساله کوچکی است؟ آیا تا به حال به اهانتهایی که به ادیان بهایی و ... در نوشته ها و سخنرانی های علمای اسلامی شده است فکر کرده اید؟ پس چگونه است که انتظار داریم علی رغم همه این بی احترامی ها به ادیان دیگر، حریم مقدسات ما شکسته نشود؟ پس بهتر است افکار و اعتقادات مخالف را به نحو منطقی مورد نقد و بررسی قرار داده تا زمینه ایجاد یک گفتمان مفید و ثمر بخش حاصل شود. اهانت به ارزشها و باورهای یکدیگر به معنای پایان گفتمان و عاملی برای بسط خشونت خواهد شد. در چنین فضایی نه فقظ آزادی بیان، بلکه بسیاری از مهمترین ارزشهای انسانی از جمله صلح و همزیستی مسالمت آمیز انسانها نیز قربانی می شوند. در جهان امروز که اقوام و فرهنگها بیش از هر وقتی با یکدیگر مجاور و همسایه شده اند، همزیستی صلح آمیز امکان پذیر نخواهد بود مگر آنکه منطق گفتگو و احترام متقابل جای منطق خشونت و اهانت را بگیرد. بنیادگرایان مذهبی و بنیادگرایان سکولار گرچه به ظاهر در مقابل یکدیگر صف کشیده اند، اما هر دو از منطق واحد خشونت پیروی می کنند، و می کوشند فضایی فراهم آورند که به یکدیگر بهانه ی بیشتری برای خشونت بیشتر بدهند. بنیادگرایان سکولاری که به نام آزادی بیان به مقدسات مسلمانان اهانت می کنند، به بهترین نحوی به بنیادگرایان اسلامی کمک می کنند تا رفتارهای غیر انسانی و خشونت آمیز خود را توجیه کنند. وبا تحریک افکار طرفدارانشان انواع آشوبها و نابسامانیها را در جهان رهبری کنند. در این بین آنچه قربانی می شود همانا آزادی و صلح است که نمونه های آن را در وقایع 11 سپتامبر، عراق و بمب گذاری های انگلیس و ... شاهد بوده ایم. مسلماً برای بسیاری از هواداران صلح و دوستی تاسف آور خواهد بود وقتی که گروه کم شماری از آدمهای ابله یا مغرض تحت نام آزادی و دین در صدد بسط آتش جنگ و خشونت و کینه کشی هستند بدون اینکه به سرنوشت میلیونها انسان بی گناه آنی بیاندیشند. ملاها و آینده ایران با توجه به منابع سرشار فسیلی در ایران بویژه گاز و همچنین امکان استفاده و بهره گیری از انرژی خورشیدی با توجه به نزدیکی به خط استوا و همینطور انرژی بادی، لزوم روی آوردن کشور به انرژی اتمی با توجه به لزوم فن آوری بالا، حسّاسیت ابرقدرتها و آلودگی محیط زیست بهیچ وجه وجود نداشته و از هر بعد، چه اقتصادی و چه سیاسی قابل توجیه نمی باشد. اصرار حاکمان به قدرت رسیده در کشورمان بر حصول این تکنولوژی را باید در جاهای دیگر و دلایل منطقی تر جستجو کرد. آیا احتمال این امر وجود دارد که این حاکمان نیز با این ترفند راه را برای ورود آمریکا در کشور هموار نمایند؟ یعنی همانگونه که در کشور همسایه ما عراق اتفاق افتاد. ابرقدرتها بر مسئله ای اصرار نمودند که وجود خارجی نداشت ( وجود سلاحهای بسیار مخرب در عراق ) و از طرفی حاکمان بعثی مسلط بر عراق نخواستند با تکیه بر سازمان امنیت و حقوق بشر این مشکل نبوده را حل و فصل نمایند و بالاخره کار به جائی رسید که همگان شاهد آن هستیم. آمریکا با تمام قدرت در منطقه حضور یافت و ملت مسلمان که شاید هدف اصلی او بود تار و مار گشت و سرمایه های ملی آنان تخریب گردید و تمامی منابع آن در اختیار ابر قدرتها در آمد. حتی اگر فرض میکردیم که عراق واقعاً دارای سلاحهای بسیار مخرب- آنگونه که ابر قدرتها مدعی آن بودند- می بود آیا این سلاحها ارزش از دست رفتن و تخریب یک کشور و فدا کردن این همه نیروی مردمی و تخریب تمامی نظام اقتصادی و سیاسی کشور داشت؟ تنها پاسخی که میتوان بر علت اصرار دروغین آمریکا و همپیمانانش در داشتن سلاحهای مخرب رژیم عراق از یک سو و لجبازی حاکمان بعثی یافت این است که هر دو گرچه ظاهراً نقش مخالف یکدیگر را بازی کردند ولی در عمل یک هدف را دنبال نمودند و آن ورود آمریکا در منطقه بود. حال سئوالی که در رابطه با کشورمان مطرح است این است که آیا هدف، نظیر عراق است یعنی ورود آمریکا در ایران وتسلط بیشتر او در منطقه و قدرت وشوکت اسرائیل؟ و آیا واقعا پشت پرده این اهداف با هماهنگی دنبال می شود؟ شاید بتوان گفت که پاسخ مثبت به این سئوال قدری بدبینانه بنظر میرسد و عملکرد رژیم در مدت بعد از انقلاب و دشمنی آمریکا با رژیم ثابت می کند که نمی تواند جواب این سئوال مثبت باشد. اگرچه میتوان پذیرفت که بدون توافقات پشت پرده یک هدف مشترک دنبال میشود، هرچند هر دو واقعاً دشمن یکدیگر باشند. بهر حال میبایست جواب قانع کننده ای برای این معما جستجو کرد. آنچه در این کشور در حال اتفاق افتادن است در مقایسه با کشور همسایه عراق از پیچیدگی بیشتری برخوردار است و یک مجهول بیشتر از آنجا دارد و به زبان ریاضی معادله دو مجهولی در عراق( آمریکا و عراق ) به معادله سه مجهولی تغییر شکل داده است (آمریکا – عراق – اروپا ) بنابراین پاسخ نمی تواند عیناً منطبق بر پاسخ معادله عراق- آمریکا باشد! روز جهانی کارگر را گرامی داریم کارگران ایرانی همچنان در زیر خط فقر و عدم امنیت شغلی قرار دارند مبارزات کارگران براي احقاق حقوق حقه خود در بعضی از كشورهاي پيشرفته جهان به نتایج و موفقيت هائي نه چندان زياد دست يافته است . بدیهی است نظام سرمايه داري با اعمال فشارهاي سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و ... همچنان سدی براي بدست آوردن تمامی حقوق كارگران مي باشد . در كشور ما ايران كه همواره شاهان گذشته و نظام اسلامی کنونی با ارعاب و سرکوب هر خواست حقه ایرانیان را سرکوب نموده و در خصوص کارگران ماده های 23 – 24 – 25 اعلامیه جهانی حقوق بشر را زیر پا گذاشته و مستمراً به عناوین مختلف آن را نقض می نمایند . بدینوسیله اعلام می داریم که جمهوری اسلامی یا تصویب قوانین متحجرانه به بهانه شرع و عرف کارگران ایرانی را از دستیابی به: آزادي های فردی ، آزادی اجتماعات كارگري ، حق تشكيل سندیکا و اتحاديه هاي مستقل كارگري غیر دولتی و .... محروم نموده است که این خود باعث بحرانهاي : اقتصادي همانند: تورم ، بيكاري ، فقر و ... اجتماعی همانند : اعتیاد ، فساد اداری ، فحشا و ... سیاسی همانند : رانت خواری ، رشوه ، عدم انگیزه شرکت در انتخابات و .... شده است . بدیهی است که این امور بر شرايط عمومي ايرانيان تاثير مستقیم گذاشته و باعث رشد فساد و فشار بیشتر قوه قضائیه بر مردم به دلیل عدم رعایت کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر در ایران شده و شرایط زندگی این قشر زحمتکش را به مرحله نابودی رسانده است . كارگران ايراني بایستی بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های آن دارای حقوق قانونی برای تشكيل اتحاديه هاي مستقل و دیگر قواعدی که حاکی از حق کارگران می باشد برخوردار شوند . كانون دفاع از حقوق بشر در ايران به دلیل تحت ستم بودن کارگران ایرانی و بسیاری دیگراز کشورها ، این روز را جشن نگرفته ، بلکه این روز را به عنوان اعتراض به تظاهرات خواهیم پرداخت و بدینوسیله پشتيباني سایر کارگران ازاد شده و آزادیخواهان را از مبارزات آنان تا رسیدن به حقوق حقه خود خواهانیم . اطلاعیه شماره 76 کانون دفاع از حقوق بشر در ایران
گزارشات تصویری روز جهانی کارگر در شهر برمن خلیل رئیسی فرد در روز اول ماه مای کتنون دفاع از حقوق بشر در راهپیمائی و تظاهرات روز جهانی کاذگر شرکت نموده و در این روز اعتراضات خود را نسبت به وضع کارگران ایران با پخش انواع اطلاعیه حاکی از نقض مستمر و برنامه ریزی شده توسط رژیم اسلامی هزاران فعال حاضرین در مراسم را روشن و تحت تاثیر قرار دادند. در این روز کانون میز کتابی در مارکت پلاتز برقرار نمود. در زیر با گزارش تصویری نحوه فعالیت را ارائه مید هم .
|
|