|
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران |
|
گزارش نشست هیات نظارت و برنامه ریزی کانون دفاع از حقوق بشر در ایران مهدی پدران پنجمین جلسه هیات نظارت و برنامه ریزی و اولین جلسه هیات اجرائی در تاریخ 06.08.2006 در شهر Achim در نمایندگی فردن کانون دفاع از حقوق بشر در ایران در ساعت 12.30 آغاز گردید. در ابتدا جناب آقای شفائی به عنوان رئیس جلسه هیات اجرائی خدمت حاضرین خیر مقدم عرض کرده و عنوان کردند که امروز دو ساعت اول جلسه مربوط به هیات اجرائی (شامل مسئولین هیات رئیسه – مسئولین محترم کمیته ها – مسئول ماهنامه بشریت و مسئول دبیرخانه) و دو ساعت آخر برنامه مربوط به هیات نظارت و برنامه ریزی (شامل هیات اجرائی و مسئولین محترم نمایندگیها) است. ایشان بطور مختصر شرح وظایف و تفاوت بین هیات اجرائی و هیات نظارت و برنامه ریزی را اعلام کرده و سپس از اعضاء درخواست کردند که چنانچه پیشنهادی برای هر چه بهتر برپا کردن جلسه هیات اجرائی دارند اعلام نمایند. پس از بحث و تبادل نظر طرح برگزاری هیات اجرائی بدینگونه تصویب شد که در ابتدا مسائل- مشکلات و پیشنهادات کمیته ها عنوان و سپس با توجه به وقت و اهمیت موضوع در مورد آنها بحث شود.(از جلسات بعدی هیات اجرائی مسئولین موظف هستند که مشکلات و پیشنهادات مربوطه را برای رئیس جلسه ارسال تا در روز جلسه تقسیم بندی زمانی بهتر صورت گیرد). اهم مشکلات و مسائل مورد بحث بدین گونه عنوان شد: 1-آقای داوری عنوان کردند که باید تدبیری اندیشید تا بتوان اعضاء کانون را بطور قابل توجهی فعال کرد. 2-خانم آریانپور هم اعلام کردند که باید اعضاء کانون فعال شده و همچنین طرح خانه نوجوان را ارائه کردند. 3-خانم سواحلی هم با بررسی طرحی مبنی بر فعال کردن اعضا موافق بوده و همچنین طرح آموزش اجرائی اعضاء برای دادگاه را عنوان نمودند. 4-آقای رضی هم گفتند که باید گروه کاری نشریه تکمیل شده و ما احتیاج به عضو گیری داریم. 5-آقای صادق فیروزمند هم اعلام کردند که بنده سه طرح عمومی دارم: طرح آموزش اعضاء – نحوه ارتباط بین کمیته ها – تعریف جامع و همسانی در رابطه با فعالیت کمیته ها. 6-آقای سیادت هم عنوان کردند که باید یک مسئول مالی جدید به جای خانم سعیدی انتخاب شده تا در روز کنگره معرفی شود. 7-آقای شفائی هم در مورد فعالیت کمیته ها و نحوه عملکرد آنها و میزان استقلال کمیته ها سخن گفتند. خانم مهناز سواحلی گفتند که اعضا را در شاخه ها اجبار کنیم که در یک کمیته فعالیت کنند و در صورت عدم فعالیت یک برخورد قانونی و عقلانی با انها بشود.
در جواب آقای شفائی گفتند ما نمیتوانیم شخص را مجبور به فعالیت کنیم و خود اعضاء باید برای آینده خود تصمیم بگیرند. ایشان گفتند که طبق صحبت ها و رایزنی های انجام شده قرار بر آن است که یک دوره آموزشی برای همه اعضاء بگذاریم تا برای دادگاه اطلاعات لازم را در مورد کانون دفاع از حقوق بشر داشته باشند. سپس آقای فیروزمند برای طرح توضیح پیشنهادات خود شروع به صحبت کرده و در ابتدا قبولی آقای رضی را تبریک گفتند و سپس مشکل کم کاری بین کمیته ها را عنوان کردند و می خواستند تا راه حلی برای آن عنوان و بررسی شود. ایشان گفتند ما در این جلسه میتوانیم بطور دوستانه و واضح عنوان کنیم که فلان کمیته فعالیت قابل توجهی نداشته و سایر کمیته ها بتوانند برای حل مشکل همکاری کنند. سپس ایشان در رابطه با ابهامات وبلاگ سخن گفتند که چه مطالب و پیام هائی باید در وبلاگ ها نوشته شود. ایشان گفتند در این مورد در نحوه اجرا دچار مشکل هستیم و کمیته ها در این مورد با یکدیگر همکاری و همسانی ندارند. پس از بحث در این مورد قرار شد تا ماه آینده برنامه جامع و مدونی برای چاپ مطالب و نوشتن وبلاگ ها طرح ریزی شود. سپس آقای شفائی اعلام کردند که ما بر آن هستیم که کمیته ها کاملا مستقل شده و به همین منظور برای هر کمیته وبلاگ مخصوصی را طراحی کردیم. فقط کمیته ها باید برای نشر و چاپ اعلامیه ها و اطلاعیه ها در وبلاگ با هیات رئیسه هماهنگی داشته باشند. آقای داوری در این باره گفتند مشکل اساسی در کمیته ها مشکل عضو گیری است و گفتند به جای نکات منفی و انجام نشده در کانون باید نکات مثبت هم بررسی و اعلام شده تا بتوان با شناساندن بهتر موارد مثبت افراد را شخصا راغب به ثبت نام و فعالیت کنیم. خانم آریانپور گفتند که ما اصلا نباید عضو غیر فعال داشته باشیم. چون کانون ما از فعالین دفاع از حقوق بشر است. گفتند من پیشنهاد دارم 5 کمیته و 13 نمایندگی داریم که هر نمایندگی باید یک عضو فعال در یک کمیته مخصوص داشته باشد. آقای سیادت گفتند متذکر میشویم که در دادن تائیدیه به اعضا میتوان دقیقا فعالیت عضو را منعکس کرده تا فرق عضو فعال و غیر فعال روشن شود. آقای شفائی گفتند که عضو فعال در کانون شخصی است که در یک کمیته مخصوص فعالیت دارد و برای کانون کار های معین و ویژه ای انجام میدهد. ما برای این شخص تائیدیه فعال میدهیم و شخص غیر فعال کسی است که در کمیته ها فعال نبوده با وجودیکه شهریه پرداخت میکند- در جلسات و راه پیمائیها شرکت میکند و حتی در ماهنامه بشریت مقاله دارد. ما به چنین شخصی تائیدیه عضو غیر فعال میدهیم. جلسه هیات اجرائی در ساعت 15.00 به پایان رسیده و نیم ساعت وقت استراحت اعلام شد که توسط همکاران عزیز در شاخه فردن از مهمانان پذیرائی به عمل امد. در ساعت 15.30 جلسه هیات نظارت و برنامه ریزی به ریاست آقای سید محسن سمیعی شروع شد. ایشان خدمت حاضرین خوش آمد گوئی کرده و از آقای شفائی درخواست کردند تا در ابتدا گزارش هیات رئیسه را اعلام کنند. آقای شفائی اعلام کردند که ما خوشحالیم که در ماه قبل خبرهای خوبی از دادگاههای آلمان مبنی بر قبولی اعضاء کانون شنیده ایم – گفتند دو نمایندگی کانون در کشور های هلند و ترکیه رسما مشغول به فعالیت شده اند. آقای فراهانی در برلن و آقای اسدیان هم از کرباخ درخواست عضویت و همکاری با این کانون را داشته اند. ایشان گفتند که آقای سوری درخواست کمیته ای بنام اقوام و ملل را کرده اند که قرار است تا کنگره فعالیت کرده و آئین نامه و شرح وظایف آن نوشته شده و به کنگره آورده شود تا در صورت رای اعضاء این کمیته رسما شروع به فعالیت کند.- همچنین گفتند که اطلاعیه ای در رابطه با قتل اکبر محمدی صادر کرده ایم. ایشان همچنین ازحضور کمرنگ برخی از روسای شاخه ها در جلسات کانون گلایه کردند و گفتند برای عدم حضور در جلسه باید توسط فرد مسئول نامه ای نوشته شده و علت عدم حضور و همچنین فعالیت آنها بصورت کتبی به جلسه ارائه شود. ایشان پیشنهاد لیست حضور و غیاب برای مسئولین و برای اعضا را ارائه دادند تا در پایان جلسه اعضاء حاضر ثبت نام و هر 6 ماه یکبار گزارش آن به هیات رئیسه داده شود. ایشان اعلام کردند که به دلیل مشکلات مالی کانون از این پس هر کس که مجله بشریت را بخواهد باید مبلغ 2 یورو برای هر جلد پرداخت کند. آقای رضی برای گزارش عملکرد ماهنامه بشریت اعلام کردند که: مجله بشریت شماره 52 که چاپ آن به تعویق افتاده بود در ماه گذشته چاپ شده و همچنین ما در این ماه ویژه نامه کوی دانشگاه (شماره 53) را هم به چاپ رسانیده ایم و همچنین برای مجله شماره 54 بنا بر آن داریم تا تمام مقاله های ارسالی را چاپ کنیم. همچنین گفتند که برای تکمیل گروه کاری احتیاج به اعضاء جدید داریم. همچنین نشریه برای پوشش خبری و تصویری همایش های کانون به گروه های خبر نگاری و عکاسی دارد که از مسئولین نمایندگیها خواهشمندم که اعضای علاقمند شاخه را به ما معرفی کنند. در قسمت کمیته زنان خانم سواحلی اعلام کردند که ما توانسته ایم از طریق وبلاگ مخصوص کمیته زنان از کشورهای ترکیه و هلند عضوگیری کنیم.- همچنین قرار است که در مورد اخبار و آمار مربوط به نقض حقوق زنان در ایران گزارشی هر سه ماه یکبار تهیه کنیم. همچنین با خانم فرزانه عسکریان پور در ترکیه در مورد وضعیت پناهندگان ارتباط داشته که وضع بسیار وخیم و فاجعه آمیزی را گزارش کرده اند. خانم آریانپور در مورد کمیته دفاع از حقوق کودک و نوجوان گفتند که با نمایندگی هلند ارتباط نزدیکی داریم و در مورد یک کودک 4 ساله از طرف پدر و مادر کودک برای سازمانهای مختلف نامه نوشته ایم. همچنین در قسمت اجرائی این کمیته آمارهائی جمع آوری شده است و امیدواریم تا روزهای آینده تکمیل شود. آقای فیروزمند در مورد کمیته ادیان گفتند که در ادامه حرکت تهیه گزارش سالیانه در رابطه با نقض حقوق ادیان گزارش سه ماهه اول سال 85 آماده و در وبلاگ این کمیته است. همچنین چهار اطلاعیه نوشته شده که مربوط به کشتار زرتشتیان خارج از کشور- فشار مضاعف بر همشهریان گنابادی – دستگیری کشیشی در گرگان و دستگیری جوانان بهائی در شیراز. گزارشی در رابطه با تحلیل قانون اساسی و مقایسه با منشور حقوق سازمان ملل با همکاری آقای عنایت بصورت کتبی داشته ایم و همچنین دو مورد همکاری با هیات رئیسه در مورد ترجمه برای نمایندگی ترکیه و همچنین طرح دستورالعمل آئین نامه اجرائی تعیین مسئولین هیات اجرائی داشته ایم. در مورد این طرح که به صورت کتبی در اختیار حاضرین قرار گرفت مقرر شد تا ماه آینده در مورد آن فکر و تبادل نظر شده و در جلسه آینده در مورد ان صحبت شود. آقای داوری در رابطه با فعالیت کمیته روابط عمومی گفتند که ما در ماه گذشته لیست اعضاء کانون را تهیه کرده ایم. برای نمایندگیهای ترکیه و هلند و همچنین سایر نمایندگیهای کانون در کشور آلمان فراخوانها و اطلاعیه هائی را فرستاده ایم. و در تاریخ های دوم- هشتم-پانزدهم و بیستم ماه قبل در نمایندگیها میز کتاب داشته ایم و همچنین درباره قتل اکبر محمدی اطلاعیه چاپ کرده ایم. ایشان گفتند به دلیل سنگینی کار در این کمیته در جلسه کنگره کانون در ماه بعد رسما از سمت مسئولیت دبیرخانه استعفا داده تا در کمیته روابط عمومی بهتر فعالیت کنم. در قسمت فعالیت کمیته ها اعلام شد که: آقای اسماعیل عنایت مسئول نمایندگی آیشفلد عملکرد ماهیانه این نمایندگی را بدین ترتیب اعلام کردند: 1- ترجمه و نشر اطلاعیه های کانون 2- تماس با کلیسا و شرح نقض حقوق ادیان در ایران 3- سرکشی به هایم پناهندگان 4- همکاری مستمر با کمیته دفاع از حقوق ادیان ایشان گلایه ای را در رابطه با قسمت دبیرخانه و مجله بشریت عنوان کردند که در لیست ترتیب اسامی برای چاپ مقاله ها دست کاری میشود و مقاله ها و نوبت دریافت آنها نسبت به سلیقه عوض میشود. در این رابطه آقای یوسفعلی ظاهری زاوه هم این مشکل را گوشزد کرده و از مسئول ماهنامه بشریت درخواست جواب قانع کننده کردند که قرار شد پس از جلسه توضیحات کافی در این مورد داده شود. آقای خلیل رئیسی فرد مسئول نمایندگی الدنبورگ – لر هم به نوبه خود قتل اکبر محمدی را در ایران تسلیت گفتند و همچنین از دوستان و همکاران حاضر در جلسه برای عدم حضور در برپائی میز کتاب و جلسه سخنرانی به مناسبت فاجعه کوی دانشگاه گلایه کردند. ایشان گفتند در این شاخه اعضاء بسیار فعال بوده و طبق روال قدیم ویژه نامه خبری هر هفته توسط آقای عبدالله عامل محترم زاده چاپ و بین ایرانیان علاقمند پخش میشود. همچنین گفتند که ما در ماه سپتامبر میزبان دوستان عزیز برای برگزاری کنگره کانون هستیم و از همه آنها برای حضور در جلسه دعوت به عمل می آوریم. آقای محسن فردوس مسئول نمایندگی زاکسن اعلام کردند که در ماه گذشته میز کتابی در این شهر برگزار کرده ایم. همچنین گفتند در شهر محل نمایندگی با حدود 100 نفر از دوستان آلمانی درباره اهداف کانون صحبت کرده اند که قرار است همه آنها به عضویت کانون در بیایند. خانم آریانپور به نمایندگی از مسئول نماینگی هانوفر گزارش دادند که در ماه یولی جلسه ماهیانه داشته اند و در ان جلسه مقرر شده که برای اعضاء دوره آموزشی در این شاخه برگزار شود. همچنین جلسه سخنرانی در 13 آگوست همراه با نمایشگاه کاریکاتور به مناسبت فاجعه تابستان سال 67 و قتل عام زندانیان سیاسی در هانوفر داریم. در پایان جلسه با رای گیری قرار شد که آقای خلیل رئیسی فرد مسئول قسمت مالی کانون به جای خانم سعیدی فعالیت کنند. آقای پدران با قسمت دبیرخانه همکاری و از جلسه کنگره کانون مسئول دبیرخانه شود. همچنین برای دوره آموزشی قرار شد که مسئول هر کمیته سوالهای اختصاصی مشخصی را طرح و آقای یوسف علی ظاهری زاوه هم سوالات عمومی مربوط به حقوق بشر را جمع آوری و در جلسه آینده به جلسه ارائه دهند. جلسه در ساعت 18.00 به پایان رسید. گزارش برگزاری کشتار خونین تابستان سال 67 ( 13 آگوست، هانوفر) تهیه و تنظیم : مهناز سواحلی جلسه با خوش آمد گویی مسئول جلسه (مهناز سواحلی) آغاز شد. سپس ایشان سخنرانی خود را با این بیت شعر آغاز کردند. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما بعد از قیام بهمن 57، که ملت عزیز ایران شاهد تراژدی وحشتناک سلطه ارتجاعی آخوندیسم تحت لوای اسلام بر پهنه ی ایران عزیزمان بود، تا به امروز ملت ما شاهد جنگ، زندان، شکنجه، کشتار، بیکاری، آوارگی، فحشاء و صدها جنایت و فاجعه در کشور بوده و هست. وقتی به تاریخ سرزمینمان نظری می اندازیم، می بینیم که آنچه که چنگیز و تیمور بر سر ملت ما آوردند قابل مقایسه با جنایاتی نیست که حاکمان جمهوری اسلامی کردند، قتل عام هایی که صحبت کردن در مورد آنها بسیار مشکل است ولی با این تسلی که گفتن بهتر از سکوت کردن است میگوئیم، میگوئیم از کشتارهایی که هنوز واقعیت بسیاری از آنها بر ما آشکار نیست. نمونه های بسیاری از نقض حقوق بشر در سالهای متمادی را می توان برشمرد. مثل 6 اردیبهشت سال 58 هجومی که برای نابودی شوراهای سراسری خلق ترکمن انجام شد، 28 مرداد 58 فرمان خمینی برای یورش مجدد به کردستان ، 16 آذر 58 فرمان کنترل دانشگاهها از طرف خمینی و پیآمد آن 2 اردیبهشت 59 حمله به دانشگاه، 4 اسفند 59 حمله ی گسترده چماق بدستان و سرکوب دانشجویان دانشگاه تهران، 30 خرداد 60 سرکوب اعضای سازمان مجاهدین خلق و سالهای 60 تا 67 کابوس دستگیری، زندان، شکنجه که بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر به وقوع پیوست و دوره تهاجم تروریسم رژیم جمهوری اسلامی، دوره تشدید جنگ و ویرانی بود. سال 64 سال آخرین ضربات رژیم به سازمانهای سیاسی و سال 67 پایان جنگ ارتجاعی ایران و عراق و بالاخره کشتار سیستماتیک زندانیان در تابستان 67.
قتل عام هزاران زندان سیاسی در میان سکوت و خفقان و در این میان کشورهای اروپایی سرخوش از پذیرش قطعنامه 598 و پایان جنگ. کشتاری که به علت کمیت و گستردگی به یک فاجعه ملی تبدیل شد و ابعادی جهانی به خود گرفت وکشتاری که هزاران خانواده داغدار ایرانی به جا گذاشت که حتی نتوانستند فرزندانشان را بر سر گورهایشان ملاقات کنند. دادگاههای یک دقیقه ای و اجرای حکم توسط نگهبانانی که در اجرای حکم اعدام با یکدیگر رقابت می کردند تا ثواب بیشتری ببرند. اعدام مخفیانه، انتقال مخفیانه، دفن مخفیانه فقط به دلیل اینکه هرگونه کوششی را برای دست یابی به شمار دقیق و درست جان باختگان را ناممکن کند. به دنبال این کشتار، در سالهای بعد کشته شدن فروهرها و برملا شدن شیوه کشتار در روزنامه سلام و جریان قتلهای زنجیره ای و از بین رفتن افرادی مانند پوینده و مختاری و دگراندیشان که در نهایت درنده خویی توسط عمال جمهوری اسلامی انجام شد و منجر به قیام خونین 18 تیر 78 توسط دانشجویان شد و بسیاری از جوانان ارزنده و آزادیخواه ایرانی کشته و مورد شکنجه های قرون وسطایی قرار گرفتند. رژیم یک بار دیگر دست پلید خود را به خون مبارزین راه آزادی آغشته کرد و به دنبال این قیام سالهای سال اختناق بر دانشگاهها سایه افکند و منجر به دستگیریهایی مثل ناصر زرافشان، احمد باطبی، اکبر محمدی، حجت بختیاری، منصور اصانلو و .... و قتل افرادی مثل زهرا کاظمی و هزاران فعال سیاسی شد و امروز شاهد قتل مبارز زندانی اکبر محمدی بدست جلادان رژیم در زمانی اتفاق می افتد که مبارزین خلق عرب در بیدادگاههای رژیم محکوم به اعدام شدند. اکبر محمدی که در جریانات حوادث کوی دانشگاه در سال 78 بازداشت و در بیدادگاه جمهوری اسلامی به اعدام محکوم شده بود، پس از تحمل 7 سال حبس ناعادلانه و غیر منصفانه مرگی خودخواسته را در آغوش کشید و شعله وجودش فدای راه آزادی شد و سرانجام مرگی مشکوک مجالی برای اعمال فشار و چانه زنی او را از طریق اعتصاب غذا نگذاشت. او در یک نامه سرگشاده مرگ خود را بر دوش سران جمهوری اسلامی گذاشت. به دنبال قتل اکبر محمدی، احمد باطبی متهم کوی دانشگاه تهران که از حدود 1 سال پیش با گذراندن نیمی از دوران حبس خود که 15 سال است به مرخصی آمده بود، توسط مأموران جمهوری اسلامی با یورش به منزل او و ضرب و شتم بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد. او از مردان آزاده ای است که در در دوران مرخصی خود سعی در بازتاب شرایط زندانیان سیاسی داشت و در حال حاضر وضعش بسیار نگران کننده است. روزی که او را گرفتند همسرش اعلام کرد که او دست به اعتصاب غذا می زند. افراد دیگری مثل حجت بختیاری که در حال حاضر در زندان است و به علت سن بالا وضعیت وخیمی دارد یا یاسر مجیدی که در زندان بیرجند و در تبعید و تهدید به مرگ است، 6 جوان عرب ایرانی همزمان محکوم به اعدام شدند و منتظر اجرای حکم هستند. به دنبال دفاع و ابراز نگرانی سازمانهای دفاع حقوق بشراز وضعیت نابسامان زندانیان ایرانی و همزمان با محاکمات کودتائی( مرگ اکبرمحمدی در اوین) فعالیت کانون مدافع حقوق بشر ایران( تنها تشکل مدنی در ایران که به موارد نقض حقوق بشر و حمایت از خانواده های فعالان سیاسی می پردازد.) با صدور اطلاعیه ای از طرف جمهوری اسلامی غیر قانونی اعلام شد. این کانون که به همت خانم شیرین عبادی تشکیل شد ودارای چهره های سرشناسی نظیر عبدالفتاح سلطانی است که خود وی قرار است به موجب یک حکم کودتایی جدید به زندان بازگردانده شود. به دنبال این امر خانم شیرین عبادی اظهار داشت که احتمال زیادی برای دستگیری اعضای کانون وجود دارد، نحوه عملکرد بخش هایی از قوه قضائیه و هم اکنون وزارت کشور در خصوص سازمانهای غیر دولتی مستقل و تصمیم وکلای این کانون بر ادامه کار، از عواملی هستند که احتمال فوق را افزایش می دهد. جمهوری اسلامی می پندارد که با دست یازیدن به اعدام مبارزین سیاسی و تشدید آزار و اذیت زندانیان، تعطیلی روزنامه ها و سایتهای اینترنتی، غیرقانونی دانستن فعالان حقوق بشر و ..... می تواند که شدت مبارزات را کم کند. حاکمان وقت در ایران نمی دانند که در شرایط کنونی که جان هم وطنان ما درخطر مرگ است، وظیفه ما بعنوان مدافعین حقوق بشر این است که فریاد حق طلبی آنها را هرچه وسیعتر منعکس کرده و با تمام نیرو به دفاع از آنان برخیزم. ما بخاطر آزادی و حقوق بشر و دمکراسی بپا خواسته ایم و با حذف کالبد فیزیکی تعدادی از ما و تعطیلی و زد وبند نمی توان مهر سکوت بر لبهای ما زد. امروز نه تنها نمی هراسیم بلکه از این جنایات به این مهم پی برده ایم که جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت ترسو بودنش فضای حقوق بشری را تنگتر می کند و سران جمهوری اسلامی نه تنها تحمل افراد آزادیخواهی چون محمد اکبری را ندارد بلکه تحمل به خاکسپاری او را هم ندارد. ترس از آگاهی، مدرنیته، آزادگی، ترس از دست دادن دکان دین که برپایه جهل استوار است، ترس از دست دادن قدرت، همه و همه نشان می دهد که دیوار بتونی جمهوری اسلامی دیوار شیشه ای و شکستنی است که حرکت تهاجمی و جمعی ما آن را به راحتی فرو می ریزد. این رژیم باید فرو بپاشد، چرا که تا زمانی که این رژیم هست و به حیات ننگین خود ادامه دهد، خونهای بیشماری را بر زمین خواهد ریخت و هرگز دست از کشتار و شکنجه و آزار برنخواهد داشت. در انتها برای اینکه یادی از عزیزان کشته شده در تابستان 67 شود، شعری از احمد موسوی توسط خانم سواحلی قرائت شد که به شرح زیر است. وای بر من چه بی قرار می سوزد این تن من از لهیب تند فاجعه از لحظه های تب آلود و اشک و آتش و خون در آن تابستان شهریور مرداد ماه جنون وقتی هزاران هزار پسران و دخترکانم بر سر دار می شدند و بادبادکهای انسانی با دستهای جهالت بر فراز سرم به جنبش در آمدند من سوختم در شعله های جنون من گر گرفته، تنم از اژدهای فسون در جنگل و رود، جای جای گسترده ام می سوزم از لحظه های تب آلود وا.......ی بر من وای بر من بر من چه رفته است در این سالهای جنون پس از این مطالب آقای صادق فیروزمند مطالبی تحت عنوان نگاهی گذرا به فاجعه تابستان 67 و مقایسه آن با وضعیت کنونی ایران به سمع حضار رساندند. که بشرح زیر ارائه می شود. نگاهی گذرا به فاجعه تابستان ۶۷ و مقايسه آن با وضعيت کنونی زمانی که بنا داریم در مورد ابعاد یک فاجعه بزرگ سخنی بگوییم ویا تحلیلی از آن ارائه کنیم ، قطعا" نیاز به تحقیقات دقیق و مستندات فراوانی خواهیم داشت. فاجعه ملی کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال 1367 نیز از این قاعده مستثنا نمیباشد. تا زمانیکه آمران و مجریان دخیل در این ماجرا در راس حکومت قرار داشته و از همه امکانت قدرت برای پوشاندن و حتی نفی این ماجرا استفاده میکنند و بهیچوجه اجازه انجام تحقیقات بیطرفانه تحت نظارت بین المللی را نمیدهند نمیتوان با دقت کاملی مدعی طرح و بسط واقعیات رخ داده در طی این فاجعه بود. اما بر اساس شواهد عینی موجود، وقایع غیرقابل انکار مستند تاریخ انقلاب و روایات بازماندگان این فاجعه میتوان به یک طرح کلی درست از ماجرا رسید که البته فضاهای خالی در آن وجود دارد. در این گفتار سعی بر آن است تا با گزینشی از میان این شواهد و مدارک تصویری کلی و روایتی عمومی را از چگونگی شکل گیری این فاجعه و روند اجرای آن به شما عزیزان ارائه کنم و در پایان نیز سخنی کوتاه در اینباره که با این خاطره تلخ چه باید کرد. درباره پیشزمینه های تاریخی وقوع این فاجعه دو بحث شاخص موجود است، بطوریکه یکی از آنها این ماجرا را نتیجه واکنش حکومت اسلامی ایران به حمله نظامی سازمان مجاهدین در مرداد 67 دانسته و دیگری آن را تداوم کشتار زندانیان سیاسی که از سال 1360 آغاز شده بود و بنا بدلایلی در سال 64 متوقف گشته بود میداند.بدون اینکه قصد تحلیل این نظریات در میان باشد ، مایلم تا در این بخش گریزی به سال 1360 بزنم و مروری سریع بر فضای سیاسی آن سال را خدمتتان ارائه کنم. سال 60 در روند جریان انقلاب بمثابه یک نقطه عطف بود که طی آن صدای آرمانخواهی انقلابی و طرح آزادیهای سیاسی که از پایه ای ترین اهداف انقلاب بود به ناگهان و بطور کامل با اعمال جو خفقان و استبدادی خاموش شد و در عوض آغازی بود بر اسارت آزادی بطور عام. حکومت اسلامی در آن سال همه مرزها و پرده ها را درید و جنایاتی را مرتکب شد که کمتر حکومت مستبدی جرات انجام آن را دارد. در سال 60 دستگیریهای بی رویه در سطحی وسیع و باورنکردنی شروع شد و تمام کسانی را که به هر شکلی از انحا مخالف حکومت اسلامی بودند شامل شد. چه کسانی که از اعضای رسمی سازمانهای مخالف نظام بودند ، چه آنانی که در پای تیرهای چراغ برق اعلامیه توزیع میکردند ، چه افرادی که در بحثهای خیابانی شرکت میکردند ، چه صاحبان بساطهای کتابفروشی و میزهای کتاب همه و همه از خرد وکلان ، اگر تا قبل از آن میبایست مورد ضرب و شتم خیابانی قرار بگیرند و بدن هایشان میزبان مشت و لگد و چماق و باتوم و زنجیر و پنجه بوکس باشد با دستگیری و زندان و شکنجه و تیرباران مواجه شدند. زندانها و کمیته ها بسرعت پر شد ، پادگانها و دبیرستانها را هم که پرکردند کفایت نکرد و بسرعت شروع به ساخت زندانهای جدید نمودند. در سال 60 شکنجه و اعدام قبح خود را از دست داد ، نمایش چهره های شکنجه شده در تلویزیون ، درج ارقام هول انگیز اعدامها و تیربارانها در روزنامه ها ، اعدام زنان باردار و جوانان از عادی ترین وقایع آن سالها بود. با ایجاد یک فضای ارعاب جهنمی حس آدمیان را فلج کردند ، جاسوسی فامیل و قوم و خویش را تکلیف شرعی اعلام کردند و مادر نمونه کسی بود که از حکومتیان میخواست تا پسر کافرش را اعدام کنند. همه مسـخ مرگ شده بودند ، از جلاد و قربانی و تماشاچی ! در 30 خرداد همین سال بود که سازمان مجاهدین فاز نظامی مبارزه علیه حکومت را اعلام عمومی نمود و از اعضای خود خواست تا با در دست گرفتن سلاح در برابر سرکوب حکومت بایستند. اعدام زندانیان و دستگیرشدگان از روزهای اول تیر ماه 60 و حتی قبل از انفجار دفتر حزب جمهوری شروع شد. بعد از انفجار 7 تیر این اعدامها روند سریعتری را طی نمود. خلخالی که در آن زمان نماینده تهران بود از این واقعه بعنوان یک فرصت خوب یاد نمود که بر اثر آن باید روزی 50 نفر را اعدام کرد. این فضای رعب و کشتار و محو مخالفین ضمن تعمیم و تسری به قریب به اتفاق احزاب و سازمانهای بیرون از بدنه حکومت بمدت 4 سال ادامه یافت. و در اوایل سال 1364 بود که در سیاستگذاریهای زندانها تغییرات مثبتی رخ داد که یکی از نمادهای بارز آن برکناری اسداله لاجوردی از مقام ریاست دادستانی انقلاب اسلامی بود. در همین سال بود که در داخل زندانها فعالیتهایی مانند نظافت دسته جمعی، ورزشهای گروهی، کتابخانه نمود پیدا کرد ، مجله و کتاب در بندها زیاد شد و فشارهای روی زندانیان به شکل چشمگیری کاهش پیدا کرد. در همین سال بود که برخی از زندانیان سیاسی مشمول عفو شده و از زندان آزاد شدند.
اما مجموعه این تغییرات خوشایند آقای خمینی و دارو دسته قدرت طلب ایشان نبود و در نهایت در اواسط سال 1365 بود که اختلاف وی با منتظری در رابطه با هیئت عفو به جاهای باریک کشیده شد. در تاریخ 12 مهر 1365 خمینی در نامه ای به منتظری مینویسد: " ... تقاضا میکنم با اشخاص صالح آشنا به امور کشور مشورت نمایید پس از آن ترتیب اثر دهید تا خدای ناخواسته لطمه به حیثیت شما که برگشت به حیثیت جمهوری است نخورد ، آزادی بی رویه چند صد نفر منافق به دستور هیئتی که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد آمار انفجارها وترورها و دزدیها را بالا برده است...." منتظری در نامه ای به تاریخ 17 مهر 1365 طی نامه ای پاسخ خمینی را میدهد: "... این همه وقت که من صرف رسیدگی به شکایات زندانیان و بستگان آنان ... میکنم و بازرس به شهرستانها میفرستم و بسیاری از بیگناهان و یا کم گناهان و افراد مریض و روانی را که آزاد کردم به عقیده اکثر علاقه مندان به حضرتعالی بزرگترین خدمت را به شخص حضرتعالی کرده ام ..... ولی افراد تند و وارثان امثال لاجوردی منتظر استشمام نظر بیت حضرتعالی هستند تا خشونتها را از سر گیرند و میگویند خشونت نظر امام مدظله است... ضمنا" توجه داشته باشید که ترورها و انفجارهای فعلی اغلب مربوط به گروههای اعزامی از عراق و اروپا است نه آزاد شده ها ، خود اطلاعات هم این را میداند ......" " ..... آیا میدانید عده زیادی زیر شکنجه ی بازجوها مردند ؟ آیا میدانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان بعد ناچار شدند حدود بیست و پنج دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ ... آیا میدانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف کردند؟... آیا میدانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه های بی رویه کور یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده اند و کسی به داد آنان نمی رسد؟ ... " اما خمینی گوشش بدهکار نبود. منتظری از هیئت عفو کنار گذاشته میشود و دارو دسته ی لاجوردی برمیگردند. از نیمه دوم سال 1366 سیاستگذاریهای زندانها دوباره به حالت اول برمیگردد. سختگیریها و فشار ها بر روی زندانیان زیاد میشود. در حد فاصل بین آذر و دی 66 زندانیان تک به تک مورد بازجویی مجدد قرار میگیرند و پرسشنامه هایی بین آنها توزیع میگردد : گروهت را قبول داری ؟ نماز میخوانی ؟ حاضر به مصاحبه هستی ؟ در ماه بهمن 66 همه محکومین به حبس ابد را از زندان گوهردشت به اوین منتقل کرده و با زندانیان ابد اوین همگی را در یک بند نگهداری میکنند. یک ماه بعد یعنی در اسفند ماه 1366 دست به جداسازی اساسی تری در زندانها میزنند. بدین ترتیب که زندانیان مجاهد و چپ را که تا کنون با یکدیگر بودند از هم جدا کرده و در بندهای مجزا از یکدیگر نگهداری میکنند و حتی مجموعه بندهای هر یک را مجزا شماره گذاری میکنند تا بدین ترتیب از حال و روز هم مطلع نشوند. بعد از این تفکیک آنها را از نظر میزان محکومیت نیز دسته بندی میکنند ، به این ترتیب که زندانیان زیر 10 سال در بند جدا ، زندانیان بین 10 تا 15 سال هم جدا گانه و زندانیان 15 سال تا ابد را نیز با هم نگهداری میکنند. آن دسته از زندانیان هم که به اصطلاح " ملی کش " بودند یعنی دوران محکومیتشان به پایان رسیده بود ولی حاضر به اعتراف و مصاحبه نبودند همگی را به بند 10 زندان گوهر دشت منتقل میکنند. بدین ترتیب مشاهده میشود که 6 ماه قبل از آغاز کشتار زندانیان یک سری تغییر و تحولات غیر ضروری و ویژه در زندانها در سطحی وسیع صورت میگیرد.البته در زمان این تحولات علت آن هیچگاه به زندانیان بطور مستقیم گفته نشده ولی آنگونه که از خاطرات بازماندگان آن فاجعه بر میآید رفتار زندانبانها و گفته های غیر مستقیم ایشان این حس را که قرار است اتفاقی ویژه بیافتد منتقل میکرد. متلک هایی از قبیل : " زندان نیاز به خانه تکانی دارد " ، " فکر کردید میگذاریم تا عمودی از زندان بروید که به شما دسته گل بدهند ، نخیر شما افقی به بیرون میروید " و یا " برای هر سلول یک نارنجک آماده داریم و هروقت لازم شد شما را به درک میفرستیم " تنها نمونه هایی از گفته های زندانبانان میباشند. اما وارد سال 1367 میشویم. آنطور که روایت میکنند در این سال خمینی در حال دست و پنجه نرم کردن با مرض سرطان بود ، اوضاع جنگ هم که بسیار وخیم شده بود و حکومتمداران و سران قدرت به دنبال چاره ای بودند تا اولا" جنگ را چگونه خاتمه دهند و ثانیا" خمینی را به چه شکلی راضی نمایند. سه مشکل اساسی پیش روی ایشان عبارت بودند از : 1 ) تخته کردن دکان جنگ که در حال ضرر دادن بود و دیگر فایده ای بر آن مترتب نبود. 2 ) خلاص شدن از دست منتظری ودار ودسته اش که در ارگانها ، سپاه و اطلاعات نفوذ فراوانی داشتند و طرفدارانی هم بین بخشی از مردم داشتند و مدام در حال افشاگری و انتقاد از عملکرد حکومت بود. 3 ) انبوه بیشمار زندانیان سیاسی که در داخل زندانها بودند و سالها شکنجه بر آنان کارساز نبوده و همچنان بر سر موضع مخالفت خود با نظام ایستاده بودند و پروژه کلاسهای تواب سازی محمدی گیلانی هم کاری از پیش نبرده بود و بسیاری از آنها در انتظار پایان دوران محکومیت خود بسر میبردند. در بهار 67 سران نظام در یک نشست بسیار مهم در نهایت تصمیم به توقف جنگ گرفتند و بالاخره توانستند خمینی را نیز در تیر 67 قانع کنند. از جزئیات اخباری و گزارشات محرمانه ای که به خمینی دادند اطلاع زیادی در دست نیست اما وی در تاریخ 25 تیر ماه 1367 نامه پذیرش قطعنامه 598 را مینویسد و در 27 تیرماه خبرگزاریهای جهان اعلام میکنند که ریس جمهور ایران ، خامنه ای ، طی تلگرافی به خاویر پرز دکوئیار ، سازمان ملل را از تصمیم ایران مبنی بر پذیرش قطعنامه رسما" آگاه میسازد. و اما برای مردم وقتی مسئله کاملا" روشن میشود که خمینی در تاریخ 29 تیرماه به سخن در میآید : " ... و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتا مسئله تلخ و ناگواری برای همه و خصوصا من بوده است .... این است که ... به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خودداری میکنم .... با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم ... بدا به حال من که هنوز زنده مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدم." اما پذیرش آتش بس از سر ناچاری تبعاتی داشت. اگر بین مردمی که سالها عزیزانشان را به عنوان سربازان گمنام امام زمان گوشت دم توپ کرده بودند تنشهایی بوجود میامد چه باید میکردند؟ اگر بپرسند که چرا آتش بس را زودتر قبول نکردید چه ؟ اگر طی یک واکنش هماهنگ به طرح مطالبات خویش بپردازند چه واکنشی باید نشان داد ؟ اگر به همه اینها زندانیانی را که طی سالها شکنجه و بند نتوانسته بودند به مخالفتشان خاتمه دهند ، زندانیانی آگاه با دانش سیاسی و قدرت سازماندهی ، اضافه شوند تکلیف چیست ؟ با منتظری و دارو دسته اش که همچون یک اپوزیسیون قوی با نفوذ بالا داخل نظام عمل میکردند چگونه باید برخورد کرد ؟ اینجا بود که رژیم تصمیم گرفت تا با ایجاد یک شوک ناگهانی و بزرگ به جامعه ، با برقراری فضای رعب و وحشت و زهر چشم گرفتن هرگونه روحیه اعتراضی در کشور را سرکوب کرده و شرایط احتمالی انفجاری جامعه بعد از قبول قطعنامه را به عقب براند. این تجربه موفق یادگار سال 1360 بود. چند روز پس از سخنان خمینی مبنی بر قبول آتش بس ، در تاریخ 3 مرداد 67 بود که سازمان مجاهدین با گسیل ارتش آزادیبخش خود به قصد وارد کردن ضربه نهایی به رژیمی که تصور میشد تحت سالها جنگ بشدت فرسوده و ناتوان شده از سمت غرب به ایران وارد شد و در عملیات چلچراغ با شعار " از مهران تا تهران " همزمان از مردم سراسر ایران خصوصا" شهرهای بزرگ درخواست نمود تا به یک قیام عمومی دست بزنند. اما شرایط به گونه ای دیگر رقم خورد و این حمله طی سه روز توسط رژیم ایران سرکوب شد ، حدود 1300 نفر از مجاهدین کشته شدند، دهها اسیر و بسیاری نیز در همان محلهای دستگیری اعدام شدند. فرصتی که رژیم میخواست مهیا شد ، بهترین زمان برای خلاص شدن از شر کسانی که سالها در صف مقدم مخالفان نظام بودند ، پاک کردن صورت مسـئله ، یک کشـتار بزرگ... و در نهایت تسـویه و کنار زدن مخالفان در هرم قدرت. خمینی با صـلاحدید مشـاوران ارشـد خود (هاشمی ، خامنه ای و احمد خمینی) کمیسـسون سه نفره مرگ را تشـکیل داد. کمیسـیونی متشکل از نیری حاکم شرع (از سران مؤتلفه) ، اشـراقی دادستان وقت و پورمحمدی نماینده وزارت اطلاعات. فتـوای مرگ را هم خمینی صادر کرد. نامه این فتوا فاقد تاریخ است ، اما آنطور که منتظری در خاطرات خود نقل میکند روز پنجشنبه (6 مرداد) نوشته شده بود و میگوید که گویا دستخط حاج احمدآقا خمینی بوده است. منتظری در روز یکشنبه 9 مرداد (3 روز بعد از کشتار) نامه اعتراضی خود را برای خمینی میفرستد. در اوین بازجویی توسط کمیسیون مرگ و اعدامها زودتر از زندان گوهر دشت شروع شد. بعدازظهر روز چهارشنبه اولین دسته از زندانیان به حضور هیات مرگ برده میشوند. این بازجویی تا ساعت 10 شب بدرازا کشیده شد و از ساعت 2.5 بامداد پنجشنبه 6 مرداد اعدامها شروع شد. در گوهردشت اما از روز جمعه ( 7 مرداد ) اوضاع بند ها غیرعادی میشود. تلویزیونها را جمع کرده ، ملاقاتها را تا اطلاع ثانوی قطع میکنند ، حتی بیماران نیز از رفتن به بهداری منع میشوند ، تمامی روزنامه ها و مجلات و کتابها از داخل بندها جمع میشود و از صبح شنبه 8 مرداد ، باصطلاح دادگاهها شروع میشود. اولین دسته اعدامها و کشتار از زنان مجاهد شروع شد. کمیسیون مرگ به سرپرستی نیری در ساختمان دادگاه واقع در طبقه اول زندان گوهردشت در آنجا کار خود را آغاز کرد. اولین زنان اعدامی مجاهد کسانی بودند که به پرسش اول یعنی : تعلق سیاسی شما چیست ؟ پاسخ داده بودند : مجاهدین . معنای این جواب یعنی اعدام. پاسخ صحیح برای حضرات منافقین بود ، در غیر اینصورت یعنی زندانی هنوز بر سر موضع خویش است. اما برای دیگران که از سوال اول جان بدر بردند ماجرا هنوز ادامه داشت. آیا حاضرید در مصاحبه تلویزیونی سازمان خود را افشا کنید؟ آیا حاضرید طناب دار را به گردن یکی از اعضای همکار خود بیاندازید؟ آیا حاضرید روی مین بروید و میادین مین را برای ارتش اسلام پاکسازی کنید؟ پیامد تنها یک پاسخ منفی به هر سوال اعدام بود. بعد از این نوبت به مجاهدین مرد رسید. در کمتر از سه هفته صدها مجاهد را طی سوال و جواب های 2 دقیقه ای به جوخه های مرگ سپردند. کمیسیون مرگ هفته ای 3 روز در اوین و سه روز در گوهردشت به کشتار ادامه میداد و توسط هلی کوپتر بین این دو مکان در تردد بودند( از این رو به آن کمیسیون هوابرد مرگ هم گفته میشد). همین وضع در شهرستانها هم در جریان بود و نمایندگان کمیسیون در آنجاها هم مشغول بودند. مرداد ماه کشتار مجاهدین بود. چپ ها اما بیخبر بودند. میدانستند اوضاع غیر عادی است. شهریور آغاز شد ، ماه کشتار چپ ها. پرسش و پاسخها توسط کمیسیون مرگ از 5 شهریور در گوهردشت آغاز شد. آیا مسلمانید؟ آیا به خدا اعتقاد دارید؟ به بهشت و جهنم معتقدید؟ محمد را به عنوان خاتم الانبیا قبول دارید؟ آیا هر روز نماز میخوانید؟ آیا ترجیح میدهید با یک مسلمان هم بند شوید یا با یک غیرمسلمان ؟ آیا در خانواده ای رشد کرده اید که پدر در آن نماز و قرآن میخواند و روزه میگرفت ؟ همانند گذشته ارائه یک پاسخ منفی به سوالات ، غیر از سوال آخر بمعنای اعدام فرد بود. سوال آخر را اما اگر مثبت پاسخ میدادند پیامدش مرگ بود. چرا که طبق موازین فقهی فردی که در خانواده مسلمان رشد کند اما معتقد به خدا و رسول نباشد مرتد به شمار میرود. یک ماه دیگر این کشتار ادامه یافت. در اثر اعتراضات برخی از افرادی چون منتظری ، گلپایگانی و آذری قمی به اینکه زن مرتده اعدام ندارد ، بسیاری از زنان هوادار گروههای چپ از کشتار جان بدر بردند. گویا در اینجا ، این باور اسلامی که زن مسئول اعمال خودش نیست به کمک ایشان آمد. خمینی هم رضایت داد و قرار شد زنان را فقط تعزیر کنند. جواب منفی به سوال نماز خواندن ، مجازاتش برای زنان شلاق بود. بازای هر نوبت نماز ، 5 تا 10 ضربه شلاق. بعضی ها اما در برابر 25 روز ضربات شلاق روزانه تاب نیاورده و مردند. ماشین کشتار ، اوضاع آشفته و بلاتکلیفی ، این دوران سیاه سه تا چهار ماه بدرازا کشید. بنا به روایت زندانیان بازمانده ، تا زمانی که ملاقاتها مجددا" برقرار شد نفهمیدند که چه بر سرشان گذشته است. گویا سیاست سکوت و پنهانکاری رژیم در این دوران در زندانها موفق بود. زندانیها این حجم عظیم کشتار را باور نمیکردند.
اواخر آبان 67 بود که کم کم خانواده ها را در جریان قرار دادند، با این عبارت که : تبریک میگوییم ، یک لکه ننگ را از دامان خانواده تان پاک کردیم. اما بلافاصله اضافه کردند که حق ندارید لباس سیاه بر تن کنید و مراسم عزاداری بر پا کنید. قبل از آن هفته ها و ماهها بود که خانواده زندانیان در بیخبری به سر میبردند. همه بیصبرانه منتظر کسب خبری از جگر گوشه هایشان بودند. ماهها در انتظار خفت و خواریها کشیدند ، در بیم و امید ، در کابوس مرگ و زندگی دست و پا زدند. بسیاری با خود حتی وثیقه آورده بودند تا شاید عزیزانشان را در برابر آن آزاد کنند. اما آنچه نصیبشان شد کاغذی بود باندازه یک پاکت سیگار باز شده با این عبارت : آقای / خانم.. روز ..ساعت... به کمیته... مراجعه نمایید. هفته اول آذر ماه بود. در روز موعود خانواده های بیشماری در مقابل کمیته های گل صحرای جاده ساوه ، کمیته زنجان خیابان زنجان ، کمیته خاوران و نازی آباد و تهران پارس تجمع کرده بودند.از ساعت 6 صبح غلغله ای بود. از 9 صبح اجازه ورود دادند. بعد از ساعتها نگرانی ، در آخر یک نفر با یک ساک .... و ساک دوم نصیب یک پدر شد. از اینجا بود که حرکتهای اعتراضی خانواده های زندانیان سیاسی آغاز شد. تحصن در برابر کاخ دادگستری ، برگزاری مراسم برای دادن طومار با 370 امضا به کمیته حقوق بشر دفتر سازمان ملل و تماس با سازمانهای خارج از کشور و جامعه های دفاع از زندانیان سیاسی. بالاخره اروپایی ها در 21 مهرماه همان سال واکنش نشان دادند و پارلمان اروپا طی قطعنامه ای که تصویب کرد خواهان ارسال هیئت نظارت به زندانهای ایران شد. در 18 آذر ماه پارلمان آلمان در یک قطعنامه انتقادی نقض وسیع حقوق بشر در ایران را محکوم کرد. واکنش حکومت ایران اما سکوت بود. او نه تنها به هیچیک از این حرکات پاسخ نداد بلکه بیشرمانه به سرکوب و ضرب و شتم خانواده های داغدیده پرداخت. خانواده ها اما حرف داشتند. سوالات بدون جواب بیشماری که در نهایت طی یک نامه سرگشاده خطاب به هاشما رفسنجانی نوشتند. در سوالات پایان نامه فوق آوردند که : 1 - به چه جرمی فرزندان ما را به قتل رساندید؟ 2 – در چه دادگاهی و جلوی چه هیئت منصفه ای ، آنان را به اعدام محکوم کردید؟ 3 – چرا زندانیانی که قبلا" در دادگاههای شرع محکوم شده و دوران محکومیت خود را میگذراندند دوباره محکوم شدند ؟ 4 – چرا از انتشار اخبار و پاسخگویی خودداری میکنید؟ جمهوری اسلامی تاکنون جرات پاسخ صریح و روشن به هیچ پرسشی را نداشته است. پرونده این کشتار همچنان باز است و هنوز حرف آخر در این ماجرا زده نشده است. سیاست سکوت مطلق در برابر این جنایت و عدم پاسخگویی و همینطور جلوگیری از ورود هیئت های بازرسی و نظارت باعث شده که تا دستیابی به آمار دقیق قربانیان این ماجرا بسیار سخت و دشوار گردد. اولین لیست را سازمان فدائیان خلق اکثریت اعلام کردند که در آن نام 615 نفر وجود داشت. در مهرماه سال 1368 کانون حمایت از زندانیان سیاسی داخل کشور که از دل خانواده های قربانیان این فاجعه برآمده بود آماری را حاوی اسامی 1348 اعدامی منتشر کرد . کاملترین لیست که از اجتماع سایر فهرستها بدست آمده بود جمعا" شامل 4484 اسم است. محل دفن این افراد بطور کلی در گورهای دسته جمعی بوده که از محل آنها بدرستی اطلاعی در دست نیست. اما محل سمبلیک گرامیداشت قربانیان این فاجعه گورستان خاوران بوده که هر ساله خانواده ها با تجمع در این مکان یاد و خاطره از دست رفتگان را گرامی میدارند. دربررسی تاریخی این کشتار و فاجعه ناگوار به اسامی زیادی از افراد دخیل در طراحی و اجرای این جنایت بعنوان مجرمان درجه اول برمیخوریم که شماری از آنان به شرح زیر میباشند : 1 – روح اله موسوی خمینی 2- هاشمی رفسنجانی 3- سید علی خامنه ای 4- سید احمد خمینی 5- محمدی ری شهری وزیر اطلاعات وقت 6- علی فلاحیان قائم مقام وزیر اطلاعات 7- موسوی اردبیلی رئیس شورای عالی قضایی 8- جعفر نیری رئیس کمیسیون مرگ 9- مرتضی اشراقی دادستان 10- ابراهیم رئیسی معاون دادستان 11- مبشری حاکم شرع زندان اوین 12- پورمحمدی نماینده وزارت اطلاعات در کمیسیون مرگ 13- اسماعیل شوشتری رئیس سازمان زندانها... کشتار تابستان 67 یک تجربه گرانبها و خونین بود ، یادگاری از کسانی که رفتند ولی نخواستند قهرمان باشند. تابستان 67 ملک خصوصی هیچ جناح و سازمانی هم نیست. این فاجعه چراغی است در برابر ما تا در راه نمانیم ، بمثابه یک قطب نمای سیاسی است ، تا جهت را گم نکنیم. وظیفه همهکوشندگان راه آزادی است تا با گرامی نگهداشتن یاد و خاطره قربانیان این ماجرا ، آن را چون گنجینه ای برای آگاه سازی نسل آینده حفظ کنند تا بشنوند ، بدانند و آگاه شوند که شاید هیچگاه دیگر ، تاریخ این سرزمین شاهد خونین فاجعه ای دیگر نباشد. قصد بر تکرار دور باطل انتقال نفرت و کینه و خشونت نیست ، اما فراموشی محض ، آیندگان را از ایمنی و آرامشی که بعد از هزارو اندی سال پر از التهاب و اغتشاش و فریب و خیانت و جنگ و خون و ... حق مسلم آنهاست، محروم خواهد ساخت. .در ادامه آقای گلزار از مجامع اسلامی ایرانیان در خصوص منزلت زندانیان سیاسی در ایران مطالبی را فرمودند که به شرح زیر میباشد. منزلت زندانی سیاسی در ایران! جلسه امروز مصادف است با سالگرد کشتار زندانیان سال 67 و نیز بنا حق کشته شدن اکبر محمدی. دلیل به زندان انداختن او، سالها در حبس بودن او، شکنجه ها، شیونهای پدر و مادررش، نامه های داد خواهی والدین و ایستادگیهای اکبر ، ندای حق یک زندانی در زندان و یک خانواده در زجر را سالیان سال به گوش ما می رساند . صدایی که با سلول انفرادی ، تهدید ، شکنجه ، قصد خفه کردنش را داشتند و او فریاد آزادی می زد . تا اینکه جلادان دربار ولی فقیه صدای او را در گلو خفه کردند . خاطره ها تکرار می شود. فریادها، نوشته ها، فرارها، دستگیریها. و باز، سلول انفرادی، زیر بند، شلاق، چوب، فلک، حلق آویز قپانی، خون، عفونت، شکنجه گر، بازجو، کاغذ و قلم و امضا، انکار. و باز از اول همان رفتار غیر انسانی و به نا حق تا شاید کسی برگه ای را امضا کند، یا تواب شود و یا آرام بدون سرو صدا چون اکبر محمدی در گوشه ای به خاکش بسپارند. بقول مشیری اشک در چشمان و بغضم در گلوست وندرین ایام ، زهرم در پیاله اشک و خونم در سبوست مرگ او را از کجا باور کنم ؟ صحبت از پژمردن یک برگ نیست ، وای جنگل را بیابان می کنند ! دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند ! هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند ! چرا و به چه دلیل با جوانان و فرهیختگان ما چنین می کنند ؟ در اسلام نه باور و نه قصد ، موضوع قضاوت واقع نمی شوند ، عمل موضوع قضاوت واقع می شود . بنا بر این اکثر جرائم که در جامعه های بشری بوده اند و هستند و به قصد یا باور دینی راجع می شوند ، جرم تلقی نمی شوند . چرا که مسئولیت را و بنا بر این اختیار را ، از انسان نمی توان سلب کرد . با وجود این چرا آقای خمینی در مقابل تمام آزادی ها ایستاد و حاکما ن شرعی را بر مسند قضاوت گذاشت که اعدام و شکنجه و زندان را با شادی انجام می دادند ؟ خلخالی در خاطراتش ( ص 281 ) می گوید :" سرانجام کشور به دست اسلام ، امام ، روحانیت و مردم افتاد . البته اسلامی که او تعریفش را می دهد ، استبدادی است که تحت نام ولایت فقیه برقرار گردید . و در نظر او مردم باید مطیع رهبر و نمایندگان او، باشند . در جای جای کتاب آمده است : با اینکه آقای خمینی از خلخالی شناخت کامل داشته ، او را به مسند حاکم شرع دادگاههای انقلاب انتخاب کرد . در صفحه290 - 291 کتاب خاطراتش آمده : " حضرت امام ، دو یا سه روز پس از به ثمر رسیدن انقلاب ، اینجانب را فراخواند و نوشته ای را نشان داد و گفت : این حکم را به نام شما نوشته ام . وقتی به نوشته نگاه کردم ، دیدم که ایشان حکم قضاوت شرع و دادگاه های انقلاب را با خط خویش به نام اینجانب نوشته است . .... عرض کردم : متشکرم ، اما این کار خون دارد و بسیار سنگین است . حضرت امام فرمود : برای شما سنگین نیست ، من حامی شما هستم . عرض کردم : من زحمت کشیده ام و چیزهایی بلدم ، می ترسم که چهره ام در تاریخ انقلاب ، خونین جلوه گر شود و دشمنان اسلام علیه من تبلیغ کنند ، به ویژه این که ، باید سردمداران فساد و تباهی در ایران را محاکمه کنم . امام فرمود : من از شما حمایت می کنم ، وانگهی به چه کسی بدهم که بتوانم به او اطمینان داشته باشم ؟ ضمنا امام فرمود : مصطفی گفته بود که شما حاشیهء عروه را هم نوشته اید و مجتهد هستید . من این مطالب را قبلا گفتم و روزنامه کیهان و نشریات دیگر نیز آن را درج کردند . سر انجام ، وظیفه محوله از سوی امام را پذیرفتم و داد مستضعفان و ملت مظلوم ، در طول تاریخ را ، از مستکبرانی ، مانند : هویدا و خسروداد و ربیعی و رحیمی و پاکروان مقدم و نصیری و مهندس ریاضی و خلعت بری و جهانبانی و صدها سپهبد و سرلشکر و ساواکی و خوانین گردن کلفت و دیگر مفسدین فی الارض ، را به وجه احسن گرفتم . " بدعت را خمینی از روز اولی که مردم بر ضد استبداد پهلوی پیروز شدند گذاشت . انقلاب مردم برای برقراری آزاد ی ها و استقلال و عدالت بود ولی خمینی از رهبری دلها به رهبری استبداد رفته بود و بسیاری نمی دیدند . او افرادی را به دست خلخالی و همردیفانش اعدام و شکنجه و زندانی نمود که از حق خود نتوانستند دفاع کنند. زندانها را پر از زندانی کرد. سعی او بر این بود که دستگاه قضایی و مجلس و دولت در یک جهت و آنهم بر اساس نظر او عمل کنند. شکنجه را در زندانها صورت شرعی داد. در آن زمان رئیس جمهوری وقت آقای بنی صدر با مسئله شکنجه در زندانها قاطع برخورد کرد و شکایت نمود. سه نفر نماینده شدند که تحقیق کنند . بشنویم از زبان خلخالی ( صفحه 313 ): " محمد منتظری از سوی امام مامور شد تا در بارهء شکنجه در زندانها تحقیق کند و ماموریت خود را به اتفاق آقای بشارتی جهرمی که یکی از نمایندگان مجلس بود و از طرف مجلس مامور شده بود ، به نحو احسن انجام داد و گزارش خود را مبنی بر عدم وقوع هر نوع شکنجه ، تسلیم مقام های رسمی و امام نمود و به همین خاطر هم اختلاف او با بنی صدر عمیق شد . بنی صدر مرتبا مسئله شکنجه را برای کوبیدن دادگاهها عنوان می کرد و از کاه ، کوه می ساخت و تا آن اواخر هم ، دست بردار نبود . آقای بنی صدر تعزیرات شرعی را جزء شکنجه به حساب می آورد .او اصلا به دستورات شرع توجه نداشت . " در صفحه 319 باز می نویسد : "هیئت مبعوث از طرف امام ، هر گونه شکنجه را در زندانها نفی می کردند ، ولی بنی صدر با تمام وقاحت فریاد می زد که : شکنجه در ایران از زمان شاه هم بدتر است ! بنی صدر در نطق های خود ، دولت و مجلس و شورای عالی قضایی را می کوبید . او قانون اساسی و مجلس و شورای عالی قضایی را می کوبید . او قانون اساسی و مجلس خبرگان را قبول نداشت و ولایت فقیه را رد می کرد . " در صفحه 350 می نویسد که :" بنی صدر دست بردار نبود و در هر فرصتی ، اینجا و آنجا پشت سرما حرف می زد . او از همان اول می گفت که : خلخالی قاتل است نه قاطع ! " در تاریخ 1 خرداد 59 در نامه ای از آقای بنی صدر به آقای خمینی آمده است : " بخدا اینهمه خشونت در خور یک حکومت فاشیستی نیست چه رسد به یک حکومت اسلامی . دیروز که از سفر بازگشتم 30 محکوم باعدام یا اعدام شده اند و یا منتظر اعدام هستند . با این میزان خشونت جامعه همگرایی پیدا نمی کند و جو سنگین تر می شود . غالب محکومان بناحق محکوم می شوند ". در اینجا زمان باز گو کردن تمام وقایع ، تذکرات ، سرمقاله ها ،ایستادگی های به موقع ، موضع گرفتنهای درست و برحق و ... افراد باورمندان به خط استقلال و آزادی نیست . به چند نکته بسنده کردم تا خاطرات 25 سال قبل زنده شوند . بعد از کودتا بر ضد اولین رئیس جمهوری مردم و در واقع کودتا بر ضد آزادیخواهان ، ماشین کشتار سرعت بیشتر گرفت. بخشی ازاپوزیسیون که عدالت را دست نیافتنی می دانستند و معتقد به نوع دیگری از دیکتاتوری بودند ، در نابود کردن مخالفین،با خمینی هم زبان و همراه شدند . به این امید که ملایان نالایق در جریان حرکت تاریخ جای خود را به آنها داده آنها بتوانند "به نفع طبقه کارگر" دیکتاتوری خود را برقرار کنند ! ملایان امان ندادند و روزانه جوانان را گروه گروه به زندان می بردند و بسیاری از آنها نیز به دست جوخه های اعدام سپرده می شدند . به گفته زندانیان آن زمان ،جای ایستادن در زندان نبود چه رسد به جای خوابیدن . خشونت بیش از حد زندان را به گورستان تبدیل کرده بود انواع شکنجه ها اعمال می شد .در کتاب اوین نوشته آقای محمد جعفری آمده است (صفحه 152 ) : دادگاهها ، بیک ماشین مخوف وحشتناک تبدیل شده بودند بطوریکه وقتی کسانی از دادگاه بر می گشتند و بعد از مدتی می فهمیدند که حکم حبس ابد گرفته اند از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند ." از دادگاهها بعنوان مهمترین عامل ایجاد ترس و وحشت استفاده می شد و نه مرکزی برای تحقق عدالت و روشن شدن حقیقت . در آن روزهای بعد از کودتا روزانه بیش از 200 تیر خلاص زده می شد . وقتی کمی جو زندانها آرام گرفته بود در سال 67 به دستور خمینی حکمی داده شد که 2800 تا 3800 نفر در سه شب اعدام شدند . جریان به این ترتیب بود . صفحه 302 کتاب خاطرات آقای منتظری : نامه خمینی : از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده اند ، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما ، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی تا کنون ، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند محارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجه الااسلام نیری (قاضی شرع ) و جناب آقای اشراقی ( دادستان تهران ) و نماینده ای از وزارت اطلاعات می باشد ، اگر چه احتیات در اجماع است ، و همین طور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع ، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع می باشد ، رحم بر محاربین ساده اندیشی است ، قاطعیت اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید ، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند ( اشد علی الکفار ) باشند . تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می باشد و السلام . روح الله الموسوی خمینی در پی این نامه احمد خمینی نامه ای به پدر خود نوشته از او سوال می کند : پدر بزرگوار حضرت امام : پس از عرض سلام ، آیت الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرت عالی در باره منافقین ابهاماتی داشته اند که تلفنی در سه سوال مطرح کردند : 1 – آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع نداده اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است ؟ یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشده اند محکوم به اعدامند ؟ 2 – آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده اند ولی بر سر موضع نفاق می باشند محکوم به اعدام می باشند ؟ 3 – در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده های منافقینی که در شهرستانهائی که خود استقلال قضایی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می توانند مستقلا عمل کنند ؟ فرزند شما احمد در زیر این نامه جواب خمینی چنین آمده است : بسمه تعالی در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است ، سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید . در مورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است . روح الله الموسوی الخمینی ذهنیت سردمداران نظام، همان ذهنیت حذف آقای خمینی است .حرکت قسری( روشی که با زور کسی را به خشوبختی می رساند! ) آقای مصباح و النصر بلرعب ( یعنی به پیروزی بر اثر ایجاد ترس و وحشت ) آقای خامنه ای همان بیان متن نامه خمینی است . جای زندانبانان عوض شده شکنجه گران جدید جای قدیمی ها را گرفته اند و شکنجه گرهای قدیم یا ترفیع مقام یافته اند و یا در مافیای اقتصادی هست و نیست مردم را به تاراج می برند . آقای خاتمی گفت ما زندانی سیاسی نداریم . پس به چه جرم نویسندگان و روزنامه نگاران و دانشجویان را در بند می کنید ؟ به چه حقی آنها را اعدام می کنید ؟ رژیم ولایت فقیه اصلاح پذیر نیست . اساسش بر حذف مخالفین خود بوده و هست . رژیم از چه می ترسد که هر صدا را در گلو می خواهد خفه کند ؟ این رژیم چرا این همه امکانات و منابع را صرف از بین بردن مخالفین خود می کند ؟ چرا این همه ترس ؟ اگر بر حق عمل می کند چه ترس و چه باک از اعتراض ؟ این همه خشونت برای چیست ؟ شاه عباس به جلاد خود گفته بود که اگر هزار پسر میداشتم و برای ادامه سلطنت روزانه یکی از آنها را باید سر می زدم، حاضر بودم . به نام دین، مرام ، حزب پیش آهنگ، طبقه و هر اسمی نباید کسی را بخاطر نظرش زندانی، چه رسد اعدام نمود. وقتی رژیم ولایت فقیه اقتصاد و سیاست و مذهب و هنر و اندیشه و احساس و اخلاق را ، همه را ابزار دست می کند تا انسانها را قربانی تاراج سرزمین ما نماید. سکوت جایز نیست . آقای خمینی خود را بالاتر از حق می دانست . رژیم ولایت فقیه خود را بالاتر از حق همگان می داند . در مقام قدرت آزادی ها را اگر بخواهد به مردم می دهد و در مقام قدرت تشخیص می دهد که چه کسی از چه حقی برخوردار است و چه کسی برخوردار نیست . او در فطرت ما هم می خواهد دست ببرد . قدرت حقوق را که ذاتی انسانند و آزادیهایی که در فطرت انسان هستند را از آن خود می داند که بدهد و یا ندهد . جهت بر قراری امنیت ، آنهم امنیتی که حافظ منافع رژیم باشد ، آزادی را ذبح شرعی کرده اند و می کنند . در نظام ولایت فقیه حقوق انسان مظلوم ترین واژه شده است . چگونه می شود مردم از حقوق خود برخوردار نباشند و رشد کنند . چگونه می شود در نظام مافیایی تصور رشد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی داشت ؟ در اینجا جای دارد حقوقی که سیاسی می باشند را شرح دهم : ( صفحه 152 تا 156 کتاب حقوق انسان ماده 12 تا 15 نوشته آقای ابوالحسن بنی صدر ) ماده 12 - ولایت و حاکمیت از آن جمهور مردم است . انسان عهده دار امانت مسئولیت است و همگان امانت دارند و بناگزیر باید حق امانت را ادا کنند .چگونه بتوان انسان را مسئول شمرد و وی را از مهمترین مسئولیتها که اداره جامعه ای است که در آن زندگی می کند معاف کرد ؟ ماده 13 – حق اختلاف ، حقی است عمومی و همه از آن برخوردارند . جامعه اسلامی ، بر این اصل اداره می شود که یک شخص ، و یک گروه و حتی یک نسل تمام حقیقت را نمی دانند ، بخشی از حقیقت را می دانند ، بنا بر این ، حتی با وجود توافق در دین ، حق دارند در مسائل ، اختلاف نظر داشته باشند. آزادی رای و اجتهاد حقی انکار نکردنی است. ماده 14 – حق آگاه شدن از امور کشور حقی است که هر عضو جامعه از آن برخوردار است . بنا بر این حق ، انواع سانسورها ملغی است . هر کس حق و وظیفه دارد حقیقت را اظهار کند . ماده 15 – حق بیان و آزادی بیان ، حق هر انسان است . ارزیابی و انتقاد ، حق و وظیفه هر انسان است . جامعه باید ، جامعه ارزیاب و منتقد باشد . مسلمان اگر از زبانی سخن لغو نیز بشنود ، باید از بکار بردن زور خودداری کند . بکوشد به سخن نیکو ، بر گوینده سخن بیهوده ، سره را از ناسره آشکار سازد . بنا بر این حقوق ، هر انسان سیاسی است و باید در ساخت سرنوشت خویش به جد کوشا باشد . استبداد مانع رسیدن به حقوق است . دشمن آزادیها است . تاراج کننده منابع عمومی و ضد عدالت است . ضحاک زمان ما با مارهای ترور و خفقان ، مغز جوانان ما را سالهاست که می خورد و گورستانها را آباد کرده است . کاوه زمان ، من و شماییم . کاوه تنها ایستاد و دادخواه شد . ما چرا نایستیم ؟ برای احقاق این حق باید کوشید و آزادی را بجای استبداد نشاند . تجدید این مراسم به هر مناسبتی وجدانها را بیدار نگاه می دارد . باید زمانی به استبداد نداد که فکر کند مردم جنایات او را فراموش کرده اند . باید مصداق بنی آدم اعضای یک پیکرند شد و درد تو درد من باشد و درد من درد تو . نباید تنها زمانی که کسی از بستگان ما در دست استبداد اسیرمی شود بیاد ظلم و ظالم بیفتیم . بلکه مبارزه با زور و استبداد ،خود معنای زندگی است . نباید کار خانواده های در گیر با این نظام را به خود آنها سپرد . بلکه با ید از آنها دلجویی و به آنها هر گونه کمک معنوی و مادی کرد . نظام مستبد حاکم باید این تصور را از ذهن خود بیرون ببرد که ما مردم جدا جدا و تنهاییم . فراموش نکنیم برخورداری ما از صلح و آرامش و امنیت روحی و جسمی جزو حقوق ماست و ما خود مسئول پاسداری از آنیم. حقوق انسانها مانند ظروف مرتبطه اند.احترام به حقوق دیگری و رعایت آن و نیز مبارزه در راه تحقق آن در واقع رعایت حقوق خود ماست. پس سکوت را جایز ندانیم. ؟ حق ماست که در خانه خود وطن خود در آزادی ، در عشق زندگی کنیم . حق ماست که بنام عقیده ، هیچکس در بند نباشد بعد از اتمام سخنرانی آقای گلزار، سؤالاتی از سوی حضار در خصوص مطالب ارائه شده توسط آقای فیروزمند و آقای گلزار، مطرح شد که توسط سخنرانان پاسخ داده شد. مراسم در ساعت 17:30 پایان یافت. |