بایگانی 54
کشتار تابستان67 با فتوای خمینی حسین رضی وقتی می خواستم به مناسبت سالگرد تابستان خونین و جانگداز 1367 و به یاد شهدای این فاجعه غیر انسانی که به حکم و فتوای بنیانگزار رژیم اسلامی و ولایت فقیه و به دست جنایتکار جلادان اسلامی که هر یک به نوبه خود مقام و مرتبه بلندی در زهد و تقوا و دین داشته اند چیزی بر حسب ادای وظیفه بنویسم، از زوایای مختلف به این موضوع نگاه کردم تا شاید بتوانم از منظری به بررسی این واقعه بپردازم، اما در نهایت هیچ شکلی را بهتر از این نیافتم که متن حکم و فتوایی که این واقعه را رقم زده است و همچنین نامه ولی زاده او- احمد خمینی- که گویا هنوز از حد نهایی شقاوت و رذالت پدر آگاهی نداشته و برای اطمینان دوباره در این باره از پدر سئول کرده، را به داوری عمومی بگذارم. فتوایی که ولی فقیه آن زمان که به خیال خود به واسطه ولایتی که از طرف خدا به او واگذار شده است!!! به خود اجازه داده فرعون وار و با اطمینان قلبی حکم قتل عام فرزندان میهن را صادر کند، و چه به سادگی خون پاک آنان را حلال دانسته و جلادان را بر سلاخی آنان ترغیب کرده، به آنان بابت این کار وعده بهشت داده است.
فکر می کنم با خواندن این متن ها هر کسی میتواند به عمق وقاحت و پلیدی حاکمان اسلامی رژیم پی ببرد و تحلیل و بررسی خود را انجام دهد. همچنین این کار در راستای افشاگری و رسوا سازی حکومت اسلامی که از اهداف اصلی کانون دفاع از حقوق بشر در ایران است هم می تواند مفید واقع گردد. باشد که روزی حقیقت در دادگاه عدل خداوند مهربان آشکار گردد « تا سیه روی شود هر که در او غش باشد». بسماللهالرحمنالرحيم از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه مىگويند از روى حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كردهاند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهاى كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاريهاى حزب بعث عراق و نيز جاسوسى آنان براى صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهانى و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداى تشكيل نظام جمهورى اسلامى تاكنون، كسانى كه در زندانهاى سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى كرده و مىكنند، محارب و محكوم به اعدام مىباشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راى اكثريت آقايان حجهالاسلام نيرى دامت افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى (دادستان تهران) و نمايندهاى از وزارت اطلاعات مىباشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندانهاى مراكز استان كشور راى اكثريت آقايان قاضى شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم الاتباع مىباشد، رحم بر محاربين سادهانديشى است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديد ناپذير نظام اسلامى است، اميدوارم با خشم و كينه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد، آقايانى كه تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و ترديد نكنند و سعى كنند «اشداء على الكفار» باشند. ترديد در مسائل قضائى اسلام انقلابى ناديده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا مىباشد. والسلام. روحالله الموسوى الخمينى اینک نامه احمد خمینی که تاريخ هم نداشته و در پشت متن فتوی نوشته شده است: پدر بزرگوار حضرت امام مدظلهالعالى پس از عرض سلام، آيتالله موسوى اردبيلى در مورد حكم اخير حضرتعالى درباره منافقين ابهاماتى داشتهاند كه تلفنى در سه سئوال مطرح كردند: 1- آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بودهاند و محاكمه شدهاند و محكوم به اعدام گشتهاند ولى تغيير موضع ندادهاند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايى كه حتى محاكمه هم نشدهاند محكوم به اعدامند؟ 2- آيا منافقين كه محكوم به زندان محدود شدهاند و مقدارى از زندانشان را هم كشيدهاند ولى بر سرموضع نفاق مىباشند محكوم به اعدام مىباشند؟ 3- در مورد رسيدگى به وضع منافقين آيا پروندههاى منافقينى كه در شهرستانهائى كه خود استقلال قضائى دارند و تابع مركز استان نيستند بايد به مركز استان ارسال گردد يا خود مىتوانند مستقلا عمل كنند؟ فرزند شما، احمد و اما پاسخ پدر که زير اين نامه نوشته شده است: بسمهتعالى در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگى به وضع پروندهها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است. روحالله الموسوى و این هم دستخط مبارکشان!!!؟:
تجزیه طلب کیست ؟ موسی ارشاد ايـنـروزهـا دو لـغـت تـجـزيـه و طـلـب بـجای آنـکه بـدون غـرض و فرضهای ناشناخته بصورتی مـنـطـقی، علـمی و تاريـخـی پاسخ داده شـود، از جانب برخی ها که آب به آسياب رژيمهای غير مردمی تهران می ريزند؛ مُـد " سـيـاسی" شـده است که نه تنها دلان را برای لحظه ی کوتاهی خوش نميکند، بلکه زيربنائی برای ايجاد انزجار ميآفريند! در يکی از حملات هر روزه ی رژيم تهران در پاسخ به خواستهای مردم، يکی از دوستان مورد اصابت چهارده گلوله قرار گرفته بود. در دقايق آخر عمرش اين جمله را از وی شنيدم « ميتوان درد و ترک زندگی را تحمل کرد، اما خود آنها را نه.» بـجـز در لابراتوارها و امور فـنی که کار تقسيم به اجزاء مختلف و مستقل انجام ميگيرد، لغت " تـجـزيه" معانی متارکه، جدا شدن و "طلاق" را نيز ميدهد! تجزيه ای که مُـد سياسی ی روز شده است لغت مورد شـکافت و در صورتيکه کسی بخواهد آنرا به بحث و گفتگو بکشاند، مورد مبحث ما در اينجاست. اما با استناد. مـنظور از بکار گرفتن چنين لغاتی که برخی با هدفی دلخواه آنرا وارد فضای تبليغات سياسی ميکنند، در حقيقت نوعی طنز و تمسخری زهرآلود است که آنرا متوجه ی حقوق ملل ديگر مينمايند. اگر از ابتدا با درد و خواستهای حقوقی ديگران و حتی خودی ها آگاهانه و انساندوستانه روبرو ميگرديدند، بجای تدريس دفع و انزجار، دوستی و بالندگی حاصل ميشد. کلماتی که "کارکنان" بخش فارسی ی راديو و سايت بی بی سی بکار ميبرند که مترادف است با گلوله هائی که از تفنگ يک پاسدار حزب الهی بسوی «مـلـت » بيگناه بلوچ يا عرب احوازی شليک ميشود، از نمونه لغاتی است که توليد انزجار و جدائی مينمايد. افراد و گروههائيکه بی بی سی را نماينده ی امپرياليسم ميدانند نيز همان راه را انتخاب کرده اند. لغاتی که بی بی سی بر سر زبانهای مردم عادی رايج ميکند در واقع همان لغاتی است که مرتجعترين، شويونيست ترين و راسيست ترين افراد و گروههای پارس از آن سوء استفاده ميکنند. از قبيل: قوميت( پسر دائی، دخترعمه، خاله عمو .. که يکی از آنها در تهران زندگی ميکند و ديگری در لندن ودر بی بی سی کار ميکند و بقيه در اصفهان، يزد و...)، اقليتهای قومی و مذهبی( بلوچها يا سيک هائی که در لندن زندگی ميکنند) و يا "ايرانيان" عرب زبان "خوزستان"! که منظورشان همان « ملت عرب الاحواز» است. آيا بی بی سی يا احزاب شويونيسم پارس چنين کلماتی را از قول ملت بلوچ، کورد يا آذری بکار ميبرند؟ بالاخره اين " لغات" و بخواست رژيمهائی دست نشانده يا ديکتاتور می بايست از يک جائی " مـُد " بشود و در اختيار آن گروه های شويونيسم قرار بگيرد و يا وارد رسانه ها شود که "بی بی سی" يکی از اين قبيل جاهاست. يقين دارم در وقت مناسبش ملل در بند " ايران" متفقاً جلوی اين ورود های غيرمجاز بی بی سی را در فضای ادبيات جهانی خواهند گرفت. در غير اينصورت صاحبان اين شرکت جلوی عربده کشی های مغرضانه ی بردگان بخش فارسی خود را ميگيرد. هـمـه ی ما مـيدانـيـم در بعضی نقاط جهان گاهی اشخاص يا گروههائی با اهداف "مثبت" يا منفی دست به تجاوز ميزنند. برخی از تجاوزات برای بعضی انسانهای عادی نامرعی اند. کسانيکه از اين تجاوزات بهره میجويند در حقيقت بانيان مسائل "موهوم" اند! هرچيز موهوم و "نامرعی" هم، کـُد يا کليد رمزی دارد. مثلا "ايران" و "پاکستان" در يکصد سال اخير، "طرح خاورميانه ی بزرگ" در آينده و در متونی ديگر اسير شدن چهار زن در دست يک مرد يا در پرده نگاهداشتن زنان که کـُد آن "مذهب" است. بسياری از "روشنفکران" که بانيان مسائل موهوم و غرض آميز اند چه در قالب سازمان، حزب .. يا ملت موارد فوق الذکر را با سفسطه به دموکراسی مزدوج ميکنند. تعدادی نيز ميگويند هر چه در جهان هست مال همه است و مرز بين ملتها هم معنا ندارد.اگر آنها بگونه ای انساندوستانه گام بسوی دموکراسی بر ميداشتند ثمره اش جنگ و ترور نبود. و اگر مرز و قانون نبود و ميدانيم که تمام مردم دنيا به حقوق و اختيارات خود آشنا نيستند، لذا در تمام دنيا کمتر رستورانی با صاحب ايتاليائی يا بلوچ پيدا ميکرديد. زيرا همه رستورانها چينی ميشدند. ابزارها نيز همينطور. صف اياب و ذهاب اتومبيلهای چينی ها جائی برای فرانسوی و آمريکائی در خيابانهای «نـيـس» و «هاوائی» باقی نميگذاشت. مـگر اينکه برای جلوگيری از هرج و مرج برای همه چيز قانون وضع گردد. مبحث ما نيز همين قوانين اند و همچنين شناساندن تجزيه کننده و تجزيه طلب در برابر قانون جهانشمول. (مـنـظور از قوانين جهانشمول، حقوق بشر است، نه قوانين جنرل مشرف و خامنه ای يا رؤياهای برخی شويونيستها). اواخر قرن نوزده انگليسها بسيار بی رحمانه به بلوچستان حمله و آنرا اشغال کردند. پس از تولد " اوگانستان" 1893 و "ايران" 1925 انگليسها قسمتهائی از خاک و جغرافيای بلوچستان را « تــجـــــزيه » و به " ايران" و " اوگانستان" شان ملحق کردند. قسمت باقی مانده بلوچستان را تا سال 1948 که " پاکستان" را زائيدند، در زير سيطره و چپاولهای خود داشتند که پس از تشکيل "پاکستان" با الحاق کردن قسمت سوم بلوچستان به " آن"، بلوچستان به سه قسمت تجزيه شد. در صورتيکه مردم بلوچستان در هر حال از سرزمين و حقوق خود دفاع ميکردند و شرم از سه پاره بودن بلوچستان در هر زمانی مردم بلوچستان را رها نکرده و نميکند. اکنون اگر فرد بلوچی يافت شود که احساس شرم نکند و تـجـزيه ی بلوچستان را بپذيرد و يا نا آگاهانه خود را "ايرانی"، "پاکستانی" و " اوگان" يعنی زير سلطه ی شاه، ژنرال، آخوند و ناشناخته هائی از اين قبيل بداند، و از طرفی تاريخ، فرهنگ، زبان، جغرافيا و در مجموع هويت خود را ناديده بگيرد يا جدا از رای هموطنانش بلوچستان را به اين و آن بـبـخـشد، در اينصورت شويونيستـها، راسيسـتـها و بی بی سی چـيـهای فارس چنين شخصی را تـجـزيه طلب نمی خوانند. عجب "تعـقـلی"!! من عرب احوازی نيستم که بتوانم درد آنها را مثل خود آنها احساس کنم، اما زمانيکه ميبينم با وقاهت و شرارت بيش از حد همه چيز آنها را شويونيستهای پارس و انگليس پس از اشغالی بيرحمانه به يغما ميبرند، و احوازی ها را که هميشه در حال دفاع از سرزمين خود هستند، تـجـزيه طلب! خطاب ميکنند، من و هر انساندوستی را که از حقوق بشر دفاع ميکند متاسف کرده و در صف مبارزات و دفاع از حقوق احوازی ها قرار ميدهد. بر کسی پوشيده نيست که "ايران" از اشغال نيمی از کوردستان، نيمی از بلوچستان، تمام جغرافيای احواز، در بند نگاهداشتن جنوب آذربايجان و ترکمنـصـحرا با زور و کشتار" سر هم " شده است. آيا در قاموس شويونيزم های پارس و بی بی سی دفاع ملی و مبارزه با اشغالگری، چپاول، شرارت، اخاذی و زورگوئی تجزيه طلبی ناميده ميشود؟ اگر اينگونه هست پس چرا اين مبارزه از جانب ملل در بند "ايران" بدون توقف و در آينده ادامه دارد؟ آنان که واقعا به مسائل آگاهند ميدانند در اين آشفتگيها چه کسانی سود ميبرند. مردم ملل آگاهانه باور دارند که درآمدهای سرشار اين اشغالگريها و از جانبی دفاع ملل در بند، فقط به جيب تعدادی فاميلی آخوندی، شاه و بی بی سی ها سرازير ميشود.بسياری کمپانيهای غربی و خارجی را ميشناسيم که بجای بيست درصد کارمزد " هشتاد درصد" بهره ميبرند و شاه و آخوند برعکس بيست در صد کار مزد را به جيب خود و کسانشان ميريزند!! از طرفی اکثريت فارسها ناآگاهانه در لباس بسيجی، پاسدار و ميلتری هميشه قربانی اينگونه مسائل موهوم که قبلاً اشاره شد يعنی " مذهب" و "ايران"، ميشوند. اوضاع کنونی از قصه ی درد جگر و خون دل فراتر رفته و به عمل روی آورده است. زيرا درک و گوش شنوا حتی در ميان روشنفکران پارس نبود. تا يکروز قبل از حوادث اخير گفتار و پندار کليه ی احزاب و سازمانهای سياسی پارس متأسفانه به زبان " شعبان بیـمُـخ ها و طـيـب ها" شباهت داشت. ملل زجر کشيده ی آذری، کورد، ترکمن، عرب و بلوچ در اشغال بوده و در طلب حقوق خود هشتاد و يکسال مبارزه کرده اند. اگر اين موضوع عيان را باور بکنيد، حداقل به ملل مشابهی که در بند ساير رژيمهای ديکتاتور جهان قرار دارند کمک کرده و جلوی اهداف شومتررا گرفته ايد. اصلاح یا فساد؟محمود دائینظام اداری کشورسالهاست که بعلت مداخله گزینش سیاسی دچار رکود گردیده و بجای گزینش افراد لایق و کارامد، افرادی بکار گمارده شده اند که تنها معیار گزینش آنها طرفداری بی وچون چرای آنان از نظام است آنگاه که معیار اصلی جهت واگذاری پست ها به افراد فقط سیاسی بوده و آن هم مبتنی بر بینشی احمقانه و کوته بینانه و ملاک اصلی برای انتخاب افراد گوش بفرمان بودن و مطیع بودن بره وار باشد ولاغیر بدیهست که راه برای ورود اشخاص ریاکار و فرصت طلب باز شده و ادارات و سازمان ها بجای رفع نیاز مردم در فکر جنگ قدرت و مسئولین ادارات، تمامی همَ خود را جهت شناسائی مخالفین نظام بکار برده و کارمند مجاز به هر اقدام مورد دلخواه است، وهیچ کس نیست که کارهای او را بررسی و او را تشویق یا تنبیه نماید و ملاک اصلی فقط تظاهر و در خط رهبری و اعتقاد به نظام باشد کار بدین جا می کشد که امروزه شاهد آن هستیم. کمتر کاری از جریان قانونی خود گذشته و کمتر کاری بدون پرداخت رشوه و توجیهی به جریان می افتد. یکی دیگر از عوامل فساد اداری موجود حقوق کم کارمندان و بالطبع نیازمند بودن و چشم به جیب مراجعین دوختن آنهاست. امروزه حتی روسای ادارات و مدیرکل ها که از حقوق و مزایای بسیاری هم برخوردارند بدون چشم داشت کاری نکرده و چشم براه هدیه های کلان و یا شریک بودن در سود پیمانکاران می باشند، کارهای نان وآب دار سازمان ها بصورت باندی بین پیمانکاران خود تقسیم شده و این گونه اعمال را نه بصورت مخفیانه بلکه با کمال شجاعت انجام داده زیرا که دیگر روسای بالا دست خود را این گونه می بینند. اینجاست که تفاوت بین این گزینش ها با دستورات امیرالمومنین آشکار می شود که به مالک اشتر فرمودند: مسئولان و مدیران را از افرادی انتخاب کن که چنانچه خطائی از تو سر زد رو در روی تو بایستند! ارزش زن در ادیان آسمانی مهناز سواحلی همیشه با خود فکر میکنم چرا کسانی که پیامبران آسمانی و مقدس نامیده می شوند همگی مرد بوده اند و جنس زن در پیدایش افکار مذهبی نقشی نداشته است . و همین عامل باعث شده است که این ذهنیت در من بوجود آید که دین و مذهب به ویژه انواع آسمانی آن پدیده ای است ساخته و پرداخته مردان . و همین مردان با القای اینکه قوانین حاکم بر مذاهب مختلف قوانینی ازلی و تغییرناپذیراست و محتویات این کتب منتسب به موجودی آسمانی به نام خداوند است ، نویسندگان این کتابها را در پاسخگویی به موارد اشتباه و غیراخلاقی موجود در آنها مبری می کند. دنیای روحانیون همواره متعلق به مردان است . ممکن است در این مورد استثناء وجود داشته باشد اما بسیار نادر بوده و ما آنها را هم فقط در قصه ها و احادیث خوانده ایم و در عصر ما که همواره زنان شایستگی ورود به دنیای رهبران و پیشگامان روحانی را نداشته اند .از آغاز پیدایش مذاهب به ویژه در دورانهایی که روحانیون این مذاهب دارای قدرت بودند همواره جنس زن با نابرابری و ظلم روبرو بوده است. به طور مثال همانطورکه در بسیاری از کتب آسمانی مثل تورات ، انجیل و قرآن بیان شده است نخستین زن برای آسایش مرد یا آدم آفریده شده است و در انتها هم به دلیل فریب مرد موجب خشم خداوند قرار میگیرد .آیا باید دید که این دینهای آسمانی همانگونه که ادعا میکنند به زنان هویت داده اند و یا در واقع باعث ازبین بردن ارزش و کرامت واقعی زنان شدند.در سوره نساء آیه 15 چنین بیان شده : و از زنان شما کسانی که مرتکب زنا میشوند چهار تن از میان خود مسلمانان بر آنان گواه گیرید پس اگر شهادت دادند . آنان ( زنان ) را در خانه ها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا خدا راهی برای آنان قرار دهد. و درهمان سوره آیه 34 گفته شده : مردان ، سرپرست زنانند ، به دلیل آنکه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و نیز به دلیل آنکه از اموالشان خرج می کنند . پس زنان درستکار فرمانبردار و به پاس آنچه خدا برای آنان حفظ کرده اسرار شوهران خود را حفظ می کنند. و زنانی را که ازنافرمانی آنان بیم دارید نخست پندشان دهید و بعد درخوابگاهها از ایشان دوری کنیدو اگر تأثیر نکرد آنان را بزنید ، پس اگر شما را اطاعت کردند دیگر بر آنها هیچ راهی برای سرزنش مجویید ، که خدا والای بزرگ است. بر طبق این آیه چنانچه ملاحظه می شود خداوند مردان را به دو دلیل به زنان برتری داده : 1. خواست خداوند به برتری مردان بر زنان 2. زیرا مردان از مالهای خویش برای زنان خرج کرده اند . در بررسی مورد اول باید گفت امروزه با پیشرفت جوامع بشری و علم و تکنولوژی زنان موفق شده اند که پابه پای مردان در بسیاری از زمینه ها به پیش روند و عملا نشان دهند که توانایی آن را دارند که نه تنها کاراندیش خود باشند بلکه مسئولیت های اجتماعی و اقتصادی و ... نیز به دوش بگیرند.در بررسی مورد دوم که با توجه به توضیح بالا و شرکت فعال زنان و کسب استقلال مالی پایه های این اصل کاملا توخالی است. 3. در بخش تنبیه بدنی دوستی درتوجیه این عمل وحشیانه و غیر انسانی می گفت: تنبیه بدنی در مورد افراد وظیفه نشناسی مجاز شمرده که هیچ وسیله دیگری درباره آنها مقید واقع نشود و اتفاقا موضوع تازه ای نیست که منحصر به اسلام باشد به کار رفته است. طبق این آیه مجازات برای زن می تواند صرفا با نگرانی مرد از نافرمانی زن شروع شود . این مجازات مرحله به مرحله به پیش می رود . ابتدا پند ، سپس از نظر جنسی و در انتها نوبت به تنبیه جسمی می رسد. در واقع زندگی و جان زن میتواند بازیچه دست مردی قرار گیرد که هرگونه تلاش زن برای ابراز وجود و حرکتی مستقل را میتواند نافرمانی و کاربد قلمداد کند و سرنوشت او کاملا در اختیار مرد است. اما نافرمانی از فرد به فرد ، از گروه به گروه ، از جامعه ای به جامعه ای متفاوت است. در اینجا باید معیارها وارزشها کاملا مشخص شود و اینکه چگونه یک مرد صلاحیت این تشخیص را دارد و اگر دارد از کجا کسب کرده است. آیا بهترین و معقولترین عکس العمل در این موارد که نام آنها را در بسیاری موارد نافرمانی بلکه اختلافات سلیقه می شود گذاشت ، گفتگو و در انتها به دلیل به توافق نرسیدن و یا مواردی که اختلاف حل نشدنی است، بهترین راه جدایی زوجین است. آیا با تنبیه بدنی میشود انسانی را مجبور به اطاعت کرد، که اگر بدین گونه بود جمهوری اسلامی که سالهاست جمهوری خشونت و ارعاب است در این امر موفق بود. و با یک مقایسه میتوان پی برد که در مورد حقوق زن ومرد در یک زندگی مشترک با احکام و موازین مذهبی تفاوتهای بنیادی بسیاری با حقوق طبیعی و حقوق بشر در پایان قرن بیستم وجود دارد. به موارد زیر هم دقت کنید. ای مردم زنها از ایمان و ارث و خرد کم بهره هستند. اما نقصان ایمانشان به جهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن است در روزهای حیض ، و جهت نقصان خردشان آن است که در اسلام گواهی دو زن بجای گواهی یک مرد است و از جهت نقصان نصیب و بهره هم ارث آنها نصف ارث مردان می باشد. پس از زنهای بد پرهیز کنید، و از خوبشان برحذر باشید، در گفتار و کردار پسندیده از آنها پیروی نکنید تا در گفتار و کردار ناشایسته طمع نکنند. (نهج البلاغه، خطبه ها ، نامه ها و سخنان کوتاه امیرالمؤمنین به قلم فیض السلام ، جلد6-1 ، تهران چاپخانه آفتاب ، ص 171- 170) همه چیز زن ( احوال و صفاتش ) بد است و بدتر چیزیکه در اوست آنستکه مرد را چاره ای نیست ازبودن با او. (نهج البلاغه، خطبه ها ، نامه ها و سخنان کوتاه امیرالمؤمنین به قلم فیض السلام ، جلد6-1 ، تهران چاپخانه آفتاب ، ص 1183-1182) مستحب است در شوهر دادن دختری که بالغه است یعنی مکلف شده عجله کنید ، حضرت صادق علیه السلام فرمودند یکی از سعادتهای مرد آنستکه دخترش در خانه او حیض نبیند. توضیح المسائل امام خمینی ، مؤسسه انجام کتاب سال 1359 ، مسئله 2459 ص 430 اگر کسی دختر نابالغی را برای خود عقد کند در پیش از آنکه 9 سال او تمام شود با او نزدیکی کند و دخول کند چنانچه او را افضا نماید هیچوقت نباید با او نزدیکی کند.توضیح المسائل امام خمینی ، مؤسسه انجام کتاب سال 1359 ، مسئله 2410 ص 423 پدر و جد پدری میتواند برای فرزند نابالغ یا دیوانه خود که به حال دیوانگی بالغ شده است ازدواج کنند. و بعد از آنکه طفل بالغ شد یا دیوانه عاقل گردید ، اگر ازدواجی که برای او کرده اند مفسده ای نداشته نمی تواند آنرا بهم بزند و اگر مفسده ای داشته می تواند ان را بهم بزند.توضیح المسائل امام خمینی ، مؤسسه انجام کتاب سال 1359 ، مسئله2510 ص440 بلی همانطور که حدس زده اید در اینجا منظور از نابالغ دختری است که کمتر از 9 سال دارد. آیا دختر 9 ساله و یا کمتر از 9 ساله میتواند ازدواج و همخوابگی کند ، دختری که هنوز در سنین بچگی به سر می برد و احتیاج به نوازش والدین دارد ، آیا این دختر بچه میتواند سلامت روحی و جسمی خوبی داشته باشد. در دنیای متمدن امروز اسم این عمل را تجاوز به خردسالان می نامند . به عمق فاجعه بیشتر فکر کنید چگونه میتوان دختر بچه ای را در حال همخوابگی با یک دیوانه و یک مرد بالغ تصور کرد. زن حقیرتر از مرد است زیرا فقط از بخشی از بدن مرد آفریده شده است... آمبروز ( از کتاب « کلیسا و جنس دوم ») آیا نمی دانید که شما حوا هستید ؟... شما دروازه های شیطان هستید ... چه آسان مرد را نابود کردید ، تصویر خدا را . به دلیل مرگی که برای ما به وجود آوردید ، حتی پسر خدا نیز ناچار از پذیرش مرگ شد. ترتولیان، قرنهای دوم و سوم میلادی ( از کتاب کلیسا و جنس دوم ) مرد به شکل خدا آفریده شد نه زن ، زن بدون مرد کامل نیست ، مرد بدون زن کامل است. آگوستین « قدیس » قرن پنجم میلادی ( از کتاب نامه های بهشت) برابری زن با مرد مغایر طبیعت است. مردان می توانند چندین زن داشته باشند. شوهر و بچه داشتن بهتر از نداشتن آنهاست .. جان کالون ، قرن 16 میلادی ( از کتاب نامه های بهشت) زن حیوانی است که نه استوار است و نه ثابت قدم ، بلکه کینه توز است و زیانکار ... و منبع همه مجادلات و نزاعها و بی عدالتیها و حق کشیها. آگوستین « قدیس » از کتاب سیمای زن در فرهنگ ایران اگر بیم دارید که در کار یتیمان انصاف نکنید ، از زنان هر چه خوش دارید، دوتادوتا، سه تاسه تا، چهارتاچهارتا ، بگیرید. و اگر بیم دارید که عدالت نکنید، فقط یک زن یا کنیزی که مالک آنید . این مناسبتر است که ستم نکنید . کابین زنان را برغبت بدهید. اگر چیزی از آنرا به رضای خاطر بشما واگذاشتند ، شیرین و گوارا بخورید. اموالتان را که خدا قوام کار شما کرده به کم خردان ندهید، از آن روزیشان دهیدو بپوشانیدشان و با آنها سخنی پسندیده گوئید.سوره نساء ، آیه های 5-4-3 نقل قولها را یکبار دیگر بخوانید ، البته سخن بسیار است، اینها نمونه های بسیار اندکی از اقیانوس بی پایان نابرابریهای آشکار است و در این چند صفحه نمی گنجد. آیا با توجه به این مطالب بعد از پیدایش مذاهب دروغین و دست ساز مردان، زنان جایگاه واقعی وکرامت والای خود را بازیافتند؟ در تمامی این جملات ارزش وجودی زن نه تنها نیم مرد بلکه در بسیاری از موارد اصلا به حساب نیامده و یا به صورت انسانهای ناقص و محتاج و غیرکامل و کم خرد تعریف شده. چگونه میتوان زنان آزاده ای مثل ایندرا گاندی، مادام کوری ، فلورانس نایتینگل ، شیرین عبادی و بسیاری از زنان که در بالاترین مدارج علمی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و.... قرارگرفته اند، مادران فداکار وزنان مبارز در راه آزادی را به کم خردی متهم کرد. تمامی این سخنان مربوط به دوران جاهلیت و بربریت است و تضادی بنیادین با اعلامیه جهانی حقوق بشردارند وبخصوص در کشور ما ایران که بعد از انقلاب شیادان روحانی با استفاده و استناد به همین کتاب الهی وتفسیرهای مختلف میزان ظلم و ستم را بر زنان ایرانی مضاعف کرده و آنرا به کاری قانونی و روزمره تبدیل کرده اند. بیایید برای یک بارهم که شده بیشترو بهتر بیندیشیم . انسان ، مرد یا زن ، یک بار بدنیا می آیند و فقط یک بار حق و شانس زندگی دارند، چگونه میتوان با خودخواهی تحت هر نام و هر مذهبی این حق و شانس را از نیمی از انسان ها گرفت. چگونه من به عنوان یک زن میتوانم به کتابی اعتقاد داشته باشم که تقریبا در تمامی آن خداوند با مردان گفتگو می کند که در مورد زنان چگونه رفتار کنند. آیا جامعه متمدن و پیشرفته امروز چنین روابط نابرابری را می پذیرد. قضاوت با شماست. زندگی خصـوصی در جمهوری اسلامی مهدی زمانی تهرانی از زمان آغاز حکومت اسلامی ایران میزان دخالت حکومت در زندگی خصـوصی افراد به میزان زیادی افزایش یافته اسـت. به ویژه بسـیاری از جوانان ایرانی به خاطر علاقه به الگوهای متفاوت زندگی غربی بشـدت از سـوی حکومت محدود شـده و به شـکلهای مختلف مورد آزار حکومت قرار گرفتند. در واقع هرچه فکر میکنم در ایران مفهومی به نام زندگی خصوصی وجود ندارد. هر کاری در صورتی که موافق طبع و خواستهای حکومت نباشـد با مانع مواجه میشـود و در صورت اصرار بر ادامه آن ، فرد مذکور با آزارها و مشکلات جدی روبرو خواهد شـد. یکی از نمونه های بارز این پدیده ، مسئله حجاب اجباری ( یا به زبان ساده تر نحوه لباس پوشیدن ) میباشد که طی آن سالهاست پوشش و لباس زنان و حتی در بسیاری موارد مردان نیز حتما" میبایست بر اساس یک الگوی غیرعادی اجباری باشد. با استفاده از یک موضوعی که حتی از نظر دینی هم تکلیف اجباری بودن آن معلوم نیست، سالهاست مردم را تحقیر میکنند ، تحت فشار میگذارند و به مجازات میرسانند ، بدون اینکه حتی دلیل قانع کننده ای داشته باشند که این امر تا چه حد واقعا" میتواند به سلامت جامعه کمک کند. اما قابل انکار نیست که این پدیده چه سود مالی بزرگی از بابت واردات صدها هزار دلار انواع پارچه های چادری در سال نصیب تاجران دین میکند.اعمال محدودیتهای غیر انسانی بر روابط بین دختر و پسر نیز از جمله نمونه های دیگر مداخله در حریم خصوصی مردم است. با استفاده از عباراتی چون " فساد اخلاقی " ، " اعمال خلاف عفت عمومی " و " مخالف شئونات اسلامی " یکی از طبیعی ترین روابط انسانی را مبدل به زشت ترین و پلید ترین رابطه ها کرده اند. تا آنجا پیش رفتند که حتی کار به طرح جداسازی دختران و پسران در دانشگاهها نیز کشیده شد. اگر بخواهم تمام نمونه های این مداخلات حکومتی و ایجاد محدودیتها را بر شمارم مثنوی هفتاد من کاغذ میشود. تقریبا" هیچ حریمی وجود ندارد که حکومت ملاها در آن دخالت نکرده و نظرات یا قوانین حکومتی را در آن دخالت نداده باشـد. دنیای هنر ، موسیقی ، ادبیات ، فلسفه ودین ، ازدواج ، پوشش و لباس ، روابط بین انسانها و آداب نوشیدن و خوردن و طهارت و هزاران مورد دیگر. واقعا" چرا باید یک حکومت تا این حد به حریم خصـوصی افراد جامعه اش علاقه مند باشد و در هر موردی خود را عاقل تر و صاحب حق مداخله بداند. تا آنجا پیش برود که اگر هم کسی به این انواع مداخلات معترض بود و مخالفت کرد از خشونت و زور و تنبیه و مجازات استفاده کند ؟ این چه عاملی است که باعث میگردد تا حکومت برای حفظ حق مداخله خود در جزئی ترین مسائل زندگی افراد میلیاردها بودجه کشور را هزینه ایجاد انواع گروههای سرکوب و کنترل ( بسیج ، منکرات ، امر به معروف ، حراست ، عقیدتی- سیاسی و ... ) کند و بابت حقوق و مزایا و تسلیحات ایشان اینهمه از ثروت سرزمینمان را صرف کند ؟ آیا این میتواند حقیقت داشته باشد که دانش و فهم ملایان بر سر منابر مساجد و نمازهای جمعه از مثلا" دانشجوی دانشگاه تهران بیشتراست و برای سعادت دنیا و آخرت این دانشجویان که حتما" عقلشان نمیرسد چگونه و با چه کسانی ارتباط داشته باشند باید از نظرات اساتید فن در حلیه المتقین و روایات بحارالانوار استفاده کرد ؟ اگر تمام این سالها بجای اینکه صرف مبارزه با نوع لباس و آرایش و نحوه ارتباط مردم با یکدیگرمیشد ، به ارتقای علم و فرهنگ و رفاه مردم میپرداختند اکنون ما ملتی سربلندتر از آنچه هستیم نبودیم ؟در جامعه غربی که الان در آن بنوعی میهمان هستیم ، همه آن چیزهایی را می بینیم که سالها مثل یک بیماری مهلک ما را از آن ترساندند و خواستند ما را به زور از آن دور نگه دارند تا خدای ناکرده آلوده فساد نگردیم و نابود نشویم . خواستند ما را به زور نجات دهند و ما نیز با سادگی فریب شعارهای دروغین آنان را خوردیم ، گمان کردیم که شرف و غیرت یک ملت در چادر و روسری و نمازجمعه و نذر و نیاز و آداب طهارت وهزار اباطیل دیگراست . وانمود کردند که تمام دنیا کار و زندگیشان را رها کرده اند و میخواهند که هر چه را که نماد غیرت و شرف است از ما بگیرند. اما بعنوان یک جوان ایرانی من در این جامعه هیچ تباهی و نابودی نمی بینم بلکه بسیاری از مظاهر یک جامعه پیشرفته در آن دیده میشود البته در قالب فرهنگی ملت خودشان. میبینم که میتوان پیراهن آستین کوتاه پوشید اما سازمانی را اداره کرد که در آن تولید هست ، صدها نفر مشغول بکارند و میشود روسری بر سر نکرد اما انسانی با متانت و وقار بود و صدها جوان دختر و پسر را با دانشی بالا به جامعه تحویل داد و میشود بدون اینکه مردم ساده دل را مجبور کرد برای حل مشکلات خود سرمایه اندک خود را به داخل صندوق نذورات ریخته یا زیورآلات تن خود را تقدیم قبرهای آیینه کاری شده کنند ، با صرف بخشی از میلیاردها دلار ثروت نفتی و استفاده از دانش و برنامه ریزی با ایجاد سازمانهایی به حل مشکلات و کمک به ایشان پرداخت. در طی تمام این سالها که حکومت اسلامی به دخالت در همه ارکان زندگی خصوصی مردم ایران مشغول بود و با تبلیغات فراوان طوری وانمود میکرد که بعنوان یک قیم و بزرگتر چیزهایی را میفهمد و میداند که ما مردم عادی از آن آگاهی نداریم ، فقط و فقط بدنبال هرچه بیشتر محدود کردن ما بوده و اینکه تا میتواند آزادی فردی را از تک تک ما بگیرد. قدرت اراده فردی ما را سلب کند تا هر زمان که خواست ما را همچون گله ای به هر سو که خواست براند. حیات و حکومت پوچ ملایان در گرو حمایت بی چون و چرا و بدون سوال ملت است . هرچه کمتر بدانیم و هرچه کمتر با دنیای اطرافمان رابطه داشته باشیم ، ادامه تسلط آنان بر ثروت بیکران این سرزمین بیشتر خواهد شد. اما دوران بیداری فرارسیده است . امروزه شاید باشند بسیاری که از ترس یا اجبار تن به تحمل آن همه ظلم و ستمکاریهای حکومت ملایان بدهند ، ولی با اطمینان میتوان گفت که دیگر بسیار ناچیزند کسانی که دروغهای تاریخی اینان را باور کنند. این خود قدم بزرگی است به سوی آینده ای در خور مقام ایرانی ، چرا که وقتی قدرت فریب از بین برود بقیه ارکان قدرت این حکومت ستمکار با سرعت بیشتری فروخواهد ریخت. هویت ملی خود را فراموش نکنیم ( قسمت سوم ) شهاب سبحانی تاریخ ملیت و هویت ملی ما بعد از اسلام دارای فراز و نشیب های بسیار بوده است . بعد از حمله اعراب حکمرانان فراوانی که در گوشه گوشه این سرزمین بزرگ منسوب میشد ند ضمن اجرای سخت قوانین دین برای بهره وری بیشتر از مردمان و منابع سرشار خدادادی این سرزمین بر مردم ما جور و جفای فراوان روا می داشتند. مردم ایران ضمن پذیرش اسلام تلاش میکردند تا از زیر بار چنین سخت گیریهایی به در روند با این تفکر میل و گرایش بیشتری به تشیع نشان میدادند. بعد از تسخیر ایران بوسیله اعراب برای سالیان دراز خلفای عرب بنام فرمانروایان در جای جای این کشور حکومت میکردند و در برابر این فرستادگان عرب مردم هر منطقه با توجه به قدرت خلیفه در مرکز دارالخلافه در برابر حکام مقاومت مینمودند و به آرامی اساس حکومت این فرمانروایان را سست مینمودند و حتی آنان را شکست داده و می کشتند. از جمله قیامهای منطقه ای و محلی میتوان به قیام بابک خرم دین اشاره نمود و در نتیجه چنین مقاومتهایی بعد از حداکثر 140 تا 150 سال حکومت اعراب ، حکومتهای مستقل ایرانی تشکیل شود و دست اعراب تا حدی از دامن کشورمان کوتاه گردد. از جمله حکومتهای مستقل محلی ،طاهریان، آل بویه، غزنویان و خوارزمشاهیان بوده است و حمله مغولان سبب شد تا نه تنها اساس خلیفه گری در ایران برچیده شود، بلکه حکومتهای ملی و محلی ایرانی نیز متلاشی گردد. اما بنا بر اصل از پیش گفته شده اقوام ایرانی صبور و باهوش ، حمله و کشتار بیرحمانه مغول را نیز با صبوری تحمل کرد و مصیبت تیموریان را نیز به همین سرنوشت دچار نمود. بعد از آخرین هجوم وحشیانه افغانان ( محمود افغان ) نادر شاه ظهور نمود و سلسله افشاریه را بنا نهاد و بار دیگر قوم ایرانی از زیر خاکستر قتل و کشتار و نابودی سر بر آورد و اظهار استقلال نمود. شاید این اصطلاح هضم کردن فرهنگهای وحشی غیر ایرانی در فرهنگ غنی فارسی را با مثالی بشود واضحتر بیان نمود. معمولأ وقتی پارازیتی در بدن انسان به سلولی زنده و سالم حمله میکند، سلول آنرا در خود می پذیرد و بعد از هضم تفاله آنرا بدور می ریزد.اسلام بعد از تصرف تمدنهای بزرگ زمان تمدن مصر و بابل و ایلام ، توانست در واقع این تمدنها را در خود حل کرده و زبان و فرهنگ عربی را به آنان تحمیل نماید. مثلأ مردم مصر، لیبی، عراق و...، قبل از آوردن اسلام عرب نبوده اند و بعد از تصرف بوسیله اعراب شبه جزیره ،کاملأ عرب گشته و بقیه تمدنها و فرهنگهایی که تا آنزمان فتح شده بودند زبان و خط عربی را پذیرفته و عرب شده اند. تنها فرهنگی که طی چهارده قرن در برابر این قوم مقاومت نموده و ملیت و زبان خود را از دست نداده، فرهنگ ایرانی است. با اینکه خلفای عرب با فشار و حتی کشتار مردمان ما خواسته اند کشور ما را عرب زده نمایند، خوشبختانه تا کنون موفق نشده اند . زیرا ادبای بزرگی ظهور کرده و زبان و فرهنگ ما را از ورطه سقوط نجات داده اند. فردوسی طوسی پدر زبان و ادب فارسی و شاهکار او (شاهنامه) نمونه کاملی از این مقاومت است. شاهنامه میوه دوران زرین فرهنگ ایران و فرزند دوران آفرینش تاریخ کشور ما بعد از حمله اعراب است. قرن سوم تا پنجم زمانی که ایرانیان در تمام رشته های علمی و هنری بزرگترین آفرینندگان را بر جهان پیشکش کرده اند، بزرگترین حماسه سرایان (فردوسی طوسی) بزرگترین فیلسوفان (مولاتا جلاالدین) بزرگترین پزشکان (بوعلی سینا) و شیمیدانان (محمد زکریا رازی) بزرگترین ریاضی دانان و اختر شناسان (ابوریحان بیرونی) بزرگترین تاریخ نویسان و جغرافی دانان و بزرگترین فقها و علمای علم کلام ، بزرگترین مفسران قرآن ، بزرگترین پردازندگان نثر عربی و... ، همگی ایرانی و فرزندان ایران بوده اند. شاهنامه این اثر حماسی بزرگترین تجلی خود آگاهی ملی و بیرون آمدن قومی از بحران ملیت بعد از حملات اعراب است. اگر حماسه را جلوه گاه روح خود آگاهی ملی و قومی بدانیم که بیدادی بر او رفته است و میخواهد دوباره سر از خاکستر خویش بردارد و نیروی پایداری تازه ای بیافریند و حق خود را از ستمکار بازستاند و رستاخیز کند، آنگاه با خواندن دقیق شاهنامه خواهیم پذیرفت که این کتاب حماسی بهترین ابزاری است تا رستاخیزی روحی و قومی و ملی و فرهنگی در ما پدید آورد. نگاهی به درون اسماعیل عنایت اصل از تمامی هم کانونی های خودم پیشاپیش اجازه می خواهم که رخصت ورود این نگارنده را به حرم کنگره ماه یونی صادر نمایند تا بتوان به چند نکته از تلاشمان که در برمن بر پا شده بود گذاری داشته باشم، گردهمایی که پاره آوردهای ملموس خود در بخش انتهایی فرصت خود نمایی به منظره ای نا مطلوب را فراهم کرد. صحبت از لحظه ایست که یکی از هم کانونی ها پشت تریبون قرار گرفت و گلایه هایی ساز کرد که استشمام آن در فضای صمیمی کنگره ملال آور می نمود. هموطن عزیز و جوان من در حالی که به نقد عملکرد کانون در مورد خودش نشست که ناباورانه در جمع آشنای دیروزی غریب مینمود، نقدی که مشارالیه در صدد بیان آن بود . کلأ مربوط به اشکال در فهم روابط سازمانی بود اما در بیان مطب دست به نوعی چاشنی شیطنت نیز برده و از بی اعتباری کانون در مجامع قضایی آلمان به صراحت سخن راند، مطلبی که اگر به نظر گوینده آن درست و واقعی بود خیلی پیشتر می بایست به عنوان یک وظیفه از طرف یک فعال حقوق بشری مطرح شده باشد، دوست ما در بخشی دیگر از نقادی خود کانون را به تعویض کلیت افراد آن در فاصله زمانی هر سه یا چهار یکبار مورد عقاب قرار داد. نکته ای نسبتأ صحیح که در دو دیدگاه هم صاحب تأسف است و هم باردار شادی و مسرت، شادی از این باب که گروهی با شمار از هم کانونی ها در دادگاههای آلمان قبول شده اند و بعد از سالها قضات کشور آلمان فریاد مظلومیت ملت ایران را که در وادی اش سنگ را بسته و سگ حکومت را رها کرده اند را شنیدند و صدای پارس درنده خویان دیار ما در گوش آنان نیز طنین افکند. باز خوشحالی از این جهت که رهیدن هر هم کانونی از مارپیچ دادگاههای آلمان در واقع مهر تأئیدی است بر حقانیت آنچه اعضای کانون و یا سایر هموطنان داخل مرز و بوم و یا در تبعید میگویند و در نهایت حقانیت ملی در بند استبداد است، و تأسف از این باب که گروهی از این هموطنان بعد از گرفتن جواب مثبت به دلایل مختلف نظیر درگیر بودن با وضعیت اداری جدید و وقت گیر سازمانهای دولتی آلمان و یا افتادن در دامن اشتغال و روزمرگی و.......، کانون را از همکاری ارزنده خود محروم می سازند. هر چند برای همگی آنان آرزوی یک زندگی آزاد و انسانی را دارم ولی غیبت آنان از جمع اعضای کانون نا گفته پیداست که تأسف بر انگیز ست، چون اعضای جوانتر و تازه وارد را از تجربیات خود محروم میسازند.و اما در مورد هئیت رئیسه و گردانندگان اصلی آن نیز گفتنی است که چه پسندیده بود به پاس تلاشهای گذشته این عضو عزیز در ابراز نظر نهایی به ابزاری ظریفتر متوسل شده و اگر نقصی در کار بود اندک اندک سایر اعضا را نیز در جریان میگذاشت تا بهنگام طرح نهایی موضوع، همگان در جریان قضاوتی عادلانه باشند و شاهد نگرانی و تأسف در سیمای اعضای کنگره نمی بودیم. تصویری که دیدن مجدد آن را آرزو ندارم.فعالان حقوق بشر خصوصأ آنانی که در تبعید هستند در حقیقت پرچم دارانی هستند که اهتراز پرچم شان امید را در دل و روح اسیران درون میهن به طغیان وا میدارد و فراموش کردنی نیست که همگی ما به خواست خود پای در این سنگر گذاشته ایم که شاید در تلاطم این جهان آشفته قلم و قدم هایمان نور امید را به سلولهای تاریک و نمور داخل وطن هر چند اندک بتاباند.کانون دفاع از حقوق بشر از جمله تشکلهایست که بقول هم کانونی مان بدون هیچگونه چشم داشت به سهیم شدن در حکومت و با دست تهی از امکانات گوناگون و فقط با همت اعضای خود به فرو کشیدن نقاب تزویر و شکستن شمشیر استبداد کمر همت بسته است . و چه زیباست که این تشکل چه از نظر حجمی و چه از جهت اندیشه غالب بر آن هر روز بیش از دیروز بارورتر شده و جاذبه های آن با رفتارهای صمیمانه حول محور انساندوستی و آزادیخواهی بر دافعه های آن بچربد.هدف از نگارش این چند سطر ، نه مداهنه از هئیت رئیسه است و نه ایراد گیری از دوست همسنگرمان و نه پر کردن صفحات ذیقیمت ماهنامه، بلکه یادآوری حلاوت قضاوت و نقد منصفانه است از یک طرف ، و پاشیدن بذر امید و تلاش است در میان تازه واردان از سوئی دیگر. ضرب وشتم جوانان به بهانه بدحجابی مهناز سواحلی باشروع فصل گرما درایرا ن شاهد هستیم که دوباره بگیروببندهای دختران و زنان در خیابانها افزایش یافته و پاسداران، بسیجیان، چماق بدستان، انصارحزب الله، نیروی انتظامی و بطور کلی حامیان نظام همچون سگان شکاری به بهانه بدحجابی به جوانان و نوجوانان کشورمان حمله ور میشوند و آنها را مورد ضرب و شتم و بازداشت و توهین و تحقیر قرار میدهند. با اینکه هرساله این برنامه تکرارمیشود اما این بار نحوه شروع برخورد طور دیگری بوده است. در سالهای گذشته همواره این برخوردها بطور مستقیم از طرف منکرات آغاز میشد ولی این بار با تظاهرات تعدادی از زنان محجبه و خانواده شهدای طرفدار رژیم جمهوری اسلامی به بهانه به خطر افتادن امنیت ملی در مقابل مجلس شورای اسلامی آغاز شده است، که خواهان برخورد شدید دولت با پدیده بد حجابی در جامعه شدند.متعاقب آن مقامات دولتی ایران به جهت اینکه بسیار مردمی هستند و همواره در جهت اجرای خواسته های مردمی قدم برمیدارند (البته فقط در شعار و در جهت منافع خود) سریعأ عکس العمل نشان دادند که شامل برخورد قضایی و نیروی انتظامی و دیگر گروههای به اصطلاح حامی نظام با جوانان بخصوص دختران و زنان شد و حتی با بزرگ کردن این مسئله آن را به عنوان یک بحث درون حکومتی مطرح کردند. هنوز در بین دولتمردان ایران بر سر نحوه برخورد با بدحجابی اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. این طرز تفکرها به دوگونه در رسانه ها بیان شده است . اولین طرز تفکر برخورد شدید قانونی در کوتاه مدت و دومین طرزتفکر برخورد فرهنگی در درازمدت است. در مورد برخورد شدید باید گفت: این برخوردها در مقابل زنان ودختران چیز تازه ای نیست، سالهاست به بهانه های مختلف زنان و دختران ایرانی با برخوردهای وحشیانه و غیرانسانی روبرو هستند و درهرکجا که ولایت فقیه قدرت پاسخگویی در مقابل معضلات اجتماعی و سیاسی و... نداشته است شلاق ولایت تن این قشر را زخمی کرده است و سالهاست زنان و دختران ایرانی در بیدادگاههای جمهوری اسلامی شاهد احکام ناعادلانه هستند و مأموران امربه معروف و نهی ازمنکردرتمامی بخشهای اجتماعی از خیابان تا ادارات ، مراکز تفریح تا مراکز عزاداری مراقب هستند که آنها شئونات اسلامی را رعایت کنند، سالهاست که نظام ولایت فقیه ای نه تنها در اجتماع بلکه در چهار دیواری اختیاری آنها که من آن را چهار دیواری ولایت فقیه نامیده ام دخالت میکند ، چه رسد به نوع پوشش و انتخاب رنگ آن . اکنون با روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد با شعارهای فریبنده اش و ارائه اولین طرح عادلانه اشان در مورد کاهش ساعت کار اشتغال زنان که باعث پایین آوردن سطح دخالت زنان و دختران در اجتماع شد میبایست درپیامد آن پیش بینی چنین برخوردهایی را از قبل میکردیم .زیرا ما سالهاست که میدانیم که منطق ولایت فقیه منطق چماق است و بیشتر از این از آنها نمیشود انتظار داشت بخصوص حالا که این چماق در دست نوکر حلقه بگوش ولی فقیه ( احمدی نژاد) است. و اما در مورد برخورد نوع دوم که یکی از حامیان آن آقای مصطفی پور محمدی وزیر کشور است که میگوید: روش مبارزه با بدحجابی یک مبارزه فرهنگی است. ایشان اعتقاد دارند که بدحجابی خودش یک مقوله فرهنگی است و باید با الگوسازیهای درست با این مسئله به مبارزه پرداخت ، تا جایی که جوانان و نوجوانان ایرانی با انتخاب حجاب را بپذیرند نه با اجبار. در پاسخ به ایشان و حامیان این نظریه باید گفت : در درجه اول اگر قرار است کار فرهنگی انجام شود . در اولویت باید به کارفرهنگی درخصوص احترام به حقوق دیگران ، نوعدوستی ، برابری ، ... و هزاران مقوله دیگرکه در راستای حقوق بشراست وفکر نمیکنم واجبتر از آن بتوان امرواجبی پیدا کرد که خود در برگیرنده تمامی مقولات انسانی است پرداخت. در ضمن ما زنان و دختران ایرانی تا جایی که اینجانب به یاد دارم که چندین سال از تحصیلم را در دوران قبل از انقلاب و ادامه آن را در دوران بعد از انقلاب سپری کرده ام و با نگاهی به محتوی سیستم آموزشی و کتابهای درسی بعد از انقلاب میتوان به آسانی پی برد که جمهوری اسلامی فرهنگ حجاب را از مدارس در مقاطع کوچک شروع و درتمام مدت سالهای تحصیلی در مدارس آموزش میدهد و حدود 27 سال است که جمهوری اسلامی در ترویج این مقوله فرهنگی نهایت تلاش خود را در همه ابعا د فرهنگی انجام داده است و اگر در بعضی از مقاطع زمانی کوتاهی شده است در بخش برخورد فیزیکی بوده است نه در بخش فرهنگی. حالا سؤال این است که چرا آقایان در این برنامه درازمدت موفق نبوده اند ؟در ضمن ما نباید یک اصل را فراموش کنیم این آقایان سالهاست با سرمایه گذاریهای انسانی و مالی در ترویج فرهنگ اسلامی نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان کوشیده اند ، آیا توانسته اند بقول خودشان اسلام را به درستی به مردم سراسر جهان بشناسانند، آیا به جز این نبوده که نه تنها به چنین امری فایق نیامده اند بلکه خشم جهانی را نسبت به دین اسلام به عنوان دین جنگ و خشونت برانگیخته اند و حتی در کشور ایران دین و مذهب را بازیچه هوسهای خود و وسیله ای برای رسیدن به امیال غیرانسانی خود قرار داده اند و درواقع با ایجاد الگوهای دروغین دین بیزاری را در ملت ایران بخصوص قشر جوان ترویج داده اند ، و حالا نوبت به ترویج فرهنگ حجاب شده که یکی از واجبات دین است ، خانه از پای بست ویران است اصل دین در مملکت ما زیر سؤال است چه برسد به مسئله حجاب که از واجبات دین است . مگر نماز خواندن از واجبات دین نیست ، ازهمان سالهای اول انقلاب با ایجاد نمازخانه ها در ادارات واکثر ارگانهای دولتی سعی در ترویج فرهنگ نماز خوانی شد . آیا موفق شدند که تمامی کارمندان را مجبور به انجام این واجب دینی کنند که بقول خودشان کسی که نماز نخواند درهای بهشت بررویش بسته است. آیا نماز نخواندن در ادارات و ارگانهای دولتی جرم محسوب میشود که با بدحجابی بعنوان یک جرم قضایی برخورد شود. البته میدانیم که جمهوری اسلامی در هرکجا که مصلحت نظام مطرح باشد واجبات دینی را به احکام دینی وحکومتی تبدیل میکند. آیا این برخوردها بخاطر گناه شرعی زنان و دختران است ؟ آیا ولایت فقیه و دولتمردان مسئول بهشت و جهنم هستند؟ اگر هستند چه کسی این مسئولیت را به آنها سپرده است؟ بسیاری از آنها در پاسخ میگویند مملکت اسلامی است و قانون آن قانون اسلامی است و حجاب واجب دین است . در پاسخ باید گفت: چطوروقتی آقایان با نمایندگان دول خارجی بخصوص زنان در خارج از ایران مذاکره میکنند. در آنجا مسئله شرعی وجود ندارد؟ و درضمن در کجای تاریخ اسلام که ولایت فقیه و دولتمردان جمهوری اسلامی خودشان رامتولیان آن در روی زمین میدانند، زنان را به خاطر بدحجابی مورد اذیت و آزار جسمی و روحی و بازداشت و توهین قرار داده اند. اگر چنین برخوردهایی بوده که درآن صورت تمامی ادعاهای عدالت خواهی ، برابری و برادری ، نوعدوستی،.... پایه گزاران دین اسلام (پیامبران و ائمه) زیر سؤال میرود و اصل دین به خطرمیافتد و اگرنبوده چرا شماها که خود را مدعیان دین الهی میدانید و ولی فقیه خود راپیرو راه ولایت میداند، چنین عمل میکنید و بعد از ایجاد محدودیتهای فراوان در عرصه های فرهنگی و سیاسی ، اکنون دختران جوان ایرانی را به بهانه اینکه منشأ ناهنجاریهای اجتماعی و عامل آسیب به شان و شخصیت و افکار پریشی مردان و پسران جوانان هستند( از سخنان محمد عباسپورنماینده مجلس ) در تنگناهای اجتماعی قرار میدهید. جالب این جاست که این نظریه افکار پریشی جوانان در زمان دولت آقای احمدی نژاد مطرح میشود که از جمله یکی از پوسترهای تبلیغاتی اش این بود (جوانان ما با هر لباس و مد مو که باشند، عزیزان ما و سرمایه های این مملکت هستند و باید با آنان با ملاطفت برخوردکرد.)!!! بیکاری، گرسنگی، مسئله فحشاء و فساد و هزاران معضل دربخش بهداشت ، آموزش و پرورش و... باعث افکار پریشی جوان میشود یا مسئله حجاب؟ ما بخوبی میدانیم که هدف نه کار فرهنگی است نه شما دولتمردان جمهوری اسلامی حامیان جوانان این سرزمین هستید ، هدف فقط دور کردن اذعان عمومی از بلایایی است که جمهوری اسلامی بخصوص در دوران احمدی نژاد بر سر سیاستهای داخلی و خارجی کشورآورده است. 27 سال زنان و دختران ایرانی از سران جمهوری اسلامی و ناعدالتی های آنا ن کینه به دل دارند و در این سالها بارها صدای اعتراض خود را بسیار رساتر از تمام اقشار جامعه به گوش جهانیان رسانده اند و با ایجاد این محدودیتها و این برخوردها نه تنها چیزی به نام بدحجابی حل نمیشود بلکه این مخالفتها به اشکال دیگر بروز خواهد کرد که مسلمأ خار آن به چشم خود دولتمردان جمهوری اسلامی خواهد رفت و طوفان خشم این نسل به زودی گریبان آنان را خواهد گرفت. جنگ و مصیبتی بنام انرژی هسته ای عباس جلالی پنهانکاریها و دروغ پردازی های جمهوری اسلامی در مورد پرونده هسته ایش منجر به تردیدها و نگرانیهای جهانی از مسلح شدن ایران به بمب اتمی شده است . آمریکا همواره جمهوری اسلامی را به تلاشهای پنهانی برای دسترسی به بمب اتمی متهم کرده و ایران همواره هر گونه تلاش برای ساخت بمب اتمی را انکار کرده و ادعا می کند که بهره برداری صلح آمیز از نیروگاههای هسته ای حق مسلم ایران است . روند رویدادها بعد از ارجاع پرونده اتمی ایران به شورای امنیت روز به روز وضع بحرانی موجود را بحرانی تر نموده و در این میان تاکید مصرانه جمهوری اسلامی به ادامه غنی سازی اورانیوم و زیر پا گذاشتن تعهداتی که با امضای پروتکل الحاقی بعهده گرفته، افکار عمومی جهان را نسبت به نیات رژیم ایران نگران کرده است. هدف رژیم ایران بر خلاف ادعایش استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای نمی باشد. به دلایل بسیار ساده که عبارتند : ایران سومین منابع نفتی و دومین منابع گازی جهان را دارا می باشد و کمبود تولید انرژی ندارد. هزینه مدرنیزه کردن تمام نیروگاههای برق موجود ایران ۶ میلیارد دلار است در صورتی که هزینه ساخت نیروگاههای هسته ای که همین مقدار برق تولید کنند ٣۰ میلیارد دلار خواهد بود. اگر به راستی بنای رژیم بر تولید برق بود، بدنبال چنین برقی از اتم نمی رفت که هزینه تولیدش بحدی سنگین است که کسی توان مصرف آنرا به بهای تمام شده نیز ندارد . مواضعی که رهبران جمهوری اسلامی اتخاذ می نمایند نشان می دهد که آنان بدنبال خرید زمان هستند تا بتوانند هر چه زودتر به تولید بمب اتم دست یابند و مجدداْ خبری خوش به جامعه ناخوش ایران بدهند . آقای حسن عباسی که دستگاه تبلیغاتی ایران او را هنری کسینجر رژیم میداند گفته است: "ما به نحوی باید بمدت دو سال مسئله اتمی را طول بدهیم تا به مقاصد خود برسیم". مقصد جمهوری اسلامی چه چیزی بجز رسیدن به بمب اتمی میتواند باشد؟ سران جمهوری اسلامی با تعمد و لجاج شرایط را برای حمله نظامی به ایران آماده می سازند زیرا در ذهن اشان یک حمله نظامی باعث تقویت و استحکام رژیم آنان میشود . گردانندگان اصلی خلافت اسلامی از تحریم و جنگ استقبال می کنند. زیرا جنگ بهترین راه برای سرکوب مخالفان و جنبش رو به گسترش مردم میباشد. همانطوریکه آقای خمینی جنگ عراق و ایران را نعمت خواند تا بتواند نیروهای آزادیخواه و دمکرات را سرکوب نماید و بساط حاکمیت مطلقه خود را گسترش دهد، باند احمدی نژاد و خامنه ای فکر می کنند حمله آمریکا و متحدانش به ایران یک نعمت خواهد بود . حاکمین ایران بخوبی از وخامت اوضاع در ایران آگاه می باشند و واقفند جامعه ایران آماده خروش و خیزشی است تا بنیان رژیم را برکند. سران نالایق رژیم ناتوان از پاسخگویی به خواستهای معیشتی و ابتدائی مردم ایران جهت از دست ندادن قدرت خویش خواستار جنگند . آری هراس از حمله نظامی از سوی آمریکا و متحدانش به ایران و نتایج فلاکت بار آن یکی ازمصائب داشتن انرژی هسته ای و مناقشه آن می باشد .مصیبتهای دیگر داشتن انرژی هسته ای بدین قرار اند: ۱ – اقتصادی ۲ – زیست محیطی . موافقین استفاده از انرژی هسته ای در هر شکل اش باید مطلع باشند نیروگاههای هسته ای ابعاد زیان بار اقتصادی و محیط زیستی در بر دارد . بر اساس نظر کارشناسان اقتصادی استقرار نیروگاههای اتمی نیاز به سرمایه گذاری فراوان دارد و مقرون به صرفه نیست. آنان پیش بینی می نمایند طی سالهای آتی اکثر قریب به اتفاق نیروگاههای اتمی جهان یکی پس از دیگری بسته خواهند شد. نمونه اخیر آن اعلام بسته شدن کلیه نیروهای هسته ای اسپانیا در ٣۰ آوریل ۲۰۰۶ می باشد . اگر صنعت هسته ای مقرون به صرفه و دلیل قدرت و رشد کشوری بود، چرا آلمان و سوئد و غیره در سالهای آینده تمام نیروگاههای خود را می بندند . در سایت انرژی اتمی ایران میخوانیم: هزینه ایجاد یک نیروگاه هسته ای یک ونیم میلیارد دلار است در صورتیکه هزینه یک نیروگاه برقی یا گازی یک سوم این مبلغ می باشد. و باز ادامه می دهد: اگر ایران نیروگاههای برق خود را مدرن کند، می تواند تولید برق را به ۵۵۰۰۰ مگاوات افزایش دهد. این مقدار ۱٨۰۰۰ مگاوات بیش از تولید کنونی است که معادل ۲۰ نیروگاه هسته ای شبیه نیروگاه بو شهر می باشد . در زمانی که فحشا و تن فروشی به علل مختلفی از جمله فقر، اعتیاد پدر و مادر و سست شدن ارزشها و از بین رفتن اخلاقیات گسترش چشمگیر و نگران کننده ای در جمهوری اسلامی یافته است، در انقلاب اسلامی شماره ۶٣۷ به تاریخ ٣ بهمن ۱٣٨۴ می خوانیم "میزان پولی که تا بحال، به اسم ایجاد تاسیسات اتمی خرج شده است، ۹ میلیارد دلار است. در بودجه سال آینده (۱٣٨۵) نیز ۲۴۶ میلیون دلار تامین هزینه شده است ". سوال اینست: درکشوری که برای از بین بردن روزانه ۴۵ هزار تن زباله شهری توانائی و مدیریت پائینی دارد، چگونه قادر خواهد بود زباله های خطرناک هسته ای خود را بصورت ایمن دفن کند . اگر ایران می خواهد نیروگاههای هسته ای داشته باشد باید که زباله های خطرناک هسته ای ناشی از نیروگاههای هسته ای را در جایی دفن کند. دفن زوائد هسته ای بدون همکاری ملل مختلف و استفاده از تجارب این کشورها کاری دشوار و مصیبتی بزرگ می باشد . جمهوری اسلامی چه نیات خیر و چه نیات شر از استقرار نیروگاههای هسته ای داشته باشد. چه خواهان تولید بمب اتمی باشد و چه خواهان بهره برداری صلح آمیز برای تولید برق باشد، با سیاست و شعارهای رامبو وار خویش کشور و مردم ایران را وارد یک جنگ و مصیبت خانمانسوز می نماید که عواقب جبران ناپذیری برای ایران و ایرانیان در بر خواهد داشت. سران جمهوری اسلامی برای نظامی کردن کشور و سرکوب جنبش های حق طلبانه مردم ایران و حفظ قدرت خویش راه جنگ را انتخاب نموده اند . رژیم آخوندی ، رژیم ضد ایرانی فرشید کیانپور درد آور است که خبری را بشنوی که دلالت بر نابودی هویت تو در عرصه تاریخ را گواهی می دهد. اما امروز با کمال تأسف و تأثر این خبر دردناک به درازای تاریخ، قلب هر ایرانی وطندوست را جریحه دار کرد و این بار هم، چنین عمل ضد بشری، ضد فرهنگی و ضد تمدن بوسیله کسانی صورت می گیرد که چشم به آرمانشهر جاهلیت، مدینته النبی دارند و درست مثل اسلافشان که در 1400 سال پیش طاق کسری را با ایوان مداینش ویران کردند، امروز می خواهند مظهر جاودانگی هویت ایرانی و تمدن بشری را نابود کنند. کسانی که امروز برای فراریان از چنگ بنی امیه و بنی عباس گنبد و بارگاه درست می کنند و سر بر آستانشان می سایند، نباید انتظار داشت که خود را ایرانی بدانند و تا امروز اثبات کرده اند که در تضاد بین ایران و اسلام این نا ایرانیان بظاهر ایرانی، جانب اسلام را می گیرند. و امروز هم، شیره ای که از بدن درخت توت کهنسال در شهر لولمان واقع در استان گیلان، بیرون می آید، آن را خون می بینند و بعد شجره نامه ای درست می کنند که در زیر این درخت امام زاده ای دفن است و بعد بارگاه و گنبد برایش می سازنند و آن را جزء میراث فرهنگی به ثبت می رسانند. اما مظهر تمدن بشری را که چشم جهانیان را نسبت به عظمت خود خیره می کند، برایشان بی ارزش است. زیرا وجود چنین تمدنی را مرگ تاریخی عقیده خود می دانند. چندی پیش برادران ایدئولوژیکشان در افغانستان، مجسمه بودا این فخر تمدن بشری را نابود کردند تا شاید برای ملا عمر یک چشم مسجدی درست کنند. و امروز اما..... آری احداث و بهره برداری سد " سیوند " در تنگه بلاغی که گذرگاه ارابه های داریوش، خشایارشاه و شاهان بزرگ هخامنشی بوده است و آثار گران قیمت تمدن بشری در دل خاکهای اطراف تنگه نهفته است، بزودی زیر آب می رود و تمدن بشریت را غرق می کند. نباید فراموش کرد که این سد کذایی در 50 کیلومتری پاسارگاد قرار دارد و به عقیده کارشناسان و باستان شناسان، پیشروی و نشت آب می تواند تهدید جدی متوجه تخت جمشید و پاسارگاد کند. و حتی فروریزی این مظهر هویت ایرانی را پیش بینی می کنند. در کنار این تهدیدات مرگبار هویت تاریخی و ایرانی آرامگاه کورش کبیر این نامدارترین آزادیخواه جهان که منشور حقوق بشری اش بر سر در سازمان ملل مزین است، به زیر آب می رود. آرامگاهی که کعبه دلهای مشتاق آزادیخواهان و بشر دوستان جهان است. و این جنایتی است ضد بشری و ضد تمدن بشریت و توهینی است به همه انسانهای متمدن جهان. بنابراین همه انسانهای متمدن جهان و بویژه ایرانیان وظیفه مند هستند که با یک کارزار جهانی مانع چنین حرکت ویرانساز تمدن بشریت شوند. و امروز بایستی سرلوحه هر روزنامه، هفته نامه، سایت و خبرگزاری ها این خبر دردناک مزین باشد و از این طریق وجدانهای خفته را بیدار کرد. امروز آنانیکه دل در گرو ایران دارند و ادعا می کنند ایرانی هستند، بایستی فریاد برآورند و نگذارند این عمل شوم و دردناک انجام پذیرد و دست همه آنانیکه در این راه پیش قدم شدند، فارغ از هرگونه اختلاف عقیده و سلیقه بفشارند. به امید نجات بخشیدن هویت تاریخی ایرانی و تمدن بشری مگر نمی گوئید معلمی شغل انبیا است ؟ رقیه اصغری شاهدهی در زمان قبل از جمهوری اسلامی ، شغل معلمی از قرب و منزلت بسیاری برخوردار بود . این شغل آنقدر ارزش داشت که کسانی که در این رشته مشغول به خدمت بودند از صمیم قلب کار می کردند و فقط به این اندیشه بودند که وظیفه خود را به نحو احسن به انجام برسانند تا نتیجه واقعی را از زحمات خود به دست بیاورند ولی حالا چه ؟ کمتر معلمینی پیدا می شوند که بخواهند اینطور خالصانه کار کنند .علت این همه تغییر و تحول چیست ؟ مگه نمی گویند معلمی شغل انبیاست ؟ همانطورکه پیامبران انسانها را تربیت می کنند معلمها هم شاگردان را تربیت می کنند پس چرا این شغل باارزش باید اینطور متزلزل شود ؟ چرا یک معلم بخاطر اینکه زندگی اش در رفاه کافی نیست . مجبورا دست به کاریس می زنند که خود می دانند اصلا در شان این شغل نمی باشد که آدم از گفتن آن شرم می کند . همه ما خوب می دانیم که علت اصلی آن نداشتن حقوق و مزایای کافی است و یا همان مقدارحقوق ناچیز خود را ماهیانه سرموعد خود دریافت نمیکنند به این خاطر کلاسها با ذوق ظاهر نمی شوند و خوب تدریس نمیکنند و عقده های خود را سرشاگردانبیچاره این طور خالی می کنند که اولیا شاگردان را مجبور می کنند که برای فرزندانشان معلم خصوصی بگیرند و همان معلم را برای معلم خصوصی انتخاب می کنند تا بتوانند کمی از کمبودهای مالی خود را برطرف کنند . و یا اینکه به معلمان ما اجازه نمی دهند آن طور که باید باشند و آن چیزی را که باید بگویند برای دانش آموزان بازگو کنند . چرا نباید معلمان ما یک معلم واقعی باشند نه یک عروسک که هر طوری خودشان بخواهند بچرخانند و همه مطالب و گفتنی ها را طوطی وار مجبوری به شاگردانانتقال دهند . یک معلم باید آزاد باشد و علاوه بر مطالب درسی واقعیت های جامعه خود و دیگر جوامع را به شاگردان بیاموزد . به نظر من یک معلم باید طوری سر کلاس برود که روحیه و فکرش خالی از هر چیزی باشد و آنقدر باید در آرامش باشد که وقتی تدریس خود را شروع می کنند به هیچ چیز به غیر از حول و حوش درس و کلاس و شاگرد نیاندیشند چون آن معلم می خواهد شاگردانی را تربیت کند که در اینده بدرد جامعه بخورد . وقتی یک معلم با هزاران مشکل خارج از مدرسه وارد کلاس می شود چطور می تواند کارش کیفیت خوبی داشته باشد . آن معلم بیچاره تقصیری هم ندارد و همش منتظر است کلاس تعطیل شود و بتواند خود را به کار بعدی اش برساند . چرا نباید این معلمهای ما را که باید الگوی مشاغل باشند در رفاه و آسایش قرار دهند که بجای اینکه فقط در حیطه کاریشان مشغول باشند مجبور شوند بعدازظهر ها در مغازه کار کنند و یا مسافرکشی بکنند . آنها باید به جای اینکه وقت خودشان را صرف شغل دوم کنند بیشتر به مطالعه و افزون اطلاعات بیشتر بگذارند . یک معلم نمونه باید با مطالعه و اطلاعات کافی و با مغز پر سر کلاس حضور پیدا کنند و در غیر اینصورت چطور می توانند شاگردان مفید تحویل جامعه بدهد چرا نباید کشور ما مثل دیگر جهان همچون ژاپن که چقدر به معلمین خود بها می دهند به معلمهایی جامعه خود ارزش بدهند . اینجاست که به مسئله نقض حقوق بشر می رسیم ،اینجاست که می فهمیم چطور معلمان زحمتکش ما حقشان پایمال می شود . واقعا باید به داد این قشر ارزشمند جامعه توجه کرد . به امید آن روز که ارزش و مقام این شغل به ارزش اولیه خود بازگردد . به امید آن روز تقسیم بندی جهانی قسمت دوم امیرهودجی درقسمت اول به تفسیر و تحلیل تحولات سیاسی و تغییرات بنیادی میان دو سیستم و ایدئولوژی که از چندین دهه تا به امروز جهت استیلا و برتری بر دیگری در راستای تقویت توانمندیهای اقتصادی سیر حرکتی متفاوت ، ولی هدفی مشترک را دنبال میکردند ، پرداختم. تا به امروز ،که پس از ترکیب دو ایدئولوژی مخالف، ایدئولوژی واحد و همسویی متولد گردید .این سیستم جدید را به عبارتی میتوان برده داری نوین نامید. دراین سیستم تلاش بر آن شده کلیه احرمهای ساختاری جامعه متناسب با خواست سیستم در یکسو وهمجهت برنامه ریزی گردد، تا بتوان به هدف دلخواه رسید و نظم نوینی را پایه گذاری کرد.ازآنجا که این سیستم هدفی مشخص را که همان تسلط بر منابع اقتصادی که قویترین احرم حرکتی و بازدارنده میباشد را دنبال میکند، بدیهیست جهت رسیدن به این مطلوب از ابزارهای کاربردی که ساخته تفکرات و ایدئولوژیهای این سیستم میباشد، استفاده خواهد گردید. از قبیل سرنگونی حکومتهای مخالف توسط اعمال زور،چه نظامی و چه تحریمهای اقتصادی ، تبلیغات گسترده رسانه ای جهت تخریب اعتقادات مذهبی و صدور فرهنگ بی بندوباری و بی هویتی،انحراف افکار عمومی از تحولات سیاسی ، وابسته کردن جامعه به لزوم وجود این سیستم و ابزارهای بیشمار دیگری جهت تسلط کامل بر جامعه استفاده میکنند.پروژه های این سیستم در خصوص ایران در ابعاد و اشکال مختلفی در حال اجراست. که تا کنون پیشرفت قابل ملاحظه ای را داشته و توانسته شکاف عمیقی را میان ملت و دولت بوجود آورد.خواسته و ناخواسته دولتمردان ایران این شکاف را گسترش داده و همسو با اهداف این سیستم در حرکت میباشد. امروزه باید دانست که قدرتهای اقتصادی و صنعتی جهان خط مشی حرکتی جوامع را برنامه ریزی و هدایت میکنند و کشورهای دارای منابع انرژی در صورت نداشتن اتحاد یگانه، ملزمبه تبعیت از این سیستم نوین میباشند، که همانا بردگی نوین میباشد. که در پس آن غارت سرمایه های ملی یک ملت رقم خواهد خورد. پس چه باید کرد؟ مبارزه به سیستم نوین جهانی ،یا همسویی متعارف که منافع طرفین را در بر داشته باشد. عاقلانه ترین انتخاب ،گزینه دوم میباشد. لزومأ به این مطلب باید به دیده عقلانی نگریست که منابع اقتصادی در جهان متعلق به تمام انسانها ،بدون در نظر گرفتن ملیت، مذهب ، نژاد و موقعیت جغرافیایی میباشد. و اگر همه نگرشها بدین گونه باشد، ملتها در کنار هم زندگی آرام و بدون دقدقه ای را خواهند داشت. باید با سیستم نوین بطور منطقی و متعارف که در آن منافع طرفین بطور مساوی رعایت گردد، برخورد کرد و از هر گونه اهداف استعماری پرهیز کرد،که اگر خلاف آن عمل گردد ، جوامع مدامأ در ستیز بی ثمر جهت احیای حقوق خود میباشند و سودی عاید طرفین نخواهد شد. زیرا که شعور اجتماعی مدامأ رو به رشد میباشد و خواستار مطالبه حقوق واقعی خویش هستند. به امیدروزی که مرزهای اعتقادی، سیاسی، اقتصادی ، نژادی و جغرافیایی از میان برداشته شود و با تشکر از صبر و حوصله دوستان که مطلب اینجانب را قرائت میکنند. برای اجرا و رعايت حقوق بشر پافشاری و تلاش نماييم نازنین مویدی هر شخصی به عنوان عضو جامعه، حق امنيت اجتماعی دارد و مجاز است به ياری مساعی ملی و همكاری بين المللی، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ضروری برای حفظ حيثيت و كرامت و رشد آزادانهء شخصيت خودرا، با توجه به تشكيلا ت و منابع هر كشور، به دست آورد.همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بی هيچ تبعيضی از حمايت يكسان قانون برخوردار شوند. همه حق دارند در مقابل هر تبعيضی كه ناقض اعلا ميهء حاضر باشد، و بر ضد هر تحريكی كه برای چنين تبعيضی به عمل آيد، از حمايت يكسان قانون بهره مند گردند.. مادهء ٥.هيچ كس نبايد شكنجه شود يا تحت مجازات يا رفتاری ظالمانه، ضد انسانی يا تحقيرآميز قرار گيرد.. مادهء ١٩ هر فردی حق آزادی عقيده و بيان دارد و اين حق، مستلزم آن است كه كسی از داشتن عقايد خود بيم و نگرانی نداشته باشد و در كسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افكار، به تمام وسايل ممكن، و بدون ملاحظات مرزی، آزاد باشد.در جامعه ایران به جای اینکه به مسائل داخلی و مشکلات معیشتی مردم توجه داشته باشند به مسائل خارجی توجه میکنند گفتن ونوشتن حقیقت در مورد مشکلات مردم مشکلات سیاسی اقتصادی و خلاصه انچه واقعیت جامعه ماست ممنوع میباشد اعتراض کردن مساوی با از زندان سر در اوردن است تجاوز به زنان در زندانها و در هنگام باز جوئی به امری عادی بدل گشته وکلا هم که به معنی باید حامی حقوق فرد باشند در صورت پا فشاری و اصرار در اینکه فرد سیاسی یا روزنامه نگار یا دانشجو بی گناه است وتنها اعتراضی به نبودن ازادی بیان در جامعه کرده اندخود نیز اسیر دستگاهای بی قانون نظام خواهند شد.میتوان گفت قانون برای همه یکسان نمیباشدمادهای اعلامیه جهانی حقوق بشر مثل ماده 5 و 19 وبقیه اعلامیها و مادهابه هیچ وجهی در ایران رعایت نمی گردد .در پایان اشاره میکنم به ماده 25 حقوق بشر که این حداقل چیزهارا هم به ملت خود ارائه نمیدهند. مادهء ٢٥ ١- هر شخصی حق دارد كه از سطح زندگی مناسب برای تامين سلامتی و رفاه خود و خانواده اش، به ويژه از حيث خوراك، پوشاك، مسكن، مراقبتهای پزشكی و خدمات اجتماعی ضروری برخوردار شود. همچنين حق دارد كه در مواقع بیكاری، بيماری، نقص عضو، بيوگی، پيری يا در تمام موارد ديگری كه به عللی مستقل از ارادهء خويش وسايل امرار معاشش را از دست داده باشد، از تامين اجتماعی بهره مند گردد. ٢- مادران و كودكان حق دارند كه از كمك و مراقبت ويژه برخوردار شوند. همهء كودكان، اعم از آن كه در پی ازدواج يا بی ازدواج زاده شده باشند، حق دارند كه از حمايت اجتماعی يكسان بهره مند گردند. |
|