|
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران |
|
گزارش جلسه سخنرانی و بحث و گفتگو روز 30 Juni ( شاخه هانوفر) تهیه و تنظیم : مهناز سواحلی جلسه در ساعت 14:30 با خوش آمد گویی خانم اعظم لحنی( مسئول جلسه ) و قرائت ماده 2 اعلامیه جهانی حقوق بشر آغاز شد .
ماده 2 اعلامیه جهانی حقوق بشر الف/ هر کس ميتواند بدون هيچگونه تمايز مخصوصا از حيث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقيده سياسي يا هر عقيده ديگر و همچنين مليت، وضع اجتماعي، ثروت، نسب يا هر موقعيت ديگر از تمام حقوق و کليه آزاديهائي که در اعلاميه حاضر ذکر شده است بهره مند گردد. ب/ بعلاوه هيچ تبعيضي به عمل نخواهد آمد که مبتني بر وضع سياسي، اداري و قضائي يا بين المللي کشور يا سرزميني باشد که شخص به آن تعلق دارد، خواه اين کشور مستقل تحت قيمومت يا غيرخود مختار بوده يا حاکميت آن به شکلي محدود شده باشد. و سپس خانم رقیه اصغری شاهدهی شعر« دوست داشتن » را از فروغ فرخزاد تقدیم حضار کردند. امشب از آسمان دیده ی تو روی شعرم ستاره می بارد در زمستان، در شب کاغذها پنجه هایم جرقه می کارد شعر دیوانه ی تب آلودم شرمگین از شیار خواهش ها پیکرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتش ها آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست از سیاهی چرا هراسیدن شب پر از قطره های الماس است آنچه از شب بجای می ماند عطر خواب آور گل یاس است آه بگذار گم شوم در تو کس نیابد دگر نشانه ی من روح سوزان و آه مرطوب بوزد بر تن ترانه ی من آه بگذار زین دریچه ی باز خفته بر بال گرم رویاها همره روزها سفرگیرم بگریزم ز مرز دنیاها دانی از زندگی چه می خواهم من تو باشم ... تو ... پای تای سر تو زندگی که هزار باره بود بار دیگر تو ... بار دیگرتو آنچه در من نهفته دریایی است کی توان نهفتنم باشد با تو زین سهمگین توفان کاش یارای گفتنم باشد بس که لبریزم از تو می خواهم بروم در میان صحراها سر بسایم به سنگ کوهستان تن بکوبم به موج دریاها آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست.
سپس خانم الهه آریانپور مسئول کمیته کودکان و نوجوانان کانون دفاع از حقوق بشر در ایران در خصوص نامه ای که احمدی نژاد به پوش و پی آمد آن صحبت نمودند . متن سخنرانی ایشان به شرح زیر است : همانطور که همگی میدانید ناامنی در جامعه و موج اعتراضات مردم ایران به اوج رسیده: - اعدامهای اخیر را که حدود دو هفته پیش 12 نفر را یک جا در زندان اوین به جوخه های اعدام سپرده شدند و همان روز نیز اعدام 15 نفر دیگر صادر شد فراموش نخواهد کرد. هم اکنون نیز جمهوری اسلامی، قصد اعدام 7 تن دیگر از زندانیان سیاسی را دارد. این 7 تن: 1 ولی الله فیض مهدوی، 2- اسد شقاقی، 3- سعید ماسوری، 4- غلامحسین کلبی، 5- منصور پور منصوری، 6- خالد حردانی، 7- علیرضا کریمی خیر آبادی، با هدف اعتراض به اعدام حجت زمانی، از تاریخ شانزدهم فوریه 2006 اعلام اعتصاب غذا کرده اند. - دانشجویان از رسیدن یک معمم تحصیل نکرده به مسند ریاست دانشگاه و سایر مشکلاتشان، عصبانی و معترضند و مثل همیشه جواب اعتراض را با زد و خرد در خوابگاهها و سرکوب حرکتشان دریافت میکنند؛ -مردم کوچه و خیابان هم همچنان بعلت حجاب و پوشش اسلامی محکوم به درگیریهای خیابانی هستند؛ - اعراب ساکن خوزستان با انفجارهای گاه و بیگاه و تظاهرات اعتراض مردم عاصی شده از دست رژیم را اعلام میکنند؛ و اعدام های پیاپی توسط نظام - قم و مسئله ی درگیری با صوفیان؛ - کردستان و درگیریهای آزادیخواهانه اش که صحبت تازه ای نیست؛ - جنگهای مسلحانه و عدم امنیت در منطقه ی سیستان و بلوچستان؛ - اعتراض شدید مردم آذری در شمال ایران بعلت توهین به قومیتشان!؛ - سرکوب اقلیتهای مذهبی و پیروان ادیان دیگر، بعلت نوع ایدئولوژی و مذهبشان، - درگیریهای کارگرانی که حتی حقوق شش ماهه و یکساله ی خود را دریافت نکرده اند و با سرکوب اعتراضاتشان مواجه اند؛ - معضل کودکان کار در اجتماع ناامن ایران؛ - بیداد فقرو اعتیاد - فحشا - رشوه خواری و رانت خواری - و...؛ ازدرون مرز - مسئله ی انرژی هسته ای و بمب اتم - همکاری با تروریسم - افسانه خوانی هولوکاست و طرح اسکان یهودیان در آلمان، کانادا، استرالیا - و ... از برون مرز، همه و همه گواهی از بی لیاقتی و بی کفایتی نظام ولایت فقیه (علی خامنه ای) و دولت تروریست و پست احمدی نژاد در نظام جمهوری اسلامی؛ که با اینهمه آمار زندان و اعدام و شکنجه، رکورددار نقض تمامی مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر است؛ میباشد. در چنین شرایط بحرانی، رئیس جمهوری که با استفاده ازعدم انتخابات سالم به کمک رهبرش علی خامنه ای، نامش از صندوقهای رأی بیرون کشیده شد، هوس نامه نگاری با رئیس جمهور امریکا، پاپ اعظم وسایر رهبران کشورهای جهان به سرش زده که صد البته تنها یک بازی نمایشی و تبلیغاتی بود که خود را یک انسان بزرگ و مستقل نشان دهد. برای اطلاع بازتاب اولین نامه بقدری با تمسخر و انتقاد مواجه شد که آقای احمدی نژاد ازادامه ی جریان منصرف گردید.این نامه که فاقد هرگونه ارزش سیاسی و قانونی بوده، هیچگونه امتیاز و ثمری برای ایران و ایرانی و حتی غیر ایرانی نداشت ، جز مایه ی تمسخر و فضاحت. با این وجود نگاه بسیاری از مردم ایران و جهان را به خود معطوف داشت. این امر بهانه ای شد که این نامه و بخشی ازسخنان دیگری که بر اساس ان نوشته شد را بصورت مجموعه ای گرداوری کرده تا بازتاب آن را به قضاوت خوانندگان عزیز بگذارم. اربابان احمدی نژاد با ادعای اتصال به خدا و بارگاه وی رذالت و وقاحت به آنجا رسانده و مدعی شدند امامزمان به خواب مصباح یزدی بیاید و بوی بفرماید که: دعا کن احمدی نژاد انتخاب شود!!! این گفته چنان احمقانه است که گویا امامزمان با آن توانائی که شیعه برایش متصور است ، برای انجام کاری به این سادگی نیاز به دعای جنایت کاری همچون مصباح یزدی دارد. و این رئیس جمهورنوکر صفت خود در نهایت حماقت ؛ مردم شریف ایران را احمق فرض کرده و از بدو انتصابش به این مسند با سوءاستفاده از اندیشه و باورهای مذهبی، بحث جمکران را با صرف میلیاردها تومان از پول بیت المال برای چاپیدن مملکت و پر کردن جیبهای بدون انتهای نورچشمیان نظام جمهوری اسلامی مطرح نمود. و بعد هم هاله ی نوری که به امام زمان سفارش داده شده بود تا در سازمان ملل با مسخ کردن سران کشورها به کمک احمدی نژاد بشتابد تا نفوذ کلامش! هر چه بیشتر نمایانگر شود و ... و حالا هم با نوشتن این نامه تلاش مذبوحانه و مفتضحانه ای برای بقاء خود و این نظام خائن و جانی سراسر ریا و عاری از هرگونه توانائی جز لگد مال کردن تمامی مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر( که جهت یادآوری چندی ازآن، در پایان مقدمه آمده است )، خود را بیش از پیش به یک چهره ی طنز جهانی تبدیل کرد. کسی که برای اثبات نوکرصفتی و دریوزه گری اش، بلافاصله پس از انتصاب، به دست بوسی اربابش مصباح یزدی رفت و در همین دوران کوتاه منحوس ریاست جمهوری اش عملاً با اینهمه سرکوب و شکنجه و نقض حقوق بشر در تمام عرصه ها علیه مردم بوده، به نصیحت کردن دیگران می پردازد که صد البته با عکس العمل شدید آگاهان و اندیشمندان مواجه میشود. بجز دو سه نفری که او را در رویاهای خود با امام زمان عجین دیده بودند و هاله ی نور را تشخیص دادند ، هیچکس ارزشی برای او و نامه اش قائل نشد و حتی مخاطب اصلی نامه (رئیس جمهور امریکا) هم به آن اعتنائی نکرد . سپس خانم مهناز سواحلی مسئول کمیته زنان کانون سخنرانی در خصوص وضعیت سیاسی ایران در زمان احمدی نژاد انجام دادند که متن آن به قرار زیر میباشد:
وضعیت سیاسی ایران در زمان روباه ها و لاکپشت ها داشتم به تفاوت بزرگ میان کسانی که همه چیز را با یک بینش اصلی و یا یک دستگاه فکری کم و بیش معین مربوط میسازند و برحسب مفاهیم آن میفهمند و احساس میکنند، با کسانی که هدفهای فراوانی را دنبال میکنند که غالبا مرتبط با هم نیستند یا حتی متناقض با هم هستند و هدفداربودنشان میل به پراکندگی دارد فکر میکردم و براستی چه درست نامگذاری شده اند گروه اول لاکپشتها و گروه دوم روباهها هستند . دوستان : روباه بسیار میداند اما لاکپشت یک چیز بسیار بزرگ میداند. با این معیار می توانم بگویم در انتخابات ایران هم لاکپشت ها بر روباه ها چیره گشتند و آقای احمدی نژاد دفتر کارش را به کاخ ریاست جمهوری انتقال داد و عالیجناب سرخپوش مرد اصلی سالهای سال رژیم یعنی هاشمی بهرمانی ( معروف به رفسنجانی ) پایانش را آغاز نمود و بظاهر ما شاهد شکست مافیای ثروت و پدرخوانده مافیای قدرت هستیم . سیاستگزاران نظام در پی آن هستند که با شوکه نمودن جناحهای درون این نکته را القاء کنند که اقتدار کامل و یکدست شدن حاکمیت در تمامیت ارکان نظام می تواند جلوی هرگونه اعتراض و چند صدائی و تنفس را بگیرد و نگذارند سطح انتظارات جامعه بالاتر رود و پاسخشان به جامعه ترور و ارعاب فضای عمومی مانند دهه شصت می باشد. گزینه هاشمی و احمدی نژاد تفاوتی برای ملت ما و مشکلات عدیده جامعه ما نداشته، اما حضور احمدی نژاد با آنکه با تقلب بالا آمده به مصابه تیر خلاصی به نظام و خودکشی سیاسی میتواند باشد. اوضاع به این میماند که از مادری مرده کودکی بدنیا آمده است که فقط سایه قابله بر بالینش میباشد. و نظام با چنان چالشی روبروست که در نهایت بازنده اصلی خودش میباشد. فاشیزم همه چیز را هم رنگ، هم فکر و هم شکل میخواهد و سعی در ساختن چنین جامعه ای دارد و هدف نهائی ساختن آدمیان مطیع محض است. اکنون به چند نکته بهتر است فصل به فصل اشاره کنم تا از پراکندگی بکاهم.غالباً انقلابهای دنیا ذاتاً پروسه بناپارتیسم را از انقلاب فرانسه به ارث برده اند که تیپ ایده آل و الگوی خیلی از انقلابها نام برده میشود. و معمولا استقرار دوره وحشت و نظم خشک و درپی آن تصفیه های مداوم و تشکیل دادگاه های جنجالی از پروسه های طبیعی رژیم های انقلابی است . در جمهوری وحشت و خون ( یعنی جمهوری اسلامی )، بناپارتهای رنگارنگی به کمک گروهی اوباش و مستبد بر سکوی ریاست جمهوری ایران ایستادند، مثل لوئی بناپارت رفسنجانی که اینطور القاء کرده بودند که ایشان عمل گرا است یا چه میدانم هاشمی پراگماتیسم است و بالاخره لقب سردار سازندگی را به لطف پدر قتلهای زنجیره ای بخودش اختصاص داد . اما لوئی بناپارت خاتمی معروف به سید خندان که تخصص در خندیدن و مردم را با پنبه سربریدن داشت ایشان هم بعد از وعده های توخالی لقب پدر گفتگوی تمدنها را به خودش اختصاص داد . بالاخره لوئی بناپارت دکتراحمدی نژاد متخصص قتل درمانی که توسط بازیگران مخوف مدرسه حقانی از صندوق انتخابات بیرون آمد. درک و شعوراو هم تحت تسلط همین بازیگران قرار دارد. همانها که به نوبه خود سیاستگزاران و آمران تصمیمات نظام هستند و حتی خامنه ای رهبر باصطلاح انقلاب را هم در دستان خود دارند. تا اگر از اوامر آنها سرپیچی کند گروهای اوباش و لباس شخصی را به خیابانها ریخته و فریاد بزنند، (رهبرغیر اعلم معزول باید گردد) مسلما منصوب آنها یعنی احمدی نژاد نمی تواند به تنهایی سخن بگوید، یادم می آید خبرنگار تلویزیون جمهوری اسلامی، آقای حیدری بعد از اینکه آقای احمدی نژاد به صدارت عظما رسید از ایشان پرسید: آقای احمدی نژاد با دنیا چگونه برخورد می کنید؟ او جواب داد: خیلی کارها خواهیم کرد. مجددا از او پرسید: با زندانیان سیاسی چه می کنید؟ بعد از توقف کوتاهی گفت : منظورتان زندانیان سیاسی داخل امریکا است. البته همه خندیدند تا بعدا برای گریستن زمان داشته باشند. در مجموع همه چیز آماده شده است تا پرده های آخر نمایش به اجراء در آید و جامعه از این که هست بسته تر و منقبض تر شود. یعنی (انسداد کامل) آنها میخواهند با قلدری و ماجراجوئی، تروریسم و بحرانسازی در مناطق مختلف جهان اهداف خود را مانند گذشته از سر بگیرند و بنیادگرائی را در قالب حرکتهای استشهادیون تداوم ببخشند. و حتی انرژی اتمی را به عنوان اهرم فشار وارد صحنه کنند. یادم می آید سعید حجاریان مغز متفکر و تئوریسین دوم خردادی ها اشاره ای داشت که اگر خاتمی را در دو دوره قبل نیاورده بودیم ما را ساقط کرده بودند. مراد از ساقط کردن مردم ایران نیست چون تا حد کافی ساقط شده اند و از این بیشتر جائی برای ساقط شدن ندارند قصد او حکومت جمهوری اسلامی بود. در حالیکه 8 سال به اصطلاح مجلس و دولت در دست نخبگان اصلاح طلب بود، البته پشت قیافه خندان و جهان فریب آقای خاتمی، اما سکان اصلی اداره کشور در دست همین احمدی نژادها، جنتی ها، مصباحها و رفسنجانی ها قرار داشت. و حالا یکی از همان سکانداران اصلی برسرکار آمده و چون مثل خاتمی مقتدر به سربریدن با پنبه نیست قداره اش را به دست گرفته و برای جهان شاخ و شانه میکشد. حالا بحث آخوند خوب و حزب الهی بد میشود. اما سئوال اینجاست!؟... براستی کدامین دروغگوترند ، لوئی بناپارت رفسنجانی یا لوئی بناپارت خاتمی یا لوئی بناپارت احمدی نژاد. بنظر من دوران خاتمی دوران فریب پنهان و دوره احمدی نژاد دوره فریب عریان است. اگر با فاشیزم مذهبی حاکم برایران مخالف باشیم نباید فقط با احمدی نژاد راستگو که چهره فاشیسم را بی روتوش نشان میدهد در بیفتیم . اما با دروغگویی که ماسک لیبرالیزم بر چهره کریه فاشیزم مذهبی می گذارد از در مدارا و سازش داخل شویم . خیر. خطرات خاتمی چی ها از احمدی نژادها بیشتر است. در بعضی از عوالم سیاست خوب دروغگو از بد راستگو خطرناکتر است. آقای احمدی نژاد که با تابلوی عدالت خواهی ( دولت مهرورزی ) از آب و گل انتخابات بیرون آمد بلافاصله رفت و در قالب یک رابینهوداسلامی یا سمک عیار برای نوارساندن بی نوایان از طریق فوران عدالت و توزیع ثروت بقیه مطالبات ملت را هم بی پاسخ نگذارد. این طفلت مهندس ترافیک یا بقول خودش پاسدار انقلاب چنانچه ظن بد به او نبریم هنوز پس از 27 سال دستگیرش نشده که تاریخ مصرف رابینهود و سمک عیار در پهنه نظام ولایت فقیه همان هفته اول باصطلاح انقلاب شکوهمند که قرار بود بگفته امام راحل همه چیز برای مستضعفان مفت شود به سر آمد و نقش سمک عیار را خود امام بازی کرد منتها ایشان متاسفانه حضور ذهن ندارند. این بچه بسیجی احساساتی باید بداند کسانی که نامشان را سردار سازندگی و گفتگوی تمدنها گذاشتند و حتی در لباس روحانی جزو مقامات پولی کشور بودند نتوانستند مملکت را از چاله نجات دهند چه رسد به این پاسدار که بخواهد پا در کفش منافع هفتاد هشتاد ساله هائی که ریش در ریش و عمامه در عمامه همچنان جغدهای شوم در کانونهای قدرت و ثروت نشسته اند بکند. باید پیشاپیش اشهدش را بگوید. شهردار پیشین تهران اگر استعداد داشته باشد، فقط میتواند تدارکاتچی سربراه رهبر باشد. عدالت در غیاب آزادی حرف مفتی بیش نیست. تامین عدالت و آزادی در قد و قواره این مباشر از راه رسیده نیست. افسوس که بحث دمکراسی و آزادی برای این نوزادهای سیاسی نخ نما و تهوع آور شده است. و گرنه میشد ثابت کرد که آنها را سرکار گذاشته اند. تا به نوبه خود ملت را با دعوت به عدالت خانه های خیالی سرکار بگذارند. جهان از این نوزادان سیاسی بخودش زیاد دیده است. روزی جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر میخواست با حربه اسلام سیاسی در قطب رهبری جهان عرب بماند. او رویای ویران کردن غرب نامسلمان و ریختن همه اسرائیلی ها به دریای احمر را داشت. روزی دیگر یاسرعرفات فلسطینی میخواست سرزمینهای از دست رفته کشورش را پس بگیرد و به مدد اسلام سیاسی و اساسنامه سازمان خود یعنی ( الفتح ) رویای محو اسرائیل را داشت. روزی هم روح الله مصطفوی ( معروف به خمینی ) میخواست از برای فتح قدس از کربلا بگذرد و در قدس نماز بخواند و مسلمانان هر یک، یک طشت آب بریزند واسرائیل را آب ببرد. اینها همه مکتب دروغ و انتظار بود و بس. جهان از این حرافان و رویازدگان سیاسی بخودش زیاد دیده است. رویاگرائی دروغین یکی از ابزار کار جمهوری اسلامی است که 27 سال است بکار گرفته شده. حالا میخوام توجه شما را جلب کنم به این نکته که سیاست وبحران داخلی ایران هم که ضعیف تر از سیاست وبحران خارجی آن نیست (البته در دوران احمدی نژاد). در سیاست داخلی چه زود نودولتان تحملشان پایان گرفت و ماسک مهرورزی را از صورت انداختند تا آنچه با دنیا میکنند در داخل کشور هم انجام دهند. و مردم را با واقعیت و اقتدار طلبی آشنا کنند. نودولتان مهرورزی به ریاست جمهوری احمدی نژاد تصمیم گرفته اند روزنامه نگاران را بترسانند. سایتهای اینترنتی را ببندند. اجتماع بیش از سه نفر را ممنوع بکنند. و هرکس را بخواهند متهم به ارتباط به خارجی و جاسوسی بکنند. نودولتان و مشاوران بی عمل آنها نمی دانند شوره زار جمهوری اسلامی سنبل به عمل نمی آورد. در سیاست داخلی ایران با بحران اقتصادی و هرج و مرج روبروست. بورس تهران از بدو ورود احمدی نژاد تاکنون یک سوم ارزش خود را عملا از دست داده است. نظام بانکی کشور بطور روزافزون در حال سقوط است. از زمان انتخاب احمدی نژاد حدود 200 میلیارد دلار سرمایه از ایران خارج شده است. اختلاف و دشمنی میان روحانیون حاکم بالا گرفته است. موج فزاینده دانشجوربائی در دولت احمدی نژاد جامعه روشنفکری ایران را نگران کرده است. وضع مدارس، دانشگاهها، آزادیهای سیاسی، اعتصاب کارکنان شرکت واحد و سرکوب آنها، رشد بی رویه جرائم در سطح تهران بزرگ، تغییرات کلان در سطح مدیران، تعویض سفرا و کارداران و احضار آنها به مرکز همه و همه از سیاستهای داخلی احمدی نژادی است . و اما در سیاست خارجی : پس از احمدی نژاد مسئله حقوق بشر و سلاح اتمی باعث شد که تنش ها بین جامعه بین المللی و جمهوری اسلامی بوجود آید و ایران در انزوای سیاسی قرارگیرد. آقای احمدی نژاد رویاگرا طلوع یک انتفاضه جهانی را تدارک می بیند آنهم به برکت پولهای باد آورده نفت. این طلوع به هزینه پولهای نفت جمهوری اسلامی منجر به پیروزی حماس در انتخابات فلسطین شد. اظهارات خجالت آور آقای احمدی نژاد که خواهان محو اسرائیل در نقشه جهان شد بیشتر از یک اشتباه زبانی از سوی رئیس جمهوری بود که به بی کفایتی و بددهنی معروف است. این خودش یعنی انتفاضه جهانی. در سالهای گذشته اتحادیه اروپا از متحدان قابل اعتماد رژیم حاکم برایران بود و بخاطر سلاح کشتار جمعی و حمایت ایران از تروریسم در عراق مخصوصا در دولت احمدی نژاد آنها بطور فزاینده ای از حکومت ایران دور شدند و تنها متحد ایران در خاورمیانه در حال حاضر سوریه می باشد که خودش از نظر سیاسی روی لبه تیغ است. در دسامبر سال گذشته مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامه ای در محکومیت ایران به نقض حقوق بشر تصویب کرد. ماشین ترور جمهوری اسلامی در خارج از مرزها پس از سرویس کاری، مجددا بدست احمدی نژاد براه افتاده است و جهان در سال گذشته شاهد ترور دکتر کسری وفاداری رئیس انجمن زرتشتیان در پاریس در منزل شخصی خودش بدست تروریست اعزامی جمهوری اسلامی بنام مهدی شادی کومله ( شاهین ) بود که با ضربات کارد به طرز فجیعی بقتل رسید و قاتل دستگیر و در حال حاضر در پاریس زندانی است. مجددا در ماه فوریه سال گذشته آقای فریدون فلفلی 60 ساله از زرتشتیان فعال و از دوستان نزدیک دکتر وفاداری توسط تروریستها اعزامی جمهوری اسلامی بقتل رسید. همچنین آقای جمشید رودکی هم که از فعالین انجمن زرتشتیان در ماه مارس 2005 در منزل مسکونی خود در شهر دوشنبه تاجیکستان توسط تروریستهای اعزامی جمهوری اسلامی با ضربات کارد بقتل رسید. و همین روزها ایرانیان شاهد بایکوت ایران در سطح بین المللی توسط شورای امنیت سازمان ملل خواهند بود که حاصل سیاستهای خارجی غلط احمدی نژاد می باشد. در خاتمه من بر این باور استوارم که رژیم جمهوری اسلامی به ریاست احمدی نژاد میل به قهقرا دارد و قهقرائی با طبع تاریخ خوانائی ندارد باید دید تا کجا میشود رذالت را پیش برد و انتهای جهل کجاست. حکیمی می گوید آنان که آزادی شان از دست رفت اگر منتظر شوند که غاصبان با میل و رغبت به آنها برگردانند عمرشان کفایت نمی کند. و بعد از 15 دقیقه تنفس مهمان شاخه هانوفر آقای کریم پوپال وکیل دادگستری آلمان مسائلی را درباره وضعیت پناهندگان و قوانین جدید پناهندگی به سمع حضار رساندند که به شرح زیر میباشد: ایشان فرمودند: امروز درباره چیزهای عمده و ویژه ای که در قانون خارجیها در نظر گرفته شده و نسبت به سابق فرق کرده را مطرح می کنم. بخصوص از نظر من چیز بسیار مهمی که هم در قوانین مطرح شده و احکام دادگاههای عالی را خیلی مشغول ساخته مسئله فعالیت سیاسی در خارج از کشور و اهمیت فعالیت برای پناهندگان است. سعی می کنم در مرحله اول خیلی مختصرتشکیلات شعبات دولتی آلمان را شرح بدهم که شامل: Bundesamt , Ausländerbehörde, Bundesbeauftrag بسیاری از دوستان ادعا می کنند که ما قبول شدیم اما دادگاه Norenberg ما را رد کرده است. این جمله درستی نیست زیرا کاملا دور از قانون است. ما دو قانون برای خارجیها داریم ، اول Ausländerrecht و Asylrecht. قانون اول که قبلا به آن Ausländergesetzt یعنی قانون اجازه اقامت خارجیها گفته می شد. Asylverfahrunggesetzt همان قانون پناهندگی و شرایط پناهندگی است. یعنی چه کسی و درچه شرایطی می تواند پناهندگی بگیرد و این با Aufenthaltrecht در رابطه نیست. بطور مثال بعضی از دوستان افغانی سؤال می کنند که من رد شده ام ولی 10 سال است که کار میکنم باید گفت که کار کردن در Asylrecht هیچ تاثیری ندارد 10 سال نه 30 سال هم که کار کنند هیچ تاثیری ندارد و قوانین پناهندگی که Asylrecht است اهداف مشخصی دارد اگر این اهداف مشخص شرایطش آماده نشود هیچ راهی برای پیروزی نیست و اهداف مشخص پناهندگی سیاسی فقط و فقط سیاسی بودن مطلب است. یعنی کسی که مورد تحت تعقیب سیاسی قرار می گیرد، پناهندگی سیاسی اش قبول می شود. تحت سیاسی قرار گرفتن شرط پناهندگی سیاسی است والبته Aufenthaltrecht شرایط دیگری هم دارد که در آنجا سیاسی بودن مطرح نیست. طبق ماده 60 که سابقا مواد 51 و 53 قانون بود هم جنبه سیاسی دارد و هم جنبه اجتماعی . اجتماعی بودن که بعضی از دوستان ایرانی مطرح می کنند در آلمان وجود ندارد و کاملا اشتباه محض است. قوانین ماده 60 از بند یک تا هفت زیر بنای سیاسی دارد و وقتی که کسی تقاضای پناهندگی می دهد باید وکلا تقاضا کنند که طبق ماده 16 قانون اساسی و مطابق ماده 60 بند یک تا بند هفت می خواهیم تقاضای پناهندگی داشته باشیم . یک پناهنده سیاسی مربوط به Ausländerbehörde نیست بلکه بعضی از افراد بعد ازقبول نشدن از پلیس خارجی نامه ای دریافت می کند که شما باید از سفارت کشورتان پاسپورت بگیرید و این رابطه فقط رابطه اجرائی است . قاضی حکم رد شما را صادر کرده و پلیس فقط طبق ماده 4 رل اجرائی را دارد و فقط مجری این است که باید شما بر اساس حکم دادگاه باید آلمان را ترک کنید. ماده 60 از بند یک تا بند 6 سیاسی است و بند7 می تواند برای مسائل دیگری مثل جنگ و .... مطرح شود که دولت آلمان طبق کنواکسیونهای بین المللی که امضا کرده است به آن متعهد است. دولت آلمان در سال 1980 تا 1990 مرکز پناهندگی سیاسی اروپا بوده و هرکسی پناهنده بود امکانات بسیاری به او می دادند. در سال 1983 حدود 100000 نفر، در سال 1984 حدود 174000 نفر، در سال 1985 حدود 365000 نفر به آلمان پناهنده شدند. تمام سیاست دولت آلمان در خصوص پناهندگان در پارلمان آلمان مطرح می شود. و وقتی در سال 1990 که آلمان شرقی و غربی یکی شدند یکی از سیاستمداران مشهور آلمان از حزب CDU گفت که مهمانهایی که آمدند باید بروند. البته هدف او در آن زمان رأی آوردن بود، چون سیاست آن زمان آلمان این بود که پناهندگان باید بروند و پارلمان در آن زمان از وزیر کشور خواست که تا میتوانید ماده 16 قانون اساسی را برایش درودیوار بسازید تا پناهندگان رد شوند ولی آنها این را در نظر نگرفته بودند پناهندگانی را که پاسپورت ندارند مثل ایرانیان، چگونه میتوانند از کشور خارج شوند. به خاطر تمام این دلایل اگر یک قاضی ضد خارجی بخواهد پناهنده ای را رد کند به راحتی میتواند و یک وکیل باید شبانه روز کار کند. یک پناهنده سیاسی باید بتواند یقین قاضی را بوجود آورد و قاضی را با حرفهایش قناعت دهد و با توجه به دفاعیه وکیل باید سطح سواد سیاسی داشته باشد. اثبات دلایل سیاسی برای پناهنده سیاسی بسیار مشکل است اگر دلایل نداشته باشد، شاهد نداشته باشد و جمهوری اسلامی هم که به هیچکس نامه ای نمی دهد که من فعال سیاسی علیه رژیم جمهوری اسلامی هستم. بنابراین قاضی خارجی به راحتی میتواند پناهنده را یکی پس از دیگری رد کند. زیرا وقتی دلایل اثبات، اسناد و قرینه های اثبات وجود ندارد به راحتی میتوان گفت که تو دروغ می گویی و انسانی که می خواهد پناهندگی سیاسی اش قبول شود باید با وکیل تمام حرفهایش را عیارکند و وکیل و موکل باید با هم کار کنند. سؤالهای عمده را وکیل می تواند از پرونده در آورد و به موکل بگوید که لطفا منطقی صحبت کن . بر اساس تمام مواردی که گفته شد پناهندگی سیاسی خیلی محدود شده است ولی دولت آلمان اینجا متوجه شد که محدود کردن پناهندگی سیاسی با میثاقهای بین المللی ژنو (1955) تناقض پیدا می کند به همین دلیل دولت آلمان اظهارانسانیت کرد و در ظاهر امر قوانین 51 و 53 را ضمیمه قانون خارجیها کرد که در حال حاضر به ماده 60 بند 1 تبدیل شده است. و عملا ماده 16 محدود شده است. در ابتدا ماده 16 ویزای دائمی و از تمام صلاحیتها برخوردار بود اما در حال حاضر ویزای 3 ساله است. در ماده 16 زن و مرد هر کدام قبول شوند دیگری هم همان امکانات را برخوردار می شود و در حال حاضر ماده 60 هم فامیلی شده و همان امکانات را دارد. شما در هنگام پناهندگی به سازمان پناهندگان یعنی Bundesamt مراجعه می کنید. این سازمان نمایندگی مرکزی دارد که در Nürnbergقرار دارد و نمایندگیهای زیادی در جاهای مختلف آلمان دارد ولی این طور نیست که نمایندگی مرکزی از نظر حقوقی قدرت بیشتری نسبت به نمایندگی ها داشته باشد. شعبه تفتیش در خود Bundesamt قرار دارد و بازجویی در آنجا انجام می شود و قبولی و ردی هم در آنجا کنترل می شود و در مدت 3 روز جواب داده می شود که قبلا دو هفته بود .
بازجو بعد از بازجویی و نتیجه گیری با مقام بالاتر از خودش صحبت می کند، مقام بالاتر تصمیم او را تایید و یا رد میکند که این خودش باعث پایین آمدن درصد قبولی می شود. Bundesamt در حال حاضر یک اداره است ولی قبلا دو اداره بود. گاهی در بعضی از دادگاهها افراد قبول می شوند ولی روی قبولی آنها از طرف Bundesamt شکایت می شود. در مقابل آن پناهنده طبق قوانین خارجیها می تواند در واقع علیه دولت شکایت کند و در اینجا دادگاه قضایی آلمان به عنوان دادگاه فرجام به این دعوا رسیدگی کرده و نتیجه را اعلام کند. البته در99 درصد این تقاضا رد می شود. ما در آلمان 3 نوع حقوق داریم : حقوق کیفری ( که در آن کسی که مرتکب جرمی شده مجازات میشود ) حقوق مدنی ( که در آن حقوق فرد با فرد مقایسه می شود ) حقوق اداری ( که حقوق قضای دولت هم معنا دارد و حقوق ملت و مردم با دولت بررسی می شود). به طور مثال مامور پلیس باید حقوقش اضافه شود اما رئیسش اینکار را نمی کند این شخص از حقوق اداری استفاده کرده و علیه دولت( Bundesamt) شکایت میکند. در آلمان حق قضای دولتی از تمام کشورها بیشتر است و در هیچ کشوری جز آلمان حق پناهندگی در قانون اساسی مطرح نشده است. قانون خارجیها هم روش عملی دارد. مثل فعالیت خارج از کشور: در قدیم هر کسی می رفت جلو سفارت خودش را زنجیر می کرد وبلافاصله تقاضای پناهندگی می کند ولی در حال حاضر طبق ماده 28 بند یک، هیچ پناهنده ای نمی تواند تقاضای پناهندگی کند براساس کاری که خودش برای پناهندگی اش انجام داده و این برای قاضی بخصوص اگر ضد خارجی باشد راهی برای مردود کردن باز می کند. امادرصورتی که پناهنده بگوید که من با فلان گروه فعالیت کرده ام و تقاضای پناهندگی دارم، دو راه برای اثبات حرفش وجود دارد، یکی اینکه فعالیت در خارج از کشورش در امتداد فعالیت داخل کشورش باشد و دوم اینکه تکامل فکری این شخص در خارج از کشور اتفاق افتاده باشد که در این مورد بیشتر در خصوص جوانان می توان استفاده کرد. به طور مثال پدر و مادر هر دو در دادگاه رد شده اند و فرزند آنها که در حال حاضر 18 ساله است کارنمی کند یا پدر یا مادر بعد از اینکه فرزندشان 18 ساله شد پاسپورت گرفته اند و در اینصورت فرزند باید کشور آلمان را ترک کند. در اینجا می توان ادعا کرد که این فرزند در خارج از کشورش مطالعه کرده در جلسات و تظاهراتها شرکت کرده، فعالیت و تکامل فکری کرده و شرایط پناهندگی سیاسی را دارا می باشد زیرا دارای ایدئولوژی سیاسی و یقین فکری به ایدئولوژی سیاسی اش دارد. در واقع ازقانون ماده 28 در مورد فعالیت خارج از کشور اینطور درک می شود که فعالیت باید دوبرابر باشد. و وقتی در دادگاه سؤال می شود که چرا این فعالیتها را کرده اید ، باید برای دادگاه یقین حاصل شود که شما با یقین فکری در اینجا تکامل کرده اید و این مسئله باید کاملا برای آنها آشکار شود.
به نظر من قانونگزار آلمان خیلی دمکرات و آزاد است. من به قوانین آلمان خیلی احترام می گذارم زیرا نسبت به کشورهای دیگر قوانین پناهندگی بسیار مکمل تر و بالاتری دارد. سه واژه اصلی در قوانین آلمان ( قانون، قرارداد و احکام دادگاه عالی ) است. یعنی یک مسئله حقوقی باید توسط قانون حل شود. اگر قانون نیست در قراردادها دیده شود و اگر در قراردادها نیست باید در احکام دادگاه عالی دیده شود. بنابراین هیچ حقوقدانی نمی تواند ادعا کند که من حقوق دان کاملی هستم و مسائل حقوقی بسیار وسیع است، طوری که هیچ استاد دانشگاهی نیست که حقوق کیفری درس بدهد و حقوق مدنی هم درس بدهد . بر اساس این توضیحات پناهنده سیاسی را در واژه های خاص حقوقی آلمان قراردادند و شرایط فعالیت خارج از کشور و چگونگی آن را در دادگاههای عالی استانها و دولت مشخص کردند. در استان Niedersachsen دادگاه عالی در Nürnburg قرار دارد. این دادگاه شرایطی دارد که اکثریت را رد می کند مگر اینکه فعال سیاسی سه شرط اصلی را داشته باشد. 1. باید فرد پناهنده ازمیان جمع بلند شود و تنها رفتن به تظاهراتها و ایستادن در گوشه ای و اعلامیه بلند کردن ملاک نیست. هدف فقط عکس گرفتن و تعداد زیاد عکسها نیست بلکه هدف کیفیت است. 2. جمهوری اسلامی شما را بعنوان دشمن مورد بررسی قرار دهد و یکی از سیاستهای جمهوری اسلامی این است که به تمام افراد در سفارت خانه های خارج از ایران که تقاضای پاس می کنند، پاسپورت می دهد و ادعا می کند که ما با مردم سروکار نداریم بلکه طرف ما رؤسا هستند. 3. شما باید شخصیت سیاسی داشته باشید که دادگاه شما را بعنوان دشمن جمهوری اسلامی بررسی کند، یعنی سطح آگاهی شما طوری باشد که بتوانید به رژیم جمهوری اسلامی دشمنی را وارد کنید و جهالت در خصوص فعالیتهای سیاسی یک پناهنده بزرگترین دشمن او دردادگاه است. در قانون اساسی و پناهندگی آلمان جهالت خارجی را به باد می دهد زیرا ا وباید بداند که مثلا هدف کانون چیست و بداند که چه می خواهد. در واقع به طور خلاصه یک پناهنده سیاسی باید به سیاست وارد باشد. مثل وزیر امور خارجه ایران که در نهایت تمرکز فکری و غرور می گوید که ما حاضرهستیم که هر نیرویی که ضد ماست خودش را کاندید کند و اگر رای آورد ما هم او را می پذیریم.یا به طور مثال من در یک مجمع علمی در افغانستان سخنرانی داشتم و به روحانیت تاختم و چون به نظر من روحانیت با سوء استفاده از اسلام به فکر منافع شخصی شان هستند. چون از نظر من ولایت فقیه در جهت حفظ حکومت آخوندی است وهیچ تعریف دیگری ندارد ولی در جامعه ایران از این سخنرانی من استفاده کرده اند و گفته اند ایشان جزء روشنفکران کافر، مسلمان هستند. چرا؟ چون روحانیت را قبول ندارم. حالا چرا این این مسائل را مطرح می کنم. منظور من این است که پناهنده باید بتواند از خود دفاع کند و بداند که چه می خواهد. چرا برعلیه جمهوری اسلامی فعالیت می کند و چه آلترناتیوی دارد. پس آگاهی سیاسی شرط فعالیت خارج از کشور است. این به این معنا نیست که همه باید رئیس باشند، بلند شدن از جمع منظور داشتن فعالیت هدفدار است و ارائه شخصیت سیاسی دلیل بسیار موثقی است. بعد از سخنرانی آقای پوپال سؤالات حاضرین را که از ایشان شده بود بشرح زیر پاسخ دادند سئوال : قدرت دادگاه بیشتر است یا قدرت Bundesamt ؟ پاسخ: Bundesamt فردی است مثل شما و مامور دولت است و از دادگاه هیچ نیرویی در آلمان بیشتر نیست. سئوال : شخصی که در ایران فعالیت سیاسی کرده ولی مورد تعقیب قرار نگرفته ولی بعد از ورود به آلمان فعالیت خود در ایران را علنی کرده و این فعالیت اثرش را گذاشته باشد. این شخص میتواند پاس 60 بند یک را بگیرد؟ پاسخ: اولا پاس که مربوط به ماده 60 بند یک می شود باید حتما ایشان از طریق هوا وارد شده باشند و در ضمن اگر عمل ایشان عمل سیاسی و ضدیت با رژیم باشد میتواند. شرط عمل سیاسی این است که کسی دارای ایدوئولوژی سیاسی باشد یا متعلق به ملیتی باشد که در کشورش حقوق آنها پایمال شده است مثل آذریها یا کردها. اما این را هم می دانند که ایرانیان همیشه در وجودشان یک وحدت ملی دارند. ملیت ایران سالهاست که بین تمام اقوام یک وحدت ملی وجود دارد. اگر ملیت مطرح نشود میتواند یک ایدئولوژی سیاسی یا دینی باشد که ممنوع است یعنی طبق قانون حق آزادی در این موارد را نداشته باشند. ولی چون در ایران دین و ملیت محدود نیست پس ایدئولوژی باید مطرح شود و شما باید آنقدر به ایدئولوژی سیاسی تان اعتقاد داشته باشید که این یقین شما را مجبور به فعالیت سیاسی کند و این عمل بر ضد حکومت حاکم باشد و جمهوری اسلامی باید از این اعمال آگاه شود و پس از آگاهی شما مورد تعقیب سیاسی و پیامد آن شما زندانی شوید. سئوال: تکلیف افراد زیر 18 سال که پدر یا مادر آنها پاس گرفته اند، اما برای بچه ها در پاس ایرانیشان که از سفارت ایران در آلمان گرفته شده ویزا اقامت در آلمان می زنند، چه می شود؟ پاسخ: در خصوص خارجیها و اقامت آنان مسئله کارکردن یعنی اینکه از پول دولت امرار معاش نکند ودر حین تحصیل باشد، خیلی مهم است. یک پناهنده سیاسی بلافاصله ( حداکثر تا 3 ماه بعد از قبولی ) طبق ماده 60 بند یک باید توسط وکیل برای فرزندانش و یا همسرش تقاضای پناهندگی کند. بخصوص در مورد دختران کمیسیونی است که طبق قانون به این کمیسیون اجازه داده شده است که این مسئله را بررسی کند. سئوال: فعالیت سیاسی در خارج از کشور چگونه باید باشد که قاضی را متقاعد کند؟ پاسخ: سه شرط اساسی دارد. شخصیت سیاسی، از جمع بلند شدن که باعث میشود جمهوری اسلامی شما را شناسایی کند، مثلا در جلسات سخنرانی کرده باشد و سازمانی که در آن فعالیت میکند یک سازمان محلی نباشد مثلا سازمانی باشد مثل سازمان حقوق بشر که در اروپا و آمریکا فعالیت دارد. سئوال : چند درصد احتمال دارد که ایرانیان را برگردانند؟ پاسخ: ایرانیان را میتوانند همین فردا بیرون کنند. متاسفانه سیستم حقوقی شما را وادار میکند که صداقت نداشته و همواره دادگاه پسند صحبت کنید. چون کسانی که پاسی هنگام تقاضای پناهندگی تحویل نداده اند را دولت آلمان نمی تواند از کشور اخراج کند. سئوال: آیا قوانین پناهندگی درLandkreis هر منطقه با منطقه دیگر تفاوت دارد؟ پاسخ: عملکرد و روشها تفاوت دارد ولی قوانین همه جا یکسان است. بعد از اتمام سخنرانی آقای پوپال و پاسخ به پرسشها، آقای شفایی صدر هیئت رئیسه کانون با قدردانی از همکاری همه جانبه و زحمات 3 ساله آقای متین و خانواده محترمشان دسته گلی را از طرف اعضای شاخه هانوفر به آقای متین و خانم سعیدی به خاطر زحمات بی شائبه شان به کانون تقدیم ایشان کردند . سپس پذیرایی هم از طرف آقای متین و خانم سعیدی از مهمانان محترم صورت گرفت ومراسم در ساعت 1830 پایان گرفت.
|