|
کانون دفاع از حقوق بشر در ایران |
|
زندانی سیاسی، گروگان رژیم امید رفیعی داشتن عقیده و بیان آزادانه ی آن، ولو در مخالفت با حاکمان، جرم نیست. بلکه از ابتدایی ترین مواد حقوق بشر است که بیش از 200 سال است که در جوامع بورژوائی ظاهراً به رسمیت شناخته شده و جزو اصولی است که توسط سازمان ملل نیز که ایران عضوی از آن است پذیرفته شده است. اما در بسیاری از کشورها واز جمله ایران داشتن عقیده، بیان ازادانه عقیده و مخالفت با حاکمان جرم است و زندان طویل المدت، شکنجه روحی و جسمی و اعدامهای در ابعاد هزاران نفر را در پی دارد. حاکمان به دلیل ترس از توده گیرشدن نظرات سیاسی احزاب، سازمانها و یا افراد و متعاقب آن به خطرافتادن پایه های لرزان حاکمیتشان که متکی بر استثمار و ستم طبقاتی است، افراد سیاسی را به زندان می اندازند. داس مرگ را دائما بر بالای سر آنها می چرخانند تا یا از نفس افتاده و بمیرند و یا تسلیم شده و به عقایدشان پشت پا بزنند و از این طریق در روند مبارزاتی مردم علیه حاکمان خلل بوجود آورند. زندانی سیاسی، در نتیجه گروگانی است از صفوف مخالفان رژیم. زندانی کردن انسانهای سیاسی، عملی است تروریستی که به تنهایی کافی است تا نشان دهد رژیمی که چنین برخوردی را با شهروندان خود دارد، رژیمی تروریستی است . رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی که به هیچ قانونی جز قانون زور و ستم عریان پای بند نیست، از ابتدای روی کار آمدنش، بر خلاف ادعاهای قبلی اش از زندانها مدرسه نساخت. برعکس عمل کرد و بر تعداد زندانی افزود. شکنجه سکه رایج در زندانها شد و در ابعادی بیشتر و خشن تر از زمان رژیم سابق ادامه یافت. اعدام های خیابانی روزانه، گاه در ابعاد صدها نفری در سالهای 1360/1362 به اجرا درآمد، گاه در ابعاد هزاران نفری همانند اعدام زندانیان سیاسی در تابستان 1367 اعمال شد. گاه در شکار انسانهای آزادی خواه و کشتار بی رحمانه آنها تحت عنوان قتلهای زنجیره ای و عنکبوتی در سالهای 1379/1377 ادامه یافت و گاه در شکل سنگسار زنان به جرم عشق ورزیدن و غیره پیش برده شد تا با این اعمال قرون وسطایی زهر چشم از مردم گرفته و کشتی شکسته خود را بر روی دریایی از خون نگهدارد. بدین ترتیب تنها دو نهاد رژیم در 28 سال حاکمیت و جنایت پیشه اش توانسته اند فعال باشند: استثمار بی حد و مرز در میدانهای تولیدی و صدور حکم اعدام و شکنجه و تجاوز به حقوق مردم توسط دادگاههای قرون وسطایی آن. ولی فیض مهدوی، زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد (با یک درجه تخفیف) که اخیرا در اثر اعتراض به وضعیت نامطلوبش در زندان رجایی شهر کرج، پس از 9 روز اعتصاب غذا در اثر سکته مغزی در گذشت، آن هم حدود یک ماه پس از جان باختن اکبر محمدی دانشجوی مبارز مخالف رژیم، نمونه دیگری است که نشان می دهد که این طرز از میان برداشتن زندانیان سیاسی، روش جدیدی است که ظاهرا کمترین اتهام را دراز بین بردن مخالفان به رژیم وارد می سازد. به مصداق الخائن و خائف رژیم در 14 شهریور مذبوحانه مدعی شد که وی خود کشی کرده است و برای توجیه این عمل مزدورانه خود، بیهوده به زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر فشار آورد تا اقرار کنند که وی خود کشی کرده است. این ترفند جدید رژیم در از پا درآوردن زندانیان سیاسی از طریق سرکوب عریان را باید قویا افشا کنیم. باید صدای اعتراض خود را علیه کشتار زندانیان سیاسی توسط گروگان گیران حاکم، رساتر سازیم و متفقاً و یک صدا خواستار آزادی بدون قید و شرط کلیه ی زندانیان سیاسی گردیم. سران ارتجاعی جمهوری اسلامی حتی در آغاز پایان حاکمیت ننگینشان هرگز با میل و رغبت حاضر به آزاد کردن زندانیان سیاسی و احترام به حقوق دیگر زندانیان نبوده و نخواهند شد. لذا با مبارزه ای پیگیر باید آنها را وادار به عقب نشینی نماییم و همانند زمستان سال 1357 که رژیم شاه در اثر مبارزات مردم مجبور به ازاد کردن زندانیان سیاسی شد. این بار نیز زژیم جمهوری اسلامی را وادار به تسلیم کنیم. واژه مبارزه مژده پورمحمودی به راستی واژه مبارزه چیست و چگونه باید برای این نام قدم برداشت؟ چگونه باید حقایق را سنجید و مرد میدان بود؟ این واژه که "آری من انقلابی هستم و مبارزه می کنم"، بر چه اصلی می تواند به راستی حقیقی جلوه گر شود؟ آری، من یک مبارزم و می جنگم. برای اعتقادم، برای آنچه از آن من است و از آن بی نصیبم. حق آزادی، آنچه حق هم وطن بی بال و پری است که زیر چنگال نابودی به سر می برد، اما از هراس بی پایانش دم نمی زند. هم وطنی که سالها بر بالین خون خفته، بی آنکه دهان باز کند و سهمش را بخواهد. هم وطنی که بر نم زده دیوار مهیب زندان، رمیده و تارهای عنکبوت سیاه تاریکی بر سلولهایش رخنه کرده، مبهوت از آنچه به سرش می آید، با خود زمزمه می کند: به راستی این است سزای من برای ادای اعتقادم؟ آری من مبارزه می کنم برای حق فرزندی که به انتظار آینده نیست، به انتظار پدری است که او را نمی شناسد و در حسرت دیدنش روز و شب می شمرد. مادری که در بستر سکوت و بیم با لبان بسته و چشمان خیس در حسرت دیدار اوست. آری من مبارزه می کنم برای هم وطنی که زیر شکنجه های دژخیم در هم می شکند و نام آزادی را هر چند بی صدا فریاد می زند. من مبارزه می کنم برای داشتن حق برابری، حق یکی شدن، حق زندگی. برای زنی می جنگم که نامش باعث شرم اوست. وجود لطیفش پامال قدمهای شوم مردان نامرد است. من مبارزه میکنم و سهمم را می طلبم، زیرا انسانم و باید در زادگاهم بیاسایم، آنچنان که او و هم کیشانش می آسایند. دست در دست هم با حق بشر، حق انسانی، حق زندگی می جنگیم و مبارزه می کنیم.
آزادی، دمکراسی، برابری حسین عابدینی بیرق کلماتی که همیشه از تلویزیون و فرستنده ها شنیدیم. کجاست آن آزادی که آخوندها و اسلامگرایان از آن دم میزدند؟ کجاست آن دمکراسی و آزادی که قرار بود بر پایه اسلام به ما بدهند؟ آخوندها با اسم دین و اسلام مردم را گول زدند. مردمی که تا قبل از انقلاب اسلامی عقایدشان پاکتر از امروز به اسلام و مسلمانی بود و بیشتر رعایت مسائل دینی را میکردند و گرایش بیشتری داشتند و حقوق زنان و مردان همه و همه خیلی بیشتر رعایت میشد. اما حالا با تمام اعتقادات که هر ایرانی دارد، صداقت، امانتداری، وعده کردن در قول و قرار، کمک به هم نوع و هموطن، جایش را به کلاهبرداری، رشوه خواری، چابلوسی و... داده است. فروختن و معامله کردن دختران که بزرگترین مشکل جامعه شده است. چرا باید یک دختر ایرانی از خانه و موطن خود بخاطر فقر فرار کند؟ این است حکومت اسلامی! این نتیجه 27 سال دروغ این رژیم است. این آخوندها بزرگترین خیانت را در حق این مردم بی گناه و با فرهنگ غنی کردند. فقر و بیکاری، بر باد دادن سرمایه های ملی، رشد اعتیاد در میان جوانان و چپاول منابع طبیعی روز به روز به وضعیتی بحرانی تبدیل شده است ولی هیچکس نمی خواهد این مسئولیت را بعهده بگیرد. نقض حقوق بشر که دیگر نمیتوان از آن نام برد. بقدری شرایط بدتر شده است که حتی یک روزنامه نگار هم نمیتواند حقیقت را بنویسد، چون سریع این روزنامه بسته خواهد شد. نمیدانم تا کی این وضعیت در ایران برقرار خواهد ماند، ولی آرزو میکنم این مردم غیور در داخل و احزاب و گروههای خارج از کشور دست در دست هم دهند تا بتوانیم این شیطان را از کشورمان خارج برانیم. به امید آزادی در ایران. به مناسبت هجدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67 زیبا مرادی عجم در پوشش سالهای جنگ گروه گروه عزیزان ما را، شکوفه های نشکفته ما را پرپر کردند. پرپر کردنی که داغ آن خانه های ما را بی سو کرد. هزاران جوان را بطور گروهی به جوخه های تیرباران و اعدام سپردند. به دختران نو بالغ قبل از اعدام تجاوز کردند، تنها به جرم آزادیخواهی. مرتجعین زن ستیز جمهوری اسلامی جز حبس و شکنجه و مرگ، پاسخی به معترضان خود نداده اند، حتی به کسانی که تا چندی پیش هم پیاله بودند.
حال آن مجریان جوخه های اعدام ندای بخشش و اتحاد و آزادی سر داده و راهی ممالک غرب میشوند تا برای کالای خود مشتری و حامی پیدا کنند. غافل از آنکه پونزهایی که ایشان برای محکم کردن حجاب زنان در سرشان استفاده میکردند، با این روکشها مخفی نمی ماند. تاریخ دستگیری و کشتار زنان و مردان آزادیخواه و انقلابی نه از تابستان 67 شروع شد و نه تمام شد. سران جمهوری اسلامی از بدو به قدرت رسیدن، تنها راه ثبات حاکمیت ننگین خود را در کشتار زنان و مردان انقلابی و آزادیخواه دیدند. با کشتار و سرکوب مردم کرد در بهار 58 و قتل رهبران ترکمن آغاز کردند و با دستگیری و قتل هزاران هزار دانشجو و استاد در سال 59 و با اعدام گروه گروه جوانان و نوجوانان در سالهای 60 ادامه دادند و با قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 و قتلهای زنجیره ای نویسندگان و روشنفکران تداوم یافت و تا به الان نیز ادامه دارد. بخشیدن جنایتکاران، بخشیدن عاملان و عامران بیش از دو دهه جنایت علیه زنان و مردان ایران یعنی تأئید کلیه قوانین، ارزشها و تفکری که طبق آنها حکم به این جنایت داده شد. ره آورد جمهوری اسلامی برای مردم ایران جز نابودی، فقر، فساد، بدبختی و مرگ نبوده که با تاراج دادن منابع و صنایع کشور سود سرمایه داران شتاب آن را چندین برابر میکند. مبارزات زنان، کارگران، دانشجویان و جوانان نشان میدهد که مردم با نظام جمهوری اسلامی نه سر سازش دارند و نه عاملان و عامران این جنایت را می بخشند. خواست «فراموش نمیکنیم، عفو هم نمیکنیم» از دل همین مردم بیرون آمده است که در پی ساختن جامعه ای آزاد و دمکراتیک هستند. جامعه ای که ذره ای با نظام کنونی سر سازش ندارد. زن ایرانی و حقوق آن بهرام رخشان زنان در طول تاریخ ایران زمین پیشتاز مبارزه با حکام مستبد بوده و هستند، چرا که همواره قربانیان استبداد و استثمار بوده اند. در رژیم ستم شاهی، شاه گفته بود زنان برای زیبایی و زن بودنشان به حساب می آیند، اما قانونأ مساوی هستند. در حالی که از نظر توانایی چنین نیست. مثلأ هرگز از بین زنان، یک میکل آنژ یا باخ بر نخاسته است حتی یک آشپز بزرگ در بین زنان ندیده ایم. در چنین جامعه ای با چنین حکمران، زن نمی توانست غیر از یک عروسک باشد یا یک کالای تجارتی یا کمک تجارتی. زنان مد روز بودند. بعد از سرنگونی شاه و دزدیده شدن انقلاب توسط خمینی جلاد، زنان در سیاهی استبداد فرو رفته و حتی آلت دست اندیشه های پلید استبداد قرار گرفتند و از حداقل حقوق نیز برخوردار نبوده و نیستند. اما زن این نیست که شاه مستبد شناخته و زن آن نیست که جامعه استبداد زده و آخوند زده ما شناخته اند. زن یعنی زن. یعنی انسان تمام، یک موجود کامل، یعنی شریک مساوی و برابر مرد در ساختن جهان. در تاریخ، زن بزرگ کم نداریم چه در غرب و چه در شرقی که ما در آن واقع شده ایم. تاریخ از زنان فراوان یاد میکند که شیر زن بوده و هستند. در ماجرای تحریم تنباکو شرکت موثری داشته اند. در انقلاب مشروطه نیز حتی میتوان با استناد به نوشته پائولوویچ مورخ روسی از 60 زن تفنگ بدست که عکسشان موجود است یاد کرد. همچنین میتوان از20 شهید از فدائیان تفنگدار ستارخان که زنانی بودند در لباس مرد. و یا از کتاب اختناق در ایران شوستر آمریکائی مدد گرفت تا معلوم شود، شیر زنان ماجرای احقاق حق خود و مردانشان چگونه هم او را و هم رئیس مجلس اول و دوم را با تفنگ به قتل تهدید کردند.
زنان از آن روز فعالتر شدند به رغم تمامی موانعی که استبداد و مستبد در سر راهشان قرار داده بودند. بعد از روی کار آمدن رژیم خمینی، حکومت دژخیم، به قدرت زنان پی برده و همواره در جهت تضعیف آنان کوشیده است. فروش نوامیس ایران زمین به آخوندهای عرب نمونه اوج ددمنشی است. سن ازدواج در کشور بالا رفته است. بررسی ها نشان میدهد 5/58 درصد زنان جوان و 2/24 درصد مردان جوان مجردند. آمار جمعیت دختران مجرد زیر 35 سال کشور به 6 میلیون و یکصد هزار نفر میرسد و بی توجهی به زنان حتی در دوران بارداری فاجعه بار است. سالانه صد هزار زایمان غیر ایمن در کشور انجام میشود. سالانه 33 هزار مرگ حول و حوش تولد، از هفته 28 بارداری تا 7 روز پس از زایمان روی میدهد. همسر آزاری یکی از آسیبهای اجتماعی پنهان است. بر اساس پژوهشهای انجام شده درباره 11 درصد زنانی که مورد آزار قرار گرفته اند، به طور تقریبی 11 درصدشان بیسواد، 48 درصد دارای سواد ابتدائی، 38 درصدشان دیپلم و 3 درصد بالاتر از دیپلم بوده اند. معمولأ 60 تا 70 درصد زنانی که مورد آزار قرار میگیرند، حالت استرس پس از سانحه را دارند و حالت روحی آنها مانند یک مجروح جنگی است. اما واقعیت آن است که اکثر آنان از گفتن واقعیت واهمه یا شرم دارند. در مناطقی از ایران دختران را از کودکی به ازدواج دیگران در می آورند تا بتوانند شکمش را سیر نگه دارند. آری رژیمی که ادعای گسترش و اشاعه به اصطلاح انقلاب را دارد، در داخل کشور با این گونه معضلات مواجه است. تبعیض در تمام شئون گسترده شده است. 52 بار محکومیت در سازمان ملل در طی 26 سال حاکمیت نظام استبدادی، خود گواه روشنی از این واقعیت است. در قانون اساسی هیچ حقی برای زنان در نظر نگرفته اند. رژیم با نپذیرفتن کنوانسیون حذف اشکال تبعیض علیه زنان علنأ و عملأ حقوق بشر و به ویژه حقوق زنان را نمی پذیرند. آیا حق و حقوق زن در جامعه ما، ایران، این است ؟ برده داری مدرن در حکومت اسلامی لیلا سبحانی معیار پیروزی بنیادگرایان اسلامی در کنترل جامعه، کنترل در عمق و در کل جامعه است که به وسیله آن، آزادی و حقوق زنان را سرکوب مى كنند. در ایران، ملاهای حاکم به مدت بيست و پنج سال قوانین اهانت آمیز، سادیستی و تنبیهات را بر زنان و دختران تحمیل کردند. آنها را در یک سیستم جداسازی آپارتاید جنسی به بردگی کشیدند. حجاب، موقعیت انسان درجه دوم، شلاق و سنگسار تا حد مرگ را تحمیل کرد. در همراهی با گرایش جهانی، بنیادگرایان شیوه دیگری را نیز برای غیر انسان ساختن زنان و دختران افزوده اند: خرید و فروش آنها برای فاحشه گری. تعیین تعداد دقیق قربانیان غیرممکن است، اما بنا بر یک منبع رسمی در تهران، نرخ رشد تعداد دختران نوجوان در فاحشه گری 635 درصد بوده است. بالابودن این آمار حکایت از این دارد که چگونه این نوع از آزار بسرعت رشد کرده است. در تهران بطور تخمینی 84000 زن و دختر فاحشه وجود دارد. بسیاری از آنها در خیابانها هستند، برخی دیگر در 250 فاحشه خانه که بنا بر گزارش هایی در تهران اداره مى شوند، هستند. این تجارت همچنین بین المللی است: هزاران زن و دختر ایرانی در بردگی سکس در خارج به فروش رسیده اند. رئیس دفتر انترپول در ایران معتقد است که امروزه تجارت برده سکس یکی از سودآورترین کارها در ایران است. این تجارت جنایت آمیز بدون اطلاع داشتن و شرکت بنیادگرایان حاکم صورت نمى گيرد. مقامات دولتی خود نیز در خرید و فروش و آزار جنسی زنان و دختران دست دارند.
بسیاری از دختران اهل خانواده های فقیر مناطق روستایی هستند. اعتیاد به مواد مخدر، در سرتاسر ایران همه گیر است. برخی از والدین معتاد، فرزندان خود را مى فروشند تا اعتیاد خود را حفط کنند. درصد بالای بیکاری، 28 درصد برای جوانان در سنین 15 الی 29 سال و 43 درصد برای زنان 15 الی 20 سال، عامل مهمی است برای کشاندن جوانان بیقرار به قبول پیشنهاد کارهای پر از خطر. تاجران برده از هر موقعیتی که در آن زنان و کودکان ضربه پذیر هستند، سوء استفاده مى كنند. مثلا: به دنبال زلزله اخیر در بـم، دختران یتیم دزدیده شده و به یک بازار شناخته شده در تهران برده شدند که در آن تاجران ایرانی و خارجی با یکدیگر ملاقات مى كنند. مقصد مشهور قربانیان تجارت برده سکس، کشورهای عربی در خلیج فارس است. بنا بر گفته رئیس اداره قضایی استان تهران، قاچاق چیان دختران بین سن سيزده و هفده را مورد هدف قرار مى دهند. حتی گزارش هایی مبنی بر فرستادن تعدادی دختر بچه هشت و ده ساله به کشورهای عربی وجود دارد. به دنبال فرار یک دختر هجده ساله از زیر زمین یک خانه، که گروهی از دختران قبل از فرستادن به قطر، کویت و امارات متحده عرب، در آن نگهداری مى شدند، یک دارو دسته کشف شد. تعداد زنان و دختران ایرانی ای که از کشورهای خلیج فارس اخراج مى شوند، حاکی از درجه بالای این تجارت است. به محض بازگشت به ایران، بنیادگرایان اسلامی قربانیان را ملامت کرده و اغلب آنها را مورد تنبیه بدنی قرار داده و به زندان می اندازند. زنان معاینه مى شوند که تعیین گردد که آیا آنها دست به "اعمال غیر اخلاقی" زده اند یا نه. مقامات مى توانند بر طبق نتیجه معاینات، مانع خروج دوباره زنان از کشور بشوند. پلیس پرده از تعدادی از شبکه های فحشا و بردگی که از تهران اداره شده و دختران را به فرانسه، بریتانیا، و همچنین به ترکیه مى فروخته اند، برداشت. یکی از شبکه های مستقر در ترکیه، زنان و دختران ایرانی قاچاق شده را مى خرید، به آنها پاسپورت جعلی مى داد و آنها را به کشورهای اروپایی و کشورهای خلیج فارس منتقل مى كرد. در یک مورد، یک دختر شانزده ساله به طور قاچاقی به ترکیه فرستاده گشت و سپس به یک اروپایی 58 ساله به مبلغ 20 هزار دلار فروخته شد. در شمال شرقی استان خراسان، پلیس محلی گزارش داد که دختران بعنوان بردگان سکس به مردان پاکستانی فروخته مى شوند. مردان پاکستانی با دختران مابین دوزاده تا بيست ساله ازدواج مى كنند و سپس آنان را به فاحشه خانه هایی که در پاکستان "خرابات" نامیده مى شوند، مى فروشند. یکی از این شبکه ها بهنگام تماس با خانواده های فقیر در اطراف مشهد و پیشنهاد ازدواج با دختران، لو رفت. دختران سپس از طریق افغانستان به پاکستان برده مى شوند، جاییکه به فاحشه خانه ها فروخته مى شوند. در جنوب شرقی مرز استان سیستان و بلوچستان، هزاران زن ایرانی به مردان افغانی فروخته شده اند. مقصد نهانی آنان نامعلوم است. یکی از عواملی که به ازدیاد فحشا و تجارت برده سکس کمک مى كند، تعداد دختران جوانی است که از خانه فرار مى كنند. دختران علیه محدودیتهای بنیادگرایانه ای که بر آزادی آنها تحمیل مى شود، بر علیه آزار در خانه و اعتیاد والدین شورش مى كنند. متاسفانه دختران در راه مبارزه برای آزادی، با آزار بیشتر و استثمار روبرو مى شوند. 95 در صد دخترانی که از خانه فرار مى كنند به فحشا کشیده مى شوند. تنها در تهران تخمین زده شده است که 25000 کودک خیابانی، در نتیجه فرار از خانه، وجود دارند که بیشر آنها دختر هستند. سوءاستفاده گران، کودکان خیابانی، فراری ها و دختران ضربه پذیر دبیرستانی را در پارکها شکار مى كنند. یک مورد نمونه، ماجرای لو رفتن زنی است که دختران ایرانی را به مردانی در کشورهای خلیج فارس مى فروخت. برای مدت چهار سال وی دختران فراری را شکار کرده و به آنها مى فروخت. او حتی دختر خودش را هم به مبلغ 11 هزار دلار آمریکا فروخت. با در نظر گرفتن استبداد حاکم در ایران، بیشتر این فعالیتهای سازمان داده شده برای مقامات شناخته شده است. رو شدن شبکه برده سکس در ایران، نشان داده است که بسیاری از ملاها و مقامات در استثمار جنسی و تجارت زنان و دختران دست دارند. زنانی گزارش داده اند که آنها برای اینکه یک قاضی را وادار کنند که طلاق آنها را تایید نماید، مجبور مى شوند با وی همخوابگی کنند. زنانی که به علت فحشا دستگیر مى شوند، مى گويند که آنها مجبورند با مقامات دستگیر کننده خود همخوابه شوند. گزارش هایی مبنی بر بردن زنان جوان برای ملاهای ثروتمند و قدرتمند توسط پلیس، وجود دارد. دوباره سرما، دوباره مرگ کارتن خوابها !! اعظم لحنی مقوله کارتن خوابی البته مختص جمهوری اسلامی نیست. انسانهائی که به دلائل فقر در گوشه و کنار جهان؛ آسمان را سرپناه خود مینمایند، آمارشان به میلیونها و شاید ده ها و صد ها میلیون نفر میرسد. مهم این است که فقر موجب پدید آمدن چنین منظر اجتماعی میباشد. در این رابطه است که سازمان جهانی مبارزه با فقر از طریق یک همه پرسی و طرح یک سئوال از 60000 نفر فقرای کشورهای مختلف؛ در مقابل سئوال " فقر چیست ؟"
جوابی گرفته که خلاصه شده است در نداشتن جای گنجانیده شده ، این نداشتن مواد غذائی ، نداشتن کار؛ نداشتن پول؛ نداشتن لباس ؛ به این نداشتن ها اضافه کرده اند: زندگی در یک محیط غیر بهداشتی ؛ و زندگی درمعرض زورگوئی و اجحاف ؛ در مقابل این همه عدم توانائی در مقابله با آنها و زیر فشار این رنج تحمل کردن و در این حالت توانا نبودن برای پیش برد برنامه های بسیار سطحی زندگی روزمره خود؛ و ترس از آینده. با این تعریف از فقر؛ آماری که در جهان از فقر ارائه شده بالغ است بر 1,2 میلیارد انسان که در فقر مطلق زندگی میکنند. همچنين 3 ميليارد نفر از جمعيت جهان (حدود 40 درصد) زير 2 دلار در روز درآمد دارند. 11 ميليون كودك زير 5 سال، سالانه به دليل گرسنگي و فقر از بين ميروند، همچنين 115 ميليون كودك به مدرسه نميروند. 600 ميليون زن در دنيا بيسواد هستند كه در ايران نيز براساس برآورد صورت گرفته از ميان حدود يك ميليون خانوار که زنان سرپرست آنان میباشند؛ حدود 600 هزار خانوار محروم هستند. يك ميليارد نفر در دنيا در قالب حاشيهنشيني و اسكانهاي غيررسمي زندگي ميكنند. يك ميليارد نفر به آب سالم و دو ميليارد نفر به امكانات بهداشتي دسترسي ندارند. اما آنچه که در ایران میگذرد ذهن انسان را به سوئی وحشتناک هدایت میکند. تعداد قابل ملاحظه ای فقیر در کشور، زیر عنوان کارتن خوابان در شبانه روزاز سرما؛ گرما و بیماری های مختلف میمیرند. درحالی که حتی هویت آنان نیز مورد شناسائی قرار نمیگیرد. ابعاد این مرگ و میر در شروع فصل سرما افزایش میابد. دیروز که بیش از 90 نفر از این فقرا، در چادری متمرکز شده بودند؛ دو نفرشان بر اثرآتش سوزی کشته و یک نفر بشدت زخمی شد. این البته در حکومت " عدالت " اقای احمدی نژاد که ظرف 4 ماه حکومتش، دست کم 98 نفر اعدام شده اند چیزغریبی نیست. کما اینکه در سال گذشته، دهها تن از همین کارتن خوابان، بر اثر سرما در کنار خیابانهای تهران و شهرستانها مردند. تنها در ارديبهشت ماه امسال جسد 23 تن با مشخصههاي «بيخانمان» در خيابانها، ويرانههاي شهر، پاركها و ...درتهران كشف شدند. این افراد عمدتاً زير 40 سال سن داشتند. از سويي ديگر طبق آمار منتشره، طي سال گذشته مرگ 35 کارتن خواب، طي هر ماه در تهران گزارش شده است. اين آمار بويژه در زماني نمود بيشتري پيدا ميكند كه سوز سرما از راه ميرسد. آماری که در رسانه های داخلی منتشر میگردند، هرگز نمیتوانند واقعی باشند. لذا نمیتوان آمار مردگان سال گذشته آنقدر که رسانه ها منتشر کرده اند را درست دانست. این آمار مانند تمامی ارقام و آمار، در رژیم جمهوری اسلامی واقعی نیستند. میزان این مرگ و میرها را بهتر است از زبان یکی از کارتن خوابان بشنویم که روزنامه شرق با وی مصاحبه کرده است. وی میگوید :" يك شب كه سرما واقعاً اذيتم كرد رفتم كنار هواكشى كه از آن گرما بيرون مى آمد اما گرمايى كه از هواكش بيرون مى آمد نمى توانست بدن يخ كرده ام را گرم كند، فكر مى كنم به دليل سرما از حال رفته بودم كه نيروهاى گشت پيدايم كردند و به يك مركز حمايتى بردند. كارتن خوابى وحشتناك ترين نوع زندگى است كه مى توان تصور كرد. به نظر من ۹۰ درصد از كارتن خوابهاى شهر تهران قبل از اين كه كسى به دادشان برسد مى ميرند. اين شبها فقط كافى است سرى به ميدانهايى همچون محمديه، امام خمينى يا خيابانهايى همچون ولى عصر بزنيم تا بتوانيم چشمهاى سرد كارتن خوابهايى كه به خيابان دوخته شده است را ببينيم، چشمهايى كه اگر روزنه اى به سوى آنها گشوده نشود يخ خواهند بست.کارتن خوابها يكي از آسيبديدهترين گروههاي اجتماعی هستند كه در جمهوری اسلامی به علت بي کاری؛ نبودن امکانات آموزش؛ فقر و بيماري جسمي ناشی از آنها؛ درخيابانها، كوچهها، پاركها و قبرستانها؛ به سر برده و بدليل عدم دسترسی به امکانات تغذیه؛ اکثرا نحيف و از نظر جسمی و روحی آسیب دیده میباشند. گرچه بهداشت عمومی در جمهوری اسلامی در ابعاد مختلفی در سطوحی بمراتب پائینتر از وضعیت بهداشتی در کشورهای همجواری چون شیخ نشین های خلیج فارس ؛ واقع شده است ؛ اما این دسته از مردم از وضعيت بهداشت عمومي بسيار اسفناك تری بر خوردارند. روشن است کسانی که کوچکترین امکانی برای خواب و خوراک ندارند؛ از امکانات بهداشتی و بهداری نیز محرومند؛ بشدت مورد مخاطره بیماریهای گوناگون قرار دارند. اخبار مندرج در روزنامه ها حاکیست که شمار كارتنخواب هاي مبتلا ببيماريهای ایدز و هپاتیتیس؛ افزایش یافته است. اما درجامعه ای که بقول جنتی جنایتکار "انسان بدون اسلام حیوان "شمرده میشود . از سوی دیگر مسلمانی که بخاطر "نزدیکی با بیمار مبتلا به ایدز" خود به این بیماری مبتلا شده است؛ شایسته نیست بعنوان "مسلمان" دچار این بیماری باشد! و بر این مبنی است که پنهانکاری در اعلام واقعی تعداد بیماران مبتلا به ایدز؛ متداول است.
حمایت و جمع آوری کارتن خوابها در رژیم اسلامی هیچگونه اساس و مبنی واقعی ندارد. نمونه بارز آن همین واقعه آتش سوزی در چادری است که برای جمع آوری کارتن خوابها نصب شده بود. این واقعه باراول نبود که بوقوع میپیوست. سال گذشته نیز آتش سوزی در یکی از همین چادر ها حادث شده بود. مسئولین تنها با وعده و وعید های تو خالی ؛ شعار حمایت و جمع آوری کارتن خوابها سر میدهند تا از این طریق سر مردم را گرم نمایند. اما به این تبلیغات تو خالی را نه تنها مردم؛ بلکه خود مدیران مسئول این رژیم هم نیز باور ندارند. به گفته يكى از مديران موسسه حمايت از آسيب ديدگان اجتماعى؛ از کارتن خوابانی که به این مراکز انتقال داده میشوند؛ حدود 3 درصدشان پس از اتمام زمان کوتاهی که از این مراکز "مرخص" میشوند دوباره به این مراکز بازگردانده میشوند. او ابراز تعجب مینماید که مابقى چه میشوند؟ وقتی آمار های دههاهزار نفری کارتن خوابها در رسانه های عمومی منتشر میشود، این واقعیت تداعی میشود که آن انسانها که امکان کار و زندگی ندارند ؛ چگونه میتوانند پس از خروج از این مؤسسات به زندگی عادی مراجعه و کار کنند. همه میدانند که وقتی یافتن کار برای خیلی از متخصصین و تحصیل کرده ها دشوار و در پاره ای مواقع غیر ممکن است؛ پس این افراد که اکثریت آنان فاقد حتی شناسنامه بوده و حتی اگر بر اثر سرما تلف شوند؛ بعنوان مفقود الهویه جمع آوری میشوند و از خوشنامی اجتماعی نیز بر خوردار نیستند؛ چگونه میتوانند به زندگی عادی مراجعه نمایند. در این صورت است که به یقین 97 درصد دیگر یا به همان شیوه زندگی کارتن خوابی خود ادامه میدهند و یا اینکه بخشی از آنان در سرما و گوشه ای خلوت بدون دردسر میمیرند. تمامی قوانین جاری در جمهوری اسلامی گواه این واقعیت است که کارتن خوابان و هزاران گونه فقیر اجتماع اسلامی نیز مانند همه آن کسانی که با خون دل به کاری مشغول هستند؛ نمیتوانند به آینده خود امیدوارباشند. آنان نه از حقوق بیکاری برخوردارند و نه مزایای اجتماعی که بتوانند زندگی خود را برای مدت کوتاهی تأمین نمایند. تمامی آنچه که دولت احمدی نژاد برای کارتن خوابها انجام داده است؛ ارائه طرحی به مجلس اسلامی با بودجه 70میلیون تومان بوده که از این مبلغ نیز تنها 40 میلیون تومان مورد تصویب قرار گرفته. ساختار ضد مردمی رژیم آنچنان است که برای سرکوب و آدمکشی؛ زندان سازی؛ خرج تأسیسات اتمی و تکمیل جنگ افزارهای مدرن، میلیاردها دلار میپردازند ولی برای این دسته از صدمه دیده ترین اقشار اجتماع، فقط به 40 میلیون تومان و به عبارت دیگر تنها 40 هزار دلار اکتفا میکنند. آنها خرج روزانه کارتن خوابها را در"آسایشگاهها" یعنی همان چادرهای غیر ایمنی و غیر بهداشتی، 2500 تومان تخمین زده اند. لذا با 40 میلیون تومان حتی اگر بخواهند 4 ماه زمستان کارتن خوابها را جمع آوری نمایند خیلی راحت میتوان محاسبه نمود که در 120 روز، روزانه 2500 تومان تنها قادر خواهند بود 133 نفر کارتن خواب را نگهداری نمایند. حال اين سوال باقى مى ماند كه اگرفقط در ایران 133 نفر كارتن خواب وجود دارد پس ستاد ساماندهى كارتن خوابها به چه منظورتشکیل شده است؟ رژیم اسلامی نه تنها به کارتن خوابها به عنوان یک معضل اجتماعی نگاه میکند؛ بلکه در ارزیابی های خود، آنها را فاسد ؛ کلاه برداروغیر قابل ترحم معرفی مینمایند. یکی از نویسندگان اصول گرای رژیم در مقاله ای مینویسد " که در کنار این کارتن خوابها که گدايي را به عنوان يك حرفه پر رونق مينگرند و حتي اگر شغل آبرومندي نصيبشان شود از آن اعراض دارند، كودكان كم سن و سال زيادي مشاهده ميشوند كه ابزار كار محسوب ميشوند و به غير انسانيترين وجه ممكن وسيله جذب ترحم عابرين ميگردند. تحمل اين وضع از سوي جامعه و مسوولان، رضايت به ظلمي آشكار و پردامنه است. اين كودكان معصوم در حال گذراندن كلاس درس بزهكاري و غوطهوري در دنياي پرخشونت و غمباري هستند كه هيچ عاقبتي جز نكبت و خلافكاري ندارد. در اين هواي سرد پاييزي هيچ پدر، برادر و مادر نمايي حق ندارد كودكان معصوم را در ويترين كثيف درآمد خود جاي دهد و براي رسيدن به چند تومان پول از روي شخصيت له شده و تن خسته و رنجور آنها عبور كند. آخر ما چگونه انسانيم كه جلو ديدگانمان اين خشونت عريان و اين ستم بزرگ براين زبان بستههاي بيپناه، هر روز و هرشب و هرجا روا داشته ميشود و هيچكس هم لب به اعتراض نميگشايد. اگر اين حالت مصداق بارز و ظاهر كودك آزاري است، چرا مسوولان محترم قوه قضاييه به جد پيگير آن نميشوند و آنها را از دست صاحبان بيرحم خود آزاد نمينمايند؟ ایشان گویا شبکه فروش ارگانهای کودکان را که در همین رژیم فعال هستند و شبانه روز خبر های مختلفی در این رابطه را میشنویم "بفراموشی" سپرده است. یا شاید متقاضیان دریافت کلیه بیش از اندازه ای میباشد که تا کنون ارزه شده! این نظریه تنها در خطوط روزنامه نمیماند. وقتی سردمداران رژیم از حل چنین معضل اجتماعی عاجز میباشند، دست به تهدید وزور گوئی میزنند. احمدی مقدم فرمانده نيروي انتظامي جمهوري اسلامي معتقد است:" پليس در بخشي از اقدامها هزينه ناكارآمدي ساير دستگاه ها را در جامعه مي پردازد." وي با بيان اينكه اكنون بيش از 35 هزار معتاد تابلو، ولگرد و متكدي وجود دارد كه بايد جمع آوري شوند، تاكيد كرد:" بارها اعلام شده كه پليس از آمادگي كامل براي جمع آوري معتادان و ولگردان در 48 ساعت برخورداراست و در اين زمينه ساير دستگاه هاي اجرايي مانند بهزيستي و سازمان زندانها نيز بايد براي اين كار آماده باشند." فقر اقتصادی در ایران و عواقب اجتماعی آن نازنین مویدی کشور ايران از نظر رشد فقر اقتصادى و عواقب اجتناب ناپذير آن در صدر کشورها قرار دارد. سهم کارگران و مردم تهيدست ايران در طول تاريخ اين کشور و اکنون در حاکميت 27 ساله جمهورى اسلامى چيزى جز گسترش فقر و فلاکت اقتصادى٬ بيکارى٬ اعتياد و از اين گذشته چيزى به جز سرکوب٬ زندان٬ شکنجه٬ اعدام٬ جنگ و آوارگى نبوده است. در کشورى که ثروت عظيم ناشى از درآمد حاصله از فروش نفت٬ گاز و ديگرمنابع طبيعى و ساير اشکال رشد و گسترش سرمايه و ثروت اجتماعى که در دست دولت و سرمايه داران متمرکز شده است٬ سهم مردم تهيدست جز فقر اقتصادى و فلاکت اجتماعى چيز ديگرى نيست.
وضعيت زندگى و معيشت کارگران شاغل نيز بسيار نابسامان است. دستمزد تعداد وسيعى از کارگران و مزدگيران جامعه به موقع پرداخت نمى شود و ميزان رشد دستمزدها به نسبت رشد تورم و بالا رفتن قيمتها، توازنى بسيار ناعادلانه دارد. -گسترش اعتياد و خود فروشى و فروش ارگانهاى بدن از جمله کليه در ايران ابعادى فاجعه آميز به خود گرفته است. کشور ايران از نظر تعداد معتادان مقام اول را دارد و پديده اعتياد و عواقب اجتماعى نابهنجار آن، سرتاپاى جامعه ايران را فرا گرفته است. بازار تجارت جنسى و فروش مواد مخدر و فروش ارگانهاى بدن اساسا در دست خود عوامل رژيم و بنگاههاى وابسته به آن است. از قبل، تجارت جنسى و فروش دختران جوان ايرانى در بازارهاى کشورهاى همجوار، از جمله در کشور دوبى و وارد کردن مواد مخدر به داخل مرزهاى ايران٬ ميلياردها دلار پول به ثروت سرمايه داران و عوامل دولت اضافه شده است. عواقب گسترش اعتياد٬ تن فروشى و فروش اجزاى بدن طبق معمول بيش از همه متوجه اقشار تهيدست جامعه و در اين ميان زنان زحمتکش شده است. تعداد زنانى که در اثر فقر اقتصادى و براى امرار معاش به تن فروشى و فروش اجزاى بدن روى مى آورند روزانه رو به افزايش است. تنها گوشه اى از وضع نابسامان اين زنان ستمديده در مطبوعات رسمى و رسانه هاى غربى منعکس شده است و روشن است که آمار واقعى اين پديده ها در ايران بسيار وسيعتر از اين است.
بسيارى از مشکلات اجتماعى از جمله بالا رفتن ميزان مرگ و مير٬ ناراحتى هاى روحى و روانى٬ مشکلات خانوادگى از جمله طلاق و خشونت نسبت به زنان٬ شيوع ايدز و انواع بيماريها و غيره مستقيما ريشه در مشکلات و نارسايى هاى اقتصادى دارد. طبق آمار رسمى دولت در سال 84 دستکم 60 درصد زنان ايران مورد خشونت فيزيکى و روانى در محيط خانواده و جامعه قرار گرفته اند که مستقيما در فشار اقتصادى و عواقب آن ريشه دارد. شمار حاشيه نشينان در ايران طبق آمارهاى رسمى از مرز 6 ميليون نفر گذشته است. مرگ نوزادان در ايران سالانه بيش از 20 هزار مورد است. تعداد کودکانى که بدون سرپرست بوده و در خيابانها آواره هستند روز بروز افزايش مى يابد. واقعا چه کسانی در ایران حکومت میکنند؟ نظام برای محدود کردن روزنامه نگاران و نویسندگان و مدافعان حقوق بشر و هرچه که درراستای احقاق حقوق مردم و آگاه نمودن آنهاست، هرچه انجام میدهد، نشانگر سیستم مافیائی آن است. اما تا کی رژیم می خواهد مردم را در تنگنا قرار دهد؟ بیمارانی که بر اثر نداشتن پول پشت درب بیمارستانها جان میدهند و زنانیکه برای امرار معاش تن فروشی میکنند... چه کسی پاسخگوی این همه ظلم براین ملت است؟ هر چند سال یکبار، رئیس جمهوری میرود و دیگری میاید. اما هر دفعه وضع ملت ما بد و بدتر میشود وهیچکس صدای این مردم را نمیشنود. به امید روزی که ملت ما بتواند ازحق وحقوق خود در کشورش دفاع کند. |